eitaa logo
سخنان ناب دکتر انوشه👌
9.9هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
14.3هزار ویدیو
34 فایل
روانشناسی دکتر انوشه 💫﷽💫 تبلیغات پر بازده https://eitaa.com/joinchat/624099682C3e1a6dd3b9
مشاهده در ایتا
دانلود
تقویم نجومی اسلامی 👈 یکشنبه 👈13 آبان / عقرب 1403 👈 1 جمادی الاول 1446 👈3 نوامبر 2024 🏛 مناسبت های دینی و اسلامی. 👨‍👩‍👧‍👧 روز دانش آموز. ⭐️ احکام دینی و اسلامی. 📛امروز ساعت 8:49 بامداد قمر از برج عقرب خارج می گردد. 📛و ساعت 5:22 قمر وارد صورت عقرب شده است. 🚘مسافرت: مسافرت با احتیاط و با صدقه همراه باشد. 👶زایمان خوب و نوزاد مبارک و روزی دار و مقبول مردم باشد. 🔭 احکام نجوم. 🌓 امروز : قمر در برج عقرب است و از نظر نجومی برای امور زیر نیک است: ✳️بذر پاشی و کاشت. ✳️کلیه امور زراعی و کشاورزی. ✳️آبیاری. ✳️کندن چاه و کانال و انواع حفاری. ✳️درختکاری و جابجایی اشجار. ✳️از شیر گرفتن کودک. ✳️خرید باغ و مزرعه. ✳️کشیدن دندان. ✳️و بیرون آوردن دمل و زگیل و زوائد بدن نیک است. 📛ولی امور زیر بنایی معاملات کلان و ازدواج و سفر خوب نیست. 👩‍❤️‍👨مباشرت امشب: فرزند حافظ قران گردد. ⚫️ اصلاح سر و صورت. طبق روایات ، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،باعث کوتاهی عمر می شود. 💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن یا #زالو انداختن در این روز، برای رگ ها ضرر دارد. 😴🙄 تعبیر خواب. خوابی که (شب دو شنبه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 2 سوره مبارکه " بقره " است. الم ذالک الکتاب لا ریب فیه... و مفهوم آن این است که خواب بیننده بر چیزی اطلاع یابد که قبلا نمی دانست و یا خبری در قالب نامه یا حکمی به وی برسد که باعث خوشحالی وی گردد .ان شاءالله. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. 💅 ناخن گرفتن یکشنبه برای ، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد. 👕👚 دوخت و دوز یکشنبه برای بریدن و دوختن روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود‌ (این حکم شامل خرید لباس نیست) ✴️️ وقت در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب. ❇️️ ذکر روز یکشنبه: یا ذالجلال والاکرام  ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد. 💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸بامید پرورش نسلی مهدوی ان شاءالله🌸
شکر برای یک روز زیبای دیگر شکر برای سلامتی جسم و جان شکر و هزاران شکر برای وجود ارزشمند عزیزانم🌸 سلام. صبحتون بخیر مهربانان ❤️
38.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چکار کنیم مردها دنبال کس دیگه ای نرن ...؟! ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ @daneshanushe
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد . روزها وشبها تکراری میگذشتن تا اینکه منظر وسیله هاشو جمع
📜 🩷 . سکینه روز به روز سنگین تر میشد وناله ها ودرداش بیشتر .عاطفه هم زیر طعنه کنایه های آقام  داغون شده بود دلتنگی زهرا یه طرف حرفهای نیش دار آقام وسکینه هم یه طرف هرشب شاهد اشکهای که میریخت بودم .بچه های اعظم هم دلتنگ مادربودن وبی قرار من مریم خسته از تموم بدبختی ها وسختی ها باز هم به همشون دلداری میدادم وامید به آینده ای که نامعلوم بود .الان یه دختر بیست وهفت ساله بودم که  تجربه وزجرهای که کشیده به اندازه هفتاده ساله . بعد از رفتن احمد ومنظر اتاق رو دادیم به عروس همسایمون  نشستن .منصور وخدیجه هم رفتن تهران خونه دوطبقه ای اجاره کردن وبا مهدی ومحبوب زندگی میکردن .خونمون هیچ شادی نداشت وقتی به دیوار ها نگاه میکردی انگار بوی بدبختی وزجر میدادن انگار دیوارها هم خسته شده بودن .بی دلیل حال دلم خوب نبود کارهامو انجام دادم رفتم در خونه مستاجر تازمون رو زدم ولی درو باز نکرد .خونه نبودن .رفتم بالا نشستم سر قالی وسکینه کنار تخت قالی دراز کشیده بود .گفتم پس زهرا اینا کجان تو ندیدی رفتم در زدم نبودن خونه .سکینه :چرا رفتن ده پدر مادرت ختم انگاری یه زن مرده جوون هم بوده چندتا هم بچه داره .سر زا رفته میگن آل اومده جگرشو برده  حتی همسایه هاشونم دیدن دستشو گاز گرفت وگفت وای خدا به دور آدم میترسه با شنیدن این چیزا .مریم:طفلک بچه هاش بارکلا چقدر اطلاعات داری تو باید کارگاهی پلیسی چیزی میشدی به دقیقه نکشیده تموم زیر وبم طرفو درمیاری .سکینه :برو بابا مسخره مقصر منم که به تو خبرهای جدید میدم . مریم:نمیدونم چی شد واما مطمئنم خدا حرف تو دهنم گذاشت خودم هیچ اختیاری بابت گفتنش نداشتم .به یکباره وسریع گفتم :سکینه از شوخی گذشته ولی این مرد که زنش مرده میاد منو میگیره .سکینه خیره نگام کرد وگفت خوبه باز خیالباف شدی ببینم نکنه رفتی اینارو به اونا که رفتن ختم گفتی ها؟.خودم شکه بودم از حرفی که زده بودم ولی نمیدونم چرا به دلم افتاده بود وبه زبونم آوردم .ولی وقتی دیدم سکینه برام دردسر درست میکنه ومیره به آقام میگه .آقامم فکر میکنه من خودم فرستادم دنبال اون مرد سریع خودمو جمع وجور کردم وگفتم چرت وپرت نگو من که اصلا نمیدونستم خبر نداشتم یادت رفته خودت الان گفتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌پدر گفت: " دوست داشتن كه عيب نيست باباجان. دوست داشتن دل آدم را روشن می‌كند. اما كينه و نفرت دل آدم را سياه می‌كند. اگر از حالا دلت به محبت انس گرفت، بزرگ هم كه شدی آماده‌ی دوست داشتن چيزهای خوب و زيبای اين دنيا هستی. دل آدم عين يك باغچه پر از غنچه است. اگر با محبت غنچه‌ها را آب دادی باز می‌شوند، اگر نفرت ورزيدی غنچه‌ها پلاسيده می‌شوند. آدم بايد بداند كه نفرت و كينه برای خوبی و زيبایی نيست، برای زشتی و بي شرفي و بی‌انصافی است. اين جور نفرت علامت عشق به شرف و حق است." 📙سووشون 👤سیمین دانشور @actorsgallery💖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ میدونی : خطرناکترین پدر و مادرای دنیا کیا هستن؟/دکتر صاحبی 🎥 ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ @daneshanushe
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 رمز بسم الله 💞گویند مردی بود منافق اما زنی داشت مومن و متدین. این زن تمام کارهایش را با "بسم الله" آغاز می کرد. در شأن و منزلت بسم الله همین بس که به فرموده امیرالمومنین امام علی بن ابیطالب سلام الله علیه، اسرار کلام خداوند در قرآن است و اسرار قرآن در سوره فاتحه و اسرار فاتحه در "بسم الله الرحمن الرحیم" نهفته است. هرچند زن تمام کارهایش را با "بسم الله" آغاز می کرد ولی شوهرش از توسل جستن او به این نام مبارک بسیار غضبناک می شد و سعی می کرد که او را از این عادت منصرف کند. مرد روزی کیسه زری به زن داد تا آن را به عنوان امانت نکه دارد. زن آن را گرفت و با گفتن "بسم الله الرحمن الرحیم" آن را در پارچه ای پیچید و با "بسم الله " آن را در گوشه ای از خانه پنهان کرد، شوهرش مخفیانه آن کیسه طلا را دزدید و از شدت عصبانیت آن به دریا انداخت تا همسرش را محکوم و خجالت زده کند و "بسم الله" را بی ارزش جلوه دهد. وی بعد از این کار به مغازه خود رفت. در بین روز صیادی دو ماهی را برای فروش آورد آن مرد ماهی ها را خرید و به منزل فرستاد تا زنش آن را برای نهار آماده سازد. زن وقتی شکم یکی از آن دو ماهی را پاره کرد دید همان کیسه طلا که پنهان کرده بود درون شکم یکی از ماهی هاست آن را برداشت و با گفتن "بسم الله" مجددا در مکان اول خود گذاشت. شوهر به خانه برگشت و کیسه زر را طلب کرد. زن مومنه فورا با گفتن "بسم الله" از جای برخاست و کیسه زر را آورد. شوهرش خیلی تعجب کرد و از ماجرای خود گفت و سوال کرد که آن کیسه را چگونه مجددا به دست آورده است؟ زن هم توضیح داد که در شکم ماهی بوده است. مرد از رفتار خود پشیمان گشت و  شکر الهی را به جا آورد و از جمله مومنین و متقین گردید. ‌‎  ‎‌‌‎‌‌‎‌‌✾࿐༅✧❤️✧ ༅࿐✾ ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ @daneshanushe·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌
ماهی به آب گفت:من بی تو میمیرم آب ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ @daneshanushe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همسرم از اعتماد من سو استفاده کرد وخیانت کرد 😢😢 🎵 دکتر عزیزی ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟣جلسه ی خواستگاری... خیلیا تو‌ جلسه دوم،سوم شناخته میشن☝️ 🎙 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ @daneshanushe
💫حکایت پادشاه و وزیر دانا💫 ـ🤍🌼🤍🌼🤍🌼 ـ🌼🤍🌼🤍🌼 ▫️یکی از پادشاهان در زمان پوست کندن سیب یا چاقوی تیز، انگشت خود را قطع کرد. وقتی نالان و پردرد طبیبان را احضار کرد، وزیر گفت: هیچ کار خدا بی‌حکمت نیست. ▪️پادشاه از حرف وزیر بسیار ناراحت شد و با فریاد بلندی گفت: در بریده شدن انگشت من چه حکمتی است؟، و سپس دستور داد تا وزیر را زندانی کنند.  ▫️روزها در پی هم می‌گذشت تا اینکه پادشاه برای شکار به جنگل رفت و در آن‌جا آنقدر از محافظان و همراهان خود دور شد که ناگهان خود را میان یک قبیله وحشی تنها یافت. افراد آن قبلیه، پادشاه را دستگیر کردند و به درختی بستند تا او را بکشند. ▪️اما این قبیله رسم عجیبی داشتند. آن‌ها رسم داشتند که بدن قربانیانشان باید کاملاً سالم باشد و چون پادشاه یک انگشتش قطع شده بود، او را رها کردند تا برود. ▫️پادشاه به قصر خود بازگشت و در حالی‌که به سخن وزیر فکر می‌کرد، دستور داد تا او را آزاد کرده و به پیش او بیاورند. ▪️وقتی وزیر در محضر شاه حاضر شد، پادشاه به او گفت: تو درست گفتی، قطع شدن انگشت من حکمتی داشت، ولی زندانی شدن تو جز رنج و سختی، هیچ فایده‌ای برای تو نداشت. ▫️وزیر در پاسخ به پادشاه لبخندی زد و گفت: برای من هم پرفایده بود سرورم، زیرا که من همه جا با شما همراه بودم و اگر آن روز به زندان نمی‌افتادم، حتماً الان کشته شده بودم. 🌱(این یعنی وزیر اگر زندانی نشده بود، همراه پادشاه گرفتار قبیله وحشی می‌شد و چون همه بدن او سالم بود، توسط وحشی‌ها کشته شده بود)🌱 ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ @daneshanushe
Negah Haram.mp3
2.88M
🌸 با صدای شیخ احمد كافے با اشتراک این لینک ما را به دوستان خود معرفی کنید ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ @daneshanushe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر کسی دنبال پول بدود می گویند؛ دیوانۀ پول است! اگر پول پس انداز کند... می گویند؛ سرمایه دار است! اگر پول خرج کند، می گویند؛ خوشگذران است! اگر پول درنیاورد می گویند؛ بی عرضه است! اگر برای پولدار شدن تلاش نکند، می گویند؛ بلندپروازی ندارد! اگر بدون کار کردن پول به دست بیاورد می گویند؛ مفت خور است... و خلاصه اگر بعد از یک عمر جان کندن پولی جمع کرده باشد... می گویند از آن احمق هایی بود که از زندگی اش چیزی نفهمید!! ✍"ویک آلیور" ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ @daneshanushe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 پندانه 💠 آنهایی که طرفدار ازدواج آسان هستند ولی در عمل ... ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ @daneshanushe
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد . سکینه روز به روز سنگین تر میشد وناله ها ودرداش بیشتر .ع
📜 🩷 . یادت رفته خودت الان گفتی بعدشم من همینجوری یه حرفی زدم شوخی کردم شوخی سرت نمیشه؟ولی دلم چیز دیگه ای میگفت دلم آشوب بود وتموم فکر شده بود لحظه ای که این حرفو زدم هی با خودم مرور میکردم که چی شد وچرا اینو گفتم .ساعت از نیمه های شب گذشته بود اما خواب به چشمام نمیومد مریم بهش فکر نکن دیگه یه شوخی کردی ومثل همیشه جدی نگیر . ولی غافل از اینکه سرنوشت جلو جلو نوشته بود ومن فقط بازیگر بودم وهیچ اختیاری نداشتم برای تغییرش . چهار ماه از حرفی که زده بودم گذشته بود وعاطفه تموم نه ماه بارداریشو تو خونه آقام گذروند گهگاهی موسی زهرا رو میورد ودیدن عاطفه ومیرفت .ولی برای برگشتن عاطفه تلاشی نمیکرد ولی عاطفه خیلی دلش میخواست برگرده خیلی پشیمون بود از اومدن به اینجا . سکینه دردش گرفته بود وبالا وپایین میرفت وداد میزد برعکس مرضیه که تو شهر بدنیا اومد ولی اینبار مریم قابله گفت تا شهر نمیتونه بره وباید همینجا زایمان کنه وبا شنیدن این حرف سکینه اینقدر عصبانی شد وحمله کرد سمت قابله که مگه میشه چی داری میگی من بمیرمم خودمو نمیسپارم به تو .قابله :هرجور راحتی پس من رفتم .آقام :کجا میری قابله این یه حرفی زد ببین درد داره دست خودش نیست تو کارتو شروع کن شیرینیت با من برو .قابله رو به من گفت آب جوش وحوله ببرم .آقامم با سکینه حرف میزد تا راضیش کنه که شهر نره واینجا بچه بدنیا بیاد .بالاخره بعد از کلی جرو بحث ووعده طلا وپول سکینه راضی شد رفت تو اتاق .آقام کلافه ونگران تو خونه راه میرفت وبا خودش حرف میزد .عاطفه هم یه گوشه نشسته بود ودعا میکرد .منم رفتم کمک قابله وبعد از نیم ساعت صدای گریه بچه تو خونه پیچید میون گریه وخنده های ما برادر کوچیکم جواد بدنیا اومد .یه پسر تپل وسفید .سکینه با بی حالی سرشو بالا آورد وگفت پسره اره بگو دیگه ..گفتم آره یه پسر چاق وسفید از بس خوردی وخوابیدی بچه شبیه کدو حلوایی گرد وقلمبه شده .سکینه  با دست به زانوم زد وگفت بروبابا اسم رو بچم نزاری حالا هیچی نشده .قابله بیرون رفت وخبر پسردار شدن رو به آقامو وعاطفه داد .آقام خوشحال خنده ای کرد وتسبیحشو چرخوند وگفت میرم گوسفند بکشم وبگم تو بلندگو مسجد اذان بگن .بچه رو قنداق پیچیدم ودادم دست سکینه ورفتم براش کاچی درست کنم .عاطفه پشت در اتاق ایستاده بود وبه سکینه وجواد نگاه میکرد .درو باز کردم وچیه چرا اینجا وایسادی برو تو دیگه .خشکت زده .عاطفه :آبجی !خوش به حال سکینه خیالش راحت شد کاش منم زودتر میفهمیدم بچم چیه سالم هست یانه .کاش من جای سکینه بودم .مریم:هیس دختر
هر دو بدانیم 🌸🍃جمله های.... ۱•دوستت دارم ۲•متاسفم ۳•بزار به عهده من ۴•بیا حرف بزنیم ۵•تو غصه نخور 👈چنین جملات سرشار از محبت هستند که میتوانند در نقش یک مُسکن قوی،سختی های زندگی مشترک را کاهش داد. ❤️
❤️‍🔥✨ به محبت کوچک همسرتون بی‌تفاوت نباشید... 🍃🍂 و از طرفی هم منتظر نمونید دائم براتون جملات پیامک‌های عاشقانه بفرسته. ‌•● شوهرتون یه زن با نیازهای عادی رو بیشتر دوست داره..🍃🍂 ❤️
🍃♥️ 🎀 🤔چطور صحبت کنیم تا مردها به حرفمان توجه کنند؟‼️ وقتی شخصی هنگام صحبت کردن با مردان از حرکات زیادی در چهره اش استفاده کند، مردان فکر می کنند که مشکلات روانی یا احساسی دارد. وقتی به یک مرد گوش فرا می دهید، چهره ای جدی به خود بگیرید. 👈 کلماتی مانند بله... که این طور؟ 🤔و.......... برای تشویق آنان به ادامه بحث مناسب است ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ @daneshanushe
🚨بعضی از دخترها با خوندن کتاب‌هایی که همسران شهدا در وصفشون نوشتن، از روی احساسات مردهای رؤیایی رو تو ذهنشون تصور می‌کنن و جوری جوگیر میشن که احساس می‌کنن شخصیت خودشون شده در حد شهدا! ❗️اما امان از روزی که این احساس فروکش کنه و شخصیت و علایق واقعی بیرون بزنه؛ ♨️اونوقت میفهمن که چه خواستگارهایی رو بخاطر اینکه فکر می‌کردن در حدشون نبودن، رد کردند!! اما... ❤️·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ @daneshanushe