eitaa logo
سخنان ناب دکتر انوشه👌
9.6هزار دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
14.4هزار ویدیو
34 فایل
روانشناسی دکتر انوشه 💫﷽💫 تبلیغات پر بازده https://eitaa.com/joinchat/624099682C3e1a6dd3b9
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸 🔹🔸🔹🔸🔹🔸 دستت را که بگذاری روی زندگی دیگران، پایت را که بگذاری جای پایشان. تازه گندش در می آید. تازه میفهمی چقدر همه چیز پیچیده تر بوده. چقدر انچه از دور خوشبختیه، از نزدیک غم انگیزه. تازه می فهمی زندگی خودت، غم، شادی، شوهر و بچه خودت چقدر خوبن. مقایسه یه راه اشتباهه. زندگی ها همیشه از دور بهتر به نظر میرسند. پس اروم باش و از خوشبختیت لذت ببر. نذار حسادت و مقایسه با دیگران کامت رو تو زندگی خودت تلخ کنه. تو لایق شادی هستی. 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد .مریم بهش گفتم تو اصلا نترس فقط حرف دلتو بگو راضی هستی یان
📜 🩷 .مریم تموم میزاشتن با اینکه عمونصرت گفته بود جهیزیه نمیخواد ولی نمیشد عشرت با من فرق داشت من شوهرم خونه زندگی داشت ولی رضا اول زندگیش بود چیزی نداشت هی دل دل کردم به حسین بگم ما چهارتیکه جهیزیه بگیریم براش ولی روم نمیشد تو این مدت حسین خیلی به خانواده من رسیدگی کرده بود مدام به آقام ومنصور ومهدی پول میدادبعد از مریضی وفوت پدرش هم وضعمون خوب نبود برای همین سکوت کردم حسین مادرشو برده بود شهر دکتر شب شده بود هنوز خبری نبود جلوی پینجره هی این واون پا میکردم تا بالاخره در زدن  .حسین تنهایی اومد تو حیاط وگفت یالله بچه ها مهمون داریم .منم وقتی صدای یه مرد غریبه رو شنیدم بیرون نرفتم یه نیم ساعتی بعد حسین اومد خونه خسته وبی حال .حسین کجا بودی بی بی کجاست حسین:بی بی رو گذاشتم خونه داداش فردا هم باید بره پیش دکتر مریم:پس چرا اینقدر دیر کردی  نگران شدم حسین :کار داشتم خرید کردم بچه ها بیایید بریم کمک وسیله هارو بیاریم بالا .مریم :چی خریدی مگه چقدره که کمک میخوای .حسین :صبر کن بابا چقدر سوال میپرسی .باورم نمیشد وقتی وسیله هارو دیدم نمیدونستم بخندم یا گریه کنم .حسین برای عشرت جهیزیه خرید بود .فرش پشتی سرویس پلاستیک  قابلمه چراغ نفتی حتی خوراکی هایی که تو جهیزیه میزارن مثل قند وبرنج وروغن وشامپو وکیسه حموم وحتی سوزن ونخ .همه چی خریده بود حتی کوچک ترین چیزارو مثل یه زن که چندتا دختر شوهر داده باشه باسلیقه وحوصله خرید کرده بود .الان فهمیدم چرا دیر کرده بود باورم نمیشد که بدون اینکه چیزی بگم فهمیده بود تو دلم چی میگذره .از خوشحالی گریه میکردم حسین بازهم منو شرمنده خودش کرد باز هم دربرابر خوبی های این مرد من چیزی نداشتم بگم .با خودم فکر میکردم من لیاقت این همه خوبی رو ندارم با اینکه پول نداشتیم ولی برای عشرت جهیزیه کامل خریده بود به وسیله ها نگاه میکردم وگریه میکردم .حسین:ای بابا باز چته آبغوره میگیری من نمیدونم تو خوشحالی گریه میکنی ناراحت گریه میکنی آدم تکلیفشو نمیدونه الان خوشحالی یا ناراحتی بجای گریه نگاه کن ببین چیزی کم وکسر نیست اضافه کنیم ببین عشرت خوشش میاد من به سلیقه خودم گرفتم دیگه اگه خوشش نیومد تا ببریم عوض کنیم یا اینارو بزاریم برای خودمون برای عشرت بخریم .مریم:ولی همه چیز عالی بود حتی منم نمیتونستم اینجوری خرید کنم .حسین رفت دنبال آقامینا رو آورد اینجا عشرت با دیدن حهیزیش اینقدر خوشحال شد مثل بچه ها ذوق میکرد سکینه هم خوشحال بود که یه ریال هم خرج نکردن حتی یه تشکر ساده هم نکردن انگار که حسین پدر عشرت بود .حسین به آقامینا وحتی بچه ها گفت که به کسی نگن
هدایت شده از تبلیغات گالری هنرمندان🎻
کشف‌ سفیدکننده‌‌ی پوست ژاپنی‌ها‌😳 🌾با همین کرم یه پوست سفیدخامه‌ای واسه خودم ساختم که ۲۰ سال جوونترشدم😁 از اولش اینجور نبودم کهههه.. عجیب سیاه سوخته بودم🥺 خیلی دنبال دوا درمون گشتم تااینکه ایتا بالاخره بدردم خورد و یه کانال واسه سفید کردن پوستم پیدا کردم😍 راهکار عالیشو این پایین سنجاق کرده 😁👇 https://eitaa.com/joinchat/3347579217Cddd358e7ab ❌ورود به‌این کانال=سفیدبرفی شدنه
🍃🍃🍃💕🍃🍃🍃 فکت‌های جالب روانشناسی🥲🌸 ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ همیشه بهترین اتفاقای زندگی زمانی رقم میخورن که آدم دنبالشون نمیگرده پس زیادی بهش فکر نکنین و براش استرس نداشته باشین پسرا تو نگاه اول بخاطر ظاهره که ممکنه عاشق بشن اما دخترا بخاطر رفتار خاص اون پسره جالبه بدونید اگه در طول روز با کسیکه دوستش دارید صحبت کنید احتمالش بیشتره که شب هم راحت‌تر بخوابید و هم خوابای بهتری ببینید مود شما با لباس پوشیدنتون ارتباط مستقیم داره یعنی اگه حالتون خوب نیست میتونید لباس‌هایی که دوس دارید رو بپوشید تا حالتون بهتر شه
✍بعضی از خانه ها دارای ملکوت خاصی هستن؛ و ناخواسته افراد جذب آرامش و نورانیت اون محیط میشن✨ راهکارهایی وجود داره که میشه این آرامش و نشاط رو افزایش داد🌻👇 🔸اذان گفتن با صدای بلند 🔸بسم الله گفتن قبل از هر کاری 🔸قرائت حدیث کساء 🔸تلاوت قرآن بخصوص سوره یس 🔸اسفند دود کردن 🔸برپایی روضه اهل بیت ولو برای خود اهل خانه 🔸زباله در منزل نگه نداشتن 🔸احترام به بزرگترها 🔸محبت به کودکان 🔸نیکو صحبت کردن 🔸با صدای آرام سخن گفتن
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد .مریم تموم میزاشتن با اینکه عمونصرت گفته بود جهیزیه نمیخوا
📜 🩷 .مریم فردا صبح جهیزیه عشرت رو بردیم خونه رضا وچیدیم تا برای عروسی آماده باشه .همه فامیلهای رضا برای دیدن جهیزیه اومده بودن .عشرت  اومد پیشم وآروم گفت :آبجی خدا برات بسازه اگه داداش حسین برام اینارو نخریده بود باید چیکار میکردم اینا رسم دارن بیان جهیزیه ببینن اونوقت چی بهشون نشون میدادم .مریم:هیس حالا دختر یکی میشنوه .سکینه کجاست خبری از دستوردادناش نیست .رفتم دنبالش پیش فامیلهای رضا نشسته بود ومیگفت : هی میگن زن بابا بده بخدا من زن آقا هستم ازبچه های خودم بیشتر به اینا رسیدم براشون مادری کردم .الانم گفتم بخدا ازت راضی نیستم حاجی اگه برای جهیزیه دخترات کم بزاری .از شیر مرغ تا جون آدمیزاد برای عشرت واون بقیه گرفتم .گفتم فردا نگن مادر ندارن زن بابا براشون چیزی نزاشت .والا بخدا پس فردا آدم میمیره ومیزارنش یه وجب جا . مریم:با شنیدن حرفهای سکینه هم حرصم گرفته بود هم خندم گرفته بود ازاینهمه دودوزه بازی  چقدر ماهرانه دروغ میگفت بدون اینکه ذره ای کسی شک کنه .خودمو کنترل کردم وگفتم سکینه پاشید بریم بچه ها ناهار میخوان ما وسیله هارو چیدیم بریم خونمون ناهار .سکینه حتی بعد از دیدن من هم دست ازدروغ گفتن برنداشت وگفت باشه  باشه بریم بعد هم رو کرد به مادر رضا وگفت :این وسیله هارو با جون ودل برای دخترمون خریدیم ایشالا خیرشو ببینید .دوروز بعد عروسی عشرت تموم شد حالا دوتا خواهرام پیش خودم بودن . دخترا بزرگ شده بودن محبوبه عاشق پسرپسر خاله حسین شده بود همدیگه رو خیلی دوست داشتن  مدام گوشه وکنار با هم حرف میزدن حسین راضی نبود ومیگفت با اینکه فامیل من هستن ولی خانواده خوبی نداره وخانوادشو بزرگ نداره وهرکی هرکی هستن .محبوبه هم گریه میکرد منم هم دلم برای محبوبه میسوخت هم به حرفهای حسین اعتماد داشتم .نصف شب که خواب بودیم صدای پچ پچ میومد وترسیدم رفتم اتاق بچه ها  همه خواب بودن ومحبوبه نبود .فهمیدم باز هم رو پشت بوم با قاسم نشستن وپچ پچ میکنن ازدست این دختر آخر سرمنم به باد میده .آروم درو بستم برم بخوابم تا حسین نفهمه دیدم حسین تو جاش نیست ترسیدم شر درست بشه .از نردبون بالا رفتم حسین مچ قاسم ومحبوبه رو گرفته بود .گوش قاسم وگرفت وآورد پایین .یه سیلی هم به محبوبه زد وگفت شما میخواید آبرو منو ببرین اگه یکی ازهمسایه ها شمارو میدید چی .. جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و... با جون و دل میشنوم🥺👇 🧚‍♀🕊 ♥️ @Delviinam ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・
هر شب💫 بدون هیچ اطمینانی از بـیدار شـدنمان 💫 به خواب می رویم اما با این حال برای فردا💫 برنامه می ریزیم این یعنی امید ... زندگیتون پر از امید و آرزو💫 شبتان خوش 💫
تقویم نجومی اسلامی  ✴️ دوشنبه 👈21 آبان / عقرب 1403 👈9 جمادی الاول 1446👈11 نوامبر 2024 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. 🌙⭐️ امور دینی و اسلامی. ❇️امروز برای امور زیر خوب است: ✅شروع کسب و کار. ✅قرض و وام دادن و گرفتن. ✅امور زراعی و کشاورزی. ✅درختکاری. ✅و دیدار با روسا و مسولین خوب است. 🚘مسافرت مکروه و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد. 🤕 مریض مراقبت بیشتری نیاز دارد.(منظوری مریضی است که امروز مریضیش شروع شود). 👶زایمان مناسب و نوزاد در همه امور زندگی موفق است. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز قمر در برج حوت و از نظر نجومی مناسب برای امور زیر است: ✳️افتتاح کسب و کار. ✳️آغاز درمان و معالجات. ✳️شروع آموزش و تعلیم و تعلم. ✳️از شیر گرفتن کودک. ✳️کاشت و بذر افشانی. ✳️دعوت کردن افراد. ✳️دیدار با بزرگان و مشایخ. ✳️و سفارش جنس از فروشنده نیک است. ✳️شما میتوانید باجستجوی کلمه" تقویم همسران"در تلگرام و ایتا به ما بپیوندید و تقویم هر روز را دریافت نمایید. 🟣 امور مربوط به نوشتن ادعیه و حرز و نماز و بستن آن خوب است. 👩‍❤️‍👨 مباشرت و مجامعت: مباشرت امشب: فرزند امشب بسیار مهربان و بخشنده است. 💇‍♂ اصلاح سر و صورت: طبق روایات، (سر و صورت) در این روز باعث درد و بیماری می شود. 🔴 حجامت: یا در این روز از ماه قمری ، باعث درد اعضا می شود. 🔵ناخن گرفتن: دوشنبه برای ، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد. 👕دوخت و دوز لباس: دوشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود. ✴️️ استخاره: وقت در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن). ✳️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه. ✳️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد. 💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 😴😴 تعبیر خواب. تعبیر خوابی که امشب شبِ سه شنبه دیده شود طبق ایه ی 10 سوره مبارکه "یونس"علیه السلام است. دعواهم فیها سبحانک اللهم و تحیتهم فیها سلام... و از معنای آن استفاده می شود که از جانب خواب بیننده عمل صالح یا خیری به وجود آید که در دنیا و اخرت به او نفع رساند. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. 🌸زندگیتون مهدوی🌸
صبور باش🦋 هم حكمت را ميفهمى هم قسمت را ميچشى هم معجزه را ميبينى🌸🍃 ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 سلام صبحتون زیبا ❤️🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رفتار با نوجوانی که سیگار می‌کشد /دکتر عزیزی 🎥 ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ @daneshanushe
در اولین صبح عروسی، زن و شوهر توافق کردند که در را بر روی هیچکس باز نکنند. ابتدا پدر و مادر پسر آمدند. زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند. اما چون از قبل توافق کرده بودند، هیچکدام در را باز نکرد. ساعتی بعد پدر و مادر دختر آمدند. زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند...! اشک در چشمان زن جمع شده بود و در این حال گفت : نمی تونم ببینم که پدر و مادرم پشت در باشند و در را روشون باز نکنم. شوهرچیزی نگفت، و در را برویشان گشود. اما این موضوع را پیش خودش نگه داشت. سالها گذشت خداوند به آنها چهار پسر داد. پنجمین فرزندشان دختر بود. برای تولد این فرزند، پدر بسیار شادی کرد و چند گوسفند را سر برید و میهمانی مفصلی داد. مردم متعجبانه از او پرسیدند: علت اینهمه شادی و میهمانی دادن چیست؟ مرد بسادگی جواب داد: چون این همان کسیست که در هر شرایطی در را برویم باز میکند...! .
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد .مریم فردا صبح جهیزیه عشرت رو بردیم خونه رضا وچیدیم تا برا
📜 🩷 .مریم اونوقت چه جوابی داشتید بدید .نمیگفتن که نشستن حرف میزنن هزارتا چیز دیگه میگفتن پشت سرتون .قاسمو از خونه بیرون کرد و با محبوبه هم کلی حرف زد . فردا صبح گفت محبوبه واقعا قاسم رو دوست داری ؟ببین شوهر لباس نیست ها خوشت نیومد عوض کنی صحبت یه عمر زندگیه ؟خونه شوهر خونه پدر نیست که همه چی حاضرو آماده باشه .خونه شوهر کم وزیاد داره باید با داشته ونداشته شوهرت بسازی  باید هرچیزی از خانوادش دیدی به روش نیاری پدرو مادرش بشن پدرو مادرت .زبونتو خوش کنی احترام نگهداری .سر هرچیز کوچیکی قهر ودعوا راه نندازی وازهمه مهمترحرف از خونه شوهرت وخانوادش در نیاری هرچیزی دیدی وهرچیزی شنیدی حتی به منی که باباتم هم نباید بگی .یعنی کلی بهت بگم اخلاق الانت رو کلا عوض کنی با بله گفتنت اخلاقی که دختر خونه بابات بودی رو بزاری زیر همین فرشو بری خونه شوهرت .فکر میکنی بتونی ؟محبوبه سرشو پایین انداخت .حسین هم گفت پس بهشون بگو بیان خواستگاری ایشالا که خیره . باور نمیشد حسین قبول کرد داشتم فکر میکردم وقتی آقام منو واحمد رو دید چیکار کردو الان حسین چیکار کرد .تعجب کرده بودم برای همین بعد از رفتن بچه ها گفتم حسین چرا به این راحتی قبول کردی وقتی خودت میگی بدرد نمیخوره ؟حسین:همدیگه رو دوست دارن مریم وقتی عشق باشه سر یه تیکه چادر هم زندگی میکنن .دوست نداشتم محبوبه با کسی ازدواج کنه که دوستش نداره اینجوری تموم عمرش فکر میکنه اگه با قاسم عروسی میکردم خوشبخت تر بودم .اینجوری تموم عمرش رو منو مقصر میدونست ودوست داشتم با کسی باشه که خودش انتخاب کرده .من به عنوان پدر وظیفم راهنمایی ومشورت بود که انجام دادم ازاینجا به بعدم پشت بچم  هستم دیگه هرچی خدا بخواد .مریم:اگه آقام هم یه بار این حرفارو به ما میزد چقدر زندکی هامون فرق میکرد .شب خانواده قاسم اومدن وبعد از نوشتن خرج ومهریه وشیربها .انگشتر دست محبوبه کردن .دوتاشون خیلی خوشحال بودن چشمهاشونم میخندید حسین محبوبه رو بغل کرد و گفت ایشالا خوشبخت بشی .دوماه ازعقدشون گذشته بود حسین جهیزیه کاملی برای محبوبه خریده بود وشیربهایی هم که نوشته شده بود نگرفت گفت من دخترمو نفروختم که پولشو بگیرم دخترمن خیلی بیشتر ازاین چیزا ارزش داره چرا با گرفتن پول ارزششو کم کنم .حسین میگفت دختر عقد کرده نمیخوام تو خونه زیاد بمونه برای همین زود عروسی محبوبه رو راه انداخت .دور آیینه وقرآن محبوبه رو چرخوند وبه احترام بزرگ تر بودن داداشش گفت داداش تو بیا چادر سرش کن . حسین سر محبوبه رو بوسیدوگفت دراین خونه همیشه به روت بازه هرلحظه فکر کردی به من نیاز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ : سخت‌ترین امتحان، امتحان محبت است ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ @daneshanushe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه قانونی هست که میگه: هـمـیشـه یه جـوری زنـدگـی کـن کـه اگـه رفـتـی جــلـوی آیـنـه روت بـشـه بـه چـشـمـای خـودت نـگـاه کنی دوستی با هر که کردم، جز نامردی ندیدم در حیرتم آیا اصلا دوستی به معنای واقعی وجود خارجی دارد؟! از حذف کردن آدمای زندگیتون نترسید زندگی قانون لیاقتاس :).. به بعضیام باید گفت نمیخواد ریشاتو درست کنی، ریشتو درست کن.. رسم رفاقـــــــــــت اینه که با رفیـــــق پیر شــــــــــــى نه اینکه وســـــــــــط راه از رفیـــــق سیر شـــــــــــــى نیاز نیست اطرافمون پر از آدم باشد همون چند نفری که هستند آدم باشند کافیه! 🖌 ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ @daneshanushe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌پنج ضرب المثل فوق العاده در دنیا که واجبه بدونی ! ازدواج زود اشتباه بزرگیه و ازدواج دیر اشتباه بزرگتر "آفریقایی" یه بسته فلفل قرمز بزار تو جیبت که هروقت هوس کردی با کسی درددل کنی، یه قاشق بریزی تو حلقت ! "هندی" کور وارد خانه مردم شو و لال از اونجا بیا بیرون ! "ژاپنی" برای کسی که می خواد ازتون فاصله بگیره نه تنها راه رو باز کن، بلکه هلش هم بده ! "انگلیسی" زن و آیینه هردو در معرض خطر هستند باید از آنها "مراقبت کنید ! " فرانسوی" ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ @daneshanushe
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد .مریم اونوقت چه جوابی داشتید بدید .نمیگفتن که نشستن حرف می
📜 🩷 .مریم دیوونه است میاد با لگد میزنه پک وپهلوم .برو به امان خدا .مریم:از خونه دراومدم دلم پیش بی بی بود اینکه اینجا اینجوری زندگی میکنه چه جوری دلش تنگ شده بود برای اینجا پس .دلم طاقت نیورد گفتم پیرزن مثل بچه است  بی طاقته .دوروز بعد گوشت آوردم چهار پنج تا شیخ کباب کردم لای نون گذاشتم وتو سه تا پارچه پیچیدم که بوش نفهمه جاریم بعد هم با روسری بستم به کمرم ولباسمو انداختم روش رفتم خونه بی بی جاریم حسابی اخم وتخم کرد با چشم تموم هیکلمو برانداز کرد ببینه چیزی آوردم براش یا نه وقتی دید دستام خالیه بالاخره رضایت داد وازجلو در رفت کنار ورفت شروع کرد خونشو جارو زدن وزیر لب غر زدن .تا دیدم سرش گرمه  سریع رفتم پیش بی بی وپارچه رو باز کردم وتند تند چندتا تیکه کباب هارو دادم بهش وگفتم بی بی زودباش بخور میخواستم دیروز بیام گفتم شک میکنه میگه هرروز هرروز میای اینجا برای چی .پیرزن مثل بچه ها چنان از دیدن کباب خوشحال شده بود که با خوردن تیکه اول انگار جون گرفت وگفت خیر ببینی توروجون بچت بهش نگی برام کباب آوردی فکر میکنه من بهت گفتم روزگارمو سیاه میکنه .کباب هارو بهش دادم یه لیوان آبم براش آوردم وپارچه هارو بستم وبلند شدم .معلوم نیست با این پیرزن چیکار کرده که اینقدر ازش میترسید .فرشو کنار زد دستشو خاکی کرد وزد به لبهاش که خشک نشون بده وجاری نفهمه چیزی خورده .رفتم خونمون ولی دلم پیشش بود دوسه روز بعد خبر آوردن که حالش بد شده رفتیم خونشون وحسین بردش دکتر وبعد ازاون دیگه نمیتونست راه بره  دکتر هم گفته بود خیلی دیگه زنده بمونه پنج روز دیگه است بیشتر زنده نمیمونه .آوردمش خونه خودمون اینقدر بهش میرسیدم دستشویی ولباساشو هرروز عوض میکردم مریض داری یه طرف مهمان داری هم یه طرف برادر شوهرم از شهر با خانواده اومده بود یه پیرزن هم با خودشون اورده بودن که بعدا فهمیدم اون پیرزن غساله وآورده که وقتی مادرش مرد این باشه .ولی من اینقدر بهش کباب دادم آبمیوه کمپوت وگل گوشت وشیره گوشت هرچیزی که قوت داشت بهش میدادم که پیرزن سرپا شد همه از تعجب مونده بودن وبرادر حسین میگفت مریم معجزه کرده آدم مرده رو زنده کرد .زنی که آب دهنشو نمیتونست جمع کنه آب دهنش ازدهنش میریخت بیرون الان خودش غذاشو میخورد .پیرزن غریبه هم گفت این که پاشده فکر نکنم خیال مردن هم داشته باشه لااقل منو ببرین سر زندگیم دیگه ..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧠 تفکر بیش از حد؛ دلیل تمام رنج هاست... 💫🖌 ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ @daneshanushe
🍃🌷 🌷🍃 ﺁﻫﻨﮓ ﺯﻧﺪﮔﻴﺖ ﺭﺍ، ﺧﻮﺩﺕ ﻣﯽ ﻧﻮﺍﺯﯼ ! ﺑﻪ ﺯﻭﺩﯼ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﻓﻬﻤﻴﺪ، ﻣﻬﻢ ﻧﻴﺴﺖ ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﻣﻬﻤﺎﻥ “ﻣﻮﺳﻴﻘﯽ” ﺯﻧﺪگیت ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ… ﻣﻬﻢ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻃﻮﺭﯼ “ﺑﻨﻮﺍﺯﯼ” ﻛﻪ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ” ﻣﻮﺳﻴﻘﯽ” ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮﯼ ۰ 🖌 @daneshanushe✍️
34.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 افکار منفی چه بلایی سرمان می‌آورد/روانشناس سادات 🎥 ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ @daneshanushe
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد .مریم دیوونه است میاد با لگد میزنه پک وپهلوم .برو به امان
📜 🩷 .مریم با سرپا شدن  بی بی اونها هم رفتن سر زندگیشون .چند وقتی همه چی خوب بود تا اینکه فهمیدم باز هم باردارم  ناراحت بودم میترسیدم اینهمه بچه فکر م حسابی مشغول بود چاره ای هم نداشتم داشتم با وضعیتم کنار میومدم که فهمیدم محبوبه هم بارداره ونیاز به مراقبت داره .از اینکه  با دخترم باردار بودم خجالت میکشیدم اصلا ازخونه بیرون نمیرفتم .محبوبه هم اومده بود خونمون وحالا کارهام سه برابر شده بود حال بد وویار خودم مریضی بی بی ومراقبت ازمحبوبه وبچه ها  خیلی تلاش میکردم که بتونم ازپس همه کارها بربیام . برای ناهار مجبور بودم سه جور غذا درست کنم هرکسی چیزی میخواست .حسابی از خستگی کلافه بودم .نشستم رو پله بوی غذا اذیتم میکرد که صدای  در اومد وصدای عاطفه تو حیاط پیچید ابجی .آبجی .! بله قربونت برم تویی بیا عزیزم چقدر دخترا بزرگ شده بودن وسرولباسشون هم بهتر شده بود معلوم بود وضعیت مالیشون بعد از کارکردن موسی تو تهران بهتر شده بود .خیلی خوشحال بود عاطفه هم میخندید وخوشحال بود ومدام از چیزایی که موسی خریده برای بچه ها تعریف میکرد .از موسی خجالت میکشیدم .حسین برعکس همیشه که با همه سریع رفیق میشد وگرم میگرفت ولی با موسی زیاد گرم نگرفت  وجو سنگینی تو خونه بود .بعدا که از حسین پرسیدم میگفت نمیدونم چرا خوش تو چشمم نرفت موسی یه حس بد بهش داشتم هرکاری هم کردم نشون ندم دست خودم نبود بخدا .با عاطفه گرم صحبت بودیم که فهمیدم عاطفه هم بارداره خنده دار بود همزمان سه تا زن باردار تو خونه . عاطفه میگفت از وقتی فهمیده بارداره اذیت های مادر موسی شروع شده وازم میخواست براش دعا کنم بچش پسر بشه .فقط تنها ناراحتی من اعظم بود که هنوزم خبری ازش نبود  وحسین از هرطریقی دنبالشون بود که پیداشون کنه وبالاخره موفق شد خبری بگیره ازشون ولی آدرسشونو پیدا نکرده بود فعلا .اعظم از عباس طلاق گرفته بود وتو شهر برای مردم کار میکرد وزندگیشو میگذرونده .خوشحال شده بودم لااقل خبردار شدم که حالشون خوبه واز شر عباس راحت شدن .اعظم زرنگ بود وخودشو بچه هاشو نجات داده بود ولی برای من کافی نبود باید هرجوری شده آدرسشونو پیدا میکردم تا با چشمم میدیدم که خوب هستن ..
عـــروس و داماد عزیز نکنه عهدعشق تون؛ شما رو به بیراهه ببره☝️ شما کنارهم قرارمیگیرید؛ تاباهم به سمت کسب روح کامل وقدرتمند،حرکت کنید. 👈نه اینکه فقط باهم،روزگار بگذرانید. 🌷🌸🍃🌺🍃🌸🌷 ❤️
🍁🍂❤ ❤ 🍂 "چــشم چرانــی؛ ممنــــــوع...!" مردی که به سعادت و خوش‌بختی خویش علاقه دارد، باید پس از ازدواج دست از افکار کودکانه سابق و چشم‌چرانی‌های خانمان‌سوز بردارد و مسیر زندگی خویش را تغییر دهد. برای مردی که شریک زندگی‌اش را انتخاب کرده، معنا ندارد که با زنان بیگانه گرم بگیرد، شوخی کند و یا نسبت به آنان اظهار علاقه نماید. همان‌گونه که یک مرد اگر ببیند همسرش با مرد بیگانه‌ای شوخی می‌کند و می‌خندد، جداً ناراحت می‌شود و عکس العمل شدید نشان می‌دهد، باید بداند که همسرش نیز عیناً مانند اوست. او نیز جداً ناراحت می‌شود و این عمل را نوعی خیانت می‌شمارد. وقتی زنی ببیند شوهرش با زنان بیگانه گرم می‌گیرد، شوخی می‌کند و می‌خندد، حس غیرت و حسدش تحریک می‌شود و در صدد انتقام برمی‌آید. محبتش نسبت به شوهر کم‌می‌شود. به خانه و زندگی بی‌علاقه می‌شود. به امور خانه خوب رسیدگی نمی‌کند. حتی ممکن است برای انتقام، مقابله به مثل کند و یا در صدد طلاق گرفتن برآید. ‌ ‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نگاه‌کردن زیاد به تلفن‌همراه چه بلایی سر کودکان و نوجوانان می‌آورد؟ ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ @daneshanushe
❣اگر به خدا توکل کنید هیچ چیز و هيچ کس نمی تواند برنامه ای که او برای زندگیتان دارد را متوقف کند.🍃🍃 جول اوستین @daneshanushe✍️
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد .مریم با سرپا شدن  بی بی اونها هم رفتن سر زندگیشون .چند وق
📜 🩷 .مریم خیلی وضعیت بدی داشتم خیلی خسته میشدم  بدنم ضعیف شده بود نه ماه بارداریم با کار ومراقبت از محبوبه وبی بی گذشت  دخترا از ماهگل مراقبت میکردن وخداروشکر ماهگل هم بهشون خیلی وابسته بود وزیاد منو اذیت نمیکرد از اینکه بچه کوچیک میاد هم حسابی خوشحال بود .بهمن ماه بود برف خیلی سنگینی اومده بود تموم جاده ها بسته بودن وسر جاده ده ما تموم کامیون دارها صف کشیده بودن واز سرما میلرزیدن برف خیلی زیادی بود .صبح که از خواب بیدار شدم حالم خوب نبود وهرچقدر تحمل کردم فایده نداشت  حسین هم خونه نبود .دخترا رفتن دنبال حسین .ساک بچه رو آماده کرده بودم حسین اومد وراه افتادیم بریم ماشین پیدا کنیم برای شهر وقت زایمانم بود درد هرلحظه شدید تر میشد تا محله پایین رفتیم ولی برف تا کمر ما رسیده بود ونمیشد راه رفت .ماشینی ووسیله ای نبود یه ساعتی در مسجد ده نشستیم وحسین به این در اون در زد تا جاده باز بشه ولی بی فایده بود همچنان برف هم میبارید .مجبور شدیم دوباره برگردیم خونه .درد امونمو بریده بود  نه میتونستم بشینم نه راه برم .صدام بلند شده بود وجیغ میزدم وگریه میکردم .اینجا همه برای زایمان میرفتن شهر برای همین قابله نداشتن . برف بند نمیومد ودوروزی بود که جاده ها بسته بودن من دردم ساکت نمیشد تا اینکه جاریم گفت من دختر دختر عمم از مادربزرگ پدریش یه چیزایی بلده الان میرم میارمش .من اونقدر درد داشتم که به هیچ چیز نمیتونستم فکر کنم .یه ساعت بعد جاریم به همراه یه دختر سه وپنج ساله اخمو وبداخلاق وارد خونه شد .دختره اسمش اکرم بود  بی تجربه بود ونابلد .ولی چاره ای نداشتم چندساعتی تو اتاق بودیم واکرم منو معاینه میکرد وبا اخم وتخم میگفت نه هنوز وقت داری .حسین نگران بود وگریه میکرد ونماز میخوند قرآن میخوند .بعد از کلی درد ومعاینه های الکی بچه بدنیا اومد .یه دختر تپل .حسین اینقدر ترسیده بود برای من اتفاقی بیوفته که ازخوشحالی گریه میکرد بدون نگاه کردن به بچه از جاریم پرسید مریم مریم خوبه زنده است ؟ماهگل چهارساله شده بود اینقدر از خواهر دار شدن خوشحال بود وبالا پایین میپرید هی میومد به بچه نگاه میکرد ومیرفت گزارش لحظه به لحظه به باباش میداد .. جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و... با جون و دل میشنوم🥺👇 🧚‍♀🕊 ♥️ @Delviinam ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌