eitaa logo
سخنان ناب دکتر انوشه👌
9هزار دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
14.6هزار ویدیو
34 فایل
روانشناسی دکتر انوشه 💫﷽💫 تبلیغات پر بازده https://eitaa.com/joinchat/624099682C3e1a6dd3b9
مشاهده در ایتا
دانلود
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #گلبهار #ادامه_دارد . یک آن فکرکردم آهویی، خرگوشی، سگی باشه ولی وقتی برگشتم
📜 🩷 . اگه ننه جمیله به کمکم نیومده بود غوغایی میشد که اون سرش ناپیدا.... دست و روم رو شستم و لباسام رو مرتب کردم‌ و رفتم پیش پدرم، درسته یه روستا و اهل خونه از پدرم حساب میبردند ولی حساب پدرم با من جدا بود و تا امروز از گل نازکتر به من‌ نگفته بود..... بعد از خوردن شام  مفصلی کنار خانوادم به اتاقم پناه بردم و مثل هرشب شروع کردم به گلدوزی کردن.... نفهمیدم کی خوابم برد که با صدای فریاد خودم از خواب پریدم...... تمام‌ تنم خیس آب بود..... خیلی صحنه بدی بود من داشتم فرار میکردم و اون  پسری که امروز لب چشمه دیده بودم داشت دنبالم میکرد و همینکه از پشت بغلم کرد از خواب پریدم...‌.. نفهمیدم دوباره کی خوابم برد که با صدای ننه جمیله بیدار شدم.... دخترم، گلبهارم، لنگ ظهره ننه نمیخوای بیدار بشی‌..... دخترای عمارت میخوان برن سرچشمه از نازخاتون اجازتو گرفتم تا من و تو هم باهاشون بریم.... وااای خدای من، چشمه، چی بهتر از این، نفهمیدم چطوری حاضر شدم و بعد کلی سفارشهای نازخاتون راهی شدیم...... تو دلم آشوب بود و دلشوره بدی داشتم ولی توجه ای نکردم و راه افتادیم.... اما خبر نداشتم وقت برگشتن چه سرنوشت شومی در انتظارم هست...... برخلاف روزهای قبل که نمیتونستم از این بهشت روی زمین دل بکنم، تو حال خودم نبودم و دلشوره امونو بریده بود، نتونستم زیاد بمونم و از زیبایی چشمه لذت ببرم چون آب تنی دیروزم حسابی کار دستم داده بود و از تب داشتم میسوختم، اینهمه راه رفته رو برگشتیم و نفهمیدم چطوری به عمارت رسیدیم، به کمک ننه جمیله لباسام رو عوض کردم و بدون خوردن حتی لقمه ای شام، دارویی که ننه جمیله بهم داد رو خوردم، رختخوابم رو پهن کردم و به خواب عمیقی فرورفتم.... نمیدونم چند ساعتی خواب بودم و چقدر گذشته بود که صداهایی ناواضح به گوشم رسید، هوا گرگ و میش بود و روستا تو سکوتی عجیب و خوفناک فرورفته بود.. فقط صدای زوزه گرگ هایی میومد که اطراف روستا پرسه می زدن، هر از گاهی این زوزه ها سکوت کوچه. جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و... با جون و دل میشنوم🥺👇 🧚‍♀🕊 ♥️ @Delviinam ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مربع زندگی؛ اتاقیست که کودک باید در اون رشد کنه ...! در مربع زندگی، 👈عشق هست... 👈علم هست... 👈عقل هست.. 👈و عمل ! 🖌 ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ @daneshanushe
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی شكسپير ميگه: اگه يه روزي فرزندي داشته باشم، بيشتر از هر اسباب بازي ديگه اي براش بادكنك ميخرم. بازي با بادكنك خيلي چيزها رو به بچه ياد ميده.... بهش ياد ميده كه بايد بزرگ باشه اما سبك،تا بتونه بالاتر بره. بهش ياد ميده كه چيزاي دوست داشتني ميتونن توي يه لحظه،حتي بدون هيچ دليلي و بدون هيچ مقصري از بين برن پس نبايد زياد بهشون وابسته بشه ومهم تر ازهمه بهش ياد ميده كه وقتي چيزي رو دوست داره، نبايد اونقدر بهش نزديك بشه وبهش فشار بياره كه راه نفس كشيدنش رو ببنده، چون ممكنه براي هميشه از دستش بده . و اینکه وقتی یه نفر و خیلی واسه خودت بزرگ کنی در اخر میترکه و تو صورت خودت میخوره. 🖌 @daneshanushe✍️
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #گلبهار #ادامه_دارد . اگه ننه جمیله به کمکم نیومده بود غوغایی میشد که اون سر
📜 🩷 . پرسه می زدن، هر از گاهی این زوزه ها سکوت کوچه ها را میشکست و نور ضعیفی از بعضی پنجره های روستا به بیرون میتابید که نشان‌ از سحرخیزی اهل روستا رو میداد.... تو سکوت اون هوای گرگ و میش یکدفعه صدای تیری بلند شد که نوید از خبر شومی میداد... به ساعت نرسید که توی عمارت غوغایی برپا شد باورنکردنی، حس این که از جام‌ تکون بخورم رو نداشتم که ننه جمیله با هول اومد تو اتاق و با گریه گفت بدبخت شدیم گلبهار جان... دخترم....... بدبخت شدیم..... صدای داد و بیداد میومد..... بیشتر از این توان موندن تو اتاقم رو نداشتم و صبر نکردم و از اتاقم زدم بیرون و به سمت درخروجی عمارت راه افتادم..... هر چی به در نزدیکتر میشدم سر و صداها بیشتر و واضح تر میشد.... جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و... با جون و دل میشنوم🥺👇 🧚‍♀🕊 ♥️ @Delviinam ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌
18.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دکتر انوشه.... ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ @daneshanushe
هر دو بخوانیم 💞 اجازه ندید تو زندگیتون حرمت‌ها از بین بره🙂 ❣زندگى مثل يک كامواست؛ از دستت كه در برود، می‌شود كلاف سردرگم، گره مى‌خورد، می‌پيچد به هم، گره‌گره مى‌شود. 👈 بعد بايد صبورى كنى، گره را به وقتش با حوصله باز كنى. زياد كه كلنجار بروى، گره بزرگ‌تر مى‌شود، کورتر مى‌شود. يک جايى ديگر نمى‌شود کاری كرد. ❣بايد سر و ته كلاف را بريد، يک گره ظريف و كوچک زد، بعد آن گره را توى بافتنى جورى قايم كرد، محو كرد كه معلوم نشود. 👈 يادمان باشد گره‌هاى توى كلاف همان دلخورى‌هاى كوچک و بزرگند، همان كينه‌هاى چندساله، بايد يک جايى تمامش كرد و سر و تهش را بريد. زندگى به بندى بند استْ به‌نام «حرمت» كه اگر پاره شود، تمام است... 😔 ❤️
24.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 عروس‌ها حساسیت را از مادرشوهرشان کم کنند - حس دلسوزی فقط برای مادر شما نیست، نباید برای مادر شوهر گارد بگیرید ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ @daneshanushe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌"دکتر انوشه" یه جمله ی خیلی قشنگ داره که میگه؛ مهم نیست یه مار چندبار پوست میندازه مهم اینه از اول تا آخر همون ماره ... کسی که ذاتش رو بهت نشون داد و بهت بدی کرد شک نکن بازم میکنه ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ @daneshanushe