تقویم نجومی اسلامی
✴️ چهارشنبه 👈 7 آذر / قوس 1403
👈25 جمادی الاول 1446 👈27 نوامبر 2024
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی.
📛تقارن نحسین.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
📛صدقه صبحگاهی رفع اثر نحوست کند. ان شاءالله.
👶زایمان مناسب و نوزاد عالم و دانشمند گردد.
🚘مسافرت: مسافرت خوب نیست و در صورت ضرورت حتما همراه صدقه و قرائت آیه الکرسی باشد.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج میزان و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️فروش و عوض کردن طلا و جواهرات.
✳️آغاز درمان و معالجات.
✳️خوردن نوشیدنی های دارویی.
✳️و لباس نو پوشیدن نیک است.
📛 نگارش ادعیه و برای نماز حرز و بستن آن خوب نیست.
✳️ برای مطالب بیشتر و دریافت تقویم نجومی هر روز باجستجوی کلمه" تقویم همسران" به کانال ما در تلگرام و ایتا بپیوندید.
👩❤️👨 حکم مباشرت امشب.
( شب پنج شنبه ) فرزند چنین شبی دانشمندی از دانشمندان گردد.
💉حجامت
خون دادن و فصد باعث صفای خاطر می شود.
💇♂💇 اصلاح سر و صورت خوب است.
😴🙄 تعبیر خواب:
خوابی که (شب پنجشنبه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 26 سوره مبارکه "شعراء " است.
قال ربکم و رب ابایکم...
و از مفهوم این آیه چنین استفاده می شود که فرد بسیار خوب و عاقلی در مقام نصیحت یا موعظه درآید تا خواب بیننده به جواب سوال خود برسد و بر خصم خود غالب گردد و شاد شود. شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
✂️ ناخن گرفتن
🔵 چهارشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی میشود.
👕👚 دوخت و دوز
چهارشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود. ان شاالله
✴️️ وقت #استخاره در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ #ذکر روز چهارشنبه: یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه #یامتعال که موجب عزّت در دین میگردد
💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام#امام_رضا_علیه السلام_#امام_جواد_علیه_السلام و #امام_هادی_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد .
🌸زندگیتون مهدوی ان شاالله🌸
876.5K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چهارشنبه پاییزیتـون عـالی🌸🍃
آرزو میکنم
هـمه خـوبـیهای دنیـا 🌼🍃
مال شمـا باشـه
دلتـون شــاد باشـه.... 🌸🍃
وخنده از لبتون پاک نشه🌼🍃
و دنـیـا بـه کـامتـون باشـه...🌸🍃
زندگیتون چون گــل زیبـا و قشنگــــ🌼🍃
8.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚡️برای خواستگاری حتما داماد را با خود ببرید
- مگه مامان داماد میخواد ازدواج کنه؟ /دکتر عزیزی
🎥#دکتر_عزیزی
#انتخاب_همسر
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #گلبهار #ادامه_دارد . باید تقاص پس بدن، من هرجوری شده انتقام خون پسرم رو میگ
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#گلبهار
#ادامه_دارد
.
در اتاق رو زدن، لحظه ای دوباره ترس افتاد به جونم و تو خودم جمع شدم، ولی بهادر با نگاهش آرومم کرد که چیزی نیست نگران نباش.
یکی از خدمه ها بود که به دستور بهادر برام سوپ پخته بود، سلامی داد، اومد داخل و سوپ رو گذاشت جلوم و رفت.
بهادر به بشقاب سوپ اشاره کرد و گفت: میتونی خودت بخوری یا کمکت کنم؟؟؟
خجالت کشیدم بگم با این دستهای سوخته؟؟!!!!
انگاری خودش متوجه شد که دستی برای خوردن برام نمونده، سوپ رو کشید جلوش و قاشق رو به سمت دهانم برد، با صبری که از بهادر بعید میدونستم داشته باشه نشست کنارم و تمام سوپ رو به خورد من داد.
بعد از اتمام سوپم یکدفعه بلند شد و پشت پنجره رفت، همونجا مکث کوتاهی کرد و مثل برق گرفته ها از اتاق خارج شد..
(بهادر)
فکری به مغزم خطور کرد، بدون اینکه به گلبهار حرفی بزنم اتاق رو ترک کردم...
بعد از سنجیدن همه جوانب، فردای اون روز افروز که مورد اعتمادترین خدمه از همون
بچگی تو زندگیم بود رو صدا کردم...
از زمانی که یادم میاد فیروزه خانم تو عمارت کار میکرد و پدرم هم خیلی بهش اعتماد داشت،
ازش خواستم دختر کوچیکش افروز رو به عنوان خدمه مخصوص بفرسته پیش گلبهار تا همیشه کنارش باشه و لحظه ای هم تنهاش نزاره.....
فیروزه خانم بعد از شنیدن حرفام و دیدن چهره مضطربم، گفت: چشم آقاجان شما اصلا نگران نباشید حتما میفرستمش...
تایید فیروزه کمی از نگرانی هایم کم کرد .
سیگارمو خاموش کردم و بیخیال در حال قدم زدن به سمت اتاقم بودم که با صدای جیغ گلبهار وحشت زده قدمهامو تند کردم و سراسیمه وارد اتاق شدم......
(گلبهار)
لب چشمه همیشگی نشسته بودم و پاهام رو داخل آب زلال چشمه تکون میدادم...
صدای خنده های خان بابام و و مادرم نازخاتون تو گوشم بود که یکدفعه خندون جلوم ظاهر شدن، در حال تماشاشون بودم و از دیدنشون غرق لذت.....
که یکدفعه یه دست سیاه جلوی دهنم رو گرفت و منو کشون کشون از چشمه جدا کرد و برد.....
هر چی فریاد میکشیدم و پدرو مادرم رو صدا میزدم، هیچکدوم صدام رو نمیشنیدن و لحظه به لحظه ازشون دور و دورتر میشدم....
یکدفعه تو تاریکی محو شدم و با گریه و جیغ از خواب پریدم.....
خیس عرق بودم و درحال گریه کردن که یهو
بهادر رو بالای سرم دیدم که با چشمهایی گشاد شده داشت بهم نگاه میکرد.....
ازش رو برگردوندم و زانوهامو بغل کردم و یهو با صدای بلند و با گریه و زاری مادرم رو صدا زدم......
بهادر به خودش اومد و نزدیکم شد منو تو بغلش جاداد و گفت: آروم باش گلبهار ....
فقط یه خواب بود......
گفتم: بهادر خان من مادرم رو میخوام.......
خواهش میکنم اجازه بده به دیدنش برم.....
.
جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و...
با جون و دل میشنوم🥺👇
🧚♀🕊 ♥️ @Delviinam
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・
913.4K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
* اگر یک مرد عاشق چهره یک زن باشه .../دکتر انوشه
🎥#دکتر_انوشه
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
@daneshanushe
6.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨✨دلیل سر به سر گذاشتن اکثر خواهر و برادرها بیکاری است!/روانشناس سادات
🎥#سید_سبحان_سادات
#روانشناس
📌فرض کنید سوار یک هواپیمای جت هستید،
جایی آن طرف اروپا بال هواپیما آسیب میبیند. دوست دارید عکسالعمل خلبان چگونه باشد؟
🌸دوست دارید خلبان پرواز بگوید: "آرام باشید و کمربندها را ببندید! مسیر پُر تکان و ناهمواری در پیش داریم، اما راهی برای رفع مشکل پیدا میکنیم."
🌸یا ترجیح میدهید که کاپیتان پرواز به هر طرف بپرد و فریاد بزند: همهی ما میمیریم! ما کشته میشویم.
💙کدامیک از این دو شما را سالم بر زمین مینشانند؟
🔵حالا درمورد زندگی خود فکر کنید، شما خلبان زندگی خودتان هستید.
🔵به نظرتان با کدام شیوه میتوانید مشکل خود را حل کنید؟
🔵راهی خواهم یافت! یا من میمیرم! کدام یک؟
🐙این تفکر شاید موفقیت شما را تضمین نکند اما بهترین شانس را به شما میدهد.
💙بازندهها آنقدر روی مشکلات تمرکز میکنند که فقط مشکل را می بینید
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #گلبهار #ادامه_دارد . در اتاق رو زدن، لحظه ای دوباره ترس افتاد به جونم و تو
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#گلبهار
#ادامه_دارد
.
به دست و پات میوفتم ارباب، هرکاری بگی برات میکنم، فقط بزار یه لحظه برم مادرم رو ببینم، بخدا زود برمیگردم!!....
بهادر گفت: گلبهار خودتم خوب میدونی هیچ خونبسی حق دیدن خانوادش رو نداره!!....
تورو خدا چیزی ازم نخواه که نتونم برات انجام بدم، اینی که تو میخواهی غیرممکن و محاله....
نذاشتم دیگه ادامه بده از بغلش بیرون اومدم و گفتم: از همتون بیزارم.....
از این کلمه خونبس بیزارم....
من دارم زجر میکشم و ذره ذره جلوی چشمات آب میشم، اونوقت تو یه خواسته ساده منو میگی محال و غیر ممکن؟؟!!.....
بهادر گفت؛ تو چه ادم زبون نفهمی هستی دختر، من میگم نره، تو میگی بدوش!!!.....
حرفم یه دونه بود و تند تند تکرارش میکردم....
من دلم مادرم رو میخواد، همین و بس.....
یهو با دندونای قفل شده اومد به سمتم و گفت: مگه داداش عوضیت قاتل برادرم نیست؟؟!!....
مگه تو جون برادرت رو با خونبس شدن نخریدی؟!....
منم کم نیاوردم و باعصبانیت سمتش رفتم با مشت کوبیدم تو سینش و گفتم:.....
خفه شو آشغال عوضی تو حق نداری در مورد برادرم اینطوری صحبت کنی!!...
من خودمو میکشم عوضی.....
حرفم تموم نشده بود که یه طرف صورتم سوخت و خون از یک گوشه لبم فواره زد......
دست سوختم رو روی صورتی که با سیلی بهادر سوخته بود گذاشتمو با چشمای پراز اشک که تار میدید به بهادر خیره شدم.....
با جدیت انگشت اشارشو بالا برد و گفت: بار آخرت باشه در مورد مردن حرف میزنی!؟.....
وگرنه دفعه بعد کارت رو خودم تموم میکنم....
با گریه و صدای ضعیفی گفتم:از تو بر میاد؛
میدونم چه بیرحمی!!...
میدونم.....
احتیاج نیست خودتو بهم ثابت کنی....
رگ گردنش بیرون زده بود و چشماش یک کاسه خون بود...
دستش رو بالا برد و همزمان منم چشمامو بستم......
هر آن منتظر حرکتی ازش بودم که سمت دیگه صورتم هم بسوزه ولی وقتی چشام رو باز کردم دیدم دستش رو روی هوا مشت کرده و با خشم به من نگاه میکنه......
یه لحظه چشم تو چشم شدیم، دستش رو پایین آورد و نفس زنان از اتاق بیرون رفت......
ولی من هر جور شده حتی به بهای جونم، باید خانوادم رو ببینم وگرنه یه کاری دست خودم میدادم.....
دیگه حتی نمیتونستم به فکر فرو برم و چهرشونو تصور کنم....
.
جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و...
با جون و دل میشنوم🥺👇
🧚♀🕊 ♥️ @Delviinam
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・
799.4K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
محبت زیادی
آدم های اطرافت رو
پرتوقع میکنه :) 👌
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
@daneshanushe