eitaa logo
سخنان ناب دکتر انوشه👌
8.9هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
14.7هزار ویدیو
34 فایل
روانشناسی دکتر انوشه 💫﷽💫 تبلیغات پر بازده https://eitaa.com/joinchat/624099682C3e1a6dd3b9
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚜همسرم آدم خوبی هست ولی چشم چرانه 👁 🔸خیلی مشاوره رفتیم گفته مدام چکش کن... 🧐/دکتر میر باقری 🎥 ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ @daneshanushe
💑 یادمان باشد که رفاقت کنیم 🔸قرار نیست ما در دو جبهه باشیم. مهم‌ترین هنر همسرداری این است که وقتی هرکسی دارد با شوهرتان می‌جنگد، همیشه شما با او بجنگید. حتی اگر شوهرتان دارد علیه شما می‌جنگد، شما بروید کنار خود او بایستید. طوری که می‌ماند با چه کسی داشت می‌جنگید، شما که در تیم خودش هستید. یعنی شما باید نیمکت‌نشین تیم شوهرتان باشید. که البته این مهارت‌های خاص خودش را نیاز دارد. @daneshanushe✍️
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #گلبهار #ادامه_دارد . همه هم میگن که بخاطر افسردگی زیاد خودکشی کرده و پدر و
📜 🩷 . گیج بودم و احساس پوچی داشتم، نمیدونستم چیکار باید کنم...... هیچی دیگه برام مهم نبود...... هیچی..... فقط گلبهار رو میخواستم، تشنه آغوشش بودم و آرامشی که بهم انتقال میداد، یعنی منو قبول میکرد؟؟ یعنی بهم این فرصت رو میداد که براش جبران کنم؟؟!!.... از شدت ناراحتی و گیجی و بلاتکلیفی همون جا کنار پنجره خوابم برد..... (گلبهار) دلربا برام همه چیز رو تعریف کرد، مو به مو، هرچی دیده بود و هرچی شنیده بود، از عکس العمل بهادر بعداز شنیدن واقعیت، از کارهای نیرخاتون مادرش در حق گلناز، از بیکسی و مظلومیت گلناز..... البته اونم تا اون روز از هیچی خبر نداشت و طبق شیطنت همیشگیش فالگوش وایستاده بودو از این طریق همه چیز رو میدونست.... باورم نمیشد، هنوز از حرفهای دلربا گیج بودم و درکش برام سخت بود.... به عمارتی که به عنوان عروس خونبس قدم گذاشته بودم..... در واقع عمارت عمه خودم بود.... عمه ای که از خون خودش بودم.... خدایا الان چی میشد.... خودت کمکم کن...... عمه ای که از خونش بودم. پدرم پس از اول  موضوع رو میدونست و با این وجود بازم با دستهای خودش منو قربانی کرده بود!!؟؟...... بخاطر کی؟؟..... بخاطر دردونه پسرش، که یادگار گلبهارش بود، عشق اول و آخرش؟!...... از پدرم‌ و مادرم بشدت متنفر شدم...... پدرم بخاطر گلبهارش عمه ام نیرخاتون رو قربانی کرده بود و بخاطر پسر همون زن هم، منو قربانی کرد.... دونسته بادستهای خودشون منو طعمه گرگ کرده بودن و اصلا هم ازم خبری نمیگرفتن، درواقع این حس رو بهم دادن که از دستم راحت شدن...... از دلربا جداشدم و به اتاق پناه بردم... دو روز بود که تو اتاق بودم و از هیچی خبر نداشتم...... کارم فقط گریه بود..... با احساس ضعف و گشنگی که داشتم ازجام بلند شدم ولی چشام سیاهی رفت و با سر خوردم زمین...... وقتی چشام رو باز کردم دلربا بالای سرم بود و با خنده و شیطنت همیشگی نگاهم میکرد...... با تعجب نگاهی بهش انداختم و گفتم:چته دلربا چرا میخندی، من تو این حال افتادم، تو بجای کمکت بهم میخندی؟؟!!.... لب زد: مبارکه مامان کوچولو.... گفتم چی رو مبارکه؟ چی میگی تو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸برخی از بی حوصلگی کودکان برای مدرسه نرفتن است/روانشناس پهلوان نشان
🌸✨هنری با توانایی حل نیمی از مشکلات زوجین ✍🏻 امروزه یکی از بزرگترین مشکلات ما و جامعه ی ما مخصوصا در زندگی های زناشویی چیزی نیست جز "هنر گوش دادن" که عامل اصلی سوءتفاهم ها و زمینه‌ی بسیاری از مشکلات بعدی ما می‌شود. 🖊 اکثر ما می‌خواهیم مقصود خود را بدون در نظر گرفتن شرایط فرد مقابل بقبولانیم! صبر کنید و بشنوید، نوبت شما هم می‌رسد! ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
يك پیام تكان دهنده توسط یک زن کسی از او پرسيد... آیا شما زنی شاغل هستيد، یا خانه دار؟؟ او پاسخ داد: بله من يك خانه دار تمام وقت هستم!!! من 24 ساعت در روز کار می کنم ... من یک “مادر” هستم!! من یک همسر هستم!! من یک دختر هستم!! من یک عروس خانواده همسرم هستم!! من یک ساعت زنگ دار هستم!! من یک آشپز هستم!! من یک پيشخدمت هستم!! من یک معلم هستم!! من یک گارسون هستم!! من یک پرستار بچه هستم!! من دستيار هستم!! من یک مامور امنیتی هستم!!! من یک مشاور هستم!!! من آرام بخش هستم!! من تعطیلات ندارم!! مرخصی استعلاجی ندارم!! روز استراحت ندارم!!! شبانه روز کار میکنم... و 24 ساعته گوش به زنگم... تمام ساعات و دستمزدم اين است: “مگه چكار كردي از صبح تا حالا؟” تقدیم به همه زنان كه مثل نمک ويژه هستند... تا هستند هيچكس متوجه حضورشان نيست ، ولي وقتي نيستند همه چيز بيمزه است!!
❣✨اهمیت روابط در خانواده ✍🏻 انسان ها از آنجایی که موجوداتی اجتماعی هستند، نیاز به ارتباط برقرار کردن با یکدیگر دارند و خانواده هر فرد از این منظر در زندگی و آینده او نقش بسیار مهمی ایفا می کند. ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ @daneshanushe
💞 زنان خوش بين جذاب هستند.. يک زن جذاب با وجود جذابیت و ظاهری عالی 📌 اگر غرغرو باشد 📌 اگر عصبی باشد 📌 اگر بهانه گیر باشد 📌 اگر نسبت به مسائل بدبین و با نگاهی منفی بنگرد، ارزشهای خود را نزد همسر به تدریج از دست خواهد داد. زنان خوش بین جذابند؛ جذاب بودن مهمتر از زیبا بودنست زیبایی عادی میشود؛ اما جذابیت عادی نمیشود چرا که اولی در ظاهر و دومی در باطن است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💑 قهر ممنوع 🔸ببین دلخوری، باش! عصبانی هستی، باش! قهری، باش! هر چی می خوای باشی باش… ولی حق نداری با من حرف نزنی، فـهمیدی؟!☺️ 🎬 برشی از سریال تلویزیونی«خانه سبز» @daneshanushe✍️
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #گلبهار #ادامه_دارد . گیج بودم و احساس پوچی داشتم، نمیدونستم چیکار باید کنم.
📜 🩷 . گفت: بزودی من عمه میشم خانم خانما.... ناخودآگاه دستم به سمت شکمم رفت..... خدای من، من..... من..... باردار بودم..... بچه من و بهادر تو شکمم بود؟؟...... بچه ای که یادگار یه شب وحشتناک بود...... بچه ای که من نخواسته بودم ولی خدا برامون خواسته بود..... شوکه بودم و نمیدونستم چه حسی دارم و فقط به دلربا زل زده بودم..... خیلی وقت بود که با وجود تمامی اتفاقات شوم و وحشتناکی که بینمون افتاده بود، حس میکردم عاشق بهادر شدم ولی همش این حس رو انکار میکردم.... ولی الان تو وجودم بچه ای داشت رشد میکرد که برای بهادر بود..... دلربا همش قربون صدقه بچه ای میرفت که معلوم‌ نبود دختره یا پسر و منم گیج و مبهوت تمامی این اتفاقات..... ذهنم و قلبم درگیر یه مسئله بود؟؟... از عکس العمل بهادر و بخصوص مادرش خیلی میترسیدم.... با ترس به دلربا خیره شدم که انگار متوجه منظورم شد و گفت: نترس، فعلا داداش خبر نداره و خودم بهش مشتولوق  میدم.... ولی مامانم وقتی فهمید مثل همیشه ادا و اطوار درآورد و عصبی شد و داد وبیداد راه انداخت و آخرم غش کرد، انگار از شدت عصبانیت فشارش رفته بالا.... الانم دکتر پیشش هست..... ولی مامانم وقتی فهمید مثل همیشه ادا و اطوار درآورد و عصبی شد و داد و بیداد راه انداخت و آخرم غش کرد، انگار از شدت عصبانیت فشارش رفته بالا.... الانم دکتر پیششه..... (بهادر) تو این دو روز دلم حسابی برای گلبهار تنگ شده بود..... کاش هیچکدوم از این اتفاقات نمیوفتاد و من و گلبهار هم مثل همه اهالی روستا یه زندگی آروم و بی دغدغه داشتیم..... تصمیم خودم رو گرفتم..... دیگه بس بود مامان هرچی سر این دختر بیچاره آورده بود.... بیشتر از این موندن رو جایز ندونستم.... باید میرفتم و نمیزاشتم مامان بیشتر از این باعث آزار و اذیتش بشه... من‌ گلبهار رو خیلی دوست داشتم و باید عشقمو بهش ثابت میکردم... راه افتادم، وقتی پا به عمارت گذاشتم در کمال تعجب کسی رو ندیدم.... سراسیمه به سمت اتاق گلبهار رفتم که بالای پله ها دلربا جلوم رو گرفت و با خنده ازته دل گفت: داداش مشتلوق میخوام..... گفتم چی شده دلربا، حوصله ندارم، اذیت نکن...... مشتولوق چی؟؟!!.... داداش...... تا ندی نمیگم...... دلربا..... حوصله ندارم...... زود بگو، غجله دارم.... وااااداداش...... جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و... با جون و دل میشنوم🥺👇 🧚‍♀🕊 ♥️ @Delviinam ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・
یـاد خـوبـان 🌸 نه حساب اسـت 🌸 که فرامـوش شـود 🌸 نـه چراغ اسـت کـه 🌸 خاموش شود و نـه سـال اسـت کـه🌸 به آخر برسد جویباریست زمحبت 🌸 که همیشه جاریست 🌸 شبتون دل انگیز🌸