eitaa logo
سخنان ناب دکتر انوشه👌
9.3هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
14.5هزار ویدیو
34 فایل
روانشناسی دکتر انوشه 💫﷽💫 تبلیغات پر بازده https://eitaa.com/joinchat/624099682C3e1a6dd3b9
مشاهده در ایتا
دانلود
8.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷معیارسنجی در ازدواج ✅مهارت کلامی و شیوه ارتباطی/دکتر عزیزی 🎥 ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ @daneshanushe
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد . از ماجراهایی که گذرانده بودم برای منیژه تعریف میکردم که
📜 🩷 . من جلوی بیمارستان پیاده شدم وآقام رفت دنبال کارهای خونش .حتی نیومد اعظم یا بچه رو ببینه یا حتی بپرسه زنده هستن یا نه ..رفتم تو بیمارستان وبه خانم پرستار گفتم ببخشید اتاق اعظم هدایت کجاست .گفت اتاق بیست تخت چهار .رفتم تو اتاق چهارتا تخت بودن که زایمان کرده بودن ودورو اطرافشون شلوع بود از فامیل وخواهر ومادر همه .طفلک خواهرم اعظم تنها تنها مچ دستشو گذاشته بود رو چشماش ازتنهاییش آتیش گرفتم .رفتم جلو وگفتم مبارکه مبارکه آبجی من بازم مامان شده بغلش کردم بوسش کردم یه دختر سفید ولاغر وضعیف که تا اون موقعی اسمی نداشت زاییده بود .چون یکمی زود به دنیا اومده بود وزردی داشت باید تو بیمارستان میموند .به آبجیم گفتم میرم بیرون زود برمیگردم رفتم وبا کمی پولی که داشتم موز وشیرینی وکمپوت گلابی گرفتم وبرگشتم پیش خواهرم .نمیخواستم پیش هم تختی هاش خجالت بکشه وبه دست اونا نگاه کنه که خوراکی میخورن .کمپوت براش باز کردم دادم بهش یکم جون گرفت رنگ به رو نداشت .غروب قرار بود خواهرم مرخص بشه وبچه بمونه .نمیدونم آفتاب از کدوم طرف دراومده بود عباس پول بیمارستان خواهرمو داده بود واعظم رو مرخص کردم وبردم خونشون باز هم اون خونه شلوغ وخالی از وسیله .با خودم گفتم اینجوری نمیشه نمیتونم با آقام برگردم باید چندروز پیش اعظم بمونم .خونه رو تو این چندروز که اعظم نبود عباس به گند کشیده بود .همه رو ریختم بیرون اب وجارو ومرتب کردم ویه تشک پاره پوره هم برای اعظم انداختم که بخوابه .اما خونه سرد سرد بود چراغ خاموش هرکاری کردم روشن نشد تا اینکه دیدم اصلا نفت نداره که حتی یه چکه دیگه پولم نداشتم من .غروب آقام اومد دم در وگفت باید بریم گفتم بیاتو آقا اعظم خونه است گفت نه دیرمون میشه به شب میخوریم .یه چنددقیقه این پا اون پا کردمو گفتم آقا من یه چند روز بمونم پیش اعظم خیلی وضعش بده بچشم بیمارستان مونده توروخدا قول میدم وقتی اومدم سه برابر بشینم رو قالی که عقب نمونم به خاک ننم .گفت اگه سکینه دردش بگیره چی کسی خونه نیست دیگه نمیشه راه بیوفت .اینقدر التماس کردم و قول کارکردن های زیاد ونخوستن لباس واین چیزا گفتم تابالاخره راضی شد بمونم ولی به شرطی که هروقت خودش ممدعلی روفرستاد دنبالم برگردم حتی اگه فردا هم بود باید برم .آقام رو راهی کردم یه ذره بهم پول داد ورفت .رفتم یه خورده خرت وپرت برای شام خریدم .فرداصبح هم رفتم سرصف نفت ...
. 💠 نقش در زندگی یک مجاهد اونقدر زیاده که فرمانده‌اش، نیمی از اجر خدمات را به همسرش می‌ده👏 🌸بانوی عزیز، شما می‌تونید یاریگر یا مانع خدمات همسرتون باشید، کدوم سمت ارزش بیشتری داره؟! ❤️
❤️مادر نمادی از عشق خداوند است.... 🍃 در زلزله «سی چوان» چین، وقتی گروه نجات یک زن جوان را زیر آوار پیدا کردن، او مرده بود؛ اما کمک رسانان زیرنور چراغ قوه، چیز عجیبی دیدند! زن با حالتی عجیب روی زمین زانو زده و حالت بدنش زیر فشار آوار کاملا تغییر یافته بود. ناجیان تلاش می کردند جنازه او را بیرون بیاورند که گرمای موجودی ظریف را احساس کردند. چندثانیه بعد... سرپرست گروه نجات، دیوانه وار فریاد زد: بیایید! بیایید اینجا! یک بچه این جاست... وقتی آوار از روی جنازه مادر کنار رفت، نوزاد سه یا چهار ماهه ای از زیر آن بیرون کشیده شد. نوزاد کاملا سالم و در خواب عمیقی بود. او در خواب شیرینش نمی دانست چه فاجعه ای، وطنش را ویران کرده و مادرش هنگام حفاظت از او، قربانی شده است. مردم وقتی بچه را بغل کردند،یک تلفن همراه از لباسش به زمین افتاد که روی صفحه آن این پیام دیده می شد : ☀️ «عزیزم، اگر زنده ماندی، هیچ وقت فراموش نکن که مادرت با تمام وجودش دوستت داشت...» 🌸قدر مادرها بهترین مخلوق خداوندی رو بدونید که خدایی نکرده یک روزی حسرت نخورید🌸
♥️🍁🍂🍁🌿 🌿                      🍁 🍂 ♥️ "فرمول‌ گله‌‌گزاری موفق از همسر!!!" 2⃣ فرمول دوم: پیش از گله‌گزاری و صحبت با همسرتان، هرگز موضوع را با دیگران مطرح نكنید. زیرا ممكن است گفته‌هایتان را وارونه با شاخ و برگ به او تحویل دهند و وی را علیه شما تحریک کنند. 3⃣ فرمول سوم: در ابتدای گله‌گزاری و صحبت، تاكید كنید قصدتان از مطرح ‌كردن ناراحتی، رسیدن به حُسن ‌تفاهم است زیرا قهرهای طولانی و جدال بیهوده است و اینکه شاید اصل ماجرا یك سوء تفاهم باشد و قصدتان از صحبت، رفع آن است
سرک کشیدن به گوشی همسر،ممنوع⛔️ 🔵باید اینو قبول کنی که تو زندگی مشترک لازمه به حریم خصوصی همسرت احترام بزاری 🔵تلفن همراه، رايانه و تبلت همسرت محدوده‌های شخصی اونه 🔵تصور نكن ممنوع بودن وارد شدن به اين محدوده‌ها، به معنی اينه كه اتفاقات ممنوعه وحشتناكی توی اونها داره 🔵حق نداری به تلفن همسرت سرك بكشی نه به اين دليل كه ممكنه تو پيامك‌ها و تماس‌هاش رد پای رابطه ممنوعه‌ای رو ، ببینی 🔵اين حق همسرته كه درد دل‌های پيامكیش با خواهرش رو دور از چشمت نگه داره يا اينكه تو دفترچه یادداشت گوشیش حرف های دلش رو بنویسه...
هدایت شده از گالری هنرمندان🎻
بعد ازینکه از شوهر معتادم جدا شدمو برگشتم خونه ی بابام با دختر 5 سالم💔🥺 یهو یه خواستگار برام پیدا شد!! مردی که دو تا پسر داشت و زنشو تازه طلاق داده بود، چون دخترمو گفت نگه میدارم منم بلافاصله زنش شدم، یه ماه از ازدواجمون نگذشته بود که دیدم دخترم نیس تو اتاق هارو گشتم نبود دیدم صدا از تو حموم میاد، وقتی رفتم تو حموم یه لحظه دنیا رو سرم خراب شد...😱👇🔥❤️‍🔥 https://eitaa.com/joinchat/2388852909Cd7d81e06c2 https://eitaa.com/joinchat/2388852909Cd7d81e06c2 ❌تو رو خدا مواظب باشید شاید برای شما هم اتفاق بیوفته❌
در دعواهای بین کودکان مداخله نکنید. ⭕️ اگر بین بچه هایتان دعوا شد در عین حالی که نباید مداخله کنید نباید پشت فرزندتان را خالی کنید. 📛فقط مراقب باشید به همدیگر آسیب نزنند ⚠️ او را دعوا نکنید. خصوصا در مهمانیها با بچه های دیگر بخاطر رودربایستی و خجالت والدین کودک خود را دعوا یا تنبیه میکنند. این کار به شدت مضر است چون عزت نفس و اعتماد به نفس و دلبستگی ایمن کودک را از بین میبرد. ✅ کودکتان را در آغوش بگیرید و طرف مقابل را هم نوازش کنید و با مهریانی و خنده سوال کنید چی شده؟ بعد از شنیدن توضیحات بدون قضاوت با یک پیشنهاد جدید موضوع را تغییر دهید. 👈با استفاده از "تکنیک حواس پرتی" ذهن آنها را از موضوع دعوا منحرف کنید و با یک پیام مثبت مثل 💞"واااای فلانی خیلیییی دوستت داااره" احساس خوب نسبت به طرف مقابل ایجاد کنید. 👈بهتر است تکنیک حواس پرتی اینجا یک بازی حرکتی هیجانی باشد.
🌸 📌شش ﮐﻠﯿﺪ ﻃﻼﯾﯽ ﺁﺭﺍﻣﺶ در روابط: ۱-ﻗﻀﺎﻭﺕ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺗﺎﺛﯿﺮﯼ ﺑﺮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻦ ﻧﺪﺍﺭﺩ. ۲- ﻣﺮﺩﻡ ﻭﻇﯿﻔﻪ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﻣﺮﺍ ﺩﺭﮎ ﮐﻨﻨﺪ. ۳- ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻟﻄﻔﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺗﻮﻗﻌﯽﻧﺪﺍﺭﻡ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺍﯾﻦ ﻟﻄﻒ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺣﻖ ﺍﻭ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻢ. ۴- ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻧﺎﺟﻮﺍﻧﻤﺮﺍﺩﻧﻪ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﺗﻮﺳﻂ ﮐﺎﺋﻨﺎﺕ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺷﺪ ﻫﺮﭼﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻫﺮﮔﺰﻣﺘﻮﺟﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﺸﻮﻡ. ۵- ﺩﻧﯿﺎ ﺳﺨﺎﻭﺗﻤﻨﺪ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﮐﺴﯽ، ﺭﺍﻩ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﻣﺮﺍ ﺗﻨﮓ ﮐﻨﺪ. ۶- ﻣﻼﮎ ﻣﻦ ﺭﻓﺘﺎﺭﺷﺮﺍﻓﺘﻤﺪﺍﻧﻪ ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ ﻧﻪ ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ﺑﻪ ﻣﺜﻞ. @daneshanushe✍️
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد . من جلوی بیمارستان پیاده شدم وآقام رفت دنبال کارهای خونش
📜 🩷 . رفتم صف نفت برای چراغ نفت گرفتم وبرگشتم .عباس سروکلش پیدا شده بود ازپشت در صداشو شنیدم .چادرو بستم به کمرمو رفتم از زیر دالان حیاط یه چوب بزرگ پیدا کردم ورفتم تو .وقتی دیدمش نشناختمش داغون بود خاک برسر با مواد با خودش چیکار کرده بود.مریم:بی غیرت بی شرف خواهرم بخاطر تو قید پدرشو زد که تو این بلارو سرش بیاری آره من امروز تورومیکشم تا خواهرم راحت بشه مرتیکه توآدمی کثافت.ازنوک انگشتاش با چوب زدم تا سرش .مثل بچه ها التماس میکرد وتوخودش میپیچید ومیگفت غلط کردم اشتباه کردم پشیمونم .منم میزدمو میگفتم معلومه که غلط کردی زیادی هم غلط کردی گم شو بیرون هری دیگه ریختت رو نبینم .عباس رو بیرون کردم از خونه .اعظم بدبخت با اون همه بدبختی میگفت مریم چیکارش داشتی جایی نداره بره .مریم:بدبخت ساده نداره که نداره .یا آدم میشه برمیگرده یا خبر مرگشو برات میارن نترس .ناهار اعظم وملیحه رو آماده کردم گذاشتم پیششونو راهی همون محله پولدارا شدم .در زدم حاج خانوم درو باز کرد وگفت دختر کجایی میدونی چقدر دنبالت گشتم پولی که بهت دادم کم بود .مریم:حاج خانوم ازسرمم زیاد بود همونقدر برام کافی بود کارمو راه انداخت الان بازم کار میخوام شما درو همسایه میشناسنت میتونی منو بهشون معرفی کنی .گفت بله بیا بشین تا من برموبرگردم .نیم ساعتی گذشته بود که با یه خانم برگشت وگفت این اسمش مریمه واسه کار اومده خیلی زرنگه واسه من کارکرده ازش راضی هستم .اون خانمه هم گفت بیا وپله ها وآشپزخونه مارو تمیز کن .یه دوسه ساعتی کار داشت انجام دادم وپولو گرفتم .خونه حاج خانوم هم یه گردگیری کردم وجارو کردم اونم بهم پول داد وقرار شد فردا باز برگردم .پول خوبی درآورده بودم .رفتم باهاش یه فرش دست دوم ودوتا پتو خریدم دوتاپیراهن وشلوار وگل سر خوشگلم برای ملیحه گرفتم ورفتم خونه .فرش رو اندختم تو اتاق یه ذره رنگ گرفت به خودش .همسایه های اعظم واسه عیادت میومدن وهمه میگفتن وای اعظم خانم خوش به حالت خیلی خواهر خوبی داری .ملیحه عزیزم هم خیلی خوشحال بود وهی ازم میپرسید خاله دیگه چی میخری برای من چیزی نخریدی لباسهارو نشونش دادم ازخوشحالی جیغ میزد.لباسهارو بوس میکرد خاله برام بپوش تا برم تو حیاط به بچه ها نشون بدم .خاله شیرینی هم میدی ببرم براشون ؟مریم معلومه عزیزم بیا ببر فردا بازم هرچی خواستی بگو تا خاله برات بخره تازه باهم میریم برای نی نی هم لباس بخریم باشه .اعظم میخندید وتشکر میکرد ومیگفت پول ترخیص بچه رو چیکار کنم .مریم:تو نگران نباش آبجی این دوسه روز هم میرم.