فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸خصوصیات اخلاقی کودکان به پدر میرود یا مادر؟
- بستگی به نقش هر یک از والدین در خانواده دارد/روانشناس پهلوان نشان
#روانشناس_پهلوان_نشان
20.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✔️کار خانه یک لطف است نه وظیفه
🔹معمولا زنان همه بار کارهای خانه را بر دوش دارند و این مسئله به عنوان وظیفه آنها تلقی میشود در حالیکه برخی هم عقیده دارند همه باید وظیفهشان را انجام دهند.
🔹در این بین سعید عزیزی نگاه دیگری دارد و میگوید: هیچ کس در خانه وظیفه ندارد، و همه ی آنچه هر عضو خانواده انجام میدهد یک لطف است.
/دکتر عزیزی
🎥#دکتر_عزیزی
#همسرداری
#آقایان_بدانند
"روز خوبي داشتي؟"
هنگامی که از همسر خود در مورد چگونگي گذراندن روزش پرسش ميكنيد، برداشت او اين خواهدبود كه شما انسان با فكري هستيد و مشتاقيد بدانيد وي ساعات كاري خود را چگونه سپري كرده است
این سوال به همسر شما مجوز آن را خواهد داد كه چند ساعتي در مورد كوچكترين اتفاقاتی كه برايش افتاده صحبت نمايـد.
پس برای مدت زمانی طولانی آماده نشستن و شنيدن داستانهای او شوید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️"اسکرول کردن زندگی"
زندگی عالیست
پس عاشق زندگیت باش
هر پادشاهی ابتدا یک نوزاد بوده
هر ساختمانی ابتدا فقط یک طرح
روی کاغذ بوده
مهم نیست امروز کجایی...!؟
مهم اینه که فردا کجا خواهی بود...!؟
هر کس در زندگی خود یک کوه
اورست دارد
که سرانجام یک روز باید به آن
صعود کند...!!!
زمین خوردی!؟عیبی ندارد...برخیز...!
نگذار زمین به جاذبه اش ببالد
سر به دو زانوی غم فرو مبر،سرت را
بالا بگیر قدرت دستانی که به سویت
دراز شده از یاد برده ای!!؟؟
کوله بارت ریخت!؟عیبی ندارد
سبک باشی راحتتر اوج میگیری!
@daneshanushe✍️
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد . عاطفه هم اومده بود ولی حال وروز خوبی نداشت هرچقدرم ازش
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#عبرت
#ادامه_دارد
.
ازبچگی همیشه مثل سایه همراهم بود ولی الان چندوقته که ندیدم ونمیدونم زنده هست یا نه .
یه دوروزی از رفتن مهدی اینا میگذشت انگار خونه خالی شده بود اصلا دلم نمیخواست کار انجام بدم یا دست به چیزی بزنم .سکینه هم مدام غر میزد که کار نمیکنی وکارت شده خوردن خوابیدن وزن شاه هم مثل تو خوشی نمیکنه والا .خیلی رو مغزم بود گفتم یه گوشمالی یهش بدم .مرضیه تو خونه با دستاش بازی میکرد وسکینه رفت تو حیاط .نگاه کردم ومرضیه رو گذاشتم تو جانونی ودرشو بستم وگذاشتم رو طاقچه ورفتم نشستم رو قالی .سکینه اومد تو وگفتم سکینه مرضیه رو بردی بیرون تو این سرما مریض میشه خوب بچه .
سکینه هاج وواج اینور اونور رو نگاه میکرد وگفت نه نبردم پس مرضیه کجاست ووای خدا بچم چی شد راستشو بگو مریم بگو مرضیه کجاست .مریم:من نمیدونم والا من فکر کردم تو با خودت بردیش من ندیدمش تو خونه .نکنه بچه های مولود بردنش ؟سکینه :توروخدا مریم بگو ای خدا به دادم برس بچم چی شده کجاست خدایا چه خاکی به سرم بریزم .مریم:وقتی دیدم سکینه حالش بده دلم نیومد بیشتر اذیتش کنم خندیدم ورفتم جانونی رو آوردم گذاشتم جلوش .سکینه :الان وقته نونه اینو چرا میزاری اینجا ...
وقتی دید دارم میخندم در جانونی رو باز کرد ومرضیه رو دید وشروع کرد ناله ونفرین من .منم فقط میخندیدم ولی فقط به ظاهر .لباسامو جمع کردم بقچه کردم وکه دخترا رو ببرم حموم از پشت سرمون صدای پا میومد برمیگشتم کسی نبود .وای خدایا حتما دارم دیوونه میشم .پشت حموم بودیم یه جای خلوت که یه نفر صدام زد وگفت مریم من برگشتم دیگه تموم شد .مریم :نفسم بالا نمیومد صدا برام آشنا بود ولی دلش رو نداشتم برگردم ببینم راسته یا توهمه .احمد:مریم مریم چرا نگاه نمیکنی برگرد بابا الان یکی سر میرسه .مریم:برگشتم ودیدمش لاغر وسیاه شده بود گفتم کجا بودی این همه مدت به مادر بدبختت فکر نکردی ها چرا یه خبر بهش ندادی .اگه بدونی چی کشیده بنده خدا تو این مدت .الان مثلا بی خبر گذاشتی رفتی مرد شدی آره ؟احمد:نه بخدا مریم حالم خوب نبود رفتار آقات که یادت نرفته .حالا ولش کن اینارو من فردا ننم رو میفرستم پیش آقات تا کار رو تموم کنه باشه دیگه بچه هام بزرگتر شدن ومیتونن ازپس خودشون بربیان .پولم دارم خونه میگیریم شهر وازاینجا میریم از دست همه راحت میشیم مریم بهت قول میدمم خوشبخت بشیم .مریم:از حرفاش خیلی خوشم اومده بود لبخندی زدم وگفتم باشه حالا برو تا کسی ندیده برام حرف درمیارن .خیلی خوشحال بودم تا فردا هزاران بار حرفاشو با خودم مرور کردم....
28.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حرف دل انوشه رو به مسئولین
@daneshanushe✍️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مذاکره با خدا ... 💞
🎙#استاد_رفیعی
💚· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
@daneshanushe
اگر تمامی ما قدرت جادویی خواندن افکار یکدیگر را داشتیم
نخستین چیزی که در دنیا
از بین می رفت" عشق " بود.
👤برتراند راسل
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
@daneshanushe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙خدایا
✨من گمشده دریای
🌙متلاطم روزگارم و تو بزرگواری
✨خدایـا...
🌙تا ابد محتاج یاری تو
✨رحمت تو، توجه تو، عشق تو
🌙گذشت تو ، عفو تو، مهربانى تو
✨و در یک کلام
🌙محتـاج توام...
✨✨شبتون بخیر✨✨
👇تقویم نجومی یکشنبه👇
👈 یکشنبه 👈 22 مهر/ میزان 1403
👈9 ربیع الثانی 1446 👈13 اکتبر 2024
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی.
⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️امروز روز خوبی برای امور زیر است:
✅داد و ستد و تجارت.
✅امور زراعی و کشاورزی.
✅درختکاری.
✅قرض و وام دادن و گرفتن.
✅رفتن در پی طلب حوائج و خواسته ها.
✅شروع به کار و شغل.
✅و مسافرت خوب است.
🚘مسافرت : مسافرت خوب است و مال و خیر فراوان همراه دارد.
👶مناسب زایمان و نوزاد طالب علم گردد و اعمال صالح انجام دهد.
🔭 احکام نجوم.
🌓 امروز : قمر در برج دلو است و امور زیر خوب است :
✳️خرید خانه و مسکن.
✳️آغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
✳️امور زراعی و کشاورزی.
✳️رفتن به خانه نو.
✳️ختنه نوزاد.
✳️شراکت و امور شراکتی.
✳️و درختکاری خوب است.
🔵مناسب بستن حرز برای اولین بار و نماز آن خوب است.
👩❤️👨مباشرت امشب: مباشرت برای سلامتی مفید و فرزند حافظ قران گردد.
⚫️ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات ، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،باعث درد و بیماری می شود.
💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن #خون_دادن یا #حجامت #فصد#زالو انداختن در این روز، از ماه قمری باعث درد اعضا می شود.
😴🙄 تعبیر خواب.
خوابی که (شب دو شنبه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 10 سوره مبارکه " یونس " علیه السلام است.
دعواهم فیها سبحانک اللهم و تحیتهم فیها سلام...
و مفهوم آن این است که از جانب خواب بیننده عمل صالح یا خیری به وجود آید که در دنیا و اخرت به او نفع رساند و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
💅 ناخن گرفتن
یکشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد.
👕👚 دوخت و دوز
یکشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود( این حکم شامل خرید لباس نیست)
✴️️ وقت #استخاره در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب.
❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه #یافتاح که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد .
💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_علی_علیه_السلام و #فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸بامید پرورش نسلی مهدوی ان شاءالله🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥باباها دوست پسر دختراتون باشید./دکتر عزیزی
🎥#دکتر_عزیزی
#تربیت_فرزند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کسی که نسبت به همسرش صداقت دارد خطا نمیکند!
@daneshanushe✍️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خانومهایی که به شدت استقلال مالیشون به رخ شوهرشون میکشند...!
همسرانه
❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔔آقایون، خانوما
زندگی همشــــــــــ امتحــــانه !
استاد #پناهیان
@daneshanushe✍️
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد . ازبچگی همیشه مثل سایه همراهم بود ولی الان چندوقته که ندی
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#عبرت
#ادامه_دارد
.
هزاران بار حرفاشو با خودم مرور میکردم وبا فکرکردن بهش لبخند میزدم .که سکینه گفت وا چته هی لبخند میزنی فقط دیوونه نبودی که اونم شدی خدارو شکر فقط همینو کم داشتیم .ولی حتی حرفهای وگیردادنای سکینه وآقام هم نمیتونست حالمو بد کنه .فردا صبح خونه رو تمیز کردم وکرسی رو گرم کردم وچایی گذاشتم دم بکشه تا آماده باشه همه چی .دل تو دلم نبود قیافه آقام رو بعد ازدیدن ننه احمد تصور میکردم نمیدونستم واکنشش چیه اگه بی احترامی کنه یا حرفی بزنه که زنه بره چی ....
منتظر بودم وفکر کردم فکرای خوب وبد .
ولی بی فایده بود ننه احمد نیومد شب شده بود ومن باز هم پشت پنجره منتظر بودم وکوچه رو نگاه میکردم .پس چرا نیومد احمد که گفت فردا صبح حتما میاد ولی شب شده دیگه .دوباره به خودم دلداری میدادم که میاد حتما گذاشته شب واسه شب نشینی بیاد الانا دیگه پیداش میشه .
ساعت نه ساعت ده همینطور یه ساعت یه ساعت میگذشت وخبری نبود دیگه به خودم گفتم نمیاد نمیخواد که بیاد ولش کن بابا بیخیال تو الان باید به عاطفه وعروسی منصور فکر کنی به زندگی دوتا خواهرکوچیکت ولی دلم حرف حالیش نبود که هرچقدر سعی میکردم عاقلانه فکر کنم ولی قفسه سینم درد میکرد حالم دست خودم نبود .
فردا صبح گفتم میرم خونه منیژه میگم اومدم بهت سر بزنم تا بفهمم که چی شده هی رفتم تا جلو در وبرگشتم ولی بالاخره به حرف دلم گوش دادم رو رفتم .مشغول حرف زدن با منیژه بودم ودل دل میکردم که خودش سر صحبت رو باز کنه .مریم :منیژه احمدم دیگه اومده به سلامتی چشم تو وننت روشن باشه .منیژه :آره اومد سلامت باشی .مریم :هرچقدر دندون روجیگر میزاشتم بی فایده بود انگار دهن منیژه رو قفل زده بودن دیگه کلافه شدم وگفتم :لال شدی منیژه هروقت منو میدیدی بعد ازسلام تا شب خوابیدناتم بهم میگفتی حالا باید با انبردست اززبونت حرف بکشم .احمد بهم گفت فردا صبح حتما ننم رو میفرستم بیاد با آقات حرف بزنه ولی هرچقدر منتظر بودم نیومد بگو ببینم چی شده ؟مردم از بس فکرهای ناجور زد به سرم .
منیژه :ببین مریم دیروز تا غروب احمد با مادرم دعوا میکردن واحمد التماس میکرد که ننم بیاد خونتون ولی ننم قبول نمیکنه خیلی از دستت عصبانیه ومیگه اون چندوقت مقصر گم وگور شدن احمد تویی .میگه مریم زبون درازه وزن باباشو تو خونه اسیر کرده ومریم بگیری باید قید ننتو بزنی مریم از این در بیاد من ازاون در میرم وازاین حرفا دیگه واسه همین قبول نکرد که بیاد .احمدم قهر کرده رفته خونه دوستش عبدالله میمونه .مریم:گلوم خشک شده بود گفتم منیژه شما ازبچگی منو میشناس.
.
🔴 #تمرین_مهربانی_از_این_زاویه
💠 اتومبیل جلویی خیلی آهسته پیش میرفت و با اینکه مدام بوق میزدم، به من راه نمیداد. داشتم خونسردیام را از دست میدادم که ناگهان چشمم به نوشته کوچکی روی شیشه عقبش افتاد:
👈"راننده ناشنواست، لطفا صبور باشید!"👉
💠 مشاهدهی این نوشته همه چیز را تغییر داد! بلافاصله آرام گرفتم، سرعتم را کم کرده و چند دقیقه با تأخیر به خانه رسیدم.
💠 ناگهان با خودم زمزمه کردم: آیا اگر آن نوشته پشت شیشه نبود، من صبوری به خرج میدادم؟
💠 راستی چرا برای بردباری در برابر مردم به یک نوشته نیاز داریم!؟ اگر مردم، نوشتههایی به پیشانی خود بچسبانند، با آنها صبورتر و مهربان خواهیم بود؟ نوشتههایی همچون:
🔸"کارم را از دست دادهام"
🔸"در حال مبارزه با سرطان هستم"
🔸"در مراحل طلاق، گیر افتادهام"
🔸"عزیزی را از دست دادهام"
🔸"احساس بی ارزشی و حقارت میکنم"
🔸"در شرایط بد مالی و ورشکستگی قرار دارم"
🔸“بعد از سالها درس خواندن، هنوز بیکارم”
🔸“در خانه مریض دارم”
🔸و صدها نوشتهی دیگر شبیه اینها.
💠 همه درگیر مشکلاتی هستند که ما از آنها بیخبریم.
🌹با مهربانی به یکدیگر احترام بگذاریم چون همه چیز را نمیشود فریاد زد!
@daneshanushe✍️
آموزه های دکتر سید محمود انوشه
بزرگ ترین سیاست
سکوته ....
بی اعتنایی نسبت به کسی که قصد داره
با روان تون بازی کنه،
از پادرش میاره....
#دڪــتــــر_انــــوشــه
@daneshanushe✍️
22.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دکتر انوشه توضیح میده که چرا همه اش سَرِمون توی گوشیه ...
صحبتهای شنیدنی و فراموش ناشدنی از استاد انوشه که مو بر تن هر ایرانی سیخ می کند! این صحبتها را تاکنون هیچ معلم و استادی در هیچ مدرسه و دانشگاهی به ما نیاموخته است! کلیپی که باید بارها و بارها از ابتدا تا انتها دیده شود!👌
#دکتر_انوشه
@daneshanushe✍️
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد . هزاران بار حرفاشو با خودم مرور میکردم وبا فکرکردن بهش لب
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#عبرت
#ادامه_دارد
.
منو میشناسید به کی تا الان بد یا بی احترامی کردم تو خودت دوستمی خواهرمی من سکینه رو چیکار کردم که اسیر شده ؟کاری که با تو کرد رو یادتون رفته .من اصلا خبر نداشتم که احمد رفته شهر تا خود تو گفتی منیژه:میدونم مریم ولی نمیدونم کی ننم رو پر کرده چنان ازتو بدش میاد که تا اسمت میاد مثل اسپندرو آتیش جلز وولز میکنه .مریم:باشه منیژه به ننت بگو نگران نباشه من باعث جدایی مادرو پسر نمیشم من خودم بی مادری کشیدم نمیزارم کسی دیگه این درد رو بکشه .بهش بگو تا موقعی که خودش با روی خوش ودل خوش نیاد خونمون من دیگه با احمد کاری ندارم مطمئن باشه .این حرفا رو گفتم ولی فقط سر زبونم بود خدا میدونه ته دلم چی میگذشت دستمو به دیوار گرفتم تا ازپله ها نیوفتم احساس میکردم تموم بدنم سست شده ونمیتونم رو پاهام بایستم یاد حال دیروزم افتادم که چقدرخوشحال بودم .از احمد هم عصبانی بودم .که مثل بچها سر هرچیزی اول قهر میکنه وازخونه میزنه بیرون .با خودم گفتم نکنه بعد از ازدواجمونم اینجوری باشه بی جنبه وبی فکر وبی مسئولیت ؟گفتم نشد هم نشد معلومه از این احمد هم برای من شوهر درنمیاد باید سعی کنم فراموش کنم .راستش زیاد آدمی نبودم که به حرف دلم گوش کنم سعی میکردم بیشتر منطقی باشم تا عاطفی .خودمو با کار سرگرم کردم تا فراموش کنم که صدای خانم معلم تو حیاط میومد داشت منو صدا میکرد .سریع رفتم پایین که اشاره کرد بیا خونمون .رفتم تو اتاق وبادیدن عاطفه شوکه شدم گفتم عاطفه اینجا چیکار میکنی کی اومدی چرا تنهایی ولی فقط گریه میکرد رفتم جلو سرشو برگردوندم .زیر چشمش کبود بود و رو دستاش جای ناخن بود وخونی .مریم :چیشده کی اینکارو باهات کرده بگو ببینم حرف بزن دختر جون به سر شدم .با هق هق گفت :آبجی ننه وخواهرای موسی ریختن سرم وکتکم زدن بعدشم بیرونم کردن گفتن برو خونه آقات ما عروس نمیخوایم که بخوره وبخوابه وثمره نداشته باشه هرچقدر در زدم والتماس کردم درو باز نکردن برام .مریم :پس موسی کدوم گوری بوده که اونا تورو زدن ؟عاطفه :موسی هم خونه بود ولی از ننش میترسه آبجی جرآت نمیکنه بدبخت حرفی بزنه که میترسید بیاد جلو.حتی نیومد جلو پنجره نگاه کنه .مریم:خوشم باشه به اینم میگن مرد خدایا قربونت برم چی خلق کردی .غلط کردن که توروکتک زدن والا .حالا چرا نیومدی بالا چه جوری تنهایی اومدی اینجا دختر نگفتی از رو کوه گرگ بهت میرسه آخه من یه پدری ازموسی دربیارم که ایندفعه اسم مریم اومد خودشو خیس کنه .عاطفه:ترسیدم بیام آبجی گفتم آقام عصبانی میشه ببینه من اومدم .مریم :پاشو پاشو بریم بالا یه چیزی درست کنم بخورم
🌸مراقب حرفهايمان باشيم🌸
⚜حرف هايي كه ميزنيم،دست دارند!
دست های بلندی كه گاهی،
گلويی را می فشارند
و نفس فرد را می گيرند...
⚜حرف هايي كه ميزنيم،پا دارند !
پاهای بزرگی كه گاهی
جايشان را روی دلی مي گذارند
و برای هميشه مي مانند...
⚜حرف هايي كه ميزنيم ،چشم دارند !
چشم های سياهی كه،
گاهی به چشم های دیگران نگاه میكنند،
و آنها را در شرمی بیکران فرو ميبرند...
👇پس . . .
✨مراقب حرفهايي كه ميزنيم باشيم زيرا سنجیده سخن گفتن از سکوت هم دشوار تر است
به عنوان یک شوهر باید تکیه گاه مطمئن و محکمی برای همسرتان باشید، آرزوی هر زنی این است که شوهرش پشت و پناهش باشد و مانند یک کوه پشت او بایستد. همسرتان باید حس کند که میتواند به شما تکیه کند و شما نیز باید آنقدر جدی و کوشا باشید که ناامیدش نکنید.
برای این که همسرتان احساس امنیت و آرامش کند، میتوانید کارهای پیش پا افتاده ای مانند خرید خواربار را انجام دهید یا اجازه بدهید که همسرتان برای مهمانی بعدی تصمیم بگیرد یا برنامه ریزی کند.
همچنین اگر صاحب فرزند هستید، در امور مربوط به فرزندان مسئولیت پذیر باشید و همسرتان را در این مورد همراهی کنید. اگر همسرتان به حمایت شما دلگرم باشد، رابطه تان هرگز دچار مشکل نخواهد شد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استاد عزیز:
خیلی کوتاه به من بگو زندگی چیست؟
@daneshanushe✍️
با دلت حسرت هم صحبتی ام هست، ولی
سنگ را با چه زبانی به سخن وادارم؟
#فاضل_نظری
─━━━━⊱⭐️⊰━━━━─
☕️ 𝐉𝐨𝐢𝐧 :
🖌#کانال_دڪتر_انوشه
@daneshanushe
#به_وقت_حکایت ؛ 📌📖
پسرکی دو سیب در دست داشت.
مادرش گفت :
یکی از سیبهایت را به من میدهی ؟
پسرک یک گاز بر این سیب زد
و گازی به آن سیب ؛
لبخند روی لبان مادر خشکید،
سیمایش داد میزد که چقدر از پسرکش نا امید شده است ، اما
پسرک یکی از سیبهای گاز زده را به طرف مادر گرفت و گفت :
بیا مامان
این یکی شیرینتره.
مادر خشکش زد.
چه اندیشهای با ذهن خود کرده بود ..
#در_نتیجه ؛
هر چقدر هم که با تجربه باشید،
قضاوت خود را به تأخیر بیاندازید ...