eitaa logo
دشت جنون 🇵🇸
4.2هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
924 ویدیو
3 فایل
ما و مجنون همسفر بودیم در #دشت_جنون او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم #از_شهدا #با_شهدا #برای_دوست_داران_شهدا خصوصاً شهدای نجف آباد ـ اصفهان همه چیز درباره ی #شهدا (زندگینامه،وصیت نامه، خاطرات،مسابقه و ...) آی دی ادمین : @shohada8251 09133048251
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🥀🌴🌹🌴🥀🕊 این روزها عجیب نیازمند شده ایم! نگاه از قاب مردانی که چشم هایشان خدا را می کند ... 🌹 🕊 🌹🕊🌹 🌹 @dashtejonoon1🕊🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تصاویر هوایی از مراسم تشییع پیکر رئیس جمهور و همراهان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷🌹🕊🇮🇷🕊🌹🇮🇷 ورود پیکر مطهر به جمع استقبال کنندگان در فرودگاه مهرآباد 🇮🇷 @dashtejonoon1🌹🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷🌹🕊🇮🇷🕊🌹🇮🇷 ورود پیکر مطهر به جمع استقبال کنندگان در فرودگاه مهرآباد 🇮🇷 @dashtejonoon1🌹🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷🌹🕊🇮🇷🕊🌹🇮🇷 قیام تاریخی و با عظمت مردم قم در استقبال از خدمت 🇮🇷 @dashtejonoon1🌹🇮🇷
🌺🌼💐🍀💐🌼🌺 امروز سالروز طلوع چند آسمون نشین شهرستانمونه تولدتان مبارک 🌼 پاسدار هوشنگ موحدی 🌸 (حسین) 🌼 پاسدار موسی کاظمی 🌸 (شکراله) 🌼 بسیجی محسن پاینده 🌸 (محمود) 🌼 بسیجی محمود حسینی 🌸 (لطفعلی) 🌼 بسیجی مجتبی خلیل زاده 🌸 (غلامحسین) 🌼 بسیجی محمدرضا صالحی 🌸 (نصراله) 🌼 بسیجی محمود عباسیان 🌸 (باقر) 🌼 بسیجی رضا فخارزاده 🌸 (عباسعلی) 🌺 بسیجی مجتبی فرقانیان 🍀 (رضا) 🌺 بسیجی مهدی قوقه ای 🍀 (حسینعلی) 🌺 بسیجی مصطفی گلشادی 🍀 (اکبر) 🌺 بسیجی محسن محمدی 🍀 (حسینعلی) 🌺 بسیجی مسعود نظری 🍀 (حسن) 🌺 بسیجی الیاس حیدری 🍀 (علی شیر) 🌺 سرباز احمد کیماسی 🍀 (بختیار) 🌺 سرباز محمدعلی آذری 🍀 (غلامعلی) 🌺 سرباز علیرضا یوسفی 🍀 (حسینعلی) 🌺 سرباز منوچهر آخوندی 🍀 (میرزا آقا) 💐 سرباز محمود حسینی 🌼 (محمدعلی) 💐 سرباز عباس حیدری🌼 (محمد) 💐 سرباز محمد حسین جمشیدیان 🌼 (محمدعلی) 💐 جهادگر محمد جلالی 🌼 (حسینقلی) 💐 جهادگر مرتضی دیانی 🌼 (حسنعلی) 💐 جهادگر محمد سلیمانی 🌼 (حسینعلی) 💐 جهادگر رسول عباسپور 🌼 (عباس) 💐 جهادگر ابراهیم معینی 🌼 (غلامعلی) 💐 دانش آموز محمد حسن پور محمدی 🌼 (مهرعلی) 🌼 @dashtejonoon1🌸🌺
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 🌹 🌹 فرزند : محمود تاریخ تولد : 🗓 1345/10/08 🗓 وضعیت تاهل : مجرد شغل : دانش آموز تاریخ : 🗓 1361/03/01 🗓 مسئولیت : بسیجی محل : خرمشهر نام عملیات : بیت المقدس مزار : 🥀 @dashtejonoon1🕊🥀
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 🌹 🌹 فرزند : محمد تاریخ تولد : 🗓 1337/02/03 🗓 وضعیت تاهل : مجرد شغل : کارمند تاریخ : 🗓 1360/03/01 🗓 مسئولیت : بسیجی محل : دارخوئین نام عملیات : خط پدافندی مزار : 🥀 @dashtejonoon1🕊🥀
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 🌹 🌹 فرزند : ولی اله تاریخ تولد : 🗓 1346/01/02 🗓 وضعیت تاهل : مجرد شغل : دانش آموز تاریخ : 🗓 1363/03/01 🗓 مسئولیت : بسیجی محل : نجف آباد محل : آموزشگاه رزم مزار : 🥀 @dashtejonoon1🕊🥀
🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹 💠 قرار شبانه روایت است که : هر زمان جوانی دعای فرج مهدی (عج) را زمزمه کند، همزمان امام زمان دستهای مبارکشان را به سوی آسمان بلند می کنند و برای آن جوان دعا می فرمایند . پس زمزمه می کنیم دعای فرج را به نیابت از تمام 🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹 🌸بسم الله الرحمن الرحيم🌸 🌸الـهي عَظُمَ الْبَلاءُ 🌸 وبَرِحَ الْخَفاءُ 🌸وانْكَشَفَ الْغِطاءُ 🌸 وانْقَطَعَ الرَّجاءُ 🌸وضاقَتِ الاْرْضُ 🌸ومُنِعَتِ السَّماءُ 🌸واَنْتَ الْمُسْتَعانُ 🌸 واِلَيْكَ الْمُشْتَكى 🌸 وعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ 🌸اللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد 🌸اولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ 🌸 وعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم 🌸ففَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريبا 🌸 كلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ 🌸يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ 🌸اكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ 🌸وانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ 🌸يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ 🌸الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ 🌸ادْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني 🌸السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ 🌸 الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل 🌸يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ 🌸بحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ 🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹 @dashtejonoon1 🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 🌓 ❤️ قرار بود روز ولادت امام شمس الشموس، هوای دل‌ها دیگر ابری و دلگیر و بارانی نباشد، آفتابی و درخشان و غرق نور باشد. اما صد حیف که ابرهای تیره، سیلی از غم و اندوه با خود آوردند. شب ولادت بود، ولی حرف از گل و نقل و تبریک نبود. دعای امن یجیب و توسل، نقل لب زائران شد. خبر آمد: «برای سلامتی رئیس جمهور محبوب و همراهان دعا کنید» چقدر عمر شب دراز بود و پر ذکر و زمزمه تا اینکه خبر پیچید و صوت قرآن حرم، هوای شهر بهشت را تا اقصی نقاط وطن بارانی کرد. خبر تلخ بود و سنگین. ناباورانه گفتند و نوشتند: خادم الرضا(ع)به حضرت خورشید پیوست. ای 🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹 من می گویم 🌴 شب تو تو بگو عاقبت شما 🌹 به و 🌷 🌷 را به نام تو می کنم 🌹 🌗 🌷 🌴 @dashtejonoon1🕊🌹
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 🍀 🍀 امروز برابر است با : 🗓 2 خردادماه 1403ه.ش 🗓 13 ذی القعده 1445 ه.ق 🗓 22 مه 2024 میلادی 🌸 ذڪر روز 🌸 ای زنده ، ای پاینده 🔸صفحه 270 🔸جزء 14 جهت سلامتی و و هدیه به روح 🥀 @dashtejonoon1🌴🌹
🇮🇷🌹🕊🇮🇷🕊🌹🇮🇷 اِنّ لِلّهِ عباداً فی الأرضِ یَسعَونَ فی حوائجِ النّاسِ هُمُ الآمِنونَ یَومَ القِیامَه. همانا خدا را در زمین بندگانی است که برای رفع نیازهای مردم می‌کوشند، اینان در روز قیامت (از عذاب)، در امان هستند. 📚 بحار الانوار، ج ۷۴، ص ۳۱۹ 🇮🇷 @dashtejonoon1🌹🇮🇷
🌹💐🥀🌴🥀💐🌹 💐 تا آنجا که در توان و در وجودمان نیرو داریم شب و روزمان را وقف امورخدائی و خدا گونه حرکت کردن و خدمت در مسیر خدا و جهاد فی سبیل الله و ان شاءالله کشته شدن در راه خدا نمائیم تا در سرای جاویدان از آنها باشیم که مورد رحمت و رضایت و خشنودی خدای یکتا قرار بگیریم . 🌹 🕊 🌹 🌹 🌺 @dashtejonoon1💐🌼
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 جدی گرفته‌ایم زندگیِ دنیایی را و شوخی گرفته‌ایم قیامت را ، کاش قبل از اینکه بیدارمان کنند، بیدار شویم! شادی روح و 🌴 @dashtejonoon1🕊🌹
🥀🕊💐🌹💐🕊🥀 🌹 🌹 فرزند : رجبعلی : 🗓 1335/05/11 🗓 محل تولد : نجف آباد وضعیت تاهل : مجرد : 🗓 1361/02/02 🗓 مسئولیت : بسیجی محل : خرمشهر عملیات : بیت المقدس مزار : 🥀 @dashtejonoon1🕊🥀
🌹💐🌷🕊🌷💐🌹 گذری بر زندگی در یازدهم مرداد ماه 1335 در خانواده‌ای مذهبی و پر جمعیت متشکل از یازده فرزند در نجف‌آباد به دنیا آمد. فرزند پنجم خانواده بود و چون در دهۀ اول محرم به دنیا آمد، پدر او را نام نهاد. او کودکی آرام، مؤقر و صبور بود. پس از گذراندن دورۀ ابتدایی در دبستان پهلوی، وارد دبیرستان دهقان (آموزش و پرورش فعلی) شد و در رشتۀ ماشین‌ نویسی دیپلم گرفت. پدر از همان ابتدا به فرزندان‌شان قول داده بود به شرط قبولی در امتحانات تا هر مقطعی که بخواهند ادامۀ تحصیل دهند، هزینۀ تحصیل‌شان را می‌پردازد و بعد از گرفتن دیپلم در کنکور سراسری شرکت کرد ، اما قبول نشد. بنابراین به درخواست پدر به تهران رفت تا پس از گذراندن دورۀ زبان به آمریکا برود و بخواند. با گذراندن دو سال دورۀ زبان و زندگی در کنار خواهر و شوهر خواهرش که در وزارت نیرو کار می‌کرد با (وزیر نیروی سابق ایران) آشنا شد. به او پیشنهاد کرد به جای پزشکی در رشتۀ ‌ادامه تحصیل دهد. پس از مشورت و گرفتن اجازه از پدر همین رشته را انتخاب کرد. 🌹💐🌷🕊🌷💐🌹
🌹💐🌷🕊🌷💐🌹 برای مدتی نسبتاً طولانی، پدر هزینۀ تحصیلش را می‌پرداخت؛ اما پس از آن دیگر آن هزینه را قبول نکرد و گفت نیازی نیست و خودش شب و روز کار می‌کرد تا مخارجش را تأمین کند. او در مدت تحصیل دوبار به ایران آمد ؛ اما هیچ گاه تحت تأثیر قرار نگرفت و بسیار لباس می‌پوشید و رفتاری شایسته داشت. اخذ مدرک لیسانس انرژی اتمی ‌او از دانشگاه فلوریدای آمریکا، مصادف بود با آغاز جنگ در ایران و بنا به خواست خویش برای اَدای دِین به کشورش بازگشت. او همراه با شوهر خواهرش در تهران جویای کار شد؛ اما از او کارت پایان خدمت سربازی خواستند. که قلباً مشتاق رفتن به جبهه بود، سریعاً اقدام کرد و بعد از اتمام دورۀ آموزشی در ارتش به جبهه فرستاده شد. در آنجا پس از اطلاع از تحصیلات وی سعی کردند او را به عقب بفرستند و از جبهه دور نگه دارند؛ زیرا اعتقاد داشتند کشور در آینده به حضور و تحصیلاتش نیاز خواهد داشت؛ اما او سر سختی کرده و حضورش در جبهه را در اولویت می‌دانست و آنجا مسئولیت معاون گروهان را به عهده گرفت و حتی بعد از مجروحیت کِتفش زیاد در مرخصی نماند و به جبهه بازگشت. آخرین باری که در طول یک‌سال حضورش در جبهه به مرخصی آمد، خواهرش بود. هر چه خانواده اصرار کردند که مرخصی‌اش را تمدید کند و بیشتر بماند قبول نکرد و دوباره راهی جبهه شد. سرانجام یک روز قبل از آزادی خرمشهر در تاریخ دوم خرداد ماه 1361 در عملیات بیت‌المقدس با اصابت ترکش به سر و صورت خالصانه به سوی معبود پر کشید و پیکر پاکش را در گلزار نجف‌آباد به خاک سپردند . 🌹 🕊 🥀 @dashtejonoon1🌹🕊
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴 از زبان از زبان برادرمان مهندس ، دانشجوی سال چهارم دانشگاه علم و صنعت بود و رشته صنایع می‌خواند، در آن ایام ایشان مسئول سپاه همدان بود و فرماندهی جبهه قراویز در منطقه عملیاتی سر پل ذهاب را بر عهده داشت، می‌توانم به جرأت بگویم که ایشان از اول جنگ در تمام نبردهایی که علیه ارتش عراق در جبهه غرب انجام می‌گرفت؛ شرکت داشت، به جای اینکه توی سپاه استان بنشیند و پشت میزهای آنچنانی خودش را گم کند چنان که متاسفانه بعضی‌ها خودشان را گم کردند، همیشه در جبهه بود و در حال جنگ بود. 🌹 🕊 🥀 @dashtejonoon1🕊🌹
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 ، فرمانده گردان میثم که در عملیات آزادسازی خرمشهر به رسید از زخمی شدن خود این‌گونه نقل خاطره می‌کند: شب دوم اردیبهشت ۱۳۶۰ بود. به خط اول پدافندی کماندو‌های بعثی رسیدیم. درگیری خیلی سختی بود. آن شب من به همراه نیرو‌های دسته‌ام تا عمق مواضع دشمن نفوذ کرده بودیم. دشمن از همه سمت ما را زیر آتش گرفته بود. لحظه‌ای رگبار گلوله‌ها و آتش خمپاره‌ها قطع نمی‌شد و ما مقاومت می‌کردیم؛ ناغافل ضربه‌ای محکم به سینه‌ام خورد دود و بوی باروت همه جا را پر کرده بود من خودم را میان زمین و آسمان دیدم و بعد به زمین کوبیده شدم از همه جای بدنم خون جاری بود چشم‌هایم جایی را نمی‌دید و دست و پایم به فرمان من نبودند. فقط صدا‌هایی را می‌شنیدم که می‌گفتند : بچه‌ها! برادر شعف شده. بعثی‌ها دارن میان عقب‌نشینی کنید مجروحا را به عقب ببرین دیگر هیچ چیز نفهمیدم. بعثی‌ها بالای سرم آمدند. یکی از آن‌ها می‌خواست تیر خلاصی به من بزند؛ اما دیگری لگدی به پهلویم زد و با پوتین دست شکسته‌ام را فشار داد. درد تمام وجودم را گرفت، ولی صدایی از دهانم بیرون نیامد. همین کار باعث شد تا به من تیر خلاص نزنند، اما من چقدر مشتاق آن تیر خلاصی بودم. راوی : 🌹 🕊 🕊 @dashtejonoon1🕊🥀
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 صداهایمان روز بہ روز ضعیفـــ تر مے شود عهدهایمان هم بہ مرور سست تر! بیسیم را بہ زمین بگذار و دیگر وضع را گزارش مده ما بہ اندازه مردانگیتان 🕊 🕊🌹 🕊🌹🕊 🥀 @dashtejonoon1🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا