eitaa logo
دشت جنون 🇵🇸
4.4هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
772 ویدیو
2 فایل
ما و مجنون همسفر بودیم در #دشت_جنون او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم #از_شهدا #با_شهدا #برای_دوست_داران_شهدا خصوصاً شهدای نجف آباد ـ اصفهان همه چیز درباره ی #شهدا (زندگینامه،وصیت نامه، خاطرات،مسابقه و ...) آی دی ادمین : @shohada8251 09133048251
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🕊🏴🌴🏴🕊🌹 وقتی اولین قالب یخ را که انداخت توی تانکر، صدای یکی بلند شد که از کله سحر تا حالا ایستادیم برای دو قالب یخ. مگر نوبتی نیست؟ علی گفت: اول نوبت گلوی تشنه پسر فاطمه (س). با صاحب کارخانه شرط کرده بود که اول یخ تانکر نذری را می دهد بعد بقیه را. با خط نه چندان خوش هم روی تانکر نوشته بود سلام بر گلوی تشنه حسین (ع) 📚 🏴 @dashtejonoon1🕊🌹
🏴🕊🥀🌴🥀🕊🏴 مرحوم سید علی اکبر کوثری از روضه خوانهای قدیم شهر قم و پدر مرحوم کوثری مداح و روضه خوان معروف امام ، در ظهر عاشورای یک سالی به یکی از مساجد قم برای روضه خوانی تشریف می برند . بچه های آن محله به رسم کودکانه خود خاله بازی میکردند و به جهت تقلید از بزرگترها، با چادرهای مشکی مادرانشان حسینیه و تکیه کودکانه و کوچکی، در گوشه ای از محله برای خودشان درست کرده بودند. مرحوم سید علی اکبر می گوید : بعد از اتمام جلسه آمدم که از در مسجد بیرون بروم یکی از دختر بچه های محله آمد جلو و گفت : آقای کوثری برای ما هم روضه می خوانی؟ گفتم: دخترم روز عاشوراست و من تا شب مجالس مختلفی وعده کردم و چون قول دادم باید عجله کنم که تأخیری در حضورم نداشته باشم . هر چه اصرار کرد توجهی نکردم تا اینکه عبای منو گرفت و با چشمان گریان گفت : مگه ما دل نداریم !؟ چه فرقی بین مجلس ما و بزرگترها هست؟ پیش خودم گفتم دل این کودک را نشکنم و قبول کردم . به دنبالش باعجله رفتم تا رسیدیم. حسینیه کوچک و محقری بود که به اندازه سه تا چهار نفر بچه بیشتر داخلش جا نمی شدند . سر خم کردم و وارد حسینیه کوچک شدم و روی خاکها نشستم و بچه های قد و نیم قد روی خاک دور و اطرافم نشستند . سلامی محضر ارباب عالم حضرت سیدالشهدا عرضه کردم : السلام علیک یا ابا عبدالله… دو جمله روضه خواندم و یک بیت شعر… دعایی کردم و آمدم که بلند شوم و با عجله بروم، یکی از بچه ها گفت تا چای روضه را نخورین امکان نداره بگذاریم بروید . رفت و توی یکی از استکانهای پلاستیکی بچه گانشان برایم چای آورد ، چایی سردی که رنگ خوبی هم نداشت . با بی میلی و اکراه استکان را آوردم بالا و برای اینکه بچه ها ناراحت نشوند بی سر و صدا از پشت سر ریختم روی زمین و بلند شدم و رفتم … شام عاشورا، خسته و کوفته آمدم منزل و از شدت خستگی فوراً به خواب رفتم. وجود نازنین صدیقه کبری حضرت زهرا سلام الله علیها، در عالم رؤیا بالای سرم آمدند . طوری که متوجه حضور ایشان شدم. به من فرمودند : آسید علی اکبر مجالس روضه امروز قبول نیست . - گفتم چرا خانم جان؟ فرمودند: نیتت خالص برای ما نبود . برای احترام به صاحبان مجالس و نیات دیگری روضه خواندی . فقط یک مجلس بود که از تو قبول شد و ما خودمان در آنجا حضور داشتیم و آن روضه ای بود که برای آن چند تا بچه کوچک دور از ریا و خالص گوشه محله خواندی . آسید علی اکبر ما از تو گله و خورده ای هم داریم . - گفتم: جانم خانم ، بفرمایید چه خطایی از من سر زده؟ خانم حضرت زهرا سلام الله علیها با اشاره فرمودند : آن چای را من با دست خودم ریخته بودم چرا روی زمین ریختی!؟ از خواب بیدار شدم و از آن روز فهمیدم که توجه و عنایت آنها به مجالس با اخلاص و بی ریاست و بعد از آن هر مجلس کوچک و بی بضاعتی بود قبول می کردم و اندک صله و پاکتی که از آنها عاید و حاصلم می شد برکتی فراوان داشت و برای همه گرفتاریها و مخارجم کافی بود . 🌹 @dashtejonoon1🏴🌴
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 یاد باد یاد جبهه ها یاد دفاع مقدس ارسالی از اعضاء شادی روح و و سلامتی رزمندگان 8 سال دفاع مقدس 🥀 @dashtejonoon1🌹🕊
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 امروز سالروز طلوع چند آسمون نشین شهرستانمونه تولدتان مبارک 🌼 بسیجی احمد اسعد سامانی 🍃 (اکبرعلی) 🌼 بسیجی محمدرضا پزشکی 🍃 (یداله) 🌼 بسیجی علیرضا فنایی 🍃 (محمود) 🌼 بسیجی حمیدرضا یزدانی 🍃 (حسن) 🌼 بسیجی عبدالکریم قربعلی 🍃 (عبدالحسین) 🌼 پاسدار مسلم جمشیدیان 🍃 (محمدتقی) 🌼 دانش آموز نادیا انصاف 🍃 (منعم) 🌼 سرباز بهنام بهارلویی 🍃 (حیدر) 🥀 @dashtejonoon1🕊🌹
🥀🕊🌴🌹🌴🕊🥀 🌹 🌹 فرزند : سید ولی اله : 🗓 1344/03/02 🗓 محل تولد : خرم آباد وضعیت تاهل : مجرد شغل : دانش آموز : 🗓 1362/05/14 🗓 مسئولیت : بسیجی محل : حاج عمران نام عملیات : والفجر 2 مزار : 🌹 @dashtejonoon1🕊🥀
🌹🕊🌴🌹🌴🕊🌹 🌹 🌹 نماینده وقت مردم تهران در اولین دوره مجلس شورای اسلامی فرزند : سیدمحمدرضا : 🗓 1317/04/03 🗓 محل تولد : نجف آباد وضعیت تاهل : متأهل شغل : نماینده مجلس : 🗓 1360/05/14 🗓 محل : تهران نحوه : ترور مزار : 🌹 @dashtejonoon1🥀🕊
🥀🕊🌹🕊🌹🕊🥀 نماینده وقت مردم تهران در اولین دوره مجلس شورای اسلامی سید حسن آیت در 1317 و نجف آباد اصفهان چشم به جهان گشود . وی پس از گذراندن دوران دبستان و دبیرستان در نجف آباد ، تحصیلات عالیه خود را در رشته‌های علوم اجتماعی، حقوق، ادبیات، جامعه شناسی و روزنامه نگاری در تهران به اتمام رساند و همزمان با تحصیل در دانشگاه دروس حوزوی را نیز آموخت و به زبان‌های عربی، انگلیسی و فرانسه نیز تسلط پیدا کرد. در حالی که در محافل سیاسی اوایل انقلاب گهگاه از او به عنوان «دکتر آیت » نام برده می‌شد ، اما گروهی دیگر مدعی اند وی موفق به اخذ درجه دکتری در هیچ رشته‌ای نگردید . همسر آیت در مصاحبه خود اعلام می دارد « شهید آیت پیش از انقلاب در مقطع دکترا تحصیل کردند و حتی تز خود را هم داده بودند اما به خاطر گرایشات سیاسی شان نتوانستند مدرک خود را اخذ نمایند ». وی از 15 سالگی که وارد سیاست شد و مسائل کلان ایران را دنبال می‌کرد طرفدار سرسخت آیت‌الله کاشانی بود و تقریبا به هر مناسبتی از آن مرحوم حمایت و علیه مخالفان آیت‌الله کاشانی موضع‌گیری می‌کرد. در اواخر سال ۱۳۳۹ به عضویت حزب زحمتکشان ملت ایران در آمد. بنیانگذار این حزب مظفر بقایی از پر رمز و رازترین رجال سیاسی تاریخ معاصر ایران است. فردی که تاثیرات زیادی در نهضت ملی ایران داشت . او در میانه راه مسیر خود را از مصدق جدا کرد و در این جدایی گاهی به دامان کاشانی و گاهی به دامان حکومت افتاد، اما گروهی دیگر معتقدند زندگی بقایی بیش از آنکه پررمز و راز باشد پر رمز وراز روایت شده است . بی تردید شناخت آیت بدون شناخت مواضع و دیدگاههای بقایی امری ناقص است. ... 🥀 @dashtejonoon1🕊🌹
🌹🕊🏴🌴🏴🕊🌹 مدتی بود که در میدان مین فکه، منطقه عملیاتی والفجر یک در حال تفحص بودیم اما از پیکر شهدا هیچ اثری نبود. عصر عاشورای سال ۱۳۷۳ یا ۷۴ بود. پکر بودم و به سمت ارتفاع ۱۱۲ همین طور راه می رفتم و به شهدا التماس می کردم که خودی نشان دهند. ناگهان در خاک های اطراف چیزی سرخ رنگ نظرم را جلب کرد. توجه که کردم به انگشتر می مانست. جلوتر که رفتم دیدم یک انگشت راست. دست بردم برش دارم که با کمال تعجب دیدم یک بند انگشت هم بدان متصل است. خاک های اطرافش را کندم . بچه ها را صدا کردم. علی آقا محمود وند و بقیه هم آمدند. یک استخوان لگن، یک کلاه خود آهنی و یک جیب خشاب پیدا کردیم. بچه ها یکی یکی می نشستند و بغض شان می ترکید. این انگشت و انگشتر پلی زده بوده با امام حسین (ع) در عصر عاشورا. روضه ای بر پا شد. شادی روح و 🏴 @dashtejonoon1🕊🌹
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 دلتون رو گرفتار این پیچ و خم دنیا نکنید این پیچ و خم دنیا انسان رو به باتلاق می برد و گرفتار می کند ازش نجات هم نمیشه پیدا کرد. 🌹 @dashtejonoon1🕊🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🕊🏴🌴🏴🕊🌹 حکایت توبه در روز ۵ اسفند سال ۱۲۸۴ شمسی، در محله قدیمی خیابان در شهر تبریز، فرزند مشهدی جعفر و آسیه خانم یعنی رسول چشم به جهان گشود. آسیه خانم یکی از گریه کنان روضه امام حسین (ع)، با عشق و محبتی که به مولا داشت فرزند خود را بزرگ کرد ولی بازیهای روزگار از رسول، جوانی خلافکار و لاابالی بارآورد. بعد از سنین بیست و چهار پنج سالگی، رسول شهر و دیار خود را رها کرد و به تهران آمد. از آنجایی که رسول آذری زبان بود در تهران به رسول ترک شهرت یافت. یکی از شبهای دهه اول محرم بود و رسول ترک دهانش را از نجاستی که خورده بود با آب کشیدن به خیال خود پاک کرد چرا که باز می خواست به همان هیأتی برود که شبهای گذشته نیز در آن شرکت داشت. ولی این بار گویا فرق می کرد. پچ پچ مسئولان هیأت که با نیم نگاهی او را زیر نظر داشتند برایش ناخوشایند بود. رسول یکی از قلدرهای شروری بود که حتی مأموران کلانتریهای تهران از اینکه بخواهند با او برخورد جدی داشته باشند بیم و هراس داشتند. می شود گفت که رسول از انجام هیچ گناهی مضایقه نکرده بود و این به زعم هیأتی ها که او در مجلسشان بود، گران تمام می شد. بالاخره یکی از میان آنها برخواست و در مقابل رسول قد راست کرد و در برابر لبخند رسول، از او با لحنی تند خواست که ازمجلس بیرون رود. رسول ساکت بود و فقط با ناراحتی به حرفهای او گوش می داد. خیلی ناراحت و عصبانی شد ولی چیزی نمی گفت. همه جا را سکوت فراگرفته بود. به گمان بعضی ها و طبق عادت رسول می بایست دعوایی راه می افتاد اما او بدون هیچ شکایتی و با دلی شکسته آنجا را ترک کرد و رو به سوی خانه حرکت کرد. ... 🏴 @dashtejonoon1🕊🌹
🥀🕊🏴🌹🏴🕊🥀 در شام نیز اسرای آل محمّد صلی الله علیه و آله را در حالی که به ریسمان بسته شده بودند، به مجلس یزید وارد کردند، وقتی بدان حال در پیش روی یزید ایستادند، سر امام را در برابر یزید می‌گذارند و این صحنه از سوزناک‌ترین صحنه‌هایی است که برای امام سجاد (ع) و خانم زینب (س) اتفاق می‌افتد. چرا که یزید ملعون بر سر امام توهین کرده و شماتت می‌کند و با قرائت اشعاری خود را پیروز میدان می‌داند و به مردم اجازه حضور می‌دهد و در آن مجلس به لب‌های مقدس امام جلوی چشم اسرا خیزران می‌زند، گویا در این مجلس است که یک مرد شامی به خود اجازه می‌دهد و این جسارت بزرگ را می‌کند دختر امام حسین (ع) به نام فاطمه را از یزید به کنیزی می‌خواهد و با پاسخ تند دختر امام و خانم زینب روبرو می‌شود و بعد از گفتگوئی میان حضرت زینب (س) و یزید خانم زینب (س) خطبه‌ای در مجلس یزید ایراد می‌کنند و شجاعانه به اعمال پلید یزید اشاره می‌کند و یزید را در مجلس خود رسوا و خار می‌کند . اسرای آل محمّد صلی الله علیه و آله در مدتی که در شام بودند بنابر روایتی در یک خرابه به صورت زندانی نگهداری می‌شدند و در این مدت یزید ملعون چندین مرتبه خواست که امام سجاد (ع) را شهید کند که حضرت زینب (س) مانع می‌شدند . ... 🥀 @dashtejonoon1🌹🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹 💠 قرار شبانه اَكثِروا الدُّعاءَ بِتَعجِيل الفَرَجِ فَاِنَّ ذلِكَ فَرَجُكُم براي تعجيل در ظهور من زياد دعا کنيد که خود ، فَرَج و نجات شما است. کمال‌الدين، جلد ٢، صفحه ٤٨٥ پس زمزمه می کنیم دعای فرج را به نیابت از تمام 🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹 🌸بسم الله الرحمن الرحيم🌸 🌸الـهي عَظُمَ الْبَلاءُ 🌸 وبَرِحَ الْخَفاءُ 🌸وانْكَشَفَ الْغِطاءُ 🌸 وانْقَطَعَ الرَّجاءُ 🌸وضاقَتِ الاْرْضُ 🌸ومُنِعَتِ السَّماءُ 🌸واَنْتَ الْمُسْتَعانُ 🌸 واِلَيْكَ الْمُشْتَكى 🌸 وعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ 🌸اللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد 🌸اولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ 🌸 وعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم 🌸ففَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريبا 🌸 كلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ 🌸يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ 🌸اكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ 🌸وانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ 🌸يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ 🌸الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ 🌸ادْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني 🌸السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ 🌸 الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل 🌸يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ 🌸بحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ 🌹 @dashtejonoon1🕊🥀
🕊🥀🌴🌹🌴🥀🕊 🌓 ❤️ خاکریزها، گواه خوبی هستند بر اشک ‏های چکیده از دعای کمیل ‏شان. شب‏های جمعه بعد از آنها، تاولی است بر گام ‏های نرفته ما. اُنس با واژه ‏های دنیایی، برای لب‏های ما ماند و شگفتا از آنان که در جبهه، با لحن ‏های متفاوت، استقامت را به شعر درآوردند! آن‏گاه که مفاتیح یا اسلحه به دست می ‏گرفتند، غزل‏هایی از ملکوت، در چهار گوشه سنگر گل می‏کرد. دنیایی از عرفان، گوش ه‏ای از لبخند آنان بود و برای ما، چیزی جز همین واژگان اشک ‏آلود نمانده است. «کمیل» و «حمله» و «لبخند»، «گریه» درونِ کوله: عشق و چند گریه دوبیتی ماند و صد چشم ‏انتظاری برنمی ‏گردند... گریه! ای 🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹 من می گویم 🌴 شب تو تو بگو عاقبت شما 🌹 به و 🌷 🌷 را به نام تو می کنم 🌹 🌹 🌗 🌷 🌴 @dashtejonoon1🕊🌹
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 🍀 🍀 امروز برابر است با : 🗓 15 مردادماه 1403ه.ش 🗓 30 محرم 1446 ه.ق 🗓 5 آگوست 2024 میلادی 🌸 ذڪر روز 🌸 ای برآورنده ی حاجت ها 🔸صفحه 345 🔸جزء 18 جهت سلامتی و و هدیه به روح 🥀 @dashtejonoon1🌴🌹
من زار قبرالحسین (ع) بشط الفرات کان کمن زار الله. کسی که قبر امام حسین علیه السلام را در کرانه فرات زیارت کند، مثل کسی است که خدا را زیارت کرده است. 🌹 @dashtejonoon1🏴🌴
🌹🏴🌴🥀🌴🏴🌹 💐 همیشه به یاد خدا باشید و در راه خدا قدم بر دارید و هرگز نگذارید دشمنان بین شما تفرقه بیندازند ، امام را تنها نگذارید و مانند مردم کوفه نباشید که امام حسین (ع) را تنها گذاشتند و همیشه دعا در حق امام و روحانیت در خط امام یادتان نرود . 🌹 🕊 🌹 🌹 🌴 @dashtejonoon1🏴🌹
🌹🕊🏴🌴🏴🕊🌹 در منطقه هور، با چند نفر از مجاهدان عراقی همکاری می کردیم. فکر زیارت امام حسین (ع) یک لحظه هم سید را آرام نمی گذاشت. با مجاهد عراقی صحبت کرد. قرار شد او کارهای جعل کارت تردد و بقیه مسائل را حل کند. یک روز آمد سر وقت سید که برویم. مجاهد عراقی می گفت: از ایستگاه ایست و بازرسی بصره رد شدیم. شب را در منزل خودم بودیم و فردا عزم حرم کردیم. حرف ها را قبلا زده بودیم که باید احساسات خود را کنترل کنی، نکند استخباراتی ها متوجه شوند و همه لو بروند. سید تا چشمش به ضریح امام حسین (ع) و حرم بی زائرش افتاد، از خود بی خود شده بود. هر چه بچه ها ایما و اشاره و قسم دادیم، کارگر نیفتاد. حالا سید بیست دقیقه ای می شد که کنار ضریح مشغول راز و نیاز بود. بعدها می گفت: تا چشمم به ضریح افتاد اختیارم را از دست دادم. 🏴 @dashtejonoon1🕊🌹