🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊
🌹 #شناخت_لاله_ها 🌹
#سردار_رشید_اسلام
#عارف_جبهه_ها
#شهید_جاویدالاثر
#حجت_الاسلام_والمسلمین
#حاج_مصطفی_ردانی_پور
فرزند : باقر
#طلوع :
🗓 1337/01/01 🗓
محل تولد : اصفهان
وضعیت تاهل : متأهل
#عروج :
🗓 1362/05/15 🗓
مسئولیت : فرمانده سپاه 3 و جانشین لشکر 14 امام حسین (ع)
محل #شهادت : حاج عمران
نام عملیات : والفجر 2
مزار #شهید :
#جاویدالاثر
#مهربانم
#آسمانی_شدنت_مبارک
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🕊 @dashtejonoon1🥀🌹
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
#در_محضر_شهدا
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#مصطفی_ردانی_پور
#جهاد یعنی
برداشتن خارهای راهی که
به #خدا می رسد
🌹 #سالروز_شهادت🕊
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌹 @dashtejonoon1🥀🕊
دشت جنون 🇵🇸
🥀🕊🏴🌹🏴🕊🥀 #وقایع_بعد_از_عاشورا #و_شهادت_امام_حسین_ع #قسمت_نوزدهم #اهل_بیت_ع_در_شام در شام نیز اسر
🥀🕊🏴🌹🏴🕊🥀
#وقایع_بعد_از_عاشورا
#و_شهادت_امام_حسین_ع
#قسمت_بیستم
#اهل_بیت_ع_در_شام
در مقاتل آمده که یزید خطیبی خواست که در اجتماع مردم صحبت کند و از یزید و معاویه ستاش کند و به امام علی و فرزندان آن حضرت جسارت کند و در رابطه با پیروزی ظاهری یزید به اصطلاح سخنرانی کند و خطیب ایراد سخن کرد و اوامر یزید را اجرا نمود و به ذم امام حسین ـ علیهالسلام ـ پرداخت در این حین امام سجاد ـ علیهالسلام ـ فرمود: ای یزید! به من اجازه بده بالای این چوبها روم (منظور میزی بود که خطیب شامی روی آن صحبت میکرد) تا چند کلمهای صحبت کنم که موجب خشنودی خداوند و اجر و ثواب حضار باشد. یزید نپذیرفت. ولی مردم اصرار کردند تا امام به منبر رفت امام خطبهای خواند بعد از حمد و ثنای خدا خود را معرفی کردند، که اصل و نسبشان کیست به ماجرای کربلا و اسیری خود اشاره فرمودند. در مجلس غوغائی بر پا شد و همه علیه یزید همهمه میکردند یزید از مؤذن خواست که اذان بگوید. ولی امام از این اذان هم علیه یزید استفاده کرده و یزید را رسوا نمود.
#ادامه_دارد...
🥀 @dashtejonoon1🌹🏴
دشت جنون 🇵🇸
🥀🕊🌹🕊🌹🕊🥀 #شهید_بصیرت #دکتر_سیدحسن_آیت نماینده وقت مردم تهران در اولین دوره مجلس شورای اسلامی #قسم
🥀🕊🌹🕊🌹🕊🥀
#شهید_بصیرت
#دکتر_سیدحسن_آیت
نماینده وقت مردم تهران
در اولین دوره مجلس شورای اسلامی
#قسمت_دوم
وی پس از درگذشت آیتالله کاشانی، هوادار حزب زحمتکشان ایران به رهبری دکتر بقایی شد که حامی پرو پا قرص آیتالله کاشانی بود.
وی در سال 1342 در کنگره حزب زحمتکشان در چهارمحال و بختیاری برای اصلاح اساسنامه آن پیشنهاداتی ارائه نمود که پذیرفته نشدند و همین باعث شد که نتواند خود را با آن تطبیق دهد، لذا از آن فاصله گرفت و به نهضت امام خمینی پیوست.
پیوستن به مبارزات جدید که رژیم پهلوی را تهدید میکرد، آیت را به موضعگیریهای جدید حتی علیه دکتر بقایی واداشت و این امر تا زمان شهادتش ادامه داشت.
آیت در نامه ۹۴ صفحهای خود به بقایی در سال ۱۳۴۲ که به واقع سیاستمداری مشروطه خواه بود که نه تمایلات مذهبی داشت و نه تمایلات چپگرایانه و صرفا به دنبال سیاست ورزی در نظام سلطنتی مشروطه بود آورده است « موقعی که من به حزب آمدم موقعی بود که جنابعالی در زندان بودید و دادستان ارتش برایتان تقاضای اعدام کرده بود.
سر و صدای جبهه ملی جدید، ایران را پر کرده بود و جراید تقریبا بالاتفاق در تمجید و تحسین و تعظیم این جبهه می کوشیدند و گویا در این مورد با یکدیگر مسابقه گذارده بودند، عده زیادی به این جبهه پیوسته بودند.
گروهی از روی ایمان، گروهی از روی ترس و گروهی از روی طمع. در چنین موقعیتی بر خود فرض دانستم که رسما افتخار عضویت حزب زحمتکشان ملت ایران را با وجود تمام مشکلاتی که در زندگی خصوصی من وجود داشت بیابم.
آیت در عین حال از منتقدان بقایی در حزب زحمتکشان ملت ایران بود و بر خلاف رویه حزب، به تشکیل حکومت شیعی و همراهی با جریان انقلابی و امام خمینی علاقه داشت؛ به همین خاطر نهایتاً در سال ۱۳۴۷ به طور رسمی از حزب اخراج شد.
#ادامه_دارد ...
🥀 @dashtejonoon1🕊🌹
دشت جنون 🇵🇸
🌹🕊🏴🌴🏴🕊🌹 #کرامات حکایت توبه #رسول_ترک #قسمت_اول در روز ۵ اسفند سال ۱۲۸۴ شمسی، در محله قدیمی خیاب
🌹🕊🏴🌴🏴🕊🌹
#کرامات
حکایت توبه
#رسول_ترک
#قسمت_دوم
هر چند رسول آدمی بسیار قلدر و شرور بود ولی اعتقادش به آقاامام حسین (ع) به اندازه ای بود که به او اجازه نمی داد تا از خادمان حسینی (ع) کینه و عقده ای به دل بگیرد و دعوا کند. آن شب نیز مثل شبهای دیگر گذشت. صبح خیلی زود بود و هنوز شهر هیاهوی روزانه خود را شروع نکرده بود که در یکی از خانه ها باز شد و مردی بیرون آمد. از حالتش پیدا بود که برای انجام امری عادی و روزمره نمی رود. او به سوی خانه رسول ترک می رفت. به جلوی درخانه رسید و شروع به در زدن کرد. رسول با شنیدن صدای در، خود را به پشت در رساند و در را باز کرد. پشت در کسی را می دید که به طور ناخودآگاه نمی توانست از او راضی باشد، بله، حاج اکبر ناظم مسئول هیأت دیشبی بود. همان هیأتی که رسول دیگر حق نداشت به آنجا برود. اما برخورد گرم و صمیمی حاج اکبر حکایت از چیز دگیری داشت. بعد از کلی معذرت خواهی، از رسول خواست تا در شبهای آینده در جلسات آنها شرکت کند اما چرا؟ مگر چه شده؟ ناظم دیگر بیش از این نمی خواست توضیح دهد ولی اصرار رسول پرده از رازی عجیب برداشت.
مرحوم حاج اکبر ناظم در شب گذشته در عالم خواب دیده بود که در شبی تاریک در صحرای کربلاست. او تصمیم می گیرد که به طرف خیمه های امام حسین (ع) برود ولی متوجه می شود که سگی در حال پاسبانی از آنجاست و به هیچ کس اجازه نزدیک شدن به آن خیمه ها را نمی دهد.
#ما_ملت_امام_حسینیم
#محرم
#ماه_خون_و_قیام
🏴 @dashtejonoon1🕊🌹
🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹
💠 قرار شبانه
#حضرت_مهدي_عج
اَكثِروا الدُّعاءَ بِتَعجِيل الفَرَجِ فَاِنَّ ذلِكَ فَرَجُكُم
براي تعجيل در ظهور من زياد دعا کنيد که خود ، فَرَج و نجات شما است.
کمالالدين، جلد ٢، صفحه ٤٨٥
پس زمزمه می کنیم دعای فرج را به نیابت از تمام #شهدا
🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹
🌸بسم الله الرحمن الرحيم🌸
🌸الـهي عَظُمَ الْبَلاءُ
🌸 وبَرِحَ الْخَفاءُ
🌸وانْكَشَفَ الْغِطاءُ
🌸 وانْقَطَعَ الرَّجاءُ
🌸وضاقَتِ الاْرْضُ
🌸ومُنِعَتِ السَّماءُ
🌸واَنْتَ الْمُسْتَعانُ
🌸 واِلَيْكَ الْمُشْتَكى
🌸 وعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ
🌸اللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد
🌸اولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ
🌸 وعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم
🌸ففَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريبا
🌸 كلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ
🌸يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ
🌸اكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ
🌸وانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ
🌸يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ
🌸الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ
🌸ادْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني
🌸السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ
🌸 الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل
🌸يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ
🌸بحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ
🌹 @dashtejonoon1🕊🥀
🕊🥀🌴🌹🌴🥀🕊
🌓 #باز_شب_شده
❤️ #دلم_بهانه_می_گیرد
خاکریزها، گواه خوبی هستند بر اشک های چکیده از دعای کمیل شان.
شبهای جمعه بعد از آنها، تاولی است بر گام های نرفته ما.
اُنس با واژه های دنیایی، برای لبهای ما ماند و شگفتا از آنان که در جبهه، با لحن های متفاوت، استقامت را به شعر درآوردند!
آنگاه که مفاتیح یا اسلحه به دست می گرفتند، غزلهایی از ملکوت، در چهار گوشه سنگر گل میکرد.
دنیایی از عرفان، گوش های از لبخند آنان بود و برای ما، چیزی جز همین واژگان اشک آلود نمانده است.
«کمیل» و «حمله» و «لبخند»، «گریه»
درونِ کوله: عشق و چند گریه
دوبیتی ماند و صد چشم انتظاری
#شهیدان برنمی گردند... گریه!
ای
🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹
من می گویم
🌴 شب #بهشتی تو #بخیر
تو بگو عاقبت شما
🌹 #ختم به #خیر و #شهادت
🌷 #شهید_عزیزم
🌷 #رفیق_تنهایی_هایم
#امشبم را به نام تو #متبرک می کنم
🌹 #شهید_والامقام
🌹 #سیدمحمد_نوریان
🌗 #شبتون_شهدایی🌷
🌴 @dashtejonoon1🕊🌹