eitaa logo
دشت جنون 🇵🇸
4.3هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
831 ویدیو
2 فایل
ما و مجنون همسفر بودیم در #دشت_جنون او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم #از_شهدا #با_شهدا #برای_دوست_داران_شهدا خصوصاً شهدای نجف آباد ـ اصفهان همه چیز درباره ی #شهدا (زندگینامه،وصیت نامه، خاطرات،مسابقه و ...) آی دی ادمین : @shohada8251 09133048251
مشاهده در ایتا
دانلود
.🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊 جنگ و مرور خاطرات آن اگرچه ممکن است تلخ باشد، اما جنبه دیگرش یادآوری هشت سال دفاعی است که هر روزش حماسه‌آفرینی مردم کشوری است که با فداکاری و ایثارگری و حتی اهدای خون پاکشان، نگذاشتند ذره‌ای از خاک ایران به تصرف دشمنی درآید که تا بن دندان مسلح به انواع تجهیزات و سلاح‌های جنگی مدرن در آن روزها بود. احمد آبان‌گاه، دانش‌آموز آن روزهای جنگ و آتش و مدیر مالی و پشتیبانی این روزهای شرکت بازرگانی گاز ایران در زمره همین مردم است. او و هم‌رزمانی که جانانه دفاع کردند، برخی از آنها به درجه رفیع شهادت نائل آمدند و برخی چون او اسیری مفقودالاثر شدند و اردوگاه دشمن را لرزاندند. دانش‌آموز بود که باخبر شد کشورش هدف هجوم دشمن بعثی قرار گرفته و در شرایط جنگی قرار دارد. با اعلام خبر آزادسازی خرمشهر، با هم‌کلاسی‌ها و دیگر اقشار پرشور ملت به خیابان‌ها آمد و به شادمانی پرداخت و برای یکسره کردن کار دشمنی که چشم به این آب و خاک دوخته بود، مصمم‌تر شد. او که خونش از دست‌اندازی متجاوزان بعثی به جوش آمده بود، دفاع از وطن و آب و خاک را یک واجب شرعی می‌دید و مصمم بود از آرمان‌های کشور و نظام محافظت کند. 🕊 @dashtejonoon1🕊🌹
دشت جنون 🇵🇸
.🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊 #خاطرات_آزادگان #آزاده_سرافراز #احمد_آبان_گاه #قسمت_اول جنگ و مرور خاطرات آن اگرچه ممکن
.🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊 احمد آبان‌گاه نخستین بار از طریق پایگاه مالک اشتر تهران و به‌صورت بسیجی داوطلب رهسپار جبهه‌های نبرد شد و ۶ ماه در منطقه پاوه حضور داشت. او پس از بازگشت از جبهه و پایان تحصیلات برای بار دوم و این بار در قامت سرباز میهن، راهی منطقه جبهه‌های غرب کشور شد و در سال ۶۷ و در منطقه سومار به اسارت دشمن بعثی درآمد. وی درباره نحوه اسارتش می‌گوید: نخستین بار بود که بعثی‌ها شبانه حمله می‌کردند. عادت همیشگی آنها حمله از آغاز صبح بود و ما فکر نمی‌کردیم که در محاصره دشمن قرار بگیریم. ما گروهی ۱۲ نفره بودیم که وقتی شرایط را نامساعد دیدیم، شروع به عقب‌نشینی کردیم، اما وقتی به فرماندهی گردان رسیدیم، اوضاع بسیار ملتهب شد و تیراندازی‌ها بی‌امان ادامه داشت. در چاله‌ای مستقر شدیم که در این حین چند نفر از هم‌رزمان شدند و در حالی که فشنگ‌هایمان تمام شده بود، به اسارت درآمدیم. 🕊 @dashtejonoon1🕊🌹
دشت جنون 🇵🇸
.🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊 #خاطرات_آزادگان #آزاده_سرافراز #احمد_آبان_گاه #قسمت_دوم احمد آبان‌گاه نخستین بار از طری
.🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊 همانند بسیاری از اسرای ایرانی ما نیز در اردوگاهی در تکریت اسکان داده شدیم. اردوگاهی که سوله‌بندی شده بود و در روزهای اول حتی سیم‌های ‌خاردار به‌طور کامل دور تا دور آن کشیده نشده بود. خاطرم هست وقتی خبر ارتحال امام راحل را شنیدیم همان لباس‌های همرنگ آسایشگاه را به تن کردیم و به عزاداری پرداختیم که این موضوع سبب عصبانیت عراقی‌ها شد و اسرا را ۲۴ ساعت مدام مورد شکنجه قرار دادند و حتی اجازه خروج و آمدن به فضای آزاد را ندادند. شدت فشار غربت و شکنجه‌های روحی و جسمی عراقی‌ها به حدی بود که هیچ‌گاه فکر نمی‌کردیم روزی به وطن بازگردیم. به‌خصوص آنکه اسامی ما در فهرست صلیب سرخ ثبت نشده بود و به‌عنوان مفقودالاثر محسوب می‌شدیم و نهادهای متولی در کشور و به‌ویژه خانواده‌های ما، خبری از وضعیت‌مان نداشتند. ارتباط ما با دنیای بیرون از اردوگاه قطع شده بود. اغلب اخباری که از سوی عراقی‌ها انتشار می‌یافت، کذب بود و بیشتر شایعاتی بود که برای تضعیف روحیه و در هم شکستن مقاومت ما منتشر می‌شد. 🕊 @dashtejonoon1🕊🌹
دشت جنون 🇵🇸
.🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊 #خاطرات_آزادگان #آزاده_سرافراز #احمد_آبان_گاه #قسمت_سوم همانند بسیاری از اسرای ایرانی م
.🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊 هر از گاهی که شدت آزار و اذیت و کینه‌ورزی عراقی‌ها بیشتر می‌شد، درمی‌یافتیم که جبهه ایران به موفقیتی چشمگیر دست یافته که این‌گونه عراقی‌ها را خشمگین و برآشفته کرده است، اما با همه این مسائل، بعثی‌ها از اتحاد ایرانی‌ها هراس داشتند و سعی می‌کردند هرطور شده بین ما اختلاف بیندازند. ما نیز برای خنثی کردن حربه بعثی‌ها، بین اسرا گروه‌بندی و برای هر گروه مسئول تعیین کردیم تا خدای‌ناکرده خبری از ایرانی‌ها به بیرون درز نکند و وحدت اسرا که عامل مقاومت و صبوری ما بود، خدشه‌دار نشود. خاطرم هست یک بار که شکنجه بعثی‌ها به اوج خود رسیده بود، یکی از بچه‌ها که اهل شهرری بود، پیشنهاد داد که برای یک بار هم که شده آزار عراقی‌ها را تلافی کنیم و درس خوبی به آنها بدهیم. روز موعود فرارسید و هنگامی که مأمور عراقی وارد آسایشگاه شد، دور تا دور او حلقه زده و محاصره‌اش کردیم و دوست اهل شهرری ما ضرباتی محکم به شکم و صورت سرباز بعثی وارد کرد. 🕊 @dashtejonoon1🕊🌹
دشت جنون 🇵🇸
.🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊 #خاطرات_آزادگان #آزاده_سرافراز #احمد_آبان_گاه #قسمت_چهارم هر از گاهی که شدت آزار و اذیت
.🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊 عراقی‌ها که اصلاً انتظار چنین اقدام شجاعانه‌ای را نداشتند، شروع به تیراندازی هوایی کردند و با تهدید خواستند که عامل این کار را معرفی کنیم. هرچند این بار هم سنگ آنها به تیر خورد و هیچ‌کدام از اسرا پشت هموطن خویش را خالی نکردند. همان‌طور که پیش‌تر عنوان کردم، با اینکه ما اسیر بودیم، اما عراقی‌ها بیشتر از ما می‌ترسیدند و روحیه همبستگی و عرق به هموطن در بین اسرا موج می‌زد. آن‌قدر به رفتارهای دوران اسارت شرطی شده بودیم و عادت‌های آن دوران سخت، بخشی از وجودمان شده بود که برخی از آن رفتارها تا مدت‌ها پس از آزادی ادامه داشت. خاطرم هست در ساعات نخست ورود به خاک وطن و موقع رفتن به غذاخوری، هنوز به‌صورت پشت سر هم و در قالب یک صف منظم حرکت می‌کردیم که این موضوع تعجب بسیاری از ناظران را در پی داشت. انگار که باور نمی‌کردیم از آن روزهای سخت رها شده‌ایم و در دنیایی آزاد و بدون نگهبان زندگی می‌کنیم. وقتی قرار شد خبر آزادی را به خانواده‌ها اطلاع بدهیم، من تنها شماره یکی از اقوام را در خاطر داشتم که به او خبر دادم و او که سر از پا نمی‌شناخت، در حالی که اشک می‌ریخت، از شدت شوق چند کیلومتر را دوان‌دوان طی کرد تا این خبر خوش را به خانواده‌ام برساند. 🕊 @dashtejonoon1🕊🌹