eitaa logo
دشت جنون 🇵🇸
4.4هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
772 ویدیو
2 فایل
ما و مجنون همسفر بودیم در #دشت_جنون او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم #از_شهدا #با_شهدا #برای_دوست_داران_شهدا خصوصاً شهدای نجف آباد ـ اصفهان همه چیز درباره ی #شهدا (زندگینامه،وصیت نامه، خاطرات،مسابقه و ...) آی دی ادمین : @shohada8251 09133048251
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺💐🌸🌼🌸💐🌺 تکلیف منو روشن کنید یادم می آید یک داشتیم که از ناحیه شکم دیده بود، بنده خدا را تازه عمل کرده بودند و برای جلوگیری از از طریق به وی هر شش ساعت آنتی بیوتیک می کردیم یک روز اول صبح یکبار برای دارو رفتم را داخل آنژیوکت تزریق کردم کمی درد داشت یک هم بهش دادم و دیدم پایه سرم پایین است آن را بالا کشیدم و رفتم دو ساعت بعد اومدم بهش سر زدم، یه نگاه به کردم دیدم سرم به سختی می شود و باز سرم را در قسمت بالای پایه سرم آویزان کردم . خلاصه آن روز تا پایان بیش از ۱۲ بار سرم را به بالاترین قسمت پایه نصب کردم دفعه آخر که مراجعه کردم خواستم جابه جا کنم که برادر بی حوصله و یک کم عصبانی به من نگاه کرد وگفت : خواهر تو را به این پایه سرم را طوری تنظیم کنید که که قدشان کوتاه است نیز بتوانند کارشان را انجام دهند و دچار مشکل نشوند ، از تا حالا شما می آیید و سرم را بالا نصب می کنید و آن بنده خدا با زحمت زیاد پایه سرم را پایین می آورد منو روشن کنید . 💐 💐 سلامتی همه 🌸 @dashtejonoon1💐🌺
🥀💐🕊🌺🕊🌴🥀 ماه مبارک رمضان باعث می‌شد هر یک از رزمندگان به نوعی خود را بیش از پیش برای میهمانی خدا آماده کنند برای همین چند روز پیش از فرا رسیدن ماه رمضان در سنگرهای انفرادی یا جمعی حال و هوای ماه رمضان حاکم می‌شد. این تغییر شرایط فقط به داخل خطوط مقدم محدود نمی‌شد بلکه در مقرهای تیپ یا لشکرها و حسینیه‌ها برنامه‌های خاصی برگزار می‌شد. هر چند رزمندگان در دوران دفاع‌مقدس در حکم مجاهد به حساب می‌آمدند و می‌توانستند روزه نگیرند اما اگر بیش از 10 روز می‌توانستند در موقعیتی بمانند نیت می‌کردند و روزه می‌گرفتند از همین رو تعداد بسیاری از همین رزمندگان با دهان روزه به شهادت رسیدند . عباس طایفه شادی روح و و سلامتی و شفای 🌴 @dashtejonoon1💐🌹
🥀💐🕊🌺🕊🌴🥀 رمضان سال 1361 بود. شغلم رانندگي بود و بيشتر اوقات مأمور بردن وسايل تداركاتي و پشتيباني به جبهه‌ها و تحويل آن در خط مقدم بودم. سيم خاردار،دستك،نبشي،پليت،كيسه گوني و كمك‌هاي اهدايي به جبهه‌ها از جمله وسايلي بود كه همه هفته از شهرستان‌هاي دوردست خصوصا شرق كشور بارگيري كرده و به خطوط مقدم جبهه‌هاي جنوب غربي كشور ترابري مي‌كردم. در ماه رمضان سال 1361 هم طبق معمول هميشگي، مقداري وسايل سنگري بارگيري كرده و از شهرستان بيرجند به سوي اهواز به راه افتادم. نزديكي‌هاي افطار روز بعد بود كه به شهر سوسنگرد رسيدم و به ستاد كمك‌هاي مردمي مراجعه كردم. افطار شده بود. برادران رزمنده مستقر در آن ستاد به من خوش‌آمد گفته و من را براي صرف افطار به اطاقي كه در آن سفره افطاري چيده بودند راهنمايي كردند. سفره بزرگي در وسط اطاق پهن شده و حدودا 10 تا 12 نفري دور سفر نشسته بودند. شير،سوپ،سبزي پلو، ماست و مقداري خرما و كمي پنير و سبزي زينت‌بخش سفره بود. ... غلامرضا حيرت ‌مفرد شادی روح و 🕊 @dashtejonoon1🌹🕊
🥀💐🕊🌺🕊🌴🥀 بعد از صرف افطار به من ابلاغ شد كه بايد بار خود را به خطوط مقدم در تنگه چزابه ببرم و من هم اجراي دستور كرده، از سوسنگرد به طرف بستان و از آنجا به طرف تنگه چزابه به راه افتادم. شب تاريكي بود و چشم چشم را نمي‌ديد. تيراندازي سربازان عراقي با تيربار و تفنگ ادامه داشت و گلوله‌هاي سرخ‌رنگ از چپ و راست كاميونم رد مي‌شدند و هرچند دقيقه يك بار صداي انفجار گلوله خمپاره‌اي در اطراف جاده سكوت شب را درهم مي‌شكست. گويا تا خط مقدم دشمن فاصله زيادي نبود. به عقبه يگان در خط رفتم و موقعيت دشمن را از بچه‌ها جويا شدم. گفتند خط مقدم ما با خطوط دشمن بيش از 150 متر فاصله ندارد و تنها خطوط عملياتي است كه اين قدر فاصله خط خودي با دشمن نزديك است. كمي ترس وجودم را دربرگرفته بود و تنها چيزي كه در آن لحظه به فكرم مي‌رسيد استمداد از خداوند بزرگ بود و نذر كردم اگر به سلامت از آن منطقه به وطنم برگردم 100 نفر فقير را به افطاري دعوت كنم. ... غلامرضا حيرت ‌مفرد شادی روح و 🕊 @dashtejonoon1🌹🕊
🌹🕊🌷🥀🌷🕊🌹 رمضان در جبهه‌ها در اوج گرمای تابستان آن هم در منطقه خوزستان حال و هوای ویژه‌ای داشت. سال 60 ماه رمضان در اوایل مرداد ماه و گرمای بالای 50 درجه خوزستان بسیار طاقت فرسا بود. رزمندگانی که از اقصی نقاط کشور به جبهه می‌آمدند حکم مسافر را داشتند و کمتر می‌توانستند یکجا ثابت باشند بعضی از آن‌ها در یک منطقه می‌ماندند و از مسئول یا فرمانده مربوطه مجوز می‌گرفتند و قصد ده روز کرده و روزه دار می‌شدند. روزهای طولانی بالای 16 ساعت، گرمای شدید و سوزان کار فعالیت نبرد با دشمن حتی در منطقه پدافندی شدت یافتن تشنگی و ضعف و بی حالی از جمله مواردی بود که وجود داشت اما به لطف خدا در ایمان و اراده رزمندگان کم‌ترین خللی ایجاد نمی‌شد. سال 61 ماه مبارک رمضان در تیر ماه واقع شد. عملیات رمضان در همین ماه انجام گرفت. شب 19 رمضان در حال و هوای خاصی رزمندگان آماده عملیات می‌شدند. گرمای شدید باد و توفان شن‌های روان و از همه مهم‌تر نبرد با دشمن آن هم برای کسانی که روزه دار بودند بسیار سخت بود. انسان تا در شرایط موجود قرار نگیرد درک مطلب برایش سنگین است. در آن عملیات بسیاری از عزیزان به وصال حضرت حق پیوستند در حالی که روزه دار بودند و لب‌هایشان خشکیده بود اما به عشق اباعبدالله الحسین (ع) و عطش کربلا رفتند و به شهادت رسیدند . شادی روح و 🕊 @dashtejonoon1🌹🕊
🥀💐🕊🌺🕊🌴🥀 به مسير ادامه دادم. تازه به نزديكي‌هاي شهر بستان رسيده بودم كه انفجار خمپاره‌اي در نزديكي كاميون به قول معروف چرتم را پاره كرد. به سرعت به راهم ادامه دادم و نيمه‌هاي شب بود كه به سوسنگرد رسيدم. در آنجا خوابيدم و صبح ، بعد از اقامه نماز صبح به طرف اهواز به راه افتادم. دقايقي بعد با روشن شدن هوا لازم ديدم كاميون را بازديد كنم و نظري به دور و برش بيندازم كه ناگهان متوجه شدم يك سرباز عراقي در حالي كه دستش را بالا گرفته و عكسي از امام خميني (ره) را به سينه دارد از بالاي كاميون قصد پايين آمدن دارد. به او كمك كردم و از چگونگي سوار شدنش از او سوال كردم كه گفت در تاريكي شب از جبهه فرار كرده و بين راه با ديدن كاميون تصميم گرفته است بدون اينكه من متوجه شوم سوار كاميون شود. او را به بچه‌هاي بسيج كه مسوول كنترل عبور و مرور آن منطقه بودند تحويل دادم و به سوي اهواز به راه افتادم و اگرچه بدنه كاميونم به علت اصابت تركش‌هاي فراوان سوراخ،سوراخ شده بود. ولي موفق شده بودم از منطقه خطر به سلامت بگذرم و سالم به سوي موطنم حركت كنم. چند روزي نگذشته بود كه در ايام شب‌هاي قدر به محل سكونت‌مان رسيده و به عهدي كه كرده بودم عمل كردم و نذرم را ادا كردم. غلامرضا حيرت ‌مفرد شادی روح و 🕊 @dashtejonoon1🌹🕊
🥀🕊🌹🌷🌹🕊🥀 سحری خوردن کنار آرپی‌جی و مسلسل، وضو با آب سرد و قنوت در دل شب توصیف ناشدنی است. ربّنای لحظات افطار از پایان یک روزه خبر می‌داد، ربّنایی که تمام وجود رزمندگان مملو از حقانیت آن بود. بچه‌ها با اشتیاق فراوان برای نماز مغرب و عشا وضو می‌گرفتند، ماشین توزیع غذا به همه چادرها سر می‌زد و افطاری را توزیع می‌کرد. سادگی و صمیمیت در سفره افطار ما موج می‌زد و ما خوشحال از اینکه خدا توفیق روزه گرفتن را به ما هدیه داده بود سر سفره می‌نشستیم و بعد از خواندن دعا با نان و خرما افطار می‌کردیم. ... راوی : حجت الاسلام والمسلمین علی اکبر محمدی شادی روح و 🕊 @dashtejonoon1🌹🕊
🥀💐🕊🌺🕊🌴🥀 رزمندگان اسلام به همراه سه نفر از رزمندگان از پست برگشتیم پادگان و چون پادگان شهید باکری دزفول تازه سازماندهی شده بود، چیزی برای سحری نبود، بعد از کمی جستجو یک پرس غذا لای سفره ای پیدا کردیم و چهار نفری مشغول خوردن شدیم که ناگهان یکی وارد سنگر شد و دید غذای اوست که ما خوردیم ، با خوشرویی کنار ما نشست و به شوخی گفت : اگر ترکیدید مرا هم شفاعت کنید و خودش بدون سحری روزه گرفت که این نشان کوچکی از ایثار رزمندگان در آن زمان بود . یوسف محمودی یاد باد آن روزگان یاد باد شادی روح و 🌴 @dashtejonoon1💐🌹
🌹🕊🌷🥀🌷🕊🌹 یاد باد آن روزگان یاد باد رزمندگان اسلام دفاع مقدس دشمن بعثی از معنویت رزمندگان مطلع بود و در ماه رمضان بر شدت آتش توپخانه و پاتک‌های خود می‌افزود، دشمنان خوب می‌دانستند که نیروهای با معنویت ایران اسلامی در ماه رمضان روزه‌دار هستند و از این فرصت استفاده می‌کردند، تا وضعیت جبهه‎ها را به سود خودشان عملیاتی کنند. رزمندگان در ماه رمضان با زبان روزه همه مسئولیت‌های خود را به خوبی انجام می‌دادند و برای کم کردن تشنگی در زیر آفتاب سوزان جنوب چفیه‌هایشان را با آب خیس کرده و روی سر و صورتشان می‌گذاشتند تا شاید اندکی از حرارت بدنشان کم شود و در مواقع افطار آنقدر گذشت داشتند که هیچ کدام برای افطار از دیگری سبقت نمی‌گرفتند. راوی : «« یادمان باشد این روزها که مردم ایران اسلامی در امنیت کامل در ماه خدا روزه‌دار هستند، این امنیت و آرامش در سایه مجاهدت‌های رزمندگان هشت سال دفاع مقدس به دست آمده است »» شادی روح و ـ سلامتی ، آزادگان سرافراز و رزمندگان دفاع مقدس 🕊 @dashtejonoon1🕊🌹
🥀🕊💐🕊💐🕊🥀 شب عید فطر، رئیس ستاد لشکر مرا خواست و دستور داد که به تمام واحدها اطلاع دهم که فردا سحر در محل تبلیغات لشکر جهت اقامه نماز عید فطر جمع شوند. واحد تبلیغات در دره ای واقع بود که دور آن را ارتفاعات محاصره کرده بود. نماز عید که تمام شد، امامِ جماعت در حال خواندن خطبه های نماز بود که من دو جنگنده عراقی را دیدم که از دور مستقیم به سمت دره ما و جمعیت می آمدند. یکی از فرماندهان که متوجه قضیه شده بود، پشت تریبون قرار گرفت و فرمان «یگان ها به سمت واحدهای خود» را صادر کرد. طولی نکشید که بالاخره دو جنگنده عراقی بالای سر ما بمب های شیمیایی رها کردند. تمام رزمندگان که برای نماز عید فطر آمده بودند، ماسک شیمیایی همراه نداشتند لذا باید تا محل خود می دویدند تا ماسک های خود را بردارند، اگر می دویدند حدود نیم ساعت با سنگرهایشان فاصله داشتند. خوشبختانه باد به سمت ایران بود و کسی شیمیایی نشد، الا دو سه نفر که روی ارتفاع بودند . 💐 💐🌼 💐🌼💐 🌺 @dashtejonoon1💐🌼
🕊🥀🌹🌴🌹🥀🕊 تخریب در کردستان تجربه خاصی بود. یکی از آن تجربه‌ها؛ تجربه زمین بود. خودی و دشمن دیگر دریافته بودند که در زمین‌های سخت و سنگلاخ مین کار گذاشتن دشوار است و مطمئن‌ترین محل‌ها برای عبور؛ راه رفتن داخل شیار و پا روی سنگ‌ها گذاشتن بود. ولی یکی از بچه های سمج؛ محل تردد دشمن را با دشواری به هم ریخت. او مسئولیت طاقت‌فرسای مین‌گذاری در شیار را به عهده گرفت و تضمین کرد که دیگر دشمن از آن محل عبور نکند! یا اینکه آن‌قدر دلهره در دلش ایجاد شود که تا حد امکان از آن محل عبور نکند، وی بر خلاف تجربه به دست آمده، زیر تمام سنگ‌هایی که به نوعی موقع عبور هر کسی ترجیح می‌داد روی آن قدم بگذارد و عبور کند مین کار گذاشت. بعضی را قطع کششی و بعضی را تله انفجاری کرد و در آخر همان شد که قولش را داده بود. دشمن بعد از چند بار عبور از آن مسیر و دادن تلفات به ناچار به راه‌های صعب العبورتر روی آورد. شادی روح و 🥀 @dashtejonoon1🕊🌹