eitaa logo
دشت جنون
4.2هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
1.7هزار ویدیو
3 فایل
ما و مجنون همسفر بودیم در #دشت_جنون او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم #از_شهدا #با_شهدا #برای_دوست_داران_شهدا خصوصاً شهدای نجف آباد ـ اصفهان همه چیز درباره ی #شهدا (زندگینامه،وصیت نامه، خاطرات،مسابقه و ...) آی دی ادمین : @shohada8251 09133048251
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊 حکم اعدام به خاطر نوشتن «مرگ بر صدام» اهل میانه و ساکن تهران، یک بسیجی واقعی و پردل و جرأت بود و به خود این جرأت را داده بود که در دستشویی اسارتگاه بنویسد «مرگ بر صدام». یکی از جاسوسان این موضوع را به بعثی‌ها گزارش داده بود. بعثی‌ها هم با عصبانیت و خشونت وارد آسایشگاه شده و با کابل و باتوم به جان بچه‌ها افتادند و همه را زیر ضربه‌های شدید لت و پار کردند. آن‌ها از ما خواستند عامل این کار را به آنها معرفی کنیم. ولی نمی‌دانستیم کار چه کسی است. هیچ کس دم برنیاورد و عراقی‌ها آن قدر زدند که خودشان خسته شدند و دو نفر از اسرا را که بهشان مشکوک شده بودند، با خود بردند. یکی‌شان مرد لاغر و میانسالی بود و دیگری نوجوانی نحیف و ساکت. بعثی‌ها این دو نفر را پس از شکنجه و اذیت و آزارهای بسیار به زندان انفرادی انداختند. سلول انفرادی تقریباً شش متر بود و تاریک و بدون کمترین روزنه. طوری که وقتی در انفرادی بودی، روز و شب را تشخیص نمی‌دادی. دیوارها و کف و سقف آن سیمانی بود؛ اسرایی که به انفرادی برده می‌شدند، با انواع شکنجه‌ها روبرو بودند و با پای برهنه آنجا نگه داشته می‌شدند؛ بعثی‌ها حتی پیراهن آنها را درمی‌آوردند تا از آن به عنوان بالش استفاده نکرده و لحظه‌ای استراحت نکنند. ... راوی : http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 💐🇮🇷🌹🕊🌹🇮🇷💐
دشت جنون
🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊 #خاطرات_آزادگان حکم اعدام #اسیر_ایرانی به خاطر نوشتن «مرگ بر صدام» #قسمت_اول #حسین_الله_
🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊 حکم اعدام به خاطر نوشتن «مرگ بر صدام» بعد از بردن این دو نفر به انفرادی، دیدم که مردی کوتاه قد با چهره‌ای گندمی بود پیش ما آمد و گفت که می‌خواهد به یک چیزی اعتراف کند. حالش اصلاً خوب نبود و رنگ و رویش پریده بود؛ وقتی علت را از او پرسیدیم گفت که نوشتن شعار در دستشویی کار من بوده و ادامه داد: هنوز هم از نوشتن آن شعار پشیمان نیستم اما از این ناراحتم که دوستانم را به جای من شکنجه می‌کنند و تصمیم گرفتم خودم را معرفی کنم. به گفتیم یکی دو روز دیگر آن دونفر را آزاد می‌کنند اگر تو بروی اعتراف کنی، حتماً تو را می‌کشند. هر چه اصرار کردیم قبول نکرد و مصمم بود خود را معرفی کند. آدرس خانه‌شان را به من داد و گفت: اگر زمانی آزاد شدی و من در جمع شما نبودم، پیش خانواده‌ام برو و به آن‌ها بگو چه ماجرایی پیش آمده و چه بلایی سرم آمده است. ... راوی : http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 💐🇮🇷🌹🕊🌹🇮🇷💐
دشت جنون
🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊 #خاطرات_آزادگان حکم اعدام #اسیر_ایرانی به خاطر نوشتن «مرگ بر صدام» #قسمت_دوم بعد از بردن
🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊 حکم اعدام به خاطر نوشتن «مرگ بر صدام» با بچه‌ها خداحافظی کرد و پیش بعثی‌ها رفت. عراقی‌ها را حدود سه ماه در سلول انفرادی و تحت بدترین شکنجه‌ها قرار دادند. صدای آه و ناله شب و روز داخل اساراتگاه می‌پیچید و عذابمان می‌داد. کار از شکنجه و کابل و باتوم گذشته بود و قرار بود برای او تشکیل دادگاه بدهند و او را نه به عنوان یک اسیر بلکه به عنوان یک مجرم محاکمه کنند. یک روز مانده به وقت دادگاه را پیش ما آوردند. باورکردنی نبود. رنگش پریده و کاملاً عوض شده بود او می‌گفت: توی سلول که بودم بعضی وقت ها صدای شما را از محوطه اسارتگاه می‌شنیدم و دلم برایتان تنگ می‌شد. حتی وقتی صدای بشین و پاشو و شکنجه شما را می‌شنیدم دوست داشتم کنار شما باشم و همراه شماها شکنجه می‌شدم. از روزهای سخت در سلول انفرادی می‌گفت و ما گریه می‌کردیم. ... راوی : http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 💐🇮🇷🌹🕊🌹🇮🇷💐
دشت جنون
🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊 #خاطرات_آزادگان حکم اعدام #اسیر_ایرانی به خاطر نوشتن «مرگ بر صدام» #قسمت_سوم #حسین با بچه
🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊 حکم اعدام به خاطر نوشتن «مرگ بر صدام» روز بعد را به همراه محمد شالچی که ارشد اسارتگاه بود به دادگاه نظامی بغداد بردند. بعد از سه روز شالچی تک و تنها به اسارتگاه آمد و حال و روز خوبی نداشت. بچه‌ها سراغ را گرفتند، اما نتوانست حرفی بزند. شالچی نگاهی به اسرا انداخت و بغضش ترکید و گفت: بچه‌ها ناشکری نکنید و نگویید ما در جهنم هستیم. اینجا بهشت است. جهنم جایی بود که من و رفتیم و من را آنجا گذاشتم و تنها برگشتم. من و را قبل از اینکه دادگاه ببرند در یک سلول آن قدر با کابل زدند که دیگر در سر و بدنمان جای سالمی باقی نماند. همه جای بدنمان کبود بود و از زخم‌هایمان خون می‌آمد. آن‌ها ما را در آن حال و روز تنها گذاشتند و رفتند. دور و بر ما پر از اسکلت و خون خشک‌شده بود. به محض رفتن عراقی‌ها بی‌حال بر کف زمین افتادیم و چند لحظه بعد متوجه شدیم هزاران مورچه درشت به ما حمله کرده‌اند. تمام بدنمان پر از مورچه شده بود. وضعیت دیوانه‌کننده‌ای بود. مورچه‌ها زخم‌هایمان را به درد می‌آورند. سعی می‌کردیم مورچه‌ها را بکشیم، ولی تمامی نداشتند و از جای‌جای سلول بیرون می‌آمدند. اصلاً حال خوبی نداشت. پیراهنش را بالا زد دیدم صدها مورچه به زخم‌هایش حمله کرده‌اند. در بدن جای سالمی نبود. بعثی‌ها ما را تا صبح با مورچه‌ها در آن وضعیت تنها گذاشتند و تازه فهمیدم آن استخوان‌ها و اسکلت‌ها و خون‌های خشکیده آنجا چه می‌کنند. خدا می‌داند کدام آزادمردی خوراک مورچه‌ها شده بود. ... راوی : http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 🏴🇮🇷🌹🕊🌹🇮🇷🏴
دشت جنون
🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊 #خاطرات_آزادگان حکم اعدام #اسیر_ایرانی به خاطر نوشتن «مرگ بر صدام» #قسمت_چهارم روز بعد #ح
🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊 حکم اعدام به خاطر نوشتن «مرگ بر صدام» آن شب تا صبح نخوابیدم و صبح در یک دادگاه کاملاً کذایی را محکوم به اعدام کردند و دوباره ما را به همان سلول برگرداندند و باز مورچه‌ها به جانمان افتادند. دیگر هیچ تلاشی برای دور کردن مورچه‌ها نمی‌کرد. فردای آن روز یک دادگاه مضحک دیگر تشکیل دادند و حکم اعدام او به حبس ابد تقلیل یافت و بعد ما را از هم جدا کردند. شالچی دوباره حالش بد شد و شروع به گریه کرد. یکی از بچه‌ها پرسید: حالا تا ابد در آن سلول می‌ماند؟ شالچی که بغض خفه‌اش می‌کرد، گفت: نمی‌دانم. اگر قرار باشد در آنجا بماند در کمتر از یک هفته مورچه‌ها او را می‌خورند. بعد از این ماجرا دیگر هیچ وقت نفهمیدیم بر سر چه آمد. راوی : http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 💐🇮🇷🌹🕊🌹🇮🇷💐