🥀🕊🌴🌹🌴🕊🥀
#شهیدانه
#عاشقانه_های_شهدا
#آماده_شهادت
#شهید_مدافع_وطن
#اسدالله_خزایی
توی مراسم تشییع #اسد یک نفر آمدکنارم و آهسته گفت :حسین آقای خزایی شما هستین؟
گفتم بله ...
گفت من مرادی هستم ، خادم حرم امامزاده قاسم ،دنباله حرفش را با تردید ادامه داد ، راستش اینا رو پنج روز پیش برادرتون به من داده و گفته بدم به شما !
یک پارچه #سبز بود ، یک #تسبیح تربت #کربلا ، یک #زیارت_عاشورا و ... .
با تعجب به چهره مرد نگاه کردم . قبلا او را ندیده بودم ولی وقت مناسبی برای توضیح خواستن نبود .
#تسبیح تربت و پارچه #متبرک را همراه #پیکر مطهر برادرم داخل قبر گذاشتم و با قلبی شکسته و دلی پر غصه به خانه برگشتم .
چند روز بعد خادم امامزاده ماجرا را برایم شرح داد : مدتی قبل برادرتون #کفن و این امانتی ها را آورد امامزاده و از من خواست که آن را امانت بگیرم .
چون دیدم جوان است و آینده دار، از او قبول نکردم ولی کم کم با هم رفیق شدیم و چند روز پیش امانتی هایش را آورد و گفت بدهم به شما ، بعد از آن همه گریه و زاری دوباره داغم تازه شد و چشمه اشکم جاری گشت .
#اسد خیلی بزرگتر از آن بود که فکر می کردم .
او خودش را برای #شهادت آماده کرده بود ...
#شهید مدافع وطن #اسدالله_خزایی هفدهم دیماه ۹۷ در اثر تصادف عمدی خودرو سارقین با او در شهریار به شدت مصدوم می شود و سه روز بعد بیستم دیماه به #شهادت می رسد .
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🥀 @dashtejonoon1🕊🌹
🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹
#شهدای_رمضان
#شهید_والامقام
#ایوب_توانایی
#ایوب در ماه مبارک رمضان متولد شد، در ماه مبارک رمضان برای فراگیری دروس حوزوی عزیمت کرد. در ماه مبارک رمضان عازم جبهه شد.
در عملیات رمضان #شهید و مفقودالاثر شد .
در ماه مبارک رمضان #پیکر مطهرش به زادگاهش بازگشت .
#ایوب در عملیات رمضان مفقود شد و پیکرش بعد از 14 سال شناسایی و به زادگاهش منتقل شد.
مادر بزرگوارش یک ماه قبل از پیدا شدن پیکر مطهر #شهید، خواب میبیند که #ایوب آمده و یک لباس گونی مانند تنش کرده است.
ظاهراً اسیری بوده که آزاده شده و میگوید: همینطور که آمد سر روی زانوهای من گذاشت، او را بغل کردم و شروع کردم گریه کنم ، گفت : مادر گریه نکن من بحمدالله از بند صدام آزاد شدم .
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌴 @dashtejonoon1🕊🌹
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
#انجام_تکلیف
#دانش_آموز
#مدرسه_عشق
#خاطره
یکى از روزها ، در منطقه عملیاتى « والفجر یک » در ارتفاع 112 فکه، محورى که نیروهاى گردان خندق لشکر 27 حضرت رسول صلىالله علیه وآله وسلم، عملیات کرده بودند، صحنه بسیار عجیبى دیدم که برایم جالب و تکان دهنده بود.
از دور پیکر #شهیدى را دیدم که آرام و زیبا روى زمین دراز کشیده و طاق باز خوابیده بود؛ سال 72 بود و حدود 10 سال از #شهادتش مىگذشت؛ نزدیک که شدم، از قد و بالاى او تشخیص دادم که باید #نوجوانى باشد حدود 17 - 16 ساله.
بر روى پیکر، آنجا که زمانى قلبش در آن مىتپیده، برجستگىاى نظرم را به خود معطوف کرد؛ جلوتر رفتم و در حالى که نگاهم به #پیکر استخوانى و اندام اسکلتىاش بود، در گودى محل چشمانش، #معصومیت دیدگانش را مىخواندم، آهسته و با احتیاط که مبادا ترکیب استخوانهایش بهم بریزد، دکمههاى لباس را باز کردم؛ در کمال حیرت و تعجب، متوجه شدم یک #کتاب و #دفتر زیر لباسش گذاشته بوده؛ کتاب پوسیده را که با هر حرکتى، برگ برگ و دستخوش باد مىشد، برگرداندم؛ #کتابى که 10 سال تمام، با #شهید همراه بوده است، #کتاب فیزیک بود.
یک #دفتر که در صفحات اولیه آن بعضى از دروس نوشته شده بود؛ #خودکارى که لاى دفتر بود، ابهت خاصى به آنچه مىدیدم، مىداد؛ نام #شهید بر روى جلد کتاب نوشته بود.
مسئلهاى که برایم خیلى جالب بود، این بود که او قمقمه و وسایل اضافى همراه خود نیاورده و نداشت، ولى کسب علم و دانش آن قدر برایش مهم بوده که در بحبوحه عملیات #کتاب و #دفترش را با خود جلو آورده بوده تا هرجا از رزم #فراغتى یافت، #درسش را بخواند.
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
بالاَخص #شهدای دانش آموز
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌹 @dashtejonoon1🥀🌴