eitaa logo
دشت جنون
4.3هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
1.1هزار ویدیو
2 فایل
ما و مجنون همسفر بودیم در #دشت_جنون او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم #از_شهدا #با_شهدا #برای_دوست_داران_شهدا خصوصاً شهدای نجف آباد ـ اصفهان همه چیز درباره ی #شهدا (زندگینامه،وصیت نامه، خاطرات،مسابقه و ...) آی دی ادمین : @shohada8251 09133048251
مشاهده در ایتا
دانلود
مَن أحجَمَ عَنِ الرَّأي و عَيِيَت بِهِ الحِيَلُ ، كانَ الرِّفقُ مِفتاحُهُ هر كه از اظهار نظر درماند و راه چاره درمانده اش كند ، نرمى و مدارا كليد او باشد . 🌹 @dashtejonoon1🏴🌴
🌹🇮🇷🥀🏴🥀🇮🇷🌹 💐 ای مسئولین ، از روی هوای نفس خود کار نکنید و تکیه گاه خود را خدا بدانید که در کارهایتان غرور و تکبر راه پیدا نکند چون باعث می شود که مسئولیتها از روی خلوص نیت انجام نگیرد و همین می تواند ضربه بزرگی به اسلام و مملکت بزند . پس مواظب باشید که شیطان شما را وسوسه نکند که باعث پایمال کردن خون شهدا می شود . 🌹 🕊 🌹 🌹 یاد و خاطره گرامی باد 🇮🇷 @dashtejonoon1🏴🌹
🕊🏴🌴🏴🕊🌹 نصف شب از صدای ناله نماز شبش از خواب بیدار شدم . میان گریه هایش می گفت : خدایا اگر شهادت را نصیبم کردی، می خواهم مثل امام حسین (ع) بی سر و مثل حضرت عباس (ع) بی دست باشم . وقتی پیکرش را آوردند نه سر داشت و نه یک دست . گویا آن شب خدا می شنیدش . راوی : 🏴 @dashtejonoon1🕊🌹
44.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 یاد باد یاد جبهه ها یاد دفاع مقدس ارسالی از اعضاء شادی روح و و سلامتی رزمندگان اسلام 🥀 @dashtejonoon1🌹🕊
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 امروز سالروز طلوع چند آسمون نشین شهرستانمونه تولدتان مبارک 🌺 بسیجی محمدحسین جمشیدیان 💐 (صادق) 🍀 بسیجی محمدعلی حجتی 💐 (حسنعلی) 🌺 بسیجی جعفر صالحی 💐 (محمدعلی) 🍀 بسیجی محمود طوسی 💐 (غلامحسین) 🌺 بسیجی ناصر گلی 💐 (محمدعلی) 🍀 بسیجی قاسمعلی ابراهیمی 💐 (اکبر) 🌺 بسیجی حسین اسماعیلی 💐 (اسدالله) 🍀 سرباز مصطفی محمدی 💐 (قربانعلی) 🌺 سرباز مرید ناصری 💐 (منصور) 🍀 سرباز محسن رجایی 💐 (جعفر) 🌺 سرباز عبدالرحیم باغدار 💐 (حسینعلی) 🍀 سرباز رضا جلالی 💐 (محمد) 🌺 جهادگر محمدرضا یزدانی 💐 (علی) 🍀 انقلابی نصرالله صادقی پور 💐 (حسنعلی) 🥀 @dashtejonoon1🌴🌹
🥀🕊🌹🏴🌹🕊🥀 🌹 🌹 فرزند : محمدعلی : 🗓 1343/12/04 🗓 محل تولد : نجف آباد ـ علویجه وضعیت تاهل : متأهل شغل : دانش آموز : 🗓 1362/06/05 🗓 مسئولیت : بسیجی محل : مریوان نام عملیات : خط پدافندی مزار : 🥀 @dashtejonoon1🌹🕊
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 به نگویید کار دارم ، به کار بگوئید وقت نماز است . یک مهندس تعدادی کارگر استخدام کرد. کارگر ها موقع نمازشونو می خوندند. یه روز مهندس روسی بهشون اخطار داد که اگه موقع کار بخونید آخر ماه از حقوقتون کم می کنم! بعضیا از ترس این که حقوقشون کم نشه رو بعد از کار میخوندن و بعضی هم همچنان اول وقت... آخر ماه شد. مهندس به اونایی که وقت رو ترک نکردن بیشتر از حقوق عادی(ماهیانه)داد! بقیه بهش اعتراض کردند که چرا به اینا حقوق بیشتری دادی؟! گفت : اهمیت دادن این افراد به و چشم پوشی از کسر حقوق نشون میده بیشتر از شماست. این تیپ آدما هیچوقت در کار خیانت نمی کنند همون طور که به خیانت نکردند . شادی روح و 🥀 @dashtejonoon1🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊 بعثی‌ها مرا به اتاق شکنجه بردند و برق بر روی دستان و گوش‌هایم بستند آن‌قدر عذاب‌آور بود که تصور می‌کردم تمام امحا و احشا و مغزم تکان می‌خورد؛ دو تا سه مرتبه این عمل را انجام دادند. گفتم کسی را نمی‌شناسم، پاسخ دادند دروغ می‌گویی. مگر جانت را نمی‌خواهی، گفتم من حقیقت را می‌گویم. مرا بر روی زمین انداختند و هفت یا هشت نفر با کابل به جانم افتادند آن‌قدر مرا کتک زدند تا بیهوش شدم. بچه‌ها مرا به آسایشگاه بردند و پیراهنم را که غرق خون و به بدنم چسبیده بود را درآورده بودند تا چند روز از شدت درد خوابیدم بعثی‌ها ضربات زیادی بر پشت کمرم زده بودند به همین دلیل مجبور بودم دمر بخوابم بعثی‌ها وقتی وارد آسایشگاه می‌شود عمداً با پوتین از روی کمرم راه می‌رفتند، از شدت درد فریاد می‌کشیدم. بعد از آن که حالم کمی بهتر شد؛ چون با بعثی‌ها همکاری نکرده بودم هر کدام از آنها وقتی مرا می‌دید با کابل کتک و یا با سیلی بر صورتم می‌زدند، یکبار بهانه آوردند و در هوای سرد بیرون از آسایشگاه آن‌قدر مرا کتک زدند که تمام ماهیچه‌های بدنم منقبض شد طوری که گویی فلج شده بودم؛ نمی‌توانستم از زمین بلند شوم و یا و حتی یک قاشق در دستم بگیرم دوستانم با قاشق به من غذا می‌دادند. در هفت سالی که در اسارت بودم کینه من در دلشان بود علاوه بر اینکه با اسرای دیگر به‌صورت عمومی شکنجه می‌شدم، سه مرتبه هم ویژه بسیار شکنجه شدم. یکبار که کاغذ در دست در حال گفتن احکام به اسرا بودم بعثی‌ها مرا از پشت پنجره دیدند فردای آن روز بعد از شکنجه مرا به انفرادی بردند؛ در آنجا فقط غذا مختصری می‌دادند که زنده بمانم. اجازه نداشتم بخوابم؛ درب آنجا آهنی بود و نگهبانانی که در آنجا قدم می‌زدند با گلد محکم به در می‌کوبیدند تا من نتوانم بخوابم. راوی : 🕊 @dashtejonoon1🕊🌹
🕊🌴🌹🏴🌹🌴🕊 🌹 🌹 فرزند : قاسمعلی : 🗓 1341/06/01 🗓 محل تولد : چرداول ـ ایلام وضعیت تاهل : متأهل شغل : پاسدار : 🗓 1388/06/05 🗓 مسئولیت : پاسدار محل : کردستان نام عملیات : ترور توسط ضد انقلاب مزار : آسمان‌آباد، شهرستان چرداول، استان ایلام ارسالی توسط فرزند عزیز 🥀 @dashtejonoon1🌹🕊