🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
🍀 #السلام_علی_المهدی_عج 🍀
امروز #شنبه برابر است با :
🗓 24 آذر ماه 1403ه.ش
🗓 12 جمادی الثانی 1446 ه.ق
🗓 14 دسامبر 2024 میلادی
🌸 ذڪر روز 🌸
#یا_رب_العالمین
ای پروردگار جهانیان
#ختم_قرآن
🔸صفحه 476
🔸جزء 24
جهت سلامتی #امام_زمان_عج
و
#مقام_معظم_رهبری
و
هدیه به روح #امام_راحل
#و_شهدا
🥀 @dashtejonoon1🌴🌹
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#حدیث_روز
#حضرت_فاطمه_زهرا_س
مَنْ اصْعَدَ إ لیَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ افْضَلَ مَصْلَحَتِهِ.
هر کس عبادات و کارهای خود را خالصانه برای خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحت ها و برکات خود را برای او تقدیر می نماید.
📚 بحارالانوار : جلد 67، صفحه 249، حدیث25
🌴 @dashtejonoon1🕊🌹
🕊🥀🌹🌴🌹🥀🕊
#پیامکی_از_بهشت 💐
ای کسانیکه نسبت به مسائل انقلاب بی تفاوت هستید ، از خانواده های شهداء خجالت بکشید ، از کودکان شهدا خجالت بکشید ، از خود شهداء خجالت بکشید ، از مظلومیت شهداء و بسیجیان خجالت بکشید و سعی کنید وارد مسائل انقلابی شوید .
🌹 #شهید_والامقام
🕊 #فرج_اله_دیده_بان
#سلام_به_دوستان_شهداء 🌹
#روزتان_شهدایی 🌹
🕊 @dashtejonoon1🌹🌴
🌺🍀💐🌼💐🍀🌺
بندهای استغفار هفتادبندی امیرالمومنین (ع)
🌴 #بند53استغفار
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
بار خدایا ! از تو آمرزش می طلبم برای هر گناهی که دل را می میراند و آتش مشکلات را می افروزد و شیطان را خشنود و خدای رحمان را به خشم می آورد، پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!
💐 @dashtejonoon1🍀🌺
4_6046478968175989371.mp3
15.2M
🌺🍀🌼💐🌼🍀🌺
#صحیفه_سجادیه_جامعه ۶۷
#دعا برای موفقیت و پیروزی #مرزداران و #سربازان اسلام
#مداومت هر روز بر این دعا، کمترین کاری است که وظیفهی #واجب ما در این نبرد آخرالزمانی و حمایت از #رزمندگان و #سربازان اسلام است.
🎤 محمود معماری
متن دعا را در لینک زیر بخوانید:
blog.montazer.ir/?p=2263
🍀 @dashtejonoon1🌼🌺
خانواده آسمانی 55.mp3
12.73M
🌺🍀💐🌼💐🍀🌺
#خانواده_آسمانی ۵۵
#استاد_شجاعی
#دکتر_الهی_قمشهای
چرا هنوز محبت خدا به خودمان را به اندازهی محبت والدینمان باور نکردهایم؟
چرا ما تصور می کنیم ما باید طاهر و نورانی باشیم تا مورد توجه اهل بیت علیهمالسلام باشیم؟
چرا ما هنوز توانایی رساندن خودمان را به یک ارتباط خصوصی با خداوند و یا معصومین نداریم؟
چه عاملی قلب ما را از دریافت چنین حقایقی و لذت بردن از این روابط، محروم کرده است؟
#انس_با_خدا
#احساس_تنهایی
#اعتماد_به_نفس
#ناامیدی_از_رحمت_خدا
💐 @dashtejonoon1🍀🌺
دشت جنون 🇵🇸
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#داستان_آشنایی_من
#با_دوست_شهیدم
به نام خدا
نوجوان بودم که یه شب خواب عجیبی دیدم، خواب یه مکان ولی نمیدونستم کجاست؟ خواب یه مسجد، سربند، پرچم ایران....هیچوقت نتونستم بفهمم اون مکان کجا بود
سالها گذشت و اون خواب رو فراموش کردم
تااینکه اردویی از طرف بسیج به منطقه هویزه برای یادمان #شهدا برگزار شد .
اوایل شدید مخالف این اردو بودم و نمیخواستم برم، دلم دیدن منطقه فکه و شلمچه رو میخواست نه هویزه رو
فرمانده بسیج از یه طرف و خانوادم از طرف دیه اصرار بر رفتن من به این اردو داشتن، همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد، انگار به این سفر دعوت شده بودم
وقتی به خودم اومدم خودمو توی اتوبوس دیدم که به سمت هویزه در حرکت بودیم ، حس عجیبی داشتم
به شهر هویزه که رسیدیم مارو به سمت سالنی راهنمایی کردن
برنامه های مختلفی اجرا شد که هرکدومش یجوری دل آدمو میلرزوند ... تا اینکه آقایی که مشغول گفتن خاطره از #شهدا بود یه چیزی گفت که منو تو فکر برد
گفت : شماهایی هم که اینجا نشستین دعوت شده هستین ، دعوت نامتونو #شهدا امضا کردن
این حرفا واسم تازگی داشت ، دوست داشتم بدونم کدوم #شهید منو دعوت کرده به هویزه ...
بعد از اتمام مراسم به سمت مزار #شهدا رفتیم، چند قدمی بیشتر از سالن مراسم فاصله نداشت ، توی ذهنم دو تا ابهام وجود داشت
یکی مزار #شهید_حسین_علم_الهدی کجاست و دومی کدوم #شهید دعوتنامه منو امضا کرده ؟؟
به دور و اطرافم مدام نگاه می کردم و دنبال مزار شهید علم الهدی میگشتم و از هرکی میپرسیدم آدرس درستی بهم نداد
تااینکه رسیدیم به جاییکه بدون کفش وارد محوطه میشویم
همونجا از بچه های بسیج جدا شدم و سعی کردم خودم تنهایی دنبال #مزار_شهید بگردم
یهوویی حس کردم نوری از یه نقطه زمین روی من افتاده ، متوجه نبودم نور چیه و از کجاست ، بی محل به نور دنبال قبر #شهید_حسین_علم_الهدی می گشتم ، نوشته روی قبرهارو می خووندم و از کنار تک تک #شهدا می گذشتم و نور هم همونجور روی من بود و با حرکت من حرکت می کرد
حس خیلی عجیبی داشتم .
تااینکه طرف مسجد رفتم ولی باز اونجا هم نبود، صدای اذان ظهر از مسجد بلند شد، ناراحت بودم از اینکه جواب سوالامو نگرفته بودم به مسجد نگاه می کردم
به خودم گفتم #شهید_حسین_علم_الهدی که راضی نیست من نمازمو دیر بخوونم ، ازدحام جمعیت توی مسجد زیاد بود
از سکوی مسجد اومدم پایین ، با ناراحتی کنار قبری ایستادم و به مسجد و حیاط نگاه می کردم تا جایی برای نماز پیدا کنم
ناگهان چشمم خورد به نوشته روی قبری که کنارش ایستاده بودم :
#شهید_محمد_حسین_علم_الهدی
بخودم گفتم نه این اون #شهید نیست
اون آقا گفت #حسین_علم_الهدی ولی این #محمد_حسین_علم_الهدی است
یه چیزی تو دلم بهم جواب داد مگه چن تا #شهید_حسین_علم_الهدی اینجا هست؟
همون لحظه نشستم کنار مزارش
دلم می خواست داد بزنم ، گریه کنم با صدای بلند و بگم این #شهید زنده است ، بخدا زنده است
حالا فهمیده بودم که منبع نور از کجا بود .
فهمیده بودم که کی دعوتناممو امضاء کرده بود .
بالای سر #شهید_علم_الهدی نماز خووندم ، بعد نماز سمت چپمو نگاه کردم ...
خدای من ...
این همون ...
این همون خوابیه که سالها پیش دیده بودم... سربند ، مسجد ، پرچم ، ...
#شهید_علم_الهدی جوری ازم استقبال کرد که منو شرمنده خودش کرد و از اون سال به بعد با کمال میل هرسال به اردوی #یادمان_شهدا می روم .
درپناه خدا موفق باشین
#یا_زهرا
#ارسالی_از_اعضاء
شما میهمانانِ عزیزِ #شهدا هم اگر دوست #شهید دارید، داستان نحوه آشنائی خود با #شهید را بنویسید و برای ما ارسال کنید تا در کانال مخابره شود .
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌹 @dashtejonoon1🕊🥀
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊
#خاطرات_شهدا
#مثل_حاج_خلیل
سردار جهادگر
#شهید_خلیل_پرویزی
فرمانده پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد استان فارس
راننده خیلی به لودر فشار میآورد، اگر همین طور ادامه میداد، حتماً بلایی سرش میآمد و خاکریز ناقص میماند. حاج خلیل تازه برای بازدید آمده بود. این وضعیت را که دید، پا گذاشت در رکاب لودر و به راننده گفت: « برادر شما خیلی زحمت کشیدی و خسته شدی، بیا پایین چند دقیقهای استراحت کن تا من هم کمی کمک کنم. » راننده که نمیشناختش، برای استراحت پایین آمد.
حاجی شروع کرد به خاکریز زدن، آرام و بدون اینکه به لودر فشار بیاورد. راننده از نحوهی کار کردن حاج خلیل تعجب کرده بود. چند دقیقه بعد که دوباره پشت فرمان لودر نشست، آرام و بدون فشار به دستگاه کار میکرد، « مثل حاج خلیل »
#سنگر_سازان_بی_سنگر
#شهدای_جهادگر
🥀 @dashtejonoon1🕊🌹
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#خاطرات_شهداء
#مادرانه
#مادر_شهید
#دعای_مادر
برادر و همرزم #شهید، تعریف می کرد :
#بیژن به خاطر هوش بالایی که داشت ، شرکت نفت دنبالش فرستاده بودند برای استخدام .
یه روز #بیژن میاد خونه، همینطوری که وارد خونه می شه ، می بینه مادر داره آش می پزه و در عین حال با #حضرت_زهرا_س درد و دل می کنه و می گه که این بچه ام (امیرحسین) پاش قطع شده و من دیگه رزمنده ندارم برای راه تو، یا زهرا و گریه می کنه
مادر ادامه میده که #بیژن هم دنیا را برداشته و آخرتش رو فروخته .
#بیژن شب #شهادتش این و برام تعریف کرد و گفت:
من پشت سر مادر بودم ولی مادر اینو نمی دونست ، وقتی تنهایی داشت آش پزی می کرد و با #حضرت_زهرا_س صحبت می کرد ، رفتم بوسیدمش و بهش گفتم :
« ننه به خدا اینجوری نیست که تو ناراحتی ».
#بیژن همون روز کارت رسمی حفاری نفت را از شرکت گرفته بود .
#بیژن هم همون لحظه کارتش را به مادرم نشون میده و می گیره رو گاز و بهش میگه ببین ننه اینم دنیا ، سوزوندمش ، از فردا هم میرم عملیات و بعداز اون آمد جبهه .
از سال ۵۹ تا ۶۳ #بیژن همه عملیات ها را شرکت کرد و در عملیات بیت المقدس هم خیلی تاثیر گذار بود .
#شهید_بیژن_خطیبی
متولد : 1337
#شهادت : 1363/12/22
عملیات : #بدر
منطقه : #هورالویزه
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
#ارسالی_از_اعضاء
🌹 @dashtejonoon1🕊🥀
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
یاد باد
یاد جبهه ها
یاد دفاع مقدس
#یاد_شهدا
ارسالی از اعضاء
شادی روح #امام_راحل و #شهدا و سلامتی رزمندگان اسلام
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🥀 @dashtejonoon1🌹🕊
💐🌴🕊🌺🕊🌴💐
امروز
#بیستم_و_چهارم_آذرماه
سالروز طلوع
چند آسمون نشین شهرستانمونه
تولدتان مبارک
#شهدای_عزیز
🌺 پاسدار #شهید علی زواران حسینی 🌼 (عزیزاله)
🌺 پاسدار #شهید غلامرضا کمالی 🌼 (مانده علی)
🌺 پاسدار #شهید سعید مشاوری 🌼 (ابوالقاسم)
🌺 پاسدار #شهید علیرضا موحدی 🌼 (محمدحسن)
🌺 پاسدار #شهید غلامرضا مهدیه 🌼 (محمدعلی)
🌺 پاسدار #شهید رمضان اکبرپور 🌼 (حسن)
🌺 جهادگر #شهید غلامرضا مهدیه 🌼 (حسن)
#کادوی_تولدشون
#شادی_روحشون
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌺 @dashtejonoon1🌴💐
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
🌹 بسم رب الشهداء والصدیقین 🌹
#سلام_بر_شهدا 🌷
سلام بر مردان بی ادعا 🌷
خوشا آنانڪ جان را میشناسند
طریق عشق و ایمان را میشناسند
بسے گفتند و گفتیم از #شهیدان
#شهیدان را #شهیدان مے شناسند
🕊 #ای_شهید 🌹
تمام این" لحظہ ها" ✨بهانہ است باور ڪن
براے خرید نگاهت ، دلم خورشید را هم پس مے زند باور ڪن ...
✍️ امروز #بیست_و_چهارم_آذر_ماه
سالروز عروجتان است🕊
🌹 #شهدای والامقام
🌹شهرستان نجف آباد
🌹ڪہ در چنین روزی
🌹 آسمانی شده اند
🌹 این #شهدای والامقام محل تولد و یا قبور پاڪ و مطهرشان در شهرستان نجف آباد است ڪہ در معرفے ایشان محل مزار ذکرمی گردد :
🌹 پاسدار #شهید علی امینی 🌺 (حسین) ـ 29 ساله ـ نجف آباد ـ علویجه
🌹 پاسدار #شهید سیدمحمود کاظمی 🌺 (سیدمحمود) ـ 35 ساله ـ نجف آباد
🌹 پاسدار #شهید ابراهیم نصرالهی 🌺 (محمدعلی) ـ 24 ساله ـ نجف آباد
🌹 سالگرد
🌹آسمانی شدنتان
🌹 مبارڪ باد ...
#روحشان_شاد 🕊
#یادشان_گرامی 🌹
#راهـشان_پر_رهرو 🕊
🥀 @dashtejonoon1🌹🕊
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴
#مادرانه
#مادر_شهید
هیچی نداشت ...
نه #پلاک
نه #کارت_شناسایی
هیچ جای لباسش هم نوشته ای به چشم نمی خورد که بشود شناسایی اش کرد.
واسه همین تمام لباساش رو درآوردن بلکه جاییش اسم و مشخصاتش رو نوشته باشه.
فقط معلوم بود از غواصان کربلای پنجی بوده.
بالاجبار به عنوان #شهید_گمنام، در بهشت زهرا (س) دفن شد.
چند سال که گذشت، برحسب اتفاق، مادری که دنبال فرزند مفقودش می گشت، عکس او را دید و پسرش را شناسایی کرد.
از آن روز به بعد روی سنگ مزار، بجای #شهید_گمنام نوشتند :
#شهید_سید_جلال_حسینی
و از آن روز تا امروز، خانواده #شهید از مشهد الرضا، برای زیارت مزار فرزندشان به بهشت زهرای تهران می آیند .
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🥀 @dashtejonoon1🌴🌹
🌴🥀🌼🌺🌼🥀🌴
#همسرانه
#همسرداری_شهدا
#سردار_شهید
#حاج_عباس_کریمی
تواضع و فروتنی #عباس باور نکردنی بود.
همیشه عادت داشت، وقتی من وارد اتاق می شدم، بلند می شد و به قامت می ایستاد .
یک روز وقتی وارد شدم روی زانوانش ایستاد .
ترسیدم، گفتم : #عباس چیزی شده، پاهایت چطورند؟
خندید و گفت : نه شما بد عادت شده اید؟
من همیشه جلوی تو بلند می شوم. امروز خسته ام. به زانو ایستادم .
می دانستم اگر سالم بود ، بلند می شد و می ایستاد.
اصرار کردم که بگوید چه ناراحتی دارد.
بعد از اصرار زیاد من ، گفت: چند روزی بود که پاهایم را از پوتین در نیاورده بودم. انگشتان پاهایم پوسیده است. نمیتوانم روی پاهایم بایستم.
#عباس با همان حال، صبح روز بعد به منطقه جنگی رفت.
این اتفاق به من نشان داد که #حاج_عباس_کریمی از بندگان خاص خداوند است .
راوی :
#همسر_شهید
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
💐 @dashtejonoon1🥀🕊
09.mp3
18.43M
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
#کتاب_صوتی
#لشگر_خوبان
#خاطرات
#مهدیقلی_رضایی
💐 قسمت #نهم💐
#کپی و #استفاده از صوت با ذکر #صلوات ، #بلامانع است .
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌹 @dashtejonoon1🥀🕊
دشت جنون 🇵🇸
.🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊 #خاطرات_آزادگان #آزاده_سرافراز #فرج_اله_رازقی #قسمت_پنجم گردان صبار و قهار و جبار برای
.🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊
#خاطرات_آزادگان
#آزاده_سرافراز
#فرج_اله_رازقی
#قسمت_ششم
بعد از صحبت های فرمانده سوار قایق شدیم. نقل و انتقال بچه ها با قایق های موتوری کوچک و لنچ بود. در قایق تندرو 12 نفر بودیم و سوار قایق شدیم. مسیر طولانی بود و یک سال در این منطقه کار کرده بودند و منطقه هورالعظیم را ادرس بندی کرده بودند. مثل سر چهارراه نیرو هایی مانده گذاشته بودند تا قایق ها را راهنمایی کنند اما متاسفانه بعضی از گروه ها سر زمان مشخص نرسیدند. ساعت 2 حرکت کردیم و نهایت حدود 10 شب رسیدیم. عملیات خیبر 4 اسفند آغاز شروع شد. من بی سیم چی بودم. وقتی وارد مناطق عملیاتی شدیم ابوالفضل رفیعی شخصیت مهمی بود که به همراه گردان قهار فرستادند جلو. او جانشین لشکر 5 نصر بود. بسیار آدم خوبی بود. هم پاسدار و هم روحانی بود. لطف خدا این بود که آقای حمیدیان مرا به او معرفی کرد. گویا بی سیم چی او کمی ترسیده بود و به یک بی سیم چی دیگر نیاز داشت. من 1 متر و 80 سانتیمتر قدم بود و جثه خوبی هم داشتم. معرفی شدم به آقای رفیعی به عنوان بی سیم چی.
قبل از ما بچه های لشکر 25 کربلا عملیات ایزایی برای سر گرم کردن دشمن انجام داده بودند تحت عنوان والفجر6 و حدود 200 شهید داده بودند. ما هم حدود 10 کیلومتر از خشکی وارد خاک عراق شدیم و به نوعی عملیات ما هم سرگرم کننده بود.
#یاد_باد
#آن_روزگاران
#یاد_باد
🕊 @dashtejonoon1🕊🌹
دشت جنون 🇵🇸
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 گذری بر زندگی #حر_انقلاب_اسلامی #شهید_والامقام #شاهرخ_ضرغام #قسمت_هشتم 🍁توي محل همه #شاه
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
گذری بر زندگی
#حر_انقلاب_اسلامی
#شهید_والامقام
#شاهرخ_ضرغام
#قسمت_نهم
🍁 دیگه حالا #شاهرخ جوانی بود که نسبت به نوجوانی درشت تر و برومندتر شده بود و گاهی با دوستاش به کاباره میرفت . کاباره پل کارون ، بالاتر از چهار راه جمهوري ، نرســيده به چهــار راه امير اکرم بود . هميشــه هم چهار يا پنج نفر به دنبال #شــاهرخ بودند . هميشه هم او رفقا را مهمان مي کرد . صاحب آنجا شخصي به نام ناصر جهود از يهوديان قديمي تهران بود .
🍁 يک روز بعد از اينکه کار ما تمام شد ، ناصر جهود من را صدا کرد و خيلي آهسته گفت : اين جواني که هيکل درشتي داره اسمش چيه؟! چيکاره است ؟! گفتم : #شــاهرخ رومي گي ؟ اين پسر ورزشــکار و قهرمان گنده لات محل خودشونه ، خيليها ازش حساب ميبرن ، اما آدم مهربون وخوبيه . گفت : صداش کن بياد اينجا .
🍁 #شاهرخ را صدا کردم ، گفتم : برو ببين چيکارت داره ! آمــد کنار ميــز ناصر ، روبــروي او نشســت . بعد بــا صداي کلفتــي گفت : فرمايش ؟! ناصر جهود گفت : يه پيشــنهاد برات دارم . از فردا شما هر روز مياي کاباره پل کارون ، هر چي ميخواي به حســاب من ميخوري ، روزي هفتاد تومن هم بهت ميدم ، فقط کاري که انجام ميدي اينه که مواظب اينجا باشي .
#ادامه_دارد...
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀