🌹🕊🥀🏴🥀🕊🌹
#شهیدانه
#شهید_والامقام
#شیخ_محمد_رملاوی
#شیخ_محمد یکی از #شهدای لبنانی است که در جنگ تحمیلی، علیه متجاوزان بعثی جنگید و به #شهادت رسید.
او در روستای عیتیت در جنوب لبنان به دنیا آمد و پس از گذراندن مراحل تحصیلی در مدرسه جعفریه شهر صور، وارد دانشگاه لبنانیه شد، سپس با دریافت بورسیه به ایران سفر کرد تا دندانپزشکی بخواند.
در پی #شهادت، #شهیدسیدمحمدباقرصدر توسط صدام، دانشگاه را رها کرد و وارد حوزه شد.
شش بار برای تبلیغ به جبهه رفت و در آخرین بار در جبهه فاو، در شب #قدر در ۶ خرداد ۱۳۶۵ در حال قرائت دعا، خمپارهای فرود آمد و دستان و گردنش قطع شد و به آرزویش که #شهادتی مشابه حضرت #عباس بود نائل شد.
#شهادت
#شبهای_قدر
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🏴 @dashtejonoon1🕊🥀
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
#شهیدانه
#شهید_والامقام
#علی_خلیلی
وقتے ضارب #علی رو زد و ما اون رو به گوشه ای از خیابون کشیدیم ، یک پیرمرد اومد گفت :
خوب شد همینو می خواستی؟
به تو چه ربطی داشت که دخالت کردی؟
#علی با همان بدن بی جان گفت:
حاج آقا فکر کردم #دختر شماست، من از #ناموس شما دفاع کردم.
#سوم_فروردین
سالروز #آسمانی_شدن
#شهید امر به معروف و نهی از منکر
#علی_خلیلی
را گرامی می داریم
🌹 #سالروز_شهادت🕊
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹 @dashtejonoon1🥀🌴
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊
#شهیدانه
#ماه_رمضان
#سردار_شهید
#مهدی_خوش_سیرت
برادرم چون وظیفه یک دوست آن است که از هر جهت مواظب دوستش باشد لذا من هم با همه بی لیاقتی خود چند نکته را متذکر می گردم و آن اینکه برادر، ماه رمضان، ماه قرآن است و شادابی دلهای بیدار با طراوت قرآن، بلکه مهمتر از آن، حیات ما قرآن است و با او بودن و پس هیچ وقت زندگی بدون قرآن را قبول مکن و در پناه قرآن زشتی ها را از خودمان دور کنیم و با توسل و تمسک به قرآن خوبی ها را در خود پرورش دهیم و بارور کنیم.
برادرم، خیلی از برادران در موقعیت سنی شما ارتباط خوبی با قرآن و کتابهای خودسازی داشته اند و خوب از خودشان مواظبت می کردند اما همین که چند صباحی از عمرشان گذشت بی حال شدند و حال عبادت و مناجات و مطالعه کتب اسلامی را از دست دادند.
لذا مواظبت کن از حالات خودت تا دچار این کسالت روحی نشوی، که ان شاءالله هیچ وقت نخواهد شد و این تذکرات به خودت قسم، به خودم هست نه به تو. به هر حال از شما خیلی التماس دعا دارم.
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🕊 @dashtejonoon1🌹🕊
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊
#شهیدانه
#ماه_رمضان
#شهید_والامقام
#ابراهیم_هادی
غروب ماه رمضان بود. #ابراهیم آمد در خانه ما و بعد از سلام و احوالپرسی یک قابلمه از من گرفت! بعد داخل کلهپزی رفت. به دنبالش آمدم و گفتم: ابرامجون کلهپاچه برای افطاری! عجب حالی میده؟!
گفت: راست میگی، ولی برای من نیست.
یک دست کامل کلهپاچه و چند تا نان سنگک گرفت. وقتی بیرون آمد ایرج با موتور رسید. #ابراهیم هم سوار شد و خداحافظی کرد.
با خودم گفتم: لابد چند تا رفیق جمع شدند و با هم افطاری میخورند. از اینکه به من تعارف هم نکرد ناراحت شدم.
فردای آن روز ایرج آمده بود دنبال #ابراهیم از او پرسیدم: دیروز کجا رفتید!؟ که #ابراهیم برگشت هنوز افطار نکرده بود. گفت: پشت پارک چهل تن، انتهای کوچه، منزل کوچکی بود که در زدیم و کلهپاچه را به آنها دادیم. چند تا بچه و پیرمردی که دم در آمدند خیلی تشکر کردند. #ابراهیم را کامل میشناختند. آنها خانوادهای بسیار مستحق بودند. بعد هم #ابراهیم را به خانه رساندم.
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🕊 @dashtejonoon1🌹🕊
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴
#شهیدانه
#سردار_شهید
#حسین_املاکی
خلاقیت حسین در ارائه شناساییها و طرح نظامی به قدری عالی و دقیق بود که گویا سالها در دانشکدهها دروس علوم عالی نظامی و رزم آموخته بود؛ لیکن دانشگاه او ایمان به خدا و کلاس او جبهه و میادین نبرد با دشمنان اسلام و قرآن بود چون بر فرماندهان این توانمندی عالی نظامی حسین محرز شد؛ در واحد اطلاعات و عملیات مسئولیت فرماندهی، محور یکم را بر عهده او گذاشتند.
🌹 #سالروز_شهادت🕊
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🥀 @dashtejonoon1🕊🌹
🥀🌹🕊🌴🕊🌹🥀
#شهیدانه
#شهید_مدافع_حرم
#مهدی_نوروزی
همیشہ همسرداری اش خاص بود ؛
وقتی می خواستیم با هم بیرون برویم ، لباس هایش را می چید و از من می خواست تا انتخاب ڪنم ؛
از طرف دیگر توجہ خاصی بہ مادرش داشت .
هیچ وقت چیزی را بالاتر از مادرش نمی دید ،
تعادل را رعایت می ڪرد ؛
بہ خاطر دل همسرش دل مادرش را نمی شڪست ؛
و یا بہ خاطر مادرش بہ همسرش بی احترامی نمی ڪرد...
راوی :
#همسر_شهید
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🥀 @dashtejonoon1🕊🌹
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#شهیدانه
صداهایمان روز به روز
ضعیف تر می شود
عهدهایمان هم به مرور سستتر !
بیسیم را به زمین بگذار
و دیگر وضع را گزارش مده !
ما به اندازه مردانگیتان
😔 #شرمندهایم ! 😔
🌹 #شهدا
🌹🕊 #همیشه
🌹🕊🌹 #نگاهی
#یـادشان_بـا_ذڪـر_صـلـوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🥀 @dashtejonoon1🌴🌹
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
#شهیدانه
#مثل_شهدا
#شهید_والامقام
#شاپور_برزگر
یه دستش قطع شده بود اما دست بردار جبهه نبود، بهش گفتند: با یک دست که نمی تونی بجنگی برو عقب.
میگفت: «مگه #حضرت_ابوالفضل_ع با یک دست نجنگید؟ مگه نفرمود : « والله ان قطعتمو یمینی، انی احامی ابدا عن دینی ».
عملیات والفجر۴ مسئول محور بود .
#حمید_باکری بهش مأموریت داده بود گردان #حضرت_ابوالفضل_ع رو از محاصره دشمن نجات بده با عدهای از نیروهاش رفت به سمت منطقه مأموریت .
لحظههای آخر که قمقمه را آوردن نزدیک لبای خشکش گفته بود : « مگه مولایم #امام_حسین_ع در لحظه #شهادت آب آشامید که من بیاشامم ؟»
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹 @dashtejonoon1🕊🥀
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#شهیدانه
#شهید شدن
یک اتفاق نیست
باید خون دل بخوری
دغدغه های هیأت
دغدغه های کار جهادی
دغدغه های ترک گناه
دغدغه های #شهادت
و تفریح سالم
#اللهم_الرزقنا
#شهادت_فی_سبیلک
🥀 @dashtejonoon1🌴🌹
🕊🌹🥀🌷🥀🌹🕊
#شهیدانه
#قتلگاه
#شهید_والامقام
#سید_مرتضی_آوینی
از نگهباني و دژباني گذشتيم. اكنون به جايي كه مقصد بود، يعني «قتلگاه» نزديك ميشديم. جايي كه 40 الي 50 نفر از بچههاي بسيج كنار هم شهيد شده بودند و از قرائن پيدا بود كه برخي از آنها در زمان شهادت دست در گردن يكديگر كرده بودند و تو امروز قصد داشتي روايت مظلوميت آنان را براي مردم بخواني و به تصوير بكشي.
به طرف قتلگاه پيش ميرفتيم و تو، سيد! اصرار داشتي كه حتما مصاحبه با بچهها حتما بايد در قتلگاه انجام بپذيرد و - شايد - ميدانستي كه آنجا حقيقتا قتلگاه است.
من مثل هميشه با كمي چاشني شوخي و خنده گفتم: سيد! قتلگاه هم شبيه به همين تپهها و گودالهاست ديگه! همين جاها مصاحبه را بگير!»
و تو با صبوري و طنازي مخصوص خودت گفتي: «نه اصغر جان، ميگرديم تا قتلگاه را پيدا كنيم.»
چند لحظه بعد از اين حرف بود كه قتلگاه را يافتي و پركشيدي و رفتي ... و چه زيبا يافتني و رفتني.
راوی :
#اصغر_بختیاری
🌹 #سالروز_شهادت🕊
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🕊 @dashtejonoon1🥀🌹
🌹💐🌷🕊🌷💐🌹
🌹 #شهیدانه 🌹
#شهید شدن اتفاقے نیست...
🌹 #شهید 🌹
قبل از همه چیز دنیایش را به #قربانگاه برده ...
او زیر نگاه مستقیم خدا زندگی ڪرده ...
#شهادت اتفاقے نیست ...
سعادتے است ڪه نصیب هر ڪسے نمے شود ...
باید #شهیدانه زندگے ڪنے
تا #شهیدانه بمیرے...
#شهید_والامقام
#حسین_معز_غلامی
🥀 @dashtejonoon1💐🌹
🥀🌴🕊🌹🕊🌴🥀
#شهیدانه
#وعده_ما_بهشت
یکی از فرماندهان جنگ روایت میکند:
خدا رحمت کند «حاج عبدالله ضابط» را.
برایم تعریف میکرد خیلی دلم میخواست #سید_مرتضی_آوینی را ببینم.
یک روز به رفقایش گفتم، جور کنید تا ما #سید_مرتضی را ببینیم .
خلاصه نشد.
بالاخره آقا #سید_مرتضی_آوینی توی فکه روی مین رفت و به آسمونها پر کشید.
تا اینکه یک وقتی آمدیم در منطقه جنگی با کاروانهای راهیان نور.
شب در آنجا ماندیم.
در خواب، #شهید_آوینی را دیدم و درد و دلهایم را با او کردم ...
گفتم #آقا_سید
خیلی دلم میخواست تا وقتی زنده هستی بیایم و ببینمت، اما توفیق نشد.
#سید به من گفت "ناراحت نباش فردا ساعت ۸ صبح بیا سر پل کرخه منتظرت هستم".
صبح از خواب بیدار شدم.
منِ بیچاره که هنوز زنده بودن #شهید را شک داشتم، گفتم:
این چه خوابی بود، او که خیلی وقت است #شهید شده است.
گفتم حالا بروم ببینم چه میشه.
بلند شدم و سر قراری رفتم که با من گذاشته بود، اما با نیم ساعت تأخیر، ساعت ۸:۳۰. دیدم خبری از #آوینی نیست.
داشتم مطمئن میشدم که خواب و خیال است. سربازی که آن نزدیکیها در حال نگهبانی بود، نزدیک آمد و گفت: آقا شما منتظر کسی هستید؟ گفتم: بله، با یکی از رفقا قرار داشتیم.
گفت: چه شکلی بود؟ برایش توصیف کردم. گفتم: موهایش جوگندمی است.
محاسنش هم اینجوری است.
گفت: رفیقت آمد اینجا تا ساعت ۸ هم منتظرت شد نیامدی، بعد که خواست بره، به من گفت: کسی با این اسم و قیافه میآید اینجا، به او بگو #آقا_مرتضی آمد و خیلی منتظرت شد، نیامدی. کار داشت رفت اما روی پل برایت با انگشت چیزی نوشته، برو بخوان.
رفتم و دیدم خود #آقا_مرتضی نوشته:
#آمدیم_نبودید
#وعدۀ_ما_بهشت
#سید_مرتضی_آوینی
🌹 @dashtejonoon1 🕊🌹