eitaa logo
دعبلانه
411 دنبال‌کننده
711 عکس
268 ویدیو
43 فایل
منی که باز برآنم که #دعبلانه برایت غزل ترانه بخوانم در آرزوی عبایت... 🌹گزیده ای از اشعار ناب فارسی @debelane
مشاهده در ایتا
دانلود
۱ با کلافی به شوقِ بیش از پیش آمدم خیمه، یوسفِ دل ریش وُسع کم داشتم، ببینش بیش برگ سبزی ست تحفه ی درویش عذر خواهم اگر کم است حسین! دلم از غربتت شکست حسین! رخصتی، ذوالفقار در دستم چادر صبر بر کمر بستم دخترِ مرتضی علی هستم این همه داغ بود و... نشکستم! کوه صبرم، خودت که می دانی بپذیر از من این دو قربانی کمِ ما را ببین به چشم کرَم نکِشد کاش کارمان به قسَم می پسندی به رویِ چشم ترم دستِ شِکوِه به معجرم ببرم امر کن، جان فدایِ فرمانت این دو قربانی ام به قربانت آمدم تا به حُرمَتِ یارم بر دلِ گریه، داغ بگذارم رد نشو از کنارِ اصرارم گردنت حقِّ مادری دارم مُزدم این نیست، دستِ رد بزنی! حرفِ«زینب نمی شود» بزنی هر چه غم داشتی خریدارم چه کنم؟ عاشقم، گرفتارم به خدا من به تو بدهکارم قَسَمَت می دهم که ناچارم جانِ زهرا جواب شان نکنی! دیگر از شرم آب شان نکنی!
آسمان خیره به ناخوانده ترین مهمان بود لشکری منتظر جشن حنابندان بود گذر صاعقه بر شاخه ی شمشاد افتاد اضطرابی به دلِ مادر داماد افتاد ماه داماد حرم، درد به جانش می ریخت اشک از چشمِ عروس نگرانش می ریخت کوفه با زخمِ زبان گفت مبارک بادش! عاقبت ارث پدر را به پسر پس دادش عمه اش خواست اانگو بدهد، طوفان شد سفره عقد لگدکوبِ سُم اسبان شد تازه داماد حرم، پیرهنی خاکی داشت بهتر این است بگویم کفنی خاکی داشت نعل ها سرمه کشیدند و حنایش بستند گوشه ای با عجله، حجله برایش بستند جای سالم به تنش، زخم نیابد، ای وای! نیزه ای خواست سرش قند بسابَد، ای وای! تیغ ها رقص کنان جام عسل آوردند زهر تلخی به تلافیِ جمل آوردند کینه ها داشت به دل از پدرش آن لشکر نُقل سنگ از همه سو ریخت سرش آن لشکر دشنه ها دیر رسیدند حنابندانش کِل کشیدند کنار بدن بی جانش
۲ آخرین نقش غمِ خویش به تصویر کشید دست از معرکه و قبضه ی شمشیر کشید صحبت از آب شد و کار به تدبیر کشید حرمله! خیر نبینی! جگرش تیر کشید طفل خود را طرفِ لشکر نامرد گرفت زخم پیشانی او را عرقی سرد گرفت رو زد و آب ندادند! دلِ مرد گرفت حرمله! خیر نبینی! جگرش تیر کشید فدَکش سوخت و از برگ و برش هیچ نماند دیگر از حُرمَت نام پدرش هیچ نماند از سپیدیِ گلوی پسرش هیچ نماند حرمله! خیر نبینی! جگرش تیر کشید مُتحیّر وسط خیمه و میدان مانده به دلش حسرت یک قطره باران مانده خواهرش کاش نبیند که پریشان مانده حرمله! خیر نبینی! جگرش تیر کشید شمر از دیدن این صحنه چه خرسند شده! نرخ یک جرعه ی این آب مگر چند شده؟ سر شش ماهه به یک پوست فقط بند شده! حرمله! خیر نبینی! جگرش تیر کشید شیشه در غائله ی سنگ مُکسّر گردد خاطر خیمه از این حرف مُکدّر گردد از خجالت نتواند به حرم برگردد حرمله! خیر نبینی! جگرش تیر کشید
۵ اولین ضربه، کربلا لرزید سر گودال مادری افتاد از حرم یک نگاه پر خواهش به لب کُند خنجری افتاد دومین ضربه، شمر میلرزید! چکمه اش بر گلو ترحم کرد ناله ی «یا بُنَیَّ» ای آمد خنجرش دست و پای خود گم کرد سومین ضربه، غنچه ای پژمرد لاله در چنگ خار و خس افتاد سینه ای غرق زخم بود، اما خنجری کُند از نفس افتاد! چارمین ضربه، پنجمین ضربه وضع حنجر وخیم تر می شد ششمین ضربه، هفتمین ضربه فاطمه داشت بی پسر میشد هشتمین ضربه، کعبه هم لرزید درد بر استخوان مُماس افتاد نهمین ضربه، خنجر کهنه پشت گردن به التماس افتاد دهمین ضربه، کاسه ی صبر لشکری رفته رفته سر می رفت زودتر از سر بریده به شام قاصدی داشت خوش خبر می رفت نوبت ضربه ای عجیب رسید! یازده بار آسمان غش کرد حرمله سمت خیمه ها می رفت کودکی تشنه ناگهان غش کرد وای از ضربه ی دوازدهم ضربه ای که عرب پسندتر است شمر با دست های لرزان گفت: چه کسی نیزه اش بلندتر است؟
حرمله! خیر نبینی! جگرش تیر کشید! #نقاشی #حسن_روح_الامین #وحید_قاسمی
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
بسم‌ الله الرحمن الرحیم ▶️ شُکوه خلقت نوری او زبانزد شد در آسمانِ علی زهره ی محمد شد قلم کشید به تقدیر شوم باورها عزیز قلب پدرها شدند دخترها @hosenih برای شب زدگان یک پیام روشن داشت نزولش از لب روح الامین شنیدن داشت زمین از آن تب ظلمت نجات پیدا کرد طلوع آیه ی تطهیر را تماشا کرد صفات قدسیه تقدیم پیشگاهش شد پر فرشته به هر گام فرش راهش شد به قاب آینه اش انکسار ننشیند به دامنش سر سوزن غبار ننشیند شده ست صبح ازل جلوه دار لبخندش نیامده است و نیاید زنی همانندش نه آسیه ست نه مریم، نه هاجروحوا شبیه هیچ کسی نیست جز خودش زهرا خرد به درک حضورش خیال خام کند به احترام مقامش نبی قیام کند قسم به بضعه منی، قسم به اعطینا فراتر از شب قدر است حرمت زهرا حقیقت ملکوت خداست ساحت او کمال طاعت معبود در اطاعت او روایت است قیامت،قیامت زهراست رضای حضرت حق در رضایت زهراست نگو که محشر کبری ست، عرصه آسان نیست محب فاطمه در روز حشر گریان نیست سوار ناقه ای از نور می رسد مادر به داد این دل رنجور می رسد مادر نجات اهل یقین ریشه های چادر اوست چه قدر نام وزینِ شفیعه درخور اوست ثنای حضرت صدیقه کار هر کس نیست در این حریم که هر واژه ای مقدس نیست چگونه عرضه نمایم بر آفتاب چراغ تبلوری که ندارد در آفتاب چراغ خدا ‌کند که ببخشد بضاعت ما را چگونه شرح دهد قطره وصف دریا را @hosenih حبیبه ای ست که محبوبه ی خدا باشد یگانه ای ست که هم کفو مرتضی باشد به هل اتی شده تجلیل از کرامت او به وجد آمده جبریل از کرامت او سعادت همه سر منزل صراطش بود بهشت، باغچه ی کوچک حیاطش بود ملیکه بود ولی خانه ای محقر داشت نبود اهل تجمل، به عشق باور داشت ملیکه بود ولیکن قبول زحمت کرد که با ندیمه ی خود، کار خانه قسمت کرد عفاف سیره ی او را به خط ناب نوشت حجاب فاطمه را برترین حجاب نوشت اگر که فضه او خاک را طلا سازد نگاه فاطمه از خاک فضه ها سازد نداشت خواب خوش از غصه های همسایه قنوت بسته چه شب ها برای همسایه دعای او که به دست علی ست آمینش خدا نیاورد آن روز را که نفرینش.... هراسِ از غضبش، ختم کرد غائله را نگاه کن سند محکم مباهله را برآرد از شب ظلمت دمار خطبه ی او گرفته است دم از ذوالفقار خطبه ی او به حکم خیر کثیرش، به حکم احساسش هنوز فاطمه در گردش است دستاسش @hosenih به مهر مادری اش تا ابد دلم گرم است تنور خانه زهرا هنوز هم گرم است مرا مباد که دست تهی روانه کند چه مادرانه برایم انار دانه کند ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
هدایت شده از شعر شیعه
مروه ی كرببلا حال و هوايی دارد اين سراشيبیِ گودال منايی دارد خبرش پر شده در دشت ز مركب افتاد به زمين خوردن آيينه صدايی دارد کینه توزان جمل دشنه شان كُند شده می زند بر تن او هر كه عصايی دارد مادرش دوخته با دستِ شكسته؛ نكشيد! مگر اين پيرهن پاره بهايی دارد؟ نيزه ها پایِ مناجاتِ لبش گريه كنند خودمانيم ! عجب سوزِ صدايی دارد قبله اين سوست؛ همين طور رهايش نكنيد آخر اين كشته ی مظلوم خدايی دارد بی كفن گوشه ی گودال بلا افتاده چه كسی بين شما كهنه عبايی دارد؟ حق بده زينب دلخسته پريشان باشد دلبرش بر سر نی زلف رهايی دارد @shia_poem
🔸دعبلانه🔸 ◼️🌹◼️🌹◼️ مروه ی كرببلا حال و هوايی دارد اين سراشيبیِ گودال منايی دارد خبرش پر شده در دشت ز مركب افتاد به زمين خوردن آيينه صدايی دارد کینه توزان جمل دشنه شان كُند شده می زند بر تن او هر كه عصايی دارد ◼️🌹◼️🌹◼️
هدایت شده از شعر شیعه
بچه گي كرده ام، پشيمانم من ندانسته شيطنت كردم بغلم كن دوباره مثل قديم رو نگردان زمن، غلط كردم  ساده گي كار دست من داده همنشين ِ بد از تو، دورم كرد لطف بيش از حد شما؛ امروز بنده اي سركش و جسورم كرد سيب سرخ هوس فريبم داد دلم از كرده اش پشيمان است عذر تقصير پيشت آوردم مهربان، بخشش از بزرگان است به كجا مي شود فرار كنم !؟ بدتر از متهم زمين خوردم حيف آن دست، كه مرا بزني نزده ؛ من خودم زمين خوردم آبرو،اشك، ندبه و توبه باز هم وا‍ژه هاي تكراري دست هاي مرا دوباره بگير تا بفهمم كه دوستم داري شده ام جنس كهنه ي بازار رهگذر، دوست، آشنا نخرد كاش از اول ضرر نمي ديدم هيچ كس غير تو، مرا نخرد نه ! من از چشم تو نمي افتم تا حسيني و كربلايي هست آبروي مرا نخواهي برد تا كه عشق امام رضايي هست روسیاهم صدا نخواهي زد پاي من را قلم نخواهي كرد به دلم دست رد نخواهي زد سنگ روي يخم نخواهي كرد بازهم روي خوش نشان دادي چقدر خوب شد كه زهرا هست غسل گريه كن اي دل غافل روضه دست ومشك سقا هست @shia_poem
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
نزدیکیِ این کویر، آبادی هست از عالم غیب، دست امدادی هست روزی که پزشک ها جوابت کردند لبخند بزن! پنجره فولادی هست شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
علیه‌السلام 🔹فریاد استغاثۀ ما🔹 گفتیم وقت شادی و وقت عزا، حسین تنها دلیل گریه و لبخند ما حسین... در وقت مرگ، چهرۀ ما دیدنی‌تر است از اشک‌هایِ شوق ملاقات با حسین هنگام غسل دادن ما، روضه‌خوان بگو: عالم فدای بی‌کفن کربلا حسین با گریه بر غریبی او خاکمان کنید بر ریگ‌های داغ، تنش شد رها حسین وقتی به سمت قبر سرازیر می‌شویم مشکل‌گشای ماست در آن تنگنا حسین نوکر به اسم و رسم خودش بی‌علاقه است بر سنگ قبر ما بنویسید: «یا حسین» در گیر و دار محشر و هول و هراس آن فریاد استغاثۀ ما یک‌صدا: حسین... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4250@ShereHeyat
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
بسم ‌الله الرحمن الرحیم شاعر: ▶️ پشت در با جگری سوخته تب می کردی دست و پا می زدی و آب طلب می کردی گوشه حجره، عطش فاتحه اش را می خواند اشک هایت به نظر روضه ی سقا می خواند @hosenih همسرت جعده تباری ست، بمیرم مظلوم! مَحرم راز دلت کیست!؟ بمیرم مظلوم! زهر تنها کمی از بال و پرت را سوزاند کف زدن های کنیزان جگرت را سوزاند دردِ این غربت جانسوز مرا خواهد کشت خون لبهای تو امروز مرا خواهد کشت کهنه داغی به دلِ داغ نشین می ریزند آب را پیش نگاهت به زمین می ریزند تشنگی، زخم ترک روی سبویت انداخت ناگهان شمر شد و پنجه به مویت انداخت از لبت، خاک کف حجره تیمم می کرد ناله ات را وسط هلهله ها گم می کرد @hosenih بر سر بام عجب مرثیه جان فرسا بود سایه بان بدنت بالِ کبوترها بود اجرت کشتن تان گندم مرغوب نشد پیکرت در ته گودال لگدکوب نشد ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e