❣ عنایت بی بی (س)🕌
خاطرات رازگونهایست از زبان شهید مدافع حرم حاج مصطفی رشید پور که تا قبل از شهادت اجازه نداد به اسم ایشان نشر داده شود.
ارسال از امروز در کانال
شهدای حماسه جنوب 👇
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
🍂
🍂
🔻 #مهندسی_رزمی
در دفاع مقدس 3⃣2⃣
🔅 سردار ابوالحسنی
یکی دیگر از پل هایی که ساخته شد، پل ثابتی بود. ثابت یعنی قطعاتش قابل مونتاژ بود، به نام "پل خرپای" که در اختیار ارتش بود و وارداتی. بیشتر برای مناطق غرب شبیه این پل ها تقاضا شده بود. این پل ها برای شناوری روی آب بود ولی جاهایی که دره وکوه بود باید قطعات فلزی را روی آن در دو دهنه نصب می کردیم . در برخی عملیاتها باید پل را همزمان روانه می کردیم که حالا رودخانه یا دره ای در پایین آن قرار داشت پس این پل ها را در ماشین سازی اراک نمونه سازی کردیم و شبيه آنرا ساختند و تکه های آنرا با یک جرثقیل سبک که قابل حمل بود در منطقه خودی آنرا تکه تکه مونتاژ کردیم و بعد اصطلاحا روانه اش کردیم. یعنی آنرا با هل دادیم و به آنطرف بردیم. وزن خیلی زیادی هم داشت و باید شناسایی منطقه معمولا در شب یا با حدس و گمان صورت می گرفت مثلا کافی بودن زمین و اینکه زمین مناسب پل زدن هست یا نه و حتی جنس زمین و شب عملیات سنگ برداری و محل را صاف می کردیم و نهایتا پل را قرار می دادیم.
همه اینها خلاقیت و نمونه سازی بود که هم پلهای فلزی و هم پلهای شناور ساخته شد.
در ساخت و حمل و نصب این پلها نباید دشمن متوجه می شد. البته ساختش که در عقب انجام می شد طوری باید حمل می شد که مثلا در قطار و شبانه حمل می گردید و نزدیک عملیات هم باید طوری به پشت خط مقدم حمل می شد که مثلا از لابلای نخلها یا طوری که دشمن نفهمد و یا از لابلای نی ها و روی آن نی می ریختیم و شب عملیات که سرعت عمل خیلی مهم بود حتی برخی از این نصب ها 10-15 یا حتی یک ماه زمان می برد ولی از محسنات این پلها این بود که اگر زیر بمباران قرار می گرفت و آسیب می دید قابل تعویض بود و می شد قطعات آنها
را عوض کرد. پس می بایست قابلیت انعطاف داشته باشند و ترمیم پذیر باشند و سريع النصب و قابل تعویض و انتقال، که اینها از نیازهای یک صحنه عملیاتی است و هیچ موقع نباید با شرایط عادی غیر از جنگ مقایسه شود.
مثلا در مناطق باتلاقی نیاز به وسایلی بود که بتواند هم در خشکی و هم در آب فعالیت کند، پس بولدوزرهای دوزیست را طراحی کردند. البته در جاهایی جواب نداد مثلا در جاهایی که باتلاق زیادی داشت ولی در مناطقی که آب بود بهتر جواب می داد. اینها همه نتیجه توکل بر خدا و خود باوری بود و ایمان داشتن به خدا.
به فرموده حضرت امام (ره) وظیفه ما دفاع است چه شهید بشویم یا بکشیم که ما پیروزیم. ما باید تکلیفمان را انجام بدهیم و نتیجه را خدا مشخص می کند. امام چندین سال تبعید و فشار را تحمل کردند چون می دانستند که تکلیفشان در آن زمان این است الان هم ما باید تکلیفمان را انجام بدهیم نه در پایین ترین سطح بلکه در بالاترین سطح یعنی علم را فرا بگیریم در بالاترین سطح ، فکر سپاه و بسیجی این است. همان تفکر انقلابی.
یکی از علائم عملیات یا تهاجم این است که فعالیت مهندسی زیاد می شود و جابجایی یا نقل و انتقالات است. پس فعالیتهای مهندسی می توانند باعث لو رفتن عملیات شوند. در اوایل جنگ امکانات خیلی کم بود ولی در اواسط و اواخر جنگ بهتر شد و فرمانده هان سعی می کردند که در چند نقطه یا سراسر جبهه فعالیت های مهندسی انجام بدهند یا اصطلاحا فریب. یا اقدامات آماده سازی و عملیات در چند نقطه صورت پذیرد یا سراسر جبهه فعالیتهای مهندسی صورت پذیرد که هم جنبه فریب دادن داشته باشد و هم آمادگی برای عملیاتهای آینده. پس نباید همه امکانات را در یک منطقه برای یک عملیات به کار برد.
مسئله بعدی مسئله اختفا و پوشش است و تاجایی که ممکن است نباید در دید مستقیم کار کرد و باید به صورت پراکنده کار کرد یا کاری که می شود روز انجام داد در شب انجام ندهیم ولی کارهای امروزه با کارهای 30 سال قبل خیلی فرق می کند الان امکانات خیلی بیشتر است و بحث حرارت و ماوراء بنفش مطرح است که هم زنده هم غیر زنده را تشخیص می دهد.
همراه باشید
#تاریخ_شفاهی
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 #زندان_الرشید (۱۳
خاطرات سردار گرجی
بقلم، دکتر مهدی بهداروند
🔅 چهارم تیرماه ۱۳۶۷
لب و دهان و زبانم خشک شده بود.
از شدت عطش چشمانم تیره و تار میدید. گاهی اوقات هنگام راه رفتن میخواستم بیفتم. ولی به هر شکلی بود خودم را سر پا نگه می داشتم. بعد از آن همه رفت و برگشت باز سر خط بودم. با خودم گفتم: «شاید حاج علی یا یکی از بچه ها بین نیزارها زخمی افتاده و قدرت راه رفتن و حرف زدن ندارد.» .
آرام آرام میان نیزارهای سوخته قدم زدم و بچه ها را صدا کردم. هیچ کس جوابم را نمی داد. سکوت نیزارها و بیچارگی ام کلافه ام کرده بود. در عمرم آن قدر احساس تنهایی و غربت نکرده بودم.
بوی دودی که از سوختن نیزارها بلند شده بود راه نفسم را بسته بود. آنقدر سرفه کردم که دیگر خلطهای خونی از گلویم می آمد. دود و آلودگی شیمیایی هوا دست به دست هم داده بودند و مرا زمینگیر کرده بودند. آنقدر خسته بودم که اگر یک جا می ماندم، خوابم میبرد. سعی میکردم ساکن نمانم. دویدن، جست وجو، ترس، و گرما چهار مشکلی بود که ذهن مرا محاصره کرده بود و راه فراری نداشتم.
ساعت حدود هفت بعد از ظهر بود. حرارت هوا از ۵۵ درجه قدری کمتر شده بود. هرم گرما گویی از جزیره دست بردار نبود. فکر میکنم رطوبت جزیره هشتاد درصد بود. آدم سالم در آن وضعیت فلج میشد چه برسد به کسی که زخمی شده و هوای آلوده شیمیایی را هم تنفس کرده باشد و عراقی ها هم دنبالش باشند. گرما به قدری اذیتم می کرد که فکر می کردم جان سالم به در نخواهم برد. انگار همه آب بدنم تبخیر شده بود. وقتی به نیها نگاه میکردم یاد فیلمهای سینمایی می افتادم که آرتیست فیلم وقتی میان جنگل یا نیزارها گیر می کرد، نی را از زمین می کند و ریشه آن را می مکید. هر نی را که از زمین میکندم خشک خشک بود. آنها از من تشنه تر بودند! ا
حدود یک کیلومتر از قرارگاه دور شدم و دیگر مطمئن بودم نیروهای عراقی از تعقیب من منصرف شده اند. وقتی خیالم راحت شد میان نیهای سوخته دراز کشیدم تا قدری استراحت کنم. چه استراحتی! دود از سر و کله ام بالا می رفت و آفتاب مستقیم به سر و صورتم می تابید. بلند شدم. سعی کردم مسیر حرکتم در جهتی باشد که منتهی به جاده شهید جولایی می شود. آن جاده محل استقرار تیپ الحديد بود که صبح آن روز طبق دستور علی هاشمی از آن بازدید کردم و همه نیروهایش شهید یا مجروح شده بودند. قصد داشتم اگر توانستم، به صورت اوریب حرکتم را ادامه بدهم و به سمت مواضع خودی بروم و خودم را به خاکریز نیروهای ایرانی برسانم و بعد به مقر تیپ الحديد برسم.
همراه باشید..
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
4_702924891808072044.mp3
999.5K
🏴 نواهای ماندگار
🏴 حاج صادق آهنگران
🏴 #بمناسبت_ماه_محرم
🎤 ابوالفصل باوفا
علمدار لشکرم
مه هاشمی نسب،
امیر دلاورم
🏴 هر شب با یک نوحه خاطره انگیز از دوران نورانی دفاع مقدس
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂