🍂
🔻 معرفی
یادمانهای #راهیان_نور
"شلمچه"
━•··•✦❁❁✦•··•━
🔅 شلمچه از شمال به حسينيه، از جنوب به اروندرود، از شرق به خرمشهر و از غرب به خط مرزی ايران ـ عراق محدود میشود. منطقه عمومی شملچه از ضلع غربی خرمشهر شروع شده و تا عمق خاك عراق به پيش میرود. خط مرزی، اين منطقه را به دو قسمت شلمچه ـ ايران و شلمچه ـ عراق تقسيم كرده است.
حداقل دمای هوای آن در زمستان به صفر درجه و حداكثر دمای آن در تابستان از مرز ٥٥ درجه سانتيیگراد تجاوز میكند.
🔅 با آغاز لشكر كشی ارتش بعث عراق به خاك جمهوری اسلامی، شلمچه نيز به اسارت دشمن درآمد. ١٨ ماه بعد در روز دهم ارديبهشتماه سال ٦١ عمليات بيتالمقدس با رمز يا علی ابن ابيطالب(ع)، با هدف آزادسازی خرمشهر آغاز شد. در اين عمليات ضمن آزادسازی شهر خرمشهر، قسمتی از دشت و جاده شلمچه به منظور قطع ارتباط عقبه به خط مقدم نبرد تبديل شده بود.
🔅 مدت شش سال، شلمچه ايران در اختيار دشمن بود. ١٥ روز بعد از ناكامی «عمليات كربلای ۴»، رزمندگان اسلام اقدام به انجام «عمليات كربلای ۵» كرده و در روز چهارم عمليات، جاده شلمچه به دست رزمندگان اسلام آزاد شد و در روز بيستم عمليات(هشتم بهمن ماه ٦٥) شلمچه ايران كاملا آزاد شده و قسمت عظيمی از شلمچه عراق هم به تصرف نيروهای خودی درآمد.
🔅 در مجموع ۸ عمليات در طول هشت سال دفاع مقدس در منطقه شلمچه صورت گرفت كه مهمترين آن عمليات كربلای پنج بود. بعد از اتمام جنگ تحميلی، گروهای تفحص مستقر شدند و توانستند تعداد زيادی از پيكرهای مطهر مفقودين را كشف و به خانوادههای چشم انتظار آنان تحويل دهند. در عيد قربان سال ١٣٧٨ مقام معظم رهبری با حضور در جمع كاروانهای راهيان نور و در كنار هشت شهيد گمنام عمليات كربلای پنج و شهدای شیمیایی گردان فجر بهبهان، شلمچه را قطعهای از بهشت ناميدند.
🔅 یکی از حوادث مهم شلمچه، مربوط به شهدای شیمیایی گردان فجر بهبهان است.
در سحرگاه روز نوزدهم دیماه ۱۳۶۵ و همزمان با آغاز عملیات کربلای پنج در جریان جنگ ایران و عراق، رزمندگان گردان فجر بهبهان (از لشکر ۷ ولیعصر) که در جاده شهید صفوی در نزدیکی منطقه شلمچه و در ۱۰ کیلومتری جاده خرمشهر به اهواز آماده شرکت در عملیات بودند، هدف حمله شیمیایی هواپیماهای عراقی قرار گرفتند.
🔅 برخی از بمبهای حاوی گاز خردل به روی جاده و برخی در کنار جاده اصابت کردند. رزمندگان گردان فجر که در آن زمان حدود سیصد نفر بودند در داخل سنگرهای روباز کنار جاده و خاکریز حاشیه جاده مستقر بودند و فاصله بمبها تا محل تجمع آنان بسیار کم بود. شدت و غلظت آلودگی منطقه به گاز خردل به حدی بود که بسیاری از رزمندگان این گردان در معرض مقادیر زیاد مواد شیمیایی (مایع و گاز) قرار گرفته و به شدت آسیب دیدند بطوریکه برخی از آنان در همان دقایق و ساعات اولیه جان خود را از دست دادند و بسیاری از آنان به نقاهتگاه سیدالشهداء اهواز و تعدادی به بیمارستانهای تهران منتقل شدند.
🔅 مجموعاً در اثر این حمله شیمیایی حدود ۹۰ نفر از رزمندگان این گردان در اثر شدت مصدومیت شیمیایی جان خود را از دست دادند (این یکی از موارد نادر تعداد بالای تلفات در یک حمله در اثر گاز خردل در طول جنگ تحمیلی بود)
#راهیان_نور
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂 تابلوی راهنمای نصب شده در جاده خرمشهر - اهواز در نزدیکی محل وقوع حمله شیمیایی به رزمندگان بهبهان
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 #پل_شحیطاط/۷۹
ماموریتی برون مرزی
نوشته: ابوحسین
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
هر کسی که از کنار عبدالمحمد رد میشد از او تشکر میکرد. عدهای از مردها و بچهها برای بوسیدن دست او خم میشدند که عبدالمحمد با جا خالی دادن سر آنها را میبوسید و میگفت: هذا عیب. انا فی خدمتکم.
عبدالمحمد وقتی همهی خانوادههای معلان و بیت وادی را در مدرسهای جا داد رو به سید هاشم کرد و گفت: میخواهم رازی را به تو بگویم.
ـ راز؟ چه رازی؟
ـ این آخرین ماموریت من بود که با شما برگشتم.
پس از حدود یک سال، تمام کارهایی که علی هاشمی از عبدالمحمد میخواست تمام شده بود و او با دست پر به قرارگاه برگشته بود. دیگر هیچ منطقهای در هور نبود که عبدالمحمد آن را نشناسد.
همه چیز برای شروع عملیات خیبر در هور آماده بود.
عبدالمحمد هنوز نمیدانست حرکت بعدی علی هاشمی، محسن رضایی و غلام پور چیست و آنها میخواهند با این حجم اطلاعات چه کنند.
ساعت۷ شب عبدالمحمد در قرارگاه به سراغ علی هاشمی رفت و آخرین اطلاعات را در اختیار او قرار داد.
علی که از شنیدن حرفهای عبدالمحمد سیر نمیشد گفت: فردا ساعت ۹ صبح اینجا باشد روز خوبی است.
ـ نمیفهمم منظورت چیست؟
ـ فردا خواهی فهمید.
عبدالمحمد آن روز احساس میکرد که به یک خواب کامل و طولانی نیاز دارد تا خستگی این مدت را از تن او بیرون ببرد.
آن شب تمام حس و حال عبدالمحمد فردا بود و وعدهای که فرمانده اش داده بود. البته او احتمالهایی میداد ولی آخرش با این حرف که "بعید است" آن را رها میکرد و سراغ احتمال دیگر میرفت.
فردا صبح بعد از نماز طبق معمول مشغول خواندن قرآن شد. قرآن میخواند و گریه میکرد و از مجاهدین عراقی که به او کمک کردهاند و برخی شهید شدهاند یاد میکرد.
او ساعت ۸:۳۰ دقیقه وارد قرارگاه شد و یک راست سراغ علی هاشمی رفت. علی هاشمی در حالی که میخندید با دیدن عبدالمحمد گفت: چقدر زود آمدی؟
ـ هر چه زودتر بهتر. در خدمت شما هستم. بفرمایید.
ـ کمی صبر کن. الان خواهی دید. فقط عجله نکن.
ساعت ۸:۴۵ دقیقه بود که آقا محسن با یک محافظ در حالی که دشداشهی عربی بر تن کرده بود وارد قرارگاه شد. عبدالمحمد با دیدن آقا محسن آن قدر خوشحال شد که سراسیمه به سمت او رفت و با او روبوسی کرد و همراه او وارد سنگر علی هاشمی شد. علی بعد از دادن گزارشی کامل به آقا محسن گفت: تمام این زحمات بر عهده این مرد گمنام و عزیز عرب و سیدناصر سیدنور است.
عبدالمحمد از خجالت سرش را بلند نمیکرد و عرق بر پیشانی اش نشسته بود.
آقا محسن بعد از صحبتهای علی هاشمی گفت: برادر سالمی به نظرتان شناسایی هایتان در هور کامل است و جایی نمانده است؟
ـ بله آقا محسن من بهمراه تمام نیروهایم وجب به وجب هور را رفتم و همه جایش را شناسایی کرده ایم.
ـ چقدر به شناسایی هایت مطمئن هستی؟
ـ صد در صد.
ـ هوشیاری عراق را چقدر میدانید؟
ـ صفر درصد.
ـ آنها احتمال میدهند ایران از این سمت حملهای کند؟
ـ نه اینجا منطقهای راکد و ساکت است. یک آن هم تصور نمیکنند.
ـ چقدر نیروی نظامی در این منطقه است؟
ـ جمعیت بسیار کمی هستند. خیلی کم.
ـ امکانات نظامی شان چیست؟
ـ در حد تیر بار و اسلحه کلاش.
آقا محسن حدود یک ساعتی پشت سر هم از عبدالمحمد سوال میکرد و او به راحتی جواب او را کامل و تمام میداد.
آقا محسن که از حاضر جوابی او خوشش آمده بود رو به علی هاشمی کرد و گفت: طبق حرفهای برادرمان سالمی اوضاع خیلی خوب است.
چند روز بعد قرارگاه نصرت در شرف کاری کارستان بود. علی هاشمی داشت حالا بعد از یکسال نتیجهی زحمتهای شب و روز نیروهایش را میدید.
آن روزها وضعیت قرارگاه از حالت سری کم کم در حال عوض شدن بود. قرار شد قدری ترددهای فرماندهان بیشتر شود.
آقا محسن بعد از رفتن عبدالمحمد رو به غلام پور و علی هاشمی کرد و گفت: ترتیبی بدهید تا هر فرمانده لشکر را یکی از نیروهای شناسایی ببرند در هور، و بیاورند عقب. ولی خیلی احتیاط کنید. یکسال این کار زحمت برده است.
┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄
همراه باشید
کانال حماسه جنوب، لینک عضویت👇
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 #پل_شحیطاط/۸۰
ماموریتی برون مرزی
نوشته: ابوحسین
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
یک ماه بعد تعداد زیادی از فرماندهان یگانهای سپاه به قرارگاه آمدند و علی هاشمی هر کدام از بچههای گروه شناسایی اش را به یکی از آنها معرفی میکرد که با هم آمادهی رفتن به هور شوند.
او برای هر کدام از فرماندهان یک دشداشه عربی آماده کرده بود و میگفت: برای چند ساعتی باید همه شما عرب شوید تا برگردید.
مرتضی قربانی با خنده میگفت: من با این لهجه اصفهانی که معلوم است عرب نیستیم.
ـ مگر قرار است حرفی بزنی.
ـ چطور؟ تو که عربی بلد نیستی.
ـ راست میگی ها. ولی بلدم بگویم نعم، لا. قف.
همه از این حرفهای مرتضی و علی هاشمی خندیدند و آماده رفتن شدند.
علی هاشمی صدا زد نیروهایش آمدند و آنها را معرفی کرد ایشان برادر خزاعلی، نوذریان، شهبازی، احمد نبوی، فضل الله صرامی هستند و اینها هم برادران امین شریعتی، احمد کاظمی، مرتضی قربانی، باقر قالیباف و .... میباشند.
فضای معنوی خوبی بوجود آمده بود و همه احساس میکردند اتفاق خوبی قرار است رخ بدهد.
احمد نبوی همراه مرتضی قربانی شد تا او را به شمال البیضه ببرد.
سعید خزاعلی و فضل الله صرامی، همراه مهدی باکری و احمد کاظمی قرار شد به سمت کانال سوئیب به سمت القرنه در محور پل شحیطاط بروند.
یکی دیگر از بچهها همراه مهدی زین الدین به سمت شرق جزیره شمالی مجنون رفت.
بازار شناسایی رفتن گرم شده بود. هر از چند روزی میبایست بچه ها، فرمانده لشکری را به عمق هور میبردند و او را توجیه میکردند.
چند روز بعد غلامعلی رشید به همراه عدهای جهت شناسایی به قرارگاه آمد. او بعد از احوالپرسی با علی هاشمی قرار شد به عمق هور برود. علی هاشمی برای این کار محسن نوذریان را انتخاب کرده بود. او را صدا زد و گفت: همراه برادر رشید باید بروی عمق هور و برگردی. حواست به او باشد.
ـ کجاها را نشانش بدهم؟
ـ هر کجا را که خودش گفت.
ـ آنها حدود ۴ ساعتی در عمق هور به شناسایی کل منطقه پرداختند.
عصر که رشید از هور به قرارگاه برگشت و به اهواز رفت علی هاشمی از محسن نوذریان پرسید: چه خبر؟
ـ والله وقتی همراه بلم بزرگی که همگی در آن بودیم و با سرعت کم حرکت میکردیم، یک مرتبه سروکله یک هلی کوپتری پیدا شد.آقا رشید گفت: به سرعت برو میان نیزارها ولی سرعت ما خیلی کم بود.
ـ آخرش؟
ـ الحمدالله هلی کوپتر متوجه ما نشد و بعد از کمی چرخ زدن از منطقه دور شد.
ـ آقا رشید راضی بود؟
ـ من که هر سوالی او داشت به او جواب دادم.
علی هاشمی برای آخرین بار تمام نیروهای پایگاه اطلاعاتی اش را فرا خواند و با آنها در مورد آینده وضعیت هور حرف زد. «اینجا قرارست عملیات شود. شما باید نتیجه یک سال سرما و گرما را ببینید. مطمئن باشید زحمات پنهان شما در درگاه الهی کم نخواهد شد. برخودتان ببالید که این سعادت نصیب شما شد.»
او جمعیت مخلص و بی هیاهوی نیروهایش را میدید که ساکت و تنها به حرفهای او گوش میدهند.
حاج نعیم الهایی، سید رکن الدین آقامیری، علی کیانی، یونس شجاعی، منصور شاکریان، جواد پوریوسفی، همه گوش شده بودند و حرفهای فرمانده قرارگاه شان را گوش میدادند.
دیگر قرارگاه نصرت پنهان نبود. همه از کم و کیف او مطلع شدند. آقا محسن به همهی فرماندهان گفت: مزد اخلاص و گمنامی اش را گرفت. او گفت: که این کار تماماً حاصل تلاش و زحمات شبانه روزی بچههای علی هاشمی است.
آقا محسن وقتی تمام فرماندهان، مناطق مورد عملیات خودشان را دیدند، همگی برای اجرای عملیات آماده شده بودند و لحظه شماری میکردند. عاقبت آقا محسن به احمد غلام پور فرمانده قرارگاه اعلام کرد: قرارگاه نصرت آمادهی اجرای تک پیش تاز باشد.
┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄
همراه باشید
کانال حماسه جنوب، لینک عضویت👇
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂
🔻 گریههای عاشقانه
یکی از همانها که با گریه به جبهه رفت...
🔅 دنیا باور نمی کند
روح بلند جوانان ولایی را
#کلیپ
#مستند
#روایت_فتح
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂 #با_نوای_کاروان
خاطرات بعدی کانال حماسه جنوب
داستانی جذاب از زندگی
صاحب صدای مجذوب دفاع مقدس
💎 حاج صادق آهنگران 💎
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 مطالب
#راهیان_نوری
━•··•✦❁❁✦•··•━
🔅 طلاییه در منتهی الیه جنوب غربی دشت آزادگان واقع شده است. مرز ایران در محدوده طلاییه به صورت یک زاویه قائمه است که به آن "دال طلاییه" گفته میشود.
🔅 یادمان طلاییه منطقه عملیاتی خیبر و بدر
پس از پایان جنگ، در این مکان، مقری برای جستوجوی پیکر مطهر شهدا دایر شد و در مکانی که تعداد زیادی از پیکرهای شهدا یافته شد، حسینیهای به نام حضرت ابوالفضلالعباس (ع) بنا گردید که در آن پنج شهید گمنام به خاک سپردهشده است. این یادمان در ۸ کیلومتری غرب پاسگاه طلاییه قدیم و در منتهاالیه جنوب غربی مرز (در نزدیکی قسمت دال طلاییه) و در فاصله ۳۰۰ متری سهراهی شهادت قرار دارد.
🔅 باوجودآنکه عملیات اکتشاف نفت، این مناطق را تا حدی دستخوش تغییر کرده، اما دژها و خاکریزهای عملیاتی در جنوب و غرب این یادمان هنوز مشهود است.
🔅 ارتش عراق برای پیشروی بهسوی حمیدیه و اهواز، از این معبر نظامی وارد خاک ایران شد و پس از عقبنشینی و شکست مقاومت نیروهای مرزی ایران، بهسوی جاده خرمشهر – جفیر – کرخه کور، پیشروی کرد. طلاییه یکی از محورهای مهم عملیاتهای خیبر و بدر و کلید حفظ جزایر مجنون در طول جنگ بود. در میان جبهههای جنوب، سنگینترین نبردها اول در شلمچه صورت گرفت و بعد در طلاییه. این منطقه شاهد شهادت مردان بزرگی چون مهدی باکری، حمید باکری و حاج ابراهیم همت بوده است.
🔅 پس از طی مسافتی حدود ۴۵ کیلومتر از جاده اهواز – خرمشهر، به سهراهی جفیر میرسیم. یک جاده فرعی ما را به سمت غرب تا نزدیکی مرز ایران و عراق میبرد. در کنار مرز، پاسگاه طلاییه واقعشده است و این منطقه تا شعاع چند کیلومتری معروف به طلاییه میباشد. طلاییه از توابع بخش هویزه و دهستان بنی صالح بوده، در منتهاالیه جنوب غربی دشت آزادگان واقعشده است. از جنوب و غرب به کشور عراق و از شرق به کوشک و از شمال به سهراهی فتح و چهارراه برزگر محدود میشود. در غرب طلاییه، هورالهویزه و سه طرف آن بیابانی خشک است.
🔅 منطقه طلاییه به دلیل همجواری با هورالهویزه، آبگرفتگی عظیمی ایجاد کرد و در هرکجای این منطقه بنا بر کار شناسانه، موانع مختلف و پرخطری تدارک دید و سنگرهای کمین و خاکریزهای متعددی ایجاد و روزبهروز آنها را تقویت کرد. ارتش عراق با ایجاد خاکریزهای بلند و مقاوم که در اصطلاح نظامی به دژ معروف است و موانع مختلف و متعدد در مقابل آنها؛ ازجمله کانالهای آب و میدانها مین و خاکریزهای مختلف و آبگرفتگیهای وسیع، ادعا میکرد که خطوط دفاعی بارلو ایجاد کرده است، ولی تفاوت کاربردی خطوط دفاعی بارلو با دژهای بارلوی عراق در این بود که اعراب مصری نتوانستند از خطوط بارلو بگذرند، ولی رزمندگان اسلام بارلوی عراق را در هم شکستند و به عمق جبهه ارتش بعث عراق نفوذ کردند.
#راهیان_نور
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂