eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.5هزار دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
72 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 یاد و یادگار (هویزه) 2⃣ جای شان چه قدر خالی‌ست! مجید ملامحمدی         ‌‌‍‌‎‌┄═❁❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔸 آن ها بمب های اهدایی صدام بودند. یکی از آن دو جوان تکه تکه شده بود. اسمش سقراط بود. سقراط قرار بود به زودی لباس دامادی بپوشد؛ اما... عده ای از مردم، وحشت زده از شهر رفتند. حامد کرفی ماند و دلاور مردانی که به عشق وطن، با خدا عهد بستند که در شهرشان بمانند. هواپیماهای روسی باز برای بمباران هم آمدند. اسم آن ها میگ بود. آن ها بدون هراس و واهمه در ارتفاع پایین پرواز می کردند. میگ ها را کشور شورویِ آن زمان، به صدام هدیه داده بود. یک خبر مهم: عراقی ها روستاهای اطراف هویزه را اشغال کرده اند، حالا نوبت شهر هویزه است. مردم به پاسگاه شهر هجوم بردند. مأموران سلاح های کم پاسگاه را در میان آن ها تقسیم کردند. ناگهان قلب شهر با گلوله های بی شمار توپ، سوراخ سوراخ شد. عراقی ها آن قدر نزدیک بودند که با توپ های شان، هر نقطه از شهر را که می خواستند، نشانه می گرفتند. بخش دار هویزه - حامد کرفی - شهید شد. بچه های دلاور هویزه، دل تنگ و غریب و تنها، ماندند.        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 روزشمار دفاع مقدس امروز ۱۵ دی ماه سالروز عملیات نصر (هویزه) ، شهادت سیدحسین علم الهدی        ‌‌‍‌‎‌ ┄═❁○❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔹 عملیات نامنظم و در نوع خود گسترده "نصر"، با هدف آزادسازی "جفیر"، "پادگان حمید" و در نهایت "خرمشهر" طرح ریزی شد. بنا بر آن بود تا با دستیابی به اهداف مورد نظر، نیروهای دشمن تا حومه شهر "بصره" تعقیب شوند. این طرح فراگیر و بزرگ در روز ۱۵ دی ماه ۱۳۵۹، با استعداد سه تیپ زرهی از لشکر ۶ و لشکر ۹۲ زرهی اهواز و دو گردان پیاده از نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، همچنین شماری از افراد ستاد جنگ‌های نامنظم -به فرماندهی شهید دکتر"مصطفی چمران"- به اجرا در آمد. رزمندگان اسلام از دو محور جاده حمیدیه - سوسنگرد و میشداغ - سبحانیه وارد عمل شدند ... 🔹 در آغاز ، کار با موفقیت چشمگیری پیش رفت و شمار فراوانی از سربازان و افسران عراقی به اسارت نیروهای خودی در آمدند، اما به دلیل عدم برنامه برای حفظ و تثبیت دستاوردهای عملیات، رزمندگان مجبور به عقب نشینی شدند. طی این روند نزدیک به یکصد و چهل تن از پاسداران و دانشجویان پیرو خط امام (س) به فرماندهی شهید سیدحسین علم الهدی - فرمانده سپاه هویزه - در حلقه محاصره دشمن قرار گرفته و پس از مقاومت دلیرانه به شهادت رسیدند ... 🔹 این عملیات دومین تجربه ارتش جمهوری اسلامی ایران در حملات گسترده بود که به مدت سه روز به طول انجامید. در این حمله علیرغم شکست حلقه محاصره شهر سوسنگرد، هویزه در ۲۷ دی ماه ۱۳۵۹ به اشغال نیروهای دشمن درآمد و با خاک یکسان شد. پس از پایان عملیات نصر، معروف به نبرد هویزه، تعداد ۱۸۰۰ تن از نیروهای دشمن کشته، زخمی و اسیر شدند. همچنین ۵۵ دستگاه تانک، ۳ فروند چرخبال و ۵۰ دستگاه خودروی دشمن منهدم شد.        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹؛🍂؛🌹 🍂؛🌹 عبور از 🌹؛ آخرین خاکریز / ۷۶ خاطرات اسیر عراقی دکتر احمد عبدالرحمن ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔹 اواخر ماه مارس نبردها فروکش کرد و عراق مجبور شد هزاران کیلومتر مربع از خاک ایران را ترک کند. درگیریهای آن منطقه با از بین رفتن افراد لشکر چهار، کشته و مجروح شدن بیش از ۲۵ هزار نفر و به اسارت در آمدن ده هزار نفر از نظامیان به پایان رسید. متأسفانه ایران از این فرصت طلایی برای پیشروی استفاده نکرد در حالی که جاده منتهی به العماره به طور کامل باز بود. آن روز، ستاد فرماندهی کل عراق به منظور پر کردن شکاف عظیمی در منطقه العماره به وجود در آمده بود، واحدهای بی شماری را از مناطق دیگر جبهه به حرکت درآورد برای مثال لشکر نه زرهی به طور کامل از جبهه شمالی انتقال یافت. چند روز بعد از پایان نبردها که از مرخصی بر می گشتم جبهه شمالی خالی از واحدهای زرهی بود. مسلم اگر آن روز نیروهای ایرانی آن منطقه را مورد هجوم قرار می‌دادند عراق را حداقل به پشت مرزهای بین المللی عقب می راندند. آن روزها، مواضع رادارهای عظیم در نزدیکی دزفول که به سایت یک و دو شهرت داشتند در کنترل عراقی‌ها بود و صدام با تمسخر می گفت: «اگر ایرانی‌ها بتوانند این رادارها را دوباره به تصرف خود درآورند کلید بصره را در اختیار آنها قرار خواهد داد.» در حالی که ایرانی‌ها موفق به بازپس گرفتن این رادارها شدند. در آغاز ماه آوریل به منظور استفاده از مرخصی به بغداد رفتم. بوی شکست فضا را پر کرده بود. ترانه غم انگیزی شبیه به لطمیه که توسط سعدون جابر، خواننده مشهور اجرا می شد، در حال پخش بود. مضمون ترانه توصیفی از حیدر کرار و شمشیر ذوالفقار او بود که به طور امانت در اختیار صدام قرار گرفته است. این ترانه هر روز چندین بار پخش می شد و به همراه آن فیلمی از صدام در حال گریه در کنار ضریح امام علی(ع) به نمایش در می آمد. این صحنه سازیها در واقع تلاش مذبوحانه ای برای تهییج احساسات مردم بود، در عین حال گویای نخستین نشانه های عدول صدام از ادعاهای پوچ خود که با تشدید خطر تهاجم نیروهای اسلامی علیه حاکمیت رژیم ادامه می یافت. در آن زمان با یکی از نزدیکانم که به شدت از عراق و ارتش این کشور دفاع می‌کرد ملاقات کردم. او که برای اولین بار از زمان شروع جنگ، شکست خورده و ناامید به نظر می‌رسید، با صدایی گرفته در مورد نحوه شکست نیروهای خود سخن می‌گفت. در آن موقع به احترام عقاید او و احساسات هزاران خانواده فرزند از دست داده زبان به نکوهش نگشودم..... ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ادامه دارد لینک عضویت ↙️ @defae_moghadas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 گلستان یازدهم/ ۶۸ زهرا پناهی / شهید چیت سازیان نوشته بهناز ضرابی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🔸 [اون روزها..] داشتیم از جلوی بیمارستان بوعلی می‌گذشتیم، گفتم: «علی آقا، تا چند ماه دیگه بچه مون اینجا به دنیا می آد.» با تعجب پرسید: «اینجا؟!» گفتم: «خُب، آخه اینجا بیمارستان خصوصیه؛ بهترین بیمارستان همدانه.» علی آقا سرعت ماشین را کم کرد و گفت: «نه، ما بیمارستانی می‌ریم که مستضعفین می‌رن اینجا مال پولدارهاست. همه کس وسعش نمی‌رسه بیاد اینجا. توی ماه هشتم بارداری بودم و حالم اصلاً خوب نبود. عصر پنجشنبه دهم دی ماه ۱۳۶۶ بود. وقت و بی وقت درد می آمد به سراغم. وصيت علی آقا را به همه گفته بودم. آن روزها خانه مادرشوهرم پُر از مهمان بود و دوروبرمان شلوغ. مادر هم بود. تا گفتم حالم خوب نیست، ماشین گرفت و به بیمارستان فاطمیه که بیمارستانی دولتی بود، رفتیم. همین که وارد بیمارستان شدیم خبر مثل بمب همه جا صدا کرد. بچه شهید چیت سازیان داره به دنیا می آد. کارکنان بیمارستان به هول و ولا افتاده بودند. دوروبرم پُر شده بود از پرستار و دکتر. خیلی زود خبر توی شهر پخش شد. مردم به بیمارستان تلفن می‌زدند و احوال من و بچه را می پرسیدند. مادر که تمام مدت بالای سرم بود مجبور می‌شد گاهی برود و تلفن‌ها را جواب بدهد. با اینکه دکترها گفته بودند آثاری از زایمان دیده نمی شود، رئیس بیمارستان دستور داده بود بستری شوم. آن شب درد نداشتم اما صبح روز بعد دردها شروع شد. این بار هم گروهی دکتر و پرستار دورم حلقه زدند اما، بعد از چند ساعت همان حرف قبلی را تکرار کردند، چیزی نیست. نگران نباشید. آثاری از زایمان زودرس دیده نمی‌شه.» اصرار کردم بگذارند به خانه بروم ولی اجازه مرخصی ندادند. چند ساعت بعد دوباره حالم بد شد و درد امانم را برید. مادر دست پاچه شده بود. چند بار این اتفاق تکرار شد. هر بار چند پرستار دورم حلقه می زدند و بعد از معاینه سر تکان می‌دادند و با ناامیدی همان حرف‌های قبلی را تکرار می‌کردند. عصر روز جمعه یازدهم دی ماه ۱۳۶۶ بود و شب میلاد حضرت عیسی مسیح(ع) دوباره دردهای کشدار و کشنده به سراغم آمده بود. نمی‌دانم چرا می ترسیدم و از همه خجالت می‌کشیدم. فکر می‌کردم نکند مشکلی پیش آمده، نکند نمی‌توانم بچه ام را به دنیا بیاورم. دلم تنگ بود و غصه دار. هنوز با غم جدایی علی آقا کنار نیامده بودم. داغش برای همه مخصوصاً برای من، تازه بود. عصر دلگیری بود. توی خودم بودم و ریزریز گریه می‌کردم و با علی آقا حرف می‌زدم. توی این سی و هفت روز عادت کرده بودم هر وقت می بریدم و دستم به جایی نمی‌رسید علی آقا را صدا می‌زدم. با خودم گفتم علی جان کمکم کن نکنه برای بچه مشکلی پیش اومده؟! از دکتر و پرستارا خجالت می‌کشم مردم منتظر دنیا اومدن بچه ت هستن. کاری کن اگه قراره بچه به دنیا بیاد زودتر و بدون دردسر بیاد. دوست ندارم کسی رو به زحمت بندازم.» •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد کانال حماسه جنوب/ ایتا @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 یاد و یادگار (هویزه) 3⃣ جای شان چه قدر خالی‌ست! مجید ملامحمدی         ‌‌‍‌‎‌┄═❁❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔸 هویزه یک شهر نیست که قافیه های دل تنگی اش، برای لحظاتی چند، دردهایش را نشان مان بدهند؛ داستان نیست که پایان ناخوش آن، ما را فقط به گریه بیندازد؛ یک واقعیت است. هویزه را باید دید و درباره اش اندیشید. هویزه پر از فکرِبکر و خاطره ناب است. یک اقیانوس حماسه ای که هنوز، دست نخورده باقی مانده... می شنوید... هویزه سقوط کرد و به دست عراقی ها افتاد... عراقی ها آمده بودند. بچه ها به طرف شان سنگ می انداختند. بزرگ تر ها بر علیه آن ها شعار می دادند؛ اما به زودی رفتند... تا آن که یک بار دیگر، تانک های دشمن در ۲۷ دی همان سال، باز هم به هویزه آمدند و شهر هویزه اسیر شد! شهرها اسیر می شوند، اما نمی میرند؛ درست مثل هویزه که نَمُرد، زنده ماند و برای بازگشت مردمش، هیچ وقت نخوابید. بیدار ماند و گریید. انتظار کشید و صدای شان زد.        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂