با محمود بزرگ شده بودیم
محمودی که با اون سن کم و چهره نورانی و متفکر، برای خودش استادی تمام بود..
واقعا این نسل، در کوچیکی چقدر مرد بودند و بزرگ
حیف واژهها قاصرند و کم لطف
865.3K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
السلام علیکِ یا عقیله العرب و العجم
یا زینب کبری سلام الله علیها
@defae_moghadas
🍂
🔻 نوشتم تا بماند
از روزنوشت های آیت الله جمی
امام جمعه فقید آبادان
•┈┈••✾•✾••┈┈•
59/8/17
✍ طبق قرار قبلی که شب گذشته با آقای کیاوش داشته ام، ساعت 9/30 باید با تلفن مجلس شورای اسلامی با ایشان و آقای هاشمی رفسنجانی در رابطه با محاصره آبادان صحبت کنم، حدود ساعت ۱۰ با آقای هاشمی رفسنجانی تماس گرفته و گفتم با تأكيد شدید امام مبنی بر اینکه باید محاصره آبادان شکسته شود و خرمشهر از لوث وجود بعثیها پاک شود، مع ذلک تاکنون اقدام مؤثری نشده و شهر همچنان در حلقه محاصره ارتش عراق است که ایشان اطمینان دادند که در دست اقدام است.
نزدیکیهای ساعت ۱۱ از منزل خارج شدم به اتفاق فرزندم محمود که راننده است و فعلا پیکانی دست و پا کرده ایم، به ستاد فرمانداری رفتم. ساعتی آنجا بودم و بعد به خیابان یک احمد آباد به حمام محمدی آمدم.
✍ به متصدی حمام گفتم که سعی کند حمام تعطیل نشود. که تنها این حمام به طور نیم باز کار می کند و برای تأمین آبش از طریق جهاد سازندگی اقدام شده است و من هم به نوبه خود به متصدی جهاد تأکید کرده ام که کوتاهی نکنید.
راستی جنگ چه مشکلات و مسائل تازه ای بوجود می آورد. شهر پانصد هزار نفری آبادان که در هر گوشه اش حمامی بود، الان در تمام شهر یک حمام نیست چه اینکه آب نیست، برق نیست، نفت نیست، دیگر حمام چگونه باشد. فقط این حمام محمدی است که این هم فقط برای نیروهای رزمنده آن هم نیمه بازست. آب ندارد باید با تانکر برایش آب بیاورند که خیلی خواهش و تقاضا کردم که به دادش برسند و با تانکر آبی به او بدهند.
تعجب نکنید که جنگ است و مشکلاتش عجیب و فراوان. مشکل سگها را دارد، مشکل گربه ها و گاوها ووو دارد. و حالا این سگها جدا مشکلی مهمی شده اند. گله گله سگ می بینی که توی شهر ولو[ا]ند - صاحبانشان که شهر را گذاشته و رفته اند و این بدبخت ها را همین طور رها کرده اند. حالا این حیوانات زبان بسته نه غذایی دارند نه مأوا و مکانی و همین طور سرگردان سر به هاری در آورده اند و به همه حمله می کنند و اسباب اشاعه بیماری و زردی شده اند. امروز در ستاد فرمانداری به آقای جعفری، شهردار، گفتم فکری برای این مشکل بکند. معلوم است که شهردار به فکر راحت کردن آن حیوانات است. آنها را از میان بردارند تا هم خودشان راحت شوند و هم مایه دردسر و زحمت برای قلیل مردمی که هستند، نشوند. و جعفری گفت این فکر را کرده ام. گربه ها هم حتما به همین زودی ایجاد مشکل می کنند.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#گزیده_کتاب
کانال رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
✧✧ ܭߊࡅ߭ߊܠܙ حܩߊܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐܢߺ ✧✧
🍂
2.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 مشق ما رو
امام حسین مشخص کرده..
شهید احمد کاظمی
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#کلیپ #نماهنگ #شهید
کانال رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
✧✧ ܭߊࡅ߭ߊܠܙ حܩߊܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐܢߺ ✧✧
🍂
🍂 اجر تلاش
به نقل از صدیقه حكمت
همسر شهد عباس بابای
┄═❁❁═┄
منطقه که بود، گاهی تا مدتها او را نمیدیدیم. حسابى دلم میگرفت. یک روز به او گفتم: «تو اصلا میخواستى این کاره بشوی، چرا آمدى مرا گرفتی؟!»
با لبخندی گفت: «پس ما باید بیزن میماندیم.»
گفتم: «من اگر سر تو نخواهم نق نزنم، پس باید سر چه کسى نق بزنم؟»
گفت: «اشکالى ندارد، ولى کارى نکن اجر
زحمتهایت را کم کنی. اصلا پشت پرده همه این کارهاى من، بودن توست که قدمهاى مرا محکم میکند.»
نمیگذاشت اخمم باقى بماند. روش
همیشگیاش بود .کارى میکرد که بخندم، آن وقت همه مشکلاتم تمام میشد.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#خاطرات_کوتاه #شهید
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂
🔻 هنگ سوم | ۹
خاطرات اسیر عراقی
دکتر مجتبی الحسینی
┄═ ◍⃟🌺 ◍⃟🌸 ◍⃟🌻═┄
🔸 ساعت ۱۱ بامداد روز ۱۹ سپتامبر ۲۸/۱۹۸۰ شهریور ۱۳۵۹ صف کشیدیم و اسامی ۳۱ پزشک انتقالی به سپاه سوم که مستقر در شهر ناصریه واقع در جنوب عراق بود خوانده شد.
من هم جزء این عده بودم. همان روز عازم منزل شدم و شبی خسته کننده و ملال آور را در بین اعضای خانواده سپری کردم. عصر روز بعد به همراه گروه پزشکان به ناصریه رفتیم.
ساعت ۱۱ شب، ۲۰ سپتامبر / ۲۹ شهریور، وارد محل خدمت شدیم و مورد استقبال ده نفر از کارگران مصری مقیم ناصریه قرار گرفتیم. آنها سرگرم آسفالت خیابانهای شهر بودند. پس از تلاش زیاد توانستیم جایی در یکی از هتلهای محقر شهر پیدا کنیم و شب را به صبح برسانیم.
بامداد روز بعد به قرارگاه سپاه سوم شهر رفتیم. محل استقرار این قرارگاه ساختمان ساخلوی قدیمی بریتانیا بود که بوی مشمئز کننده ای از آن به مشام میرسید. نمای آن روح انسان را می آزرد.
برای گرفتن نامه تقسیم مجدد تا ساعت ۱۲ ظهر منتظر ماندیم، تا اینکه به همراه هفت پزشک دیگر به لشکر پنجم مستقر در بصره معرفی شدیم. همان روز به سوی بصره حرکت کردیم و ساعت ۵ بعدازظهر به آنجا رسیدیم.
این اولین بار بود که به بصره - اولین بندر عراق و دومین شهر پس از پایتخت - سفر می کردم. با وجود این که خیابانهای این شهر کثیف بودند و اتباع خارجی به ویژه مصری در آن آمد و رفت داشتند، ولی اهالی آن مردمانی دوست داشتنی هستند. با گشاده رویی و دست و دلبازی از هر تازه واردی استقبال میکنند. شب زیبا و روحبخشی را در منطقه «العشار» سپری کردیم. صبح روز بعد به قرارگاه لشکر ۵ واقع در نزدیکی منطقه «شعیبه» رفتیم و بین تیپهای آن لشکر تقسیم شدیم. من به یگان پزشکی صحرایی شماره ۱۱ وابسته به تیپ ۲۰ مکانیزه فرستاده
شدم.
با یک دستگاه جیپ ارتشی، به همراه دندان پزشک سروان «صباح المراباتی» به قرارگاه یگان واقع در منطقه «الدریهمیه» (یکی از نواحی شهرزبیر) اعزام شدیم. کلیه نفرات یگان به همراه افراد تیپ بیستم به منطقه مرزی «نشوه» رفته بودند.
ساعت ۱۲ و ربع ظهر روز ۲۲ سپتامبر ۳۱/۱۹۸۰ شهریور ۱۳۵۹ ، ۱۳ فروند هواپیمای عراقی از پایگاه شعیبه، مجاور یگان ما، به سمت مرزهای ایران به پرواز در آمدند و یک ساعت بعد همگی آنها به پایگاه خود بازگشتند. قبلاً تصور میکردم که این پرواز صرفاً یک پرواز آموزشی است. ولی ناگهان در ساعت ۳ بعد از ظهر اطلاعیه شومی از طریق رادیو پخش شد که از وقوع جنگ علیه انقلاب اسلامی ایران خبر میداد.
علت شروع جنگ، پاسخگویی به تجاوز فارسها و دفاع از عراق در برابر خطر تهاجم ایران اعلام شد. به محض شنیدن این اطلاعیه کلام دوستم شهید «عبدالغنی سمیسم» در ذهنم تداعی شد که چند ماه قبل، از تصمیم صدام دایر بر شروع جنگ با من سخن گفته بود. شب را با نگرانی شدید و تشنج روحی سپری کردم. نمیدانستم که روز بعد چه اتفاقی رخ خواهد داد!
ساعت ٦ با مداد روز ۲۳ سپتامبر / ۱ مهر سر گرم خوردن نان و تخم مرغ بودم. هنوز لقمه سوم را برنداشته بودم که صدای انفجار مهیبی بلند شد. سراسیمه بیرون دویدیم، چند فروند هواپیمای ایرانی که در ارتفاع پایین پرواز میکردند ظاهر شدند و پایگاه هوایی شعیبه و کارخانه تولید سیمان شیمیایی و محل استقرار موشکهای «سام» را بمباران
کردند.
آن روز را در پناهگاههای اطراف یگان که برای چنین روزی احداث شده بود سپری کردیم. نبردهای هوایی در آسمان بصره ادامه یافت و خلبانان ایرانی در انهدام تاسیسات نظامی و اقتصادی شهر، کارایی و مهارت بسیار زیادی از خود نشان دادند.
با تاریک شدن هوا، جهت استراحت به داخل ساختمان برگشتیم. رادیو و تلویزیون بغداد سرودهای حماسی و گزارشات لحظه به لحظه صحنه های نبرد و فعالیت ارتش عراق را در جبهه های عملیاتی پخش میکرد.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#هنگ_سوم
نشر همراه با لینک
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
هنوز کسی راجع به کتاب "هنگ سوم" نظری نداده.
بهرحال دونستن نظر دوستان میتونه در ادامه ارسال بما کمک کنه 😘
ahangaran.mp3
زمان:
حجم:
2.6M
🍂 نواهای ماندگار
🔸 با نوای
حاج صادق آهنگران
سبکباران خرامیدند و رفتند
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#نواهای_صوت_ماندگار
#مثنوی
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
حماسه جنوب،خاطرات
🍂 نواهای ماندگار 🔸 با نوای حاج صادق آهنگران سبکباران خرامیدند و رفتند ┄═
این مثنوی یکی از شاهکارهای حاج صادق و البته با شعر عالی آقای قادر طهماسبی هست که هر چند همهمون بارها شنیدیم ولی باز شنیدنش خالی از لطف نیست
4.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 نگرانم من
واسه این زخمات
توسل به پیشگاه
حضرت زهرا سلام الله علیها
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#کلیپ #نماهنگ #توسل
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂