eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔻 (آزاده) برايم تعريف كرد 《 قبل از ظهر يك روز تابستانی، "حاج آقا" تماس گرفتند گفتند از دزفول به سمت اهواز می آيم بيا سه راه خرمشهر! شما را ببينم با يك خودرو ی كولر دار، به استقبال رفتم "حاج آقا" را در حالی كه سوار بر يك جيپ بدون سقف و در كنار راننده، به سمت ما با سرعت در حال نزديك شدن بود و دستان خود را روی عمامه اش گذاشته بود از فاصله دور شناسايی كردم! راننده ی جيپ از اين كه بايستی تنها به سمت دزفول بر می گشت به شدت گريه اش گرفته بود !! دو نفری به سمت خرمشهر حركت كرديم دمای هوای بيرون، حدود ٥٥ درجه بود ! شيشه ها را بالا دادم كولر را زدم بلافاصله كولر را خاموش و شيشه ها را پايين داد! و گفت : كولر نياز نيست !! صبر كردم خوابشان ببرد مجدد شيشه ها را بالا دادم و كولر را روشن كردم باد خنك كه صورت ايشان را نوازش نمود بيدار شد دوباره شيشه ها را پايين داد و كولر راخاموش كرد !! چندين وچند بار مقاومت كرد ومن مقاومت ايشان را می شكستم... 》 "حاج آقا" ی عاشقانه های ما كسی نبود جز ...💚💚💚 ١٠سال و ٣ماه ، اسير بود !! در آذرماه ١٣٦٩ آزادشد! بعداز آزادی؛ ١٠سال بيشتر زنده نبود !! در دو دوره ٤ ساله نماينده ی اول مردم تهران در مجلس شورای اسلامی بودند (مجلس چهارم و پنجم) نماينده ولی فقيه در امور آزادگان نيز بود همواره به آزادگان توصيه ميكرد : 《 پاك باشيد و خدمتگزار 》 هيچگاه از مجلس حقوق نگرفت می گفت تا در مجلس هستم برای خدمت به مردم خواب را بر خودم حرام كرده ام !! بيشتر روزهای سال روزه دار بود روزی به من گفت 《 من آب مجلس را هم نمی خورم، چه برسد به نان آن !! 》 پياده روی های مردادماه هر سال او با جمعي از آزادگان از مرقد امام در تهران تامشهدالرضا !! از ابتكارات بی نظير او بود بيشتر مسافرت هايش را زمينی می رفت وسيله ی نقليه اش پيكان مدل ٥٨ بود !!! ١٢خرداد١٣٧٩ در حالی كه با همين وسيله ی نقليه وبه همراه پدرشان عازم مشهد بودند هر دوی ايشان قربانی حادثه رانندگی شدند! مزار نورانی ايشان: ضلع جنوبی صحن آزادی حرم رضوی حجره ی 24 است در اسارت: "همه" ی ما بود "پيام"های او، برای اسرا، اتمام حجت تلقی می شد انقلاب اسلامی ؛ به داشتن بر خود می بالد.... نوشته دکتر قنبری @defae_moghadas 🍂
🍂 🍂 دست نگاشته ای از شهید چمران در وصف علی اکبر ابوترابی وقتی شهید دکتر مصطفی چمران در دی ماه ۱۳۵۹ پنداشت کرد حجت الاسلام والمسلمین سیدعلی اکبر ابوترابی به شهادت رسیده و گمان اسارت نمی‌رفت، دست نوشته‌ای تکان دهنده در رثای ابوترابی و توصیفش نوشت. چمران در این یادداشت چنین نوشت: ┄┅┅❀┅┅┄ متن کامل را در کانال جانبی حماسه جنوب ببینید👇 https://eitaa.com/joinchat/3008430653C3e0ae475b7 ┄┅┅❀💠❀┅┅┄ @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
۱۲ خرداد سالروز درگذشت سید آزادگان حجت الاسلام علی اکبر ابوترابی شهید چمران، در زمانی که تصور شهادت مرحوم ابوترابی می رفت، درباره ایشان چنین گفتند: «شهید ابوترابی، عارف شیدایی بود که راز و نیازهای عاشقانه اش با خدای بزرگ در نیمه های شب، دل عشاق عالم را آب می کرد. آن قدر آرام و مطمئن بود که گویی از عمق اقیانوس برآمده است. آن چنان ساکت، همچون آسمان که در شب های پاک پر ستاره، در دل شب زنده داران غوغا به پا می کند، اما در عین حال رزمنده ای بود که در صحنه نبرد توفان به پا می کرد. فریاد خشمش زهره را آب می نمود. از شیر جسورتر بود و اراده اش پولاد را خجل می کرد. از هیچ مأموریتی روی بر نمی گرداند ودر مقابل هیچ دشمنی عاجز نمی شد». ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas 👈لینک عضویت ✧✧ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ حܩߊ‌ܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐ‌ܢ‌ߺ ✧✧ 🍂
🍂 🔻 حاج آقا سید علی اکبر ابوترابی(ره) هر وقت حاج آقا را با خیزران می‌زدند، بعدش روضه حضرت زینب سلام الله علیها می‌خواند و گریه می‌کرد. می گفت: «ما مَردهستیم و بدنمون آماده رزم وای به حال زن‌ها و بچه‌ها.» ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ افسر نزار .... از آن سنگ‌دل‌ها بود از کنارشان رد می‌شد که حاج‌آقا ابوترابی(ره) از صف بیرون آمد و گیوه‌ای که بچه‌ها بافته بودند داد دستش. تعجب کرد پرسید این چیه؟‌ حاج‌آقا گفت هدیه است برای شما. چند لحظه‌ای مکث کرد نگاهی به حاج‌آقا انداخت و نگاهی به گیوه، دستش را بالا آورد احترام نظامی گذاشت و رفت. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas 👈لینک عضویت ✧✧ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ حܩߊ‌ܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐ‌ܢ‌ߺ ✧✧ 🍂
🍂 اردوگاه اسارت موصل عراق حجت الاسلام والمسلمین مجاهد کبیر و آزاده نستوه ، مرحوم سید علی اکبر ابوترابی       ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 وقتی به دوره انقلاب نگاه می‌كنید، می‌بینید همه كشور شهدای بزرگی تقدیم كردند؛ اما چهره شهدا و برجستگان و ایثارگران قزوینی ممتاز است؛ مثل شهید «رجایی». در انقلاب، ما مثل شهید رجایی كم داریم. در میان رزمندگان - چه ارتش و چه سپاه - شهید «بابایی» یك انسان بزرگ و یك چهره ماندگار و فراموش‌نشدنی است. در میان آزادگان، معلّم معنوی آنها، مرحوم «ابوترابی» هم از این نمونه‌هاست. من این سه چهره برجسته را از نزدیك می‌شناختم؛ با خصوصیاتشان آشنا بودم و می‌دانم اینها چقدر ممتاز بودند؛ اینها شهدای قزوینند۱۳۸۲/۰۹/۲۵ بیانات مقام معظم در دیدار مردم قزوین‌ ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas 👈عضو شوید ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 مسابقات ورزشی در اردوگاه آزاده عزیز جناب فرهاد زاده ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ در موصل بزرگ (۱ جدید) فوتبال دسته بندی بود. در آنجا سه دسته رده بندی شده داشتیم. در دسته یک بهترین بازیکن‌ها بازی می‌کردند. عباس کریمی، عباس جمالی، ناصر محرزی، سلیمان نیک زاد بچه‌های آبادان بودند که نفر آخر علاوه بر فوتبال در کنگفو دارای ۷ خط بود. وی فووارد می‌ایستاد و وقتی فوتبال بازی می‌کرد گویا نمایش هم می‌داد😃 عصرها بازی دسته یک شروع می‌شد و همه اسرا برای تماشا می‌آمدند. واقعا صحنه‌ها دیدنی بود و خودش یک تنوع به حساب می‌آمد و در آن اردوگاه صدامی و مخوف، باعث روحیه می‌شد. دسته دو بازیشان نسبت به دسته یک کم رونق‌تر بود. برادرم به علت سن و سال بالایش در دسته دو بازی می‌کرد. او مثل برزیلی ها بازی می‌کرد. می‌گفت با غلامحسین و پریز مظلومی در محله‌های آبادان هم‌بازی بوده. من هم در دسته دو بودم. بعضی از بچه ها مثل جلال عزیزی از شمال، عباس قنواتی (ارتشی) اهل رامشیر و مقامی که عرب زبان اهل استان هرمزگان بود، باشگاه دار بودند. این افراد فقط برای تشکیل تیم‌ها یارگیری می‌کردند. حاج آقا ابوترابی هم با آن سن و سالش یک بار بازی کرد. برای جشن دهه فجر، پیر مردها و برادرم و حاج آقا ابوترابی برای تنوع همبازی شدند. همه دسته‌ها یک مسابقه برگزار کرده بودند و جوایزی به نفرات برنده دادند. آقای ابوترابی هم جوایز را می‌دادند که البته عراقی ها نمی‌دانستند. ایشان اسرا را برای ورزش در رشته های مختلف تشویق می کردند. خودش بیشتر پینگ پنگ بازی می کرد. یک بار که با درجه دار عراقی بازی کرد از او پیش افتاد ولی دید اگر او را ببرد، ناراحت می شود و تلافیش را روی اسرا در می‌آورد و برای همین، آخردست ضعیف بازی کرد تا درجه دار عراقی برنده شود. حاج آقا معرکه بود و همه جوانب را می سنجید ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas 👈لینک عضویت ✧✧ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ حܩߊ‌ܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐ‌ܢ‌ߺ ✧✧ 🍂