eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.3هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
2.1هزار ویدیو
72 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
« در حسرت یک آغوش»       ┄═❁❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ گاهی خوشحال می‌شدم و می‌گفتم شاید سید برود و آن جا بتوانند گلوله‌ای را که شش سال زیر نخاع گردنش جا خوش کرده، درآورند و از این شرایط خلاص شود،گاهی هم ناراحت می‌شدم به خاطر دوری‌اش. خیلی این حس دوگانه‌ام را با او در میان نمی‌گذاشتم، اما خودش بیشتر موافق رفتن بود. پیشنهاد رفتن به آلمان امیدی دوباره را در دلم ایجاد کرده بود. امیدی که چند ماهی می‌شد به دلم رخنه نکرده بود.سید مهیای رفتن شد. گفتند خیلی طول نمی‌کشد، نهایتاً یک ماه. باید تنها می‌رفت. تصمیم این بود. گفتند: «نمی‌شه برای هر نفر یک همراهی ببریم. خودمون باهاشون همراه می‌فرستیم.» سید رفت. بیشتر از من برای بچه‌ها سخت بود. چند سالی بود که سید تمام‌وقت کنار بچه‌ها بود. از شروع کلاس اولِ سمیه سه ماه می‌گذشت. مجبور بودم بیشتر روزهای هفته را به خاطر مدرسۀ سمیه در کاشمر بمانم. هر چند روز یک‌ بار به بنیاد جانبازان می‌رفتم تا خبر از سید بگیرم. می‌گفتند رسیده و حالش خوب است و قرار است اقدامات درمانی آغاز شود. رفتن سید از مرز یک ماه گذشته بود، اما خبری از برگشتش نبود. علت را که پرسیدم ‌گفتند درمانش طول کشیده است. دلم می‌خواست با او صحبت کنم تا لااقل خیالم راحت شود که خوب است. شماره‌ای به من دادند. به مخابرات رفتم. شماره را برایم گرفتند و بعد از چندین تماس به سید وصل شد...       ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ خاطرات شفاهی زهرا رحیمی همسر جانباز شهید سید محمد موسوی نویسنده: سعیده زراعت کار @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂