اوّل راهنمایی بودم؛ یازدهم بهمنماه بود. آنموقع دهه فجر هر شب یک فیلم سینمایی از تلویزیون پخش میشد. مثل الان نبود که هر کانالی بزنی برنامه داشته باشد. این فیلمهای سینمایی خیلی خاص بود و ما باعلاقه تماشا میکردیم. فیلم سینمایی که تمام شد، آژیر قرمز زدند و برق رفت. مثل همیشه گوشه اتاق نشستیم و منتظر اصابت بمب که آیا ایندفعه نوبت ماست؟ وضعیتسفید که شد، خوابیدیم. عادت هم نداشتیم پیجو شویم کجا را زدهاند. توی رختخواب همانطور که چشمهایم را بسته بودم، با خودم تصوّر کردم که یعنی کجا بمب خورده؟ حتّی برای اعضای خانواده و دوستانی که داشتم این فکر را کردم. نکند بلایی سرشان آمده باشد. چشمهایم را بستم و فکر کردم خدایا نکند برای خانواده خاله اتّفاقی افتاده باشد! همانطور فکر میکردم که خوابم برد.
#صدایی_که_هماکنون_میشنوید
#گزیده_کتاب
@defae_moghadas
🍂