#گزیده_کتاب
🍂«پیشانی سوخته»
┄═❁❁═┄
«میان آب»
یک خاکریز سطحی زده بودند. قرار بود توپ ضدهوایی را ببریم
پشت آن تا اگر هلیکوپتر یا هواپیمایی ،آمد جلویش را بگیریم؛ چون
جلوتر از ما خاکریز نیروهای پیاده بود و باید از آنها محافظت میکردیم لودر که آمد، بعد از زدن چند ،بیل آب افتاد سمت چپ و راست
خاکریز ما مجبور شدیم همان طور پشت خاکریز پناه بگیریم نمی توانستیم از پشت توپ دور شویم چون هر لحظه ممکن بود
هلی کوپترهای عراقی سربرسند.
وقت نماز شد بچههای بسیجی که پشت توپ بودند گفتند: «اینجا
زمین خیس است، چه کار کنیم؟
گفتم: «فرقی نمیکند تو آب هم که بیفتیم، باید نماز را بخوانیم.»
وعه خاطره / ۲۵
با همان آب دور و بر وضو گرفتند. قبل از آن دست و پایشان را
خشک کردند.
بعد ایستادند توی همان آب به نماز خواندن مهر را گرفته بودند توی دستشان موقع سجده دست را بالاتر میگرفتند و سجده را انجام می دادند. نماز که تمام شد بچه ها گفتند: هیچ نمازی تا به حال این قدر به ما نچسبیده بود.»(۱)
🍂
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#کتاب
#پیشانی_سوخته
مجموعه خاطرات
تهیه و تنظیم: ستاد اقامه نماز
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂