eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.4هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
849 ویدیو
20 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
همیشه میگفت :خوشا به حال کسانی که مفقودالاثر و مفقود الجسد هستند هرشب جمعه ؛حضرت زهرا"سلام الله علیها" خودش به دیدن آن ها میرود ، بالای سرشان می نشیند ،خوشا به حالشان که خانم را می بینند آن وقت مادر جان توبروی بالای سر پسرت بهتر است یا خانم فاطمه زهرا "سلام الله علیها" میگفتم : خب معلومه حضرت فاطمه زهرا "سلام الله علیها" . میگفت :پس هیچ وقت فکر نکنی اگه من مفقود الاثر شدم چرا نیامدم ،اجازه بده بی بی دو عالم بیاید بالای سرم همیشه حواسش به رزمندگان گردان و حتی خانواده هایشان بود . گاهی وقتی از طرف لشکر هدیه ای به او میدادند آن را به خانواده رزمندگان یا شهدای گردان هدیه میکرد . یک بار که یک فرش به او هدیه داده بودند ،خبردار شد که یکی از بچه های گردان صاحب فرزند شده و در خانه اش فرش ندارد آن فرش را به عنوان هدیه تولد به خانواده اش هدیه داد . با این که خودش به آن فرش احتیاج داشت . پیکر پاکش پس از شانزده سال گمنامی در سال ۸۱ کشف و در زادگاهش ،اهواز دفن شد . https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
حماسه جنوب،شهدا🚩
🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱 ❣ در حسرت شهادت #علی تا سال ها پس از شروع دفاع مقدس سنش برای اعزام به جبهه قد نمی داد، اما
🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱 ❣در یک نگاه وصیتنامه اش را طوری نوشته بود كه انگار از شهادتش باخبر بود. او می نویسد: آری سادات و حاضرینی كه این وصیتنامه حقیر را گوش می دهید و می خوانید، من نیز مزه مرگ نه! بهتر بگویم مزه را چشیدم. شهادتی كه مرا جذب خود ساخت و من او را درك كردم و جذب او شدم... سوخته عشق الهی بود و عاقبت در تب این عشق سوخت. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1 🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱
9.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🍂🍃🍂🍃🍂 شــــهـــداهمان نورهای اسمانی حق بوده اندکه بافداکردن جان وخون ارزنده ی خود توانسته اندمقدمه انقلاب جهانی عدل مهدی موعود(عج)رافراهم اورند. یاورانی ازدیارخورشیدکه باپرتوفشانی حقانه خودتوانسته اند نورهدایت اللهی باشندوجانانه درراه حق همچون علی واردرعرصه مجاهدت ورشادتهای انقلابی؛ نگذارندوجبی ازخاکهای بهشتی ایران اسلامی به دست دشمنان پست صفت بیفتد. دشمنانی که همچون جیرجیرک شب دنبال سوراخی برای نفوذ دردل اسلام ونابودی وصلب ارامش ازمسلمانان بوده اند. پنج https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1 🍂🍃🍂🍃🍂🍃
امروز ۲۱ دی ماه یادآور روزی است که غم سنگین شهادت برادر عزیز غلامرضا رهبر در عملیات کربلای پنج در سال ۶۵ بر ما فرود آمد. *انالله و انا الیه راجعون* فاتحه و صلوات بخوانیم و از گذر عمر و یاد دوستان شهید عبرت بگیریم. *پس از ۳۵ سال همچنان در انتظار در آغوش گرفتن پیکر مطهرش لحظه شماری می کنیم.* https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
حماسه جنوب،شهدا🚩
امروز ۲۱ دی ماه یادآور روزی است که غم سنگین شهادت برادر عزیز غلامرضا رهبر در عملیات کربلای پنج در سا
❣🍂❣🍂❣🍂❣ سلام برهمه شهیدان و شهیدحاج غلامرضارهبر که هنوز بعداز۳۶سال لزآسمانی شدنش.صدای او دلها را تسکین میدهد... صدایی که بوی ورنگ خدا داشت... صدایی که با گذشت سالهااز آن هنوز تازگی وسرزندگی ونشاط را به شنونده انتقال میدهد. شهیدرهبر اجازه نداد تا زرق وبرق دنیا اورا فراگیرد... شهیدرهبرهمانی بود که نشان میداد... خودش را یک رزمنده میدانست اما درسنگررسانه... که رسالتش انعکاس رشالتهاودلاورمردی رزمندگان به جهانیان ونسلهای آینده بود... شهیدرهبرباترس بیگانه بود واین نترس بودن را به همراهان واکیپ منتقل میکرد... وقتی بااو بودی احساس آرامش میکردی... اخلاص سرلوحه رفتاروکردار او بود... اصلا از کار وفعالیت خود وجاهاو مناطق خطرناکی که درمنطقه میرفت.برای کسی تعریف نمیکرد! تامبادا ریا نشود... همیشه برای پبلاتوهایش ازسوره های جهاد وشهادت استفاده میکرد... شهیدرهبر قبل ازاینکه شهیدشود شهیدزندگی کرده بود... اوبسیارمتشرع بود وبه حلال وحرام بسیاراهمیت میداد واجازه نمیدادلقمه حرام ویا شبهه ناکی سرسفره اش برود کمتراورا بالباس معمولی دیدم. همیشه لباس خاکی به تن داشت وآماده ماموریتی جدید... پیروزی وفتوحات رزمندگان با صدای شیوا ورسای او دلنشین بود... همیشه مردم با آغازعملیاتهای رزمندگان درمناطق جنگی منتظر شنیدن خبرهای خوش پیروزی باصدای محکم وشیوای شهید رهبربودند... او درسال ۶۵ به آرزوی دیرینه اش یعنی شهادت نائل آمد... ولی دوستان .همکاران وخانواده دلسوخته اش درافسوس وداع آخر باجسم پاکش ماندند... واین افسوس بعداز ۳۶سال هنوزالتیام نیافته است... یادش گرامی وراهش پررهروباد https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1 ❣🍂❣🍂❣🍂❣
🔰❣🔰❣🔰❣ نویسنده :خانم طیبه دلقندی 💥داشت ظهر می شد. بعد از یک روز کلاس و درس ، نمـی دانـستم چـرا ایـن قدر دلم گر فته است . دروس دانشگاه ، آن هم ترم یک آن قدر سنگین نبود که باعـث خستگی و ناراحتی ام شود . «پس چرا حالم بد است؟ » برنامۀ روزم را مرور کردم تا رسیدم به تاکسی . توي تاکـسی رادیـو روشـن بود. صادق آهنگران با حزن خاصی از جبهه و کربلا میخواند . از همان لحظه هوایی شدم یاد والفجـر مقـدماتی ؛ پـاك سـازي پیرا نـشهر و سنندج؛ یاد جاده پیرانشهر به سردشت و پاكسازي جنگل آلواتان؛ دلـم بـراي بـرو بچه های پاك جبهه به پرپر افتاده بود. ان روز تا شب ذهنم مشغول بود . وقت خواب هم مدت هـا شـانه بـه شـانه شدم . یک دلم می گفت «: جبهه به نیرو نیاز داره . به قول امـام ، جنـگ در رأ س همـه امور .». ولی دل دیگرم می گفت «: پزشک متعهد هم خیلی می تونـه بـه درد بخـوره .درس خوندن هم کم از تفنگ دست گرفتن نیست . تو هنوز هیجده سالته . فرصـت براي رفتن زیاده از همۀ اینها که بگذریم، حداقل تا آخر امتحانها صبر کن .». وسط امتحان ها بود و برگه اعزام توی دستم . اصلاً هم ناراحت نبـودم . دلـم غَنج می رفت. به برگه نگاه کردم آن . روز اصلاً فکرش را هم نمیکردم که این کاغذ پاي مرا به چه ماجراهایی باز میکند . بیست و چهارم آذر سال شصت و پنج، اعزام شدم . توي لشکر چهل و یک ثاراالله کرمان معاون گروهان بودم. میگفتند قـرار اسـت عملیات شـروع شـود . در گروهان از بچه هاي دانشگاه هم یکی آمده بـود . دانـشجوي فیزیـک بـود . هـر بـار میدیدمش، دلم گرم تر میشد. شاید به این خاطر که می دیدم فقط مـن نیـستم کـه امتحانات را نیمه کاره رها کرده ام _جنوب_شهدا https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1 🔰❣🔰❣🔰