🍂 طنز جبهه
فریبرز
•┈••✾💧✾••┈•
🔹 شاگرد شوفر
وقتـی یـک شـاگرد شـوفر، مکبـر نـماز شـود، بهـتر از ایـن نمیشـود. یـه روز حـاج آقـا رفـت بـه رکـوع، هـر ذکـر و آیـهای بلـد بـود خوانـد تـا کسـی از نمـاز جماعت محـروم نمانـد. فریـبرز هـم چشـم هایـش را دوختـه بـود بـه تـه سـالن و هـر کسـی وارد میشـد بـه جـای او یااللـه میگفـت. بـرای لحظاتـی کسـی وارد نشـد، فریبـرز بلنـد گفـت:
یااللـه نبـود... حـاج آقـا بزن بریـم !!...
🔹 دنده دو!؟
رزمنــده هـــا برگشــته بـــودن عقــب. بیشترشــون هـــم راننــده کامیــونهایی بــودن کــه چنــدروزى نخوابیده بــودند. ظهــر بــود و همـه گفتنـد نمــاز رو بخوانیم و بعد بریم بـراى اسـراحت.
امِـام جماعت اونجـا یـه حـاج آقـاى پیـرى بـود کـه خیـلى نمـاز رو كُنـد مـى خوانـد. رزمنـده هـاى خیـلى زیـادى پشـتش ایستــادند و حـاج آقا نمـاز رو شروع
کـرد. آنقـدر کُنـد نماز خوانـد کـه رکعـت اول ده دقیقـه اى طـول کشـید! وسـطاى
ركعـت دوم بـود؛ کـه فریـرز کـه مکبـر بـود بلنــد داد زد: حــــاجججججججییییییییى!
جـون مـادرت بـزن دنـده ددددددددددو. صف نمـاز بـا خنده بچهها منفجـر شد...
🔹 همه برن سجده..!!!
شــب ســیزده رجــب بــود. حــدود ۲۰۰۰ بســیجی لشــکر در نمازخانــه جمــع شـده بودنـد. بعـد از نماز فریـبرز پشـت تریبـون رفـت و گفـت امشـب بسـیار شـب عزیـزی اسـت و ذکـری دارد کـه ثـواب بسـیار دارد و در حالـت سـجده بایـد گفتـه شــود... تعجــب کــردم! همچیــن ذکــری یــادم نمیآمــد! خلاصــه تـمـام ایــن جمعیــت
بـه سـجده رفتنـد کـه فریبـرز ایـن ذکـر را بگویـد و بقیـه تکـرار کنـند. هـر چـه صبـر
کردیــم خــبری نشــد. کــم کــم بعضــی از افــراد سرشــان را بلنــد کردنــد و در کـمـال نابـاوری دیدنـد کـه پشـت تریبـون خالـی اسـت و فریـبرز یـک جمعیـت ۲ هزار نفـری را سر کار گذاشــته اســت... بچههــا منفجــر شــدند از خنــده و مســئولین بــه خاطــر شاد کردن بچهها به فریبرز، یک رادیو هدیه کردند.
•┈••✾💧✾••┈•
#طنز_جبهه
#طنز_اسارت
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 یازده / ۷۹
خاطرات پروفسور احمد چلداوی
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🔹 بیشتر، دوشنبه ها و پنج شنبه ها روزه می گرفتیم. موقع افطار با غذایی مرکب از تلیت صبحانه و ناهار و شام که غذای خوشمزه ای از آب در میآمد افطار میکردیم و قبلش هم دعا می خواندیم .
حقوق دو ماهم را که روی هم سه دینار می شد، یکجا گرفتم. حالا من پولدار اسایشگاه ۲ بودم.
تقریباً یک سوم قوطی شیر خشک یا سی عدد نان صمون خریدم. همه پولم را خرج خرید شیره خرما و شیر خشک و خوراکیهای دیگر کردم و با بچه ها خوردیم. با جعفر رجبی، فرماندهی یکی از گروهانهای گردان ۱۴۴ لشکر ۲۱ حمزه که مسئول آسایشگاه بود هماهنگ کرده بودیم و شبهای چهارشنبه و جمعه، مخفیانه و به دور از چشم نگهبانها دعای توسل و کمیل میخواندیم. بچه ها در گروه های چند نفری چند گوشه آسایشگاه جمع میشدند و برای رد گم کردن، بعضی از بچه ها وسط آنها دراز میکشیدند و درازکش دعا میخواندند و بعضی ها پشت به قبله در بین جمع دعا می خواندند.
فقط می ماند صدای دعاخوان که باید به گوش همه میرسید که صدای او را در میان صدای بلند تلویزیون گم میکردیم. افرادی که دعای کمیل را از حفظ بودند زیاد نبودند؛ به همین خاطر تجمع اسرا برای دعای کمیل بیشتر بود و احتمال لو رفتن هم زیادتر میشد. ولی برای دعای توسل به خاطر اینکه تعداد بیشتری این دعا را حفظ بودند، حساسیت کمتری ایجاد میکرد و راحت تر می توانستیم توسل بخوانیم. روزها میگذشت و روزبه روز ایمان و مودت بین بچه ها بیشتر می شد. دیگر بازار خبر چینی کساد شده بود. خبرچینها هم توبه کرده و به آغوش بچه ها بازگشته بودند. خبری از کتک های دسته جمعی و انفرادی طاقت فرسا نبود اما این وضع، آرامش قبل از طوفان و آتشی بود زیر خاکستر. در اولین اقدام بعثی ها برای انحراف اخلاقی و تخریب روحیه بچه ها یک ویدئو آوردند و فیلمهای مبتذل پخش کردند. بچه ها هم اجباراً باید فیلم ها را نگاه میکردند. آنها به اجبار بچه ها را برای تماشا داخل سالن می آوردند و همانجا آمار میگرفتند تا کسی جیم نزند و سپس فیلم را اکران میکردند. بچه ها هم سرها را پایین میانداختند و زمزمه کنان شروع به خواندن دعا و قرآن می کردند. تا جایی که اگر صدای تلویزیون به دلایلی کم میشد صدای زمزمه ها به وضوح شنیده میشد. با این ابتکار معنوی بعثی ها کوتاه آمدند و از آوردن فیلم های مبتذل منصرف شدند. یادم هست روز اول که ویدئو را آوردند سروان عراقی آمد و شروع کرد به منت گذاشتن بر سر بچه ها که ما چنین هستیم و برای راحتی شما ویدئو آورده ایم. فیلم اول خیلی مبتذل بود و خود بعثی ها چهارچشمی نگاه میکردند و مثل حیوان لذت می بردند و همین باعث شده بود متوجه سرهای پایین بچه ها نشوند. یک سرهنگ خلبان ایرانی به نام محمد را هم برای تماشای اجباری آورده بودند. افسر عراقی برای منت گذاری رو به این خلبان کرد و گفت: «ها محمد اشلونه الفيلم» یعنی ها محمد فیلم چطوره؟ او انتظار داشت با به به و چه چه سرهنگ روبه رو شود. اما محمد، با لبخندی معنی دار به افسر عراقی گفت: بله قربان برا بچه ها خوبه. من هم این جمله خلبان را با آب و تاب ترجمه کردم تا باد افسر عراقی را بخوابانم. افسر عراقی از متلک محمد ناراحت شد اما به روی خودش نیاورد.
•┈••✾○✾••┈•
ادامه دارد
#یازده
کانال حماسه جنوب/ ایتا
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂 یک نگهبان داشتیم بنام علی که بعدا معروف شد به "علی اسپانیایی".
قضیه از این قرار بود که علی از کارمندان سفارت عراق در اسپانیا بود و در عراق داماد عزت یخی یا همون عزت ابراهیم موحنایی، یکی از معاونین صدام.
علی بدون اجازه دولت عراق تجدید فراش کرد و یک زن اسپانیایی اختیار نمود و مورد غصب صدام قرار گرفت و حکم اعدام برای او بریده شد که با وساطت عزت ابراهیم (پدر خانمش) یک درجه تخفیف گرفت و حکمش شد، خدمت در پادگانهای عراق تا آخر عمر، بدون حق رفتن به مرخصی.
علی سوسرایی
تکریت ۱۱
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂 #نکات_تاریخی
🔻 جشنهای ۲۵۰۰ ساله / ۳
┄┅═✼✿✵✦✵✿✼═┅
🔹 اسراف و ولخرجی
آن گونه که هیکل می نویسد، تهیه غذا و آذوقه این مراسم به عهده رستوران ماکسیم «Maxim» گذاشته شد و کوههای خاویار و دیگر غذاهای لذیذ به مصرف می رسید. تجهیزات مورد نیاز برای تهیه و ادامه این خوشگذرانی فوق تصور بود، نیروگاههای تأمین برق یخچالها و واحدهای تهویه مطبوع، تلفنها، تلویزیونها، وسایل حمل و نقل و غیره در بیابان بر پا شده بود.
هزینه این جشنها هیچ گاه معلوم نشد، ولی عمده بودجه مملکت، ظرف چند سال در این راه به کار رفت و بسیاری از امور عادی کشور معوق ماند. علاوه بر بودجه دولت، برخی از سرمایه داران بخش خصوصی نیز در این مورد به دولت کمک کردند.
حسنین هیکل، هزینه این مراسم سه روزه را برای ملت ایران ۱۲۰ میلیون دلار و منابع دیگر، رقم ۵۰۰ میلیون دلار را ذکر می کنند. اما این جشنها پایان ماجرا نبود، سال ۱۳۵۱، سالگرد همین جشنها را جشن گرفتند، چند ماه بعد، جشنهای نخستین دهه انقلاب سفید و بعد از آن نوبت به جشنهای پنجاهمین سال سلطنت پهلوی رسید و همچنان ادامه داشت.
همه اینها غیر از جشنهای عادی سالیانه بود که به مناسبت ایام تولد و ازدواج خاندان سلطنتی بر پا می شد و طی سالها، مدارس و ادارات به تعطیلی آنها عادت داشتند. اما این همه تجمل و تشریفات و تفریح و مسافرتهای خارج، کافی نبود و شاه می خواست جزیره کیش را به مونت کارلوی حاره ای ایران تبدیل کند که سلطنتش کفاف نکرد. به طور خلاصه باید گفت که این دوره، دوره اوج خوشی و خوشگذرانی شاه و خاندان سلطنتی بود.
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂 مطرح شدن دوباره نام پرویز ثابتی (نفر دوم ساواک و آزادیخواه امروز) فرصت خوبی است برای بازدید عمومی دانش آموزان، دانشجویان و سایر تشکلهای فرهنگی و مردمی از #موزه_عبرت
مکانی که بعد از ۴۴ سال همچنان بهترین ویترین از جنایتهای بی سابقه ساواک در دوره پهلوی است.
تاریخ را برای نسل جدید نباید فقط تعریف کرد، باید نشان داد.
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
https://eitaa.com/joinchat/1844903939C0e8d01846b
🍂
در عکسهای گرفته شده به وسیله هواپیماهای آر اِف-4 در نیمه دوم اردیبهشت، وجود یک پل شناور بین ساحل خرمشهر و خاک عراق مورد شناسایی مفسرین عکس هوایی قرار گرفت. این پل چند تکه جهت پشتیبانی قوای عراقی و با اتصال چند جزیره در اروند رود، بهصورت ماهرانهای نصب شده بود تا در معرض دید هواپیماهای ایرانی نباشد و از بمباران در امان باشد.
پس از شناسایی موقعیت پل، دستور انهدام آن داده شد. چند بار خلبانان نیروی هوایی سعی کردند آن را از بین ببرند ولی به دلیل موقعیت خاص آن و وجود پدافند قدرتمند دشمن، این پروازها بدون نتیجه باقی ماند. در نهایت مأموریت انهدام پل، این بار به یکی از معروفترین خلبانان فانتوم واگذار شد. محمود اسکندری که بدون شک یکی از قهرمانان جنگ ایران و عراق محسوب میشود همراه با اکبر زمانی به عنوان خلبان کابین عقب در یک پرواز متهورانه موفق شدند قطعه اصلی این پل دستنیافتنی را منهدم کنند.
#گزیده_کتاب
#تنها_بی_سلاح
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔹خوشمزه ترین پرتقال
● عباسعلی مومن (نجار)
بعد از مدتها از اسارتمان در اردوگاه گذشت یک روز دسر پرتقال آوردند و اگر اشتباه نکنم به هردو یا سه نفر یک پرتقال ریز میزه دادن و بوی عطر پرتقال فضای آسایشگاه رو دگرگون کرده بود و هر سه نفر نوبتی پرتقال رو چند ثانیه بو میکردیم بعد از یک سال دور از میوهجات خیلی جالب و جذاب بود. قدر نعمتهای خدا رو آنجا بود که پی بردیم. بعداز نوش جان، پوست پرتقال رو جمع کردم و داخل یک پارچه کوچک گره زدم و هر روز کمی خیس میکردم بجای عطر همیشه داخل جیبم میزاشتم تا یک ماه بوی پرتقال برمشامم میخورد 🍊
🔹آزاده تکریت ۱۱
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
قال الکاظم علیه السلام:
وَاللّهِ ما اُعطِیَ مُومِنُ قَطَّ خَیرَ الدُّنیا وَالآخِرَةِ، اِلاّ بِحُسنِ ظَنِّهِ بِاللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ رَجائِهِ لَهُ وَ حُسنِ خُلقِهِ وَالکفِّ عَنِ اغتیاب المُؤمِنینَ
به خدا قسم خیر دنیا و آخرت را به مؤمنی ندهند مگر به سبب حسن ظن و امیدواری او به خدا و خوش اخلاقی اش و خودداری از غیبت مؤمنان.
بحارالأنوار، ج ۶، ص ۲۸، ح ۲۹
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂