eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹؛🍂؛🌹 🍂؛🌹 عبور از 🌹؛ آخرین خاکریز / ۱۷ خاطرات اسیر عراقی دکتر احمد عبدالرحمن ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔹 سپتامبر سیاهی دیگر به ما ابلاغ شد که فرمانده لشکر شش وارد شهر شده و بلافاصله به مقر مرزبانی نزدیک مرکز شهر رفته و اتاق عملیاتی را در زیر زمین برای پیگیری اوضاع مهیا ساخته است. هم چنین به ما دستور داده است که درمانگاه را به طور کامل تخلیه و به حدود ده کیلومتری غرب شهر عقب نشینی کنیم. مردم با ادامه گلوله باران که گاهی به مدت نیم ساعت متوقف و بار دیگر به طور متناوب از سرگرفته می‌شد به تدریج شهر را ترک کردند. گلوله ها تمامی شهر، اعم از پادگانها نیروگاهها و دیگر تأسیسات زراعی و دولتی را زیر آتش خود داشت. آن روز یک نظامی از گردان اول تیپ ۲۵ پیاده مجروح شد، ناگزیر او را به بیمارستان الجمهوری انتقال دادیم. برای رساندن خون به این مجروح به واحد نظامی او رفتم، کارکنان بیمارستان را که در حال تخلیه بیمارستان از تجهیزات گران قیمت بودند، دیدم. نزدیک ظهر بود و خستگی جسمی و روحی به تدریج مرا از پای در می آورد، به طوری که وقتی می‌خواستم آتش سیگارم را روشن کنم احساس کردم دست‌هایم میلرزد. به بیمارستان بازگشتم، پرسنل آنجا در حال خاتمه مأموریت حمل دستگاهها داروها، اثاثیه ها و اوراق به کامیون بودند. در آن لحظه حساس و بحرانی، افسری با درجه ستوان یک خود را از نفتخانه که زیر آتش توپ قرار داشت به بیمارستان رساند. وی هراسان و وحشت زده درخواست کرد که به علت داشتن حساسیت شامه به دود باروت و انفجار به بیمارستان بعقوبه انتقال یابد. وی در حالی که می‌لرزید گفت که توپخانه ایران او را حین حرکت در جاده نفتخانه هدف قرار داده است. در همین موقع افسر دیگری با درجه سروانی مراجعه کرده و به علت ابتلا به بیماری قند درخواست اعزام به بعقوبه را کرد. من از فرار هیچ کس از صحنه درگیری بی‌حاصل با کشور مسلمان ایران متعجب نمی‌شوم ولی قضیه در مورد این قبیل افسران متفاوت بود. بعد از شروع جنگ افراد زیادی را دیدم که هنگام ملاقات و گفت و گو با خبرنگاران رسانه های تبلیغاتی یا زیر دستانشان، خود را وطن پرست و ناسیونالیست دو آتشه نشان می‌دادند اما هویت واقعی شان چیز دیگری بود. این دو افسر هم همیشه خود را در ظاهر چون شیری دلیر جلوه می دادند اما در جنگ همچون گوسفندان ترسو بودند. حدود ساعت دو بعد از ظهر به یک قلعه نوساز در فاصله ده کیلومتری غرب شهر نزدیک ایست بازرسی انتقال یافتیم. به ظاهر قلعه بزرگی بود، ولی هنوز بنای آن تکمیل نشده و تصور می رفت مقر دائمی یکی از واحدهای نظامی است. اهالی شهر هم در حال مهاجرت به شهر سعدیه و جلولاء یعنی حدود سی کیلومتر به سمت غرب بودند جایی که چند باب مدرسه و مجتمع مسکونی برای اسکان آنها در نظر گرفته شده بود. در این وضعیت حرص و ولع انسانها به زشت ترین صورتی نمودار بود، برخی از رانندگان اتومبیلهای کرایه و ماشینهای شخصی، در آن لحظات حساس و رقت بار به فکر سودجویی افتادند. تا اینکه ارتش وارد عمل شد و صاحب هر ماشین و کامیونی را مجبور کرد عده ای از مردم را همراه خود ببرند. واحد دژبانی مستقر در ایست بازرسی برای تضمین اجرای کامل این دستور گواهینامه های کامیون داران را تا پایان جابه جایی شهروندان از آنها گرفت. عده ای از مردم مجبور شدند مقداری از جاده را پیاده بروند تا در بین راه اتومبیل آنها را سوار کنند. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ادامه دارد لینک عضویت ↙️ @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🌹؛🍂؛🌹 🍂؛🌹 عبور از 🌹؛ آخرین خاکریز / ۱۸ خاطرات اسیر عراقی دکتر احمد عبدالرحمن ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔹 با نزدیک شدن غروب آفتاب، خانقین مانند شهر اشباح به نظر می‌رسید. درهای تمامی منازل، انبارها، اماکن و دوایر، بسته بود و هیچ عابری و یا اتومبیلی در خیابانها به چشم نمی خورد. تنها مأمورین پلیس، جیش الشعبی، برخی از کادرهای پزشکی، نیروهای ارتشی و گارد مرزی که عهده دار حفظ امنیت بودند در صحنه حضور داشتند. بعد از غروب آفتاب روی بام قلعه رفته و فرود خمپاره های سنگین در مناطق مختلف را می‌دیدم. برخی از خمپاره ها از سمت غرب، طرف ما پرتاب می‌شد و برخی دیگر بر روی ساختمانهای پادگان خانقین واقع در پنج کیلومتری طرف مقابل ما فرود می آمد، ولی خوشبختانه از آن نزدیک تر اصابت نمی کرد. با اینکه قدری متشنج بودم و زیادتر از حد معمول روزانه سیگار می‌کشیدم ولی هرگز وحشتی نداشتم. منظره فرود خمپاره ها و تصاعد دودها را جز در فیلمهای سینمایی جایی ندیده بودم ولی اینک به طور عینی مشاهده می کردم هنگامی که در اوت ۱۹۷۹ لباس نظامی به تن کردم لحظه های پرهیجانی را از ذهن گذرانده بودم، آرزویم بود که در جنگ با اسرائیل شرکت کنم، با اینکه به نظر افراد بسیاری تصوری احمقانه بود. جنگ با اسرائیل جهاد محسوب می شود. مگر نه اینکه پیامبر اکرم (ص) در این مورد می فرماید: «هر کس که بدون جهاد در راه خدا از این دنیا برود و یا امر جهاد را در حد لفظ در نظر گیرد همچون مردگان عهد جاهلیت محسوب می‌گردد.» آخرین گلوله خمپاره حدود ساعت هفت و سی دقیقه بعد از ظهر فرود آمد و پس از آن آرامشی نسبی حکمفرما شد، البته آرامشی قبل از طوفان. اینها جزئیات کامل حادثه ای است که در روز پنجشنبه چهارم ۱۳ شهر بویه ۷۹ سپتامبر سال ۱۹۸۰ رخ داد. پرهیز از نتیجه گیری شتابزده، صدام در تمامی گفتارها و سخنرانی‌هایش پیرامون علل شروع جنگ، درگیریهای پراکنده و تبادل آتش بین دو طرف را به حساب جنگی تمام عیار گذاشت ولی مسئله به این سادگی‌ها نیست. هدف قرار گرفتن یک شهر مرزی بخشی از درگیریهایی است که احتمال وقوع آن در مناطق متعدد ممکن است حتی خود عراق با کشورهای کویت و سعودی وارد درگیریهای مرزی شد بی آنکه روزی به جنگ تمام عیار منتهی گردد. مسلم پاسخ طبیعی زیر آتش قراردادن شهر مرزی عراق، هدف قرار گرفتن متقابل شهر مرزی ایران است. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ادامه دارد لینک عضویت ↙️ @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🌹؛🍂؛🌹 🍂؛🌹 عبور از 🌹؛ آخرین خاکریز / ۱۹ خاطرات اسیر عراقی دکتر احمد عبدالرحمن ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔹 حوادثی که طی چهارم تا بیست و دوم سپتامبر (۱۳ تا ۳۱شهریور۵۹) رخ داد خارج از چارچوب برخوردهای مرزی نبوده و جنگی محسوب نمی‌شد. حتی اطلاعیه هایی که از طریق رسانه های تبلیغاتی پخش می‌شد یا از سوی سخنگوی رسمی وزارت کشور و یا دفاع انتشار می یافت فقط در روز بیست و دوم سپتامبر اولین اطلاعیه نظامی منتشر شد و این ثابت می‌کند که جنگی در کار نبوده است. از طرف دیگر رسانه های تبلیغاتی بین المللی هر چند وقت یک بار به این درگیریهای مرزی اشاره می‌کردند ولی شیوه انعکاس اخبار و گزارشها در روز بیست و دوم سپتامبر رنگ تازه ای به خود گرفت و پرهیز از نتیجه گیری شتابزده رسانه های تبلیغاتی ضمن پرداختن به جنگ بین عراق و ایران تحلیل ها و تفسیرهای سیاسی متعددی در این زمینه ارائه کردند. شاید برخی در نتیجه گیری عجله کرده ادعا کنند که به هر حال ایران تجاوز را آغاز کرد و با گسترش دامنه تشنج طی روزهای یک تا چهارم سپتامبر(۱۰تا۱۴شهریور) موجبات شروع جنگ را فراهم ساخت، ولی از یک سو با نگاهی به حوادث ماه ژوئن که پیش از این ذکر شد و همچنین که در بمباران شهر خانقین نهفته است متوجه حقایق خواهیم شد. خسارات وارده به شهر بزرگی نظیر خانقین که مدت چهارده ساعت زیر آتش توپخانه قرار داشت از تعداد کمی کشته و مجروح تجاوز نمی‌کند. در مورد ساختمانها جز شکاف بزرگی در سقف ساختمان فرمانداری خانقین که براثر اصابت خمپاره قبل از شروع ساعت کار اداری به وجود آمده بود ضایعات دیگری ندیدم. البته دیوار خارجی بیمارستان شهر که در مجاورت اداره مرزبانی قرار داشت براثر اصابت گلوله خمپاره ضررهایی دید اما خسارات جانی در بر تأسیسات نظامی اطراف شهر نیز که زیر آتش شدید گلوله های خمپاره قرار داشت به استثنای مجروحی که پیش تر در موردش صحبت کردیم خسارات جانی دیگری را متحمل نشد. بی شک اگر مرکز پر جمعیت شهر که بازارها ادارات دولتی پارکینگ اتومبیل‌ها، سینماها و اماکن مسکونی در آن قرار دارند مورد هدف قرار می‌گرفت، کشتاری عظیم به راه می افتاد. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ادامه دارد لینک عضویت ↙️ @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🌹؛🍂؛🌹 🍂؛🌹 عبور از 🌹؛ آخرین خاکریز / ۲۰ خاطرات اسیر عراقی دکتر احمد عبدالرحمن ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔹 در چگونگی وقوع حادثه روز چهارم سپتامبر نکات مبهمی نهفته است، من فقط حوادث را از دید خودم و در موقعیتی که هنگام گلوله باران قرار داشتم تشریح می‌کنم که مسلم برای بیان تمام حقیقت ماجرا کافی نیست. گلوله هایی از شرق، شمال شرق و یا جنوب شرق به سمت خانقین پرتاب می‌شد. احتمال اینکه نیروهای عراقی در این گلوله باران نقشی داشته باشند امری دور از انتظار نیست. بعدها یکی از افسران توپخانه که در حین گلوله باران حضور داشت و اینک در اسارت نیروهای اسلامی به سر می برد گفت که برخی از آتشبارهای عراق به این عمل مبادرت ورزیدند. آنها برای بمباران خانقین یا به خاک ایران نفوذ کرده و یا اینکه در مناطق نزدیک به قوره تو و یا تپه زين القوس مستقر شدند. با نگاهی به نقشه، متوجه فرورفتگی مرز عراق در این دو منطقه به خاک ایران خواهیم شد. بنابراین چنین تصوری ممکن به نظر می‌رسد که توپخانه عراق از حوالی این دو نقطه مراکزی از شهر خانقین را گلوله باران کرده باشد. در تاریخ به حادثه مشابهی قبل از تجاوز آلمان هیتلری به خاک لهستان در ۱۹۳۹ برمی خوریم. یگانی از نیروهای آلمانی به خاک لهستان نفوذ کرده تا برخی از تأسیسات آلمان را مورد هدف قرار دهد و با این عمل بهانه ای جهت حمله ارتش آلمان به لهستان داشته باشد. 🔸 بی درنگ به سمت دوزخ حدود ساعت ده پنجشنبه شب به همراه یکی از همکارانم به پشت بام قلعه رفتم تا بعد از سپری کردن حوادث مهیج و طاقت فرسای روز بخوابم. هوا بسیار لطیف بود و خستگی خواب را به چشمان ما نزدیک می کرد. ناگهان صدای غرش زره پوشها آرامش شب را برهم زد. انبوه عظیمی از زره پوشها در نزدیکی محل بازرسی در حرکت بودند ولی تاریکی شب ما را از مشاهده آنها باز می‌داشت. با اندیشه علل و انگیزه این نقل و انتقالها به بستر رفته تا اینکه غرق در عالم خواب و رویاهای دلپذیر شدم. صبح که از خواب بیدار شدم بی درنگ به جاده خیره شدم تا ببینم چه اتفاقی در آنجا رخ می‌دهد. دو طرف جاده بین المللی را ده تا تانک، خودروی زرهی، تجهیزات پدافندی موسوم به شلیکا و اتومبیل‌های گوناگون اشغال کرده بودند. عراق سرگرم تجهیز نیروهای خود بود. خودروها به دو گردان تیپ شانزده لشکر شش که مقر آن در جلولاء واقع شده بود تعلق داشت. نظر به اینکه این تیپ از بهترین تیپ‌های ارتش عراق به حساب می‌آمد انتظار وقوع حوادث تلخ تری را داشتیم. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ادامه دارد لینک عضویت ↙️ @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🌹؛🍂؛🌹 🍂؛🌹 عبور از 🌹؛ آخرین خاکریز / ۲۱ خاطرات اسیر عراقی دکتر احمد عبدالرحمن ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔹 ششم سپتامبر دستوراتی در مورد ترک قلعه و حرکت به سمت دیگر جاده دریافت کردیم. در ضلع جنوبی دو پادگان دائمی مقر گردان شناسایی ولید در نزدیکی خیابان و مقر گردان اول تیپ ۲۵ زرهی در خیابان و نیز مقری متعلق به یک واحد نظامی که برایم نا آشنا بود، قرار داشت. دستور انتقال به پادگان گردان شناسایی اجرا شد. مسئول درمانگاه و سایر پزشکان از مرخصی برگشته بودند. ظهر یک پزشک نظامی به ما ملحق شد به تدریج اتاقهایی را برای درمان مجروحان آماده کردیم. نظر به اینکه پرسنل گردان مأمور انجام مأموریتهای شناسایی در مرزها بودند اکثر راهروهای پادگان خالی بود. به همین خاطر، با مشکل کمبود اتاقها و راهروهای خالی مواجه نشدیم. اوضاع بسیار جدی بود و برای روزهای آتی خسارات و تلفات زیادی انتظار می رفت. روز یکشنبه هفتم سپتامبر فرمانده یگان پزشکی وابسته به تیپ شانزده نزد ما آمد تا ضمن هماهنگی کارها کیفیت سرویس دهی به مجروحان را مشخص سازد. همه چیز در پادگان موقت ما مهیا بود اما مسائل مهمتری در پادگان مجاور اتفاق می افتاد که مدتی بعد از آنها مطلع شدیم. حدود ساعت یک بعد از ظهر گردانهای زرهی به سمت جنوب تپه استراتژیک زین القوس به راه افتادند. تانکها و زره پوش ها بین تپه ها و زمین‌های ناهموار در حرکت بودند تا اینکه از نظرها ناپدید شدند. در آن لحظه به طور دقیق از علل نقل و انتقال اطلاعی نداشتم تا اینکه در ساعت دو و چهل دقیقه بعد از ظهر مسائل روشن شد. عده ای از آتشبارهای توپخانه حملات سنگین و هماهنگی را که به ارکستر مرگ شباهت داشت آغاز کردند. فکر می‌کردیم زیر آتش توپخانه ایران قرار داریم. به دنبال یافتن پناهگاهی، حفره ای، سنگری و یا خاکریزی به این سو و آن سو می دویدیم. برخی نظامیان که با تجربه هم بودند به پشت بوته ها پناه می‌بردند. هر چند می‌دانستند که این بوته ها در برابر آتش توپخانه آسیب پذیر هستند. اندکی بعد متوجه شدیم گلوله ها توسط توپخانه خودمان شلیک می‌شود. حملۀ بزرگی توسط یک تیپ ناقص زرهی و با پشتیبانی حملات توپخانه آغاز شد. هدف منطقه زین القوس بود. در میان انبوه آتش و دود یک فروند هلیکوپتر حامل رئیس ستاد کل و به روایتی وزیر دفاع از مقر گردان اول تیپ ۲۵ که به مرکز فرماندهی صحرایی بلند شد، به مقصد بعقوبه یا بغداد به پرواز درآمد. ما قبل از وقوع حادثه از حضور این عده در منطقه مطلع نبودیم شاید آنها شخصا بر اجرای حملات نظارت می‌کردند. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ادامه دارد لینک عضویت ↙️ @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🌹؛🍂؛🌹 🍂؛🌹 عبور از 🌹؛ آخرین خاکریز / ۲۲ خاطرات اسیر عراقی دکتر احمد عبدالرحمن ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔹 حدود شش ساعت بعد از آغاز حمله نیروهای مهاجم به تمامی اهداف از پیش تعیین شده دست یافتند و کنترل تپه زین القوس را که میان آن مرزهای بین المللی قرار دارد به دست گرفتند. یکی از افسران کادر فرماندهی تیپ شانزده که در حملات شرکت داشت می‌گفت: "ایرانی ها فقط صد و پنجاه دستگاه تانک و زره پوش داشتند." بعد از اینکه جنگ شروع شد و نیروهای عراقی با پیشروی حدود سی تا پنجاه کیلومتر در عمق خاک ایران بر سلسله کوه های سر به فلک کشیده ای که از خانقین قابل رؤیت بود تسلط یافتند نیروهای مستقر در روی آن کوهها توانستند تمامی منطقه را تا غرب و حتی شهر سعدیه واقع در سی کیلومتری غرب خانقین زیر نظر بگیرند. بنابراین نیروهای ایرانی می توانستند بر نیروهای زرهی عراق که دو روز در دشت خانقین بی درنگ سازماندهی شدند اشراف داشته باشند و حتی نیروهای ایرانی مستقر در تپه زین القوس می‌توانستند با چشم غیر مسلح زره پوشهای عراقی را مشاهده کنند. با این همه در جو متشنج و تیره ای که نمی توان این قبیل حرکت ها و نقل و انتقالها را فقط یک مانور به حساب آورد، نیروهای ایرانی برای برخورد با احتمالات هیچگونه تدبیری اتخاذ نکردند. امکانات خود را تقویت نکرد. حتی به حال آماده باش نیز در نیامدند. صدام مدعی بود که ایرانیها خود را برای تهاجم و اشغال عراق آماده می‌کنند و حمله عراق به منظور خنثی کردن این اهداف و تحرکات بوده است، اما واکنش ایران یعنی ایران به اعزام واحدهای پشتیبانی و یا نیروهای ذخیره به منطقه اصراری نداشت. این وضعیت در دیگر مناطق عملیاتی با فواصل زمانی بین عملیاتها، پانزده روز قبل از شروع جنگ، در بیست و دوم سپتامبر سال ۱۹۸۰ تکرار شد اما از تدارکات ایران که صدام از آن دم میزد، خبری نبود. آیا ارتش عراق می توانست در صورت مواجه شدن با سدی محکم به این سرعت پیشروی کند؟ آیا کسی که قصد اشغال عراق را داشته باشد نباید حداقل چند لشکر و هزاران خودرو زره پوش بسیج کند؟ نیروهای عراقی در پیشروی سریع روز بیست و دوم سپتامبر و پیشروی های بعدی گاهی مجبور به توقف تغییر مسیر می شدند، چون با مقاومت خودجوش گروهی از افراد قبایل مواجه می‌شدند ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ادامه دارد لینک عضویت ↙️ @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🌹؛🍂؛🌹 🍂؛🌹 عبور از 🌹؛ آخرین خاکریز / ۲۳ خاطرات اسیر عراقی دکتر احمد عبدالرحمن ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔹 یکی از افسران ضد اطلاعات خانقین مطلب حساس و در عین حال مبهمی را برایم تعریف کرد. ساعت به بامداد روز هفتم سپتامبر یعنی پنج تا شش ساعت قبل از آغاز حمله، اتومبیلی با پلاک دیپلماسی حامل یکی از کارمندان سفارت ایران در بغداد و شاید وابسته ای مطبوعاتی و یا فرهنگی که از بغداد به سمت ایران در حرکت بود، از محل بازرسی و از میان انبوهی تانک و زره پوش مستقر در دو طرف جاده عبور کرده به منذریه رسید و از آنجا وارد خاک ایران شد. اجازه عبور به این اتومبیل اشتباه بزرگی بود که ضد اطلاعات نظامی بعد از فوت وقت متوجه آن شد. این دیپلمات می‌توانست گزارش مفصلی از مشاهدات خود در طول مسیر را در اختیار مقامات مسئول ایران قرار دهد و آنها بلافاصله با تقویت و بسیج یگانهای ویژه تحت پشتیبانی هلی کوپترهای ضدزرهی وارد عمل شود. برای انجام چنین مأموریتی توسط ارتش ایران که مجهز به بهترین و مدرن ترین انواع سلاح ها و تجهیزات بود کافی به نظر می‌رسد. اما فرماندهان نظامی ایران اعم از منطقه ای و یا مرکزی هیچگونه واکنشی از خود نشان ندادند، چرا؟ ۱. شاید دیپلمات ایرانی تصور کرده زره پوش ها و تانکهای مستقر در آن منطقه قصد تفریح، کسب انرژی و یا صید آهو و کبوتر داشتند، یا اینکه تانکها و ماشینهای باری روکش دار بودند و به همین خاطر به موردی برنخورده تا مسئولین کشوری را مطلع سازد. باید بنا را بر حسن نیت او بگذاریم در غیر این صورت بدون شک او با عراق همکاری می کرد. ۲. افسران و مسئولان همدست رژیم عراق که در مراکز مهم ارتباطی نیروهای مسلح ایران به کار اشتغال داشتند گزارشهای این دیپلمات را به اطلاع مسئولین سیاسی کشور نرساندند. ۳. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، نیروهای ایرانی به علت فرار فرماندهان ارشد و اعدام عده ای از آنها به دلیل وفاداری به رژیم آمریکایی شاه از انجام هرگونه تحرک جدی عاجز بودند. در مراکز تصمیم گیری حکومت نوپای ایران که مرحله ای از درگیری قدرت بین جناح اسلامی و جناح اسلامی ماب ظاهری برای به دست گرفتن زمام امور کشور را پشت سر می گذاشت، خیانت و توطئه خطرناکی پی ریزی می‌شد و اگر چنین موردی وجود نداشت تصور می شد برخی از گردانندگان ناصالح امور، خواهان منتهی شدن این حوادث به درگیری با عراق و در نتیجه کنار رفتن جناح اسلامی از صحنه قدرت بودند. اما آنچه مسلم است ایران هرگز قصد تهاجم به خاک عراق را در نخستین روزهای عمر حکومت اسلامی نداشت. خسارت آن روز ما به دلیل ضعف و آسیب پذیری نیروهای مقاومت ایرانی بسیار ناچیز بود. آن شب افسر ضد اطلاعات لشکر شش از مجروحان بستری در راهروها بازدید کرده پیروزی برادرانشان را در برافراشتن پرچم عراق که تنها در شش ساعت به طول انجامیده بود را برای آنها تبریک گفت. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ادامه دارد لینک عضویت ↙️ @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🌹؛🍂؛🌹 🍂؛🌹 عبور از 🌹؛ آخرین خاکریز / ۲۴ خاطرات اسیر عراقی دکتر احمد عبدالرحمن ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔹 صبح روز بعد، هشتم سپتامبر بعد از سپری کردن شبی همراه با حملات پی در پی و گاهی متناوب توپخانه عراق، از رختخواب برخاستیم. حدود ساعت هشت بامداد صدای غرشی در آسمان که با غرش توپها تفاوت داشت شنیدیم، جنگنده ای سریع از شرق به غرب در حال پرواز بود. سربازان هلهله کنان با تکان دادن دست نسبت به خلبان ابراز احساسات کردند. بعد از گذشت مدتی کوتاه، فهمیدم هواپیما از نوع اف چهار بود که عراق در اختیار نداشت، با صدای بلند فریاد زدم: «این هواپیما ایرانی است.» همه به وحشت افتاده و سراسیمه به جست وجوی پناهگاهی پرداختند. پرواز یک جنگنده از ارتفاع پایین به قصد تهاجم میتواند بسیار ترسناک و وحشتناک باشد اما این هواپیما با یک پرواز سریع از بالای سر نیروهای عراقی مستقر در منطقه رد شد و اقدام به گشودن آتش نکرد. شاید در حال انجام مأموریت شناسایی بود ولی هنگام دور زدن به قصد مراجعت در معرض پرتاب چند فروند موشک ضدهوایی قرار گرفت که یکی از آنها به دم هواپیما اصابت کرد. وی توانست خود را با همان وضع به داخل خاک ایران بکشاند و در آنجا سقوط کرد. اخباری که از مجروحان و ماشین‌های حامل آذوقه به جبهه می‌رسید نشان می‌داد که واکنش ایران از روز هشتم سپتامبر، رو به شدت گذاشته و خمپاره ها و بمبها مانند باران بر سر نیروهای مستقر در تپه فرود می‌آید. بالاخره روز سه شنبه نهم سپتامبر رادیو بغداد دیوار سکوت را شکست. اولین اطلاعیه منتشره از سوی سخنگوی وزارت دفاع در مورد رخدادهای جاری در مناطق مرزی را پخش کرده، آزاد شدن پاسگاهها و مناطق مرزی تحت کنترل نیروهای ایران را به شهروندان نوید داد. در روزهای بعد نیز اخبار مربوط به آزاد شدن مناطق زين القوس، سیف سعد، فکه، خضر، هیله هنجیره و دیگر مناطق از طریق رادیو به اطلاع شهروندان رسید. برای اولین بار ملت عراق مطلع شد که بخشهایی از خاک عراق تحت اشغال نیروهای ایرانی قرار دارد. چرا دولت ناسیونالیست بعثی برای پس گرفتن زمین‌های خود قبل از پیروزی انقلاب اسلامی اقدامی نکرد؟ بعد از گذشت چند روز که آرامش و ثبات در خانقین حکم فرما شد در مورد بازگشت به درمانگاه دستوراتی دریافت کردیم. بعد از گرفتن مرخصی کوتاه مدت برای دیدار با اعضای خانواده ام به بغداد رفتم، برخی از اتفاقاتی را که رخ داده بود برای آنها تعریف کردم. برخی از آنها که از تمایلات نسبی من به رژیم ایران و دشمنی و مخالفتم با رژیم بعثی اطلاع داشتند حرفهای من را باور نمی کردند. برای هر انسان عاقلی واضح بود که روزهای آینده آبستن حوادثی تازه خواهد بود. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ادامه دارد لینک عضویت ↙️ @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🌹؛🍂؛🌹 🍂؛🌹 عبور از 🌹؛ آخرین خاکریز / ۲۵ خاطرات اسیر عراقی دکتر احمد عبدالرحمن ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔹 برخلاف ادعاهای رسانه‌های تبلیغاتی بین المللی در مورد آسیب پذیری نظام اسلامی، اطمینان داشتم که نظام اسلامی در برابر اراده نظام کافر بعثی مذهب عراق سر فرود نخواهد آورد. با انتشار بیانیه هایی از سوی وزارت دفاع در مورد پیروزیهای روزمره، اوضاع به همان شکل ادامه می یافت و هیچ روزنه امیدی برای ختم درگیری وجود نداشت. هفدهم سپتامبر، صدام در یک سخنرانی تاریخی در مجلس ملی عراق لغو موافقتنامه ۱۹۷۵ الجزایر را اعلام کرد و نمایندگان بره صفت مجلس به افتخار وی کف زدند. خطوط توطئه به طور کامل مشخص شد. لغو توافقنامه اقدامی گستاخانه و غیر مسئولانه از طرف کسی بود که نمی توانست عواقب این عمل را تصور کند. به دنبال این مسئله امکان وقوع هرگونه پیشامدی جنبه قطعی به خود گرفت. شب نوزدهم سپتامبر چند خمپاره سنگین به سمت خانقین پرتاب شد و اوضاع بار دیگر متشنج گردید. جنگ شروع شد. دوشنبه بیست و دوم سپتامبر ۱۹۸۰ مانند روزهای قبل برخلاف تشنج شدید وضعیت نظامی، روزی آفتابی بود. بعد از ظهر رادیو چندین بار اعلام کرد که اطلاعیه مهمی در تشریح وضعیت روابط عراق با رژیم ایران پخش خواهد کرد. بسیاری از کارمندان درمانگاه امیدوار شدند تا قبل از دست رفتن زمان اقدامی در صورت رفع تشنجات صورت گیرد تا اینکه رشدی عبدالصاحب، مجری بیانیه را این طور قرائت کرد:" ای برادران! ای ساکنین عراق و ای نوادگان علی، عمر، حسین، و قعقاع، خلبانان نیروی هوایی عراق فرودگاهها و پایگاههای هوایی مهم ایران از جمله فرودگاه مهرآباد تهران را مورد هجوم قرار داده و نیروهای ظفرمند زمینی ما حمله ای گسترده از چند محور به سمت مواضع ایران را آغاز کرده و به پیروزیهایی دست یافته اند." بدین ترتیب در میان بهت و ناباوری همه عراق، در جهنمی تاریک و دهشتبار قرار گرفت و جنگ خانمانسوز آغاز شد، متأسفانه کمتر افرادی این حقیقت تلخ را درک می‌کردند. لشکرهای زرهی و پیاده عراق حمله گسترده ای از محورهای جنوبی، میانی و شمالی را شروع کردند. منطقة ما، نقطه شمالی جبهه به حساب می آمد و هدف از این تهاجم گسترده تسلط بر شهرهای قصر شیرین، سر پل ذهاب، گیلان غرب و سلسله کوه ها و ارتفاعات استراتژیک منطقه و پیشروی هر چه بیشتر به عمق خاک ایران بود. برای تحقق این هدف تیپ ۱۶ زرهی با همکاری تیپ ۲۵ پیاده مکانیزه و دیگر واحدهای پشتیبانی حمله اصلی را از تپه زین القوس و تنگه کوهینه به شمال شرق آغاز کرده و تیپ ۳۰ زرهی از منطقه قوره توبه جنوب شرق حرکت کرد. این همان حمله ای است که صدام دو ماه قبل هنگام بازدید از منطقه، پیش بینی کرده بود و بدین ترتیب، دو بازوی مقاوم که از جنوب و شمال قصر شیرین امتداد یافته و مقداری در خاک عراق فرو رفته است، به محاصره درآمد.. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ادامه دارد لینک عضویت ↙️ @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🌹؛🍂؛🌹 🍂؛🌹 عبور از 🌹؛ آخرین خاکریز / ۲۶ خاطرات اسیر عراقی دکتر احمد عبدالرحمن ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔹طی سه روز نیروهای مهاجم کنترل شهر قصرشیرین را بدون مقاومت در خور توجه طرف مقابل به‌دست گرفتند. به علت موقعیت جغرافیایی فرصتی برای دفاع از آن شهر وجود نداشت، در نتیجه، واحدهای نظامی ایران که تعدادشان محدود بود، از بین رفته و بیشتر افراد آن به اسارت درآمدند. افسر توجیه سیاسی اداره مرزبانی خانقین که به همراه نیروها وارد شهر شده بود به من اطلاع داد که مابقی ساکنین را در یکی از میادین عمومی شهر جمع کرده و علل و انگیزه‌های عراق از تهاجم به خاک ایران و اعمال فشار بر رژیم آن کشور را برای آنها تشریح کرده، سپس آنها را به نزدیکترین نقطه خطوط ایران هدایت کرده است. وی از اینکه مجبور بود جوانانی از شهر را دستگیر کند تا سلاح بر دوش بگیرند، احساس پشیمانی می کرد. ملت عراق نمایی از شهر را در تلویزیون دیده بودند، شهری مملو از خیابانها، منازل و محلات با تحمل خسارات جانی و مالی بسیار اندک. انتقال مصدومان به درمانگاه آغاز شد. ابتدا، تعداد آنها زیاد نبود، ولی بیشترشان به بستری شدن در بیمارستان شست و شو و پانسمان جراحت که فقط از طریق بیهوشی کامل امکان پذیر بود، نیاز داشتند. بنابراین، راهی جز قبضه بیمارستان الجمهوری و تبدیل آن به یک بیمارستان نظامی و استفاده از اتاقها امکانات و تجهیزات آن وجود نداشت. دستور بلافاصله اجرا شد بی درنگ تعدادی از پزشکان جراح و متخصصین بیهوشی و پرستاران نظامی به همراه ابزار و تجهیزات اضافی اعزام گردیدند و خوشبختانه توانستیم کارها را با دیگر گروه ها و کادرهای پزشکی بیمارستان هماهنگ کنیم . یک روز هنگامی که در اتاق عمل سرگرم عمل جراحی بر روی یکی از مجروحان بودیم صدای هلهله شنیدیم. پرستاران بیمارستان خوشحال به نظر می رسیدند، خبری آنها را به وجد آورده بود: «خمینی درگذشت.» اعلام چنین خبری از رادیو بزرگترین دروغ و رسوایی تبلیغاتی بود این روزها نامی از خمینی در مطبوعات و رسانه های تبلیغاتی ایران به چشم نمی خورد. برخی از رجال مذهبی اداره کننده امور ایران خبر واقعی، یعنی خبر درگذشت خمینی را به مردم اعلام نمی‌کنند. مدتی قبل این خبر تبلیغاتی در مجله الوطن العربی که با کمک مالی عراق در لندن به چاپ می‌رسید منعکس شد. این مجله از قول منابع خود گزارش داد که خمینی ضمن ابتلا به بیماری سرطان روده به نابینایی و فلج کامل دچار شده، به همین جهت اعلام خبر مرگ او از طریق رسانه های تبلیغاتی عراق قابل تأیید است. آنچه مسلم است کارمندان نادان بیمارستان کینه و بغضی نسبت به ایشان نداشتند که از خبر درگذشت او خوشحال شوند، بلکه عقیده داشتند مرگ وی موجب خاتمۀ سریع جنگ خواهد شد. به این مناسبت فرخنده یکی از متخصصین بیهوشی بطریهای نوشابه بین کارکنان پخش می‌کرد که در آن هوای گرم خالی از لطف نبود. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ادامه دارد لینک عضویت ↙️ @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🌹؛🍂؛🌹 🍂؛🌹 عبور از 🌹؛ آخرین خاکریز / ۲۷ خاطرات اسیر عراقی دکتر احمد عبدالرحمن ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔹 نیروها به تدریج در مناطق اطراف تمرکز یافتند و یگانهایی از لشکرهای چهار و هشت به آن مناطق اعزام شدند. این افزایش غیر منتظره بر تعداد سکنه موجب کمبود مواد غذایی قند سیگار و حتى مشروبات الکلی شد، به طوری که عده ای از فروشندگان مشروبات الکلی با نصب تابلوهایی بر روی شیشه مغازه های خود از شهروندان به خاطر تمام شدن انواع مشروبات الکلی به استثنای جین پوزش خواستند. غذاخوریها نیز در طول روز مملو از مشتری بود و غروب به خاطر تمام شدن غذا بسته می‌شد. مشخص بود که این شهر آمادگی پذیرایی از این همه نیرو را ندارد. با ورود آذوقه به مقدار زیاد اوضاع به حال عادی بازگشت. حضور تعداد زیادی از نظامیان در سطح شهر موجب بروز مشکلات و مسائل متعدد اجتماعی و اخلاقی که انتظار آن در شرایط جنگی می رود گردید. مشاجرات لفظی، فحاشی، کتک کاری در خیابانها و روسپی گری بی شرمانه برای ارضای تمایلات جنسی نظامی ها و دیگر اعمال انحرافی ابعاد گسترده ای پیدا کرد. فرمانده دژبان شهر ضمن تشریح پاره ای از این مشکلات می‌گفت که آنها تمامی مراکز فحاشی را می‌شناسند ولی دستور حمله و بستن این مراکز را ندارند و تنها هنگام بروز درگیری به خاطر اختلاف بر سر انتخاب روسپی ها و یا بهایی که باید پرداخت می شد، دخالت می‌کردند. واضح بود که مقامات رسمی برای سرگرم کردن نظامیان و جلوگیری از نارضایتی آنها از شروع جنگ، فعال بودن مراکز فساد را تشویق می کرد. نیروهای عراقی در منطقه قصر شیرین توقف نکردند. بلکه به پیشروی به شرق سرپل ذهاب ادامه داده و بعد از اشغال بدون مقاومت آن منطقه، در نخستین روزهای جنگ پرچم عراق را برای چند ساعت بر روی ساختمان فرمانداری سرپل ذهاب به اهتزاز درآوردند. این شهرک در دره وسیعی موسوم به حوض سرپل‌ذهاب واقع شده و اطراف آن را کوه های سر به فلک کشیده ای احاطه کرده. در این رشته کوه ها که تحت کنترل نیروهای ایرانی قرار داشت سنگرهای مقاومی تعبیه شده بود. این شهرک به منزلهٔ دامی بود که نیروهای ما را به سمت خود کشید، بی آنکه متوجه دلیل خروج اهالی از آنجا باشند. نیروها به محض ورود به شهرک خود را در جهنمی از آتش حملات توپخانه و موشکی یافتند. توپهایی با بردهای مختلف. خمپاره اندازها و موشک اندازها، شهر و اطراف آن را زیر آتش سنگین خود گرفته و توپخانه عراق که نسب به پیشروی سریع نیروهای زرهی و پیاده کند عمل می‌کرد، این نیروها را از حمایت و پشتیبانی لازم محروم ساخت و این در واقع اولین مقاومت منظم و سازمان یافته ای بود که نیروهای عراقی در آن منطقه با آن مواجه می شدند. در نتیجه این اوضاع حساس، فرمانده لشکر شش زرهی بدون انجام مشورت با ستاد فرماندهی کل در بغداد، به یگانهای تحت فرمان خود دستور داد تا از این شهرک عقب نشینی کنند. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ادامه دارد لینک عضویت ↙️ @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🌹؛🍂؛🌹 🍂؛🌹 عبور از 🌹؛ آخرین خاکریز / ۲۸ خاطرات اسیر عراقی دکتر احمد عبدالرحمن ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔹 اقدام به عقب‌نشینی فرماندهان از سرپل‌ذهاب، از نظر نظامی درست، ولی از نظر سیاسی اشتباه فاحشی بود. با این همه رادیو بغداد خبر آزادی شهرک سرپل ذهاب توسط نیروهای عراقی را پخش کرد و این رسوایی دیگر تبلیغاتی بود. این سناریو هنگام اشغال شهرک گیلان غرب تکرار شد. یگانهای تیپ پنج کوهستانی وارد این شهرک شده، پرچم عراق را بر روی ساختمان فرمانداری به اهتزاز درآورده و سپس اهالی و نظامیان به طرف کوههای سر به فلک کشیده عقب نشینی کردند. در این مرحله نیروهای عراقی زیر آتش قرار گرفته و روز بعد مجبور شدند از گیلان غرب عقب بنشینند. این بار نیز مسئولیت به عهده فرمانده لشکر شش گذاشته شد که نیروهای مهاجم را آن طور که باید مورد پشتیبانی قرار نداده بود. صدام از این دو شکست به خشم آمد و دستور بازداشت سرتیپ ستاد محمدرضا عبد الواحد، تنزّل درجه او به سرهنگی و برکناری وی از سمتش را صادر کرد. وی اندکی بعد اعدام شد. آثار درگیریهای شدید به خصوص در منطقه سرپل ذهاب برای ما پزشکان که وخامت کمی و کیفی مصدومیت ها را مشاهده می کردیم به روشنی قابل لمس بود. در روزهای شروع جنگ با اثرات جنبی مصیبت باری برخورد با اجساد مجهول الهویه مواجه شدیم. اجساد را به سردخانه بیمارستان جلولا می‌فرستادیم تا مدتی در آنجا باقی بمانند. چنانچه کسی برای تحویل گرفتن آنها مراجعه نمی‌کرد در گورستان ویژه شهدا به خاک سپرده می‌شدند. مدتی بعد از آغاز جنگ دستوراتی در مورد لزوم احداث قبرهای موقت برای دفن این اجساد دریافت کردیم، فرماندهان عراق بعدها مجبور شدند از این قبرها حتی برای دفن اجسادی که هویتشان تعیین می‌شد استفاده کنند تا به این طریق از آثار منفی ناشی از کثرت تعداد کشته ها بر روحیه مردم به ویژه نظامیان بکاهند. علائم جنازه های مجهول الهویه در فهرست مفقودین یگان نظامی مربوط به آن ثبت می‌شد. این دردناک ترین حالتی است که ممکن است خانواده ای با آن مواجه گردد چرا که خانواده دردمند باید مدتها در انتظار بازگشت فرزند خود لحظه شماری کند. چگونه میتوان مادری را به کشته شدن فرزندش متقاعد ساخت بی آنکه جسد او را دیده باشد؟ بیوه زنان چه سرنوشتی خواهند داشت و تا چه زمانی به انتظار خواهند نشست؟ بی‌شک تعداد خانواده های مفقودین با ادامه جنگ و مصیبت ها و گرفتاریهای آنها بعد از حل مشکلات مربوط به جنگ نیز ادامه خواهد یافت. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ادامه دارد لینک عضویت ↙️ @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂