eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.4هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
72 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 مرام شیعه حاج قاسم سلیمانی        ‌‌‍‌‎‌ ┄═❁❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ما یکی از اشرار بزرگ سیستان و بلوچستان را که سال‌ها به دنبال او بودیم و هم در مسئله قاچاق مواد مخدر خیلی فعالیت می‌کرد و هم از تعداد زیادی از بچه‌های ما را شهید کرده بود، با روش‌های پیچیده اطلاعاتی برای مذاکره دعوت کردیم به منطقه خاصی و پس از ورود آن ها به آنجا او را دستگیر کردیم و به زندان انداختیم. خیلی خوشحال بودیم. او کسی بود که حکمش مثلاً پنجاه بار اعدام بود. در جلسه‌ای که خدمت مقام معظم رهبری رسیده بودیم، من این مسئله را مطرح کردم و خبر دستگیری و شرح ماوقع را به ایشان گفتم و منتظر عکس العمل مثبت و خوشحالی ایشان بودم. رهبری بلافاصله فرمودند: همین الان زنگ بزن آزادش کنند! من بدون چون و چرا زنگ زدم، اما بلافاصله با تعجب بسیار پرسیدم که: آقا چرا؟ من اصلاً متوجه نمی‌شوم که چرا باید این کار را می‌کردم؟ چرا دستور دادید آزادش کنیم؟ رهبری فرمودند: «مگر نمی‌گویی دعوتش کردیم؟» بعد از این جمله من خشکم زد. البته ایشان فرمودند: «حتما دستگیرش کنید.» و ما هم در یک عملیات سخت دیگر دستگیرش کردیم. مرام شیعه این است که کسی را که دعوت می‌کنی و مهمان تو است حتی اگر قاتل پدرت هم باشد حق نداری او را آزار بدهی.»        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹؛🍂؛🌹 🍂؛🌹 عبور از 🌹؛ آخرین خاکریز / ۷۳ خاطرات اسیر عراقی دکتر احمد عبدالرحمن ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔹 در ظهر روز بیست و دوم مارس ۱۹۸۲ من و معاون فرمانده خبری غیر منتظره از طریق رادیو لندن به نقل از گزارشات رادیو ایران خبری درباره شروع یک عملیات تهاجمی گسترده در منطقه شوش و دزفول که مقابل استان میسان بود. شنیدیم این رادیو اعلام کرد که متجاوز از چهار تیپ عراق به طور کامل از بین رفته اند و حمله گسترده ای صورت گرفته است اما معاون فرمانده میزان خسارات وارده را مبالغه آمیز توصیف کرد، او معتقد بود انهدام یک لشکر کامل در این مدت کوتاه، غیر ممکن به نظر می رسد. در اطلاعیه ستاد فرماندهی کل نیروهای مسلح آمده بود: نیروهای ایرانی از مناطق دزفول و شوش دست به حمله گسترده ای زدند اما نیروهای شجاع ما ضمن دفع حمله ایرانیها، آرایش نیروهای مهاجم را برهم زده و شکست سختی را به دشمن وارد ساخته اند! این اطلاعیه افزود که طی روز اول حمله، بیست و دو تیپ، یعنی حدود هفت لشکر ایران به طور کامل از بین رفته اند. در این میان رسانه های تبلیغاتی عراق سکوت کرده، راجع به تحولات جبهه سخنی نمی‌گفتند، بلکه روزمره اطلاعیه هایی درباره دفع حملات ایران، از بین رفتن نیروها و اهداف دشمن و پیشروی به سوی اهداف از پیش تعیین شده پخش می‌کردند. مردم برای شنیدن اخبار صحیح به رادیوهای بیگانه گوش می‌دادند. شکست وارده به نیروها سنگین تر از آن بود که قابل پرده پوشی باشد. ایرانی ها توانستند به طور کامل کنترل منطقه عملیات را به دست بگیرند، آنها بر ارتفاع میشداغ دست یافته پشت سر واحدهای لشکر یک مستقر شدند. تصور می رفت این لشکر عقب نشینی کند، ولی چند روزی در جای خود ثابت ماند و این مسئله ایرانی ها را در فکر فرو برد، علت عدم عقب نشینی این لشکر، نامشخص بودن موقعیت نظامی برای ریاست ستاد عراق بود. از طرفی جز شخص صدام، فرمانده کل نیروهای مسلح کس دیگری جرئت صدور دستور عقب نشینی یک لشکر کامل را نداشت. از طرف دیگر ایرانی‌ها عدم عقب نشینی را جزء طرح عراق برای به دام انداختن نیروهای ایرانی به حساب آورده و به همین خاطر، چند روزی از مورد هجوم قرار دادن این لشکر که برایشان بسیار هم ساده بود، خودداری کردند. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ادامه دارد لینک عضویت ↙️ @defae_moghadas
🍂 امشب، آسمان مکه آذین بند قدوم دختر خورشید است و کعبه و زمزم و صفا، سرود خوان آمدن کوثر جاری رسول خدایند. سالروز میلاد خجسته الگوی بی بدیل مقاومت فاطمه زهرا (س) سرور بانوان جهان، عطای خداوند سبحان، کوثر قرآن، همتای امیر مومنان بر همه زنان عالم خصوصا مادران شهدا مبارک باد . . .        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 گلستان یازدهم/ ۶۵ زهرا پناهی / شهید چیت سازیان نوشته بهناز ضرابی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🔸 با منصوره خانم به داخل برگشتیم. صدای فریاد و سینه زنی مردم قطع نمی شد. همان خانم جوان وارد اتاق شد و گفت: «خیلی ممنون خانم چیت سازیان خیلی عالی بود! گفتم: «من رو ببرید می‌خوام موقع تشییع جنازه پیش علی آقا باشم.» زن نگاهی به منصوره خانم و مادر کرد و گفت: «اون قدر جمعیت زیاده که مسئولین هم نمی‌تونن برای تدفین برن جلو. دوستاشون دیشب دور قبر رو نرده و طناب کشیده‌ان که کسی جلو نره، اما می‌گن از عهده مردم برنمی‌آن. میگن قیامته اون جلو. یکی از هم رزماشون آقای الهی که روحانی‌ان، از صبح رفتن توی قبر و اونجا قرآن و زیارت عاشورا می‌خونن. شما نمی‌تونید برید اونجا.» منصوره خانم گفت: کاش می‌شد علی رو پیش داداشش می خواباندن!» خانم جوان گفت حاج خانم قبر کناری مال یه مفقودالاثر بوده. پدر مفقودالاثره برای دل خوشی همسرش یه سنگ قبر هم انداخته بود و اسم شهیدشون رو روش نوشته بودن. شبای جمعه می اومدن و فاتحه ای می‌خوندن. اونا قبر رو هدیه دادن به علی آقای شما. گفتن یه سعادتیه قبر پسرمون قسمت علی آقا بشه. گفتن این طوری هم ما بیشتر خوشحالیم هم بچه مون راضیه. دعا کنین حاج خانم پسرشون شهید نشده باشه و برگرده.» منصوره خانم دستهایش را به طرف آسمان گرفت. الهی آمین الهی خدا نا امیدشان نکنه، الهی دلشان شاد بشه. خدایا قسمت میدم به حق دل شکسته ما، دل اونا شاد بشه، امیدشان ناامید نشه. خدایا به پهلوی شکسته حضرت زهرا قسمت میدم از چشم انتظاری دربیان. بعد منصوره خانم با مویه گفت: «امیر خوش به حالت! بلند شو، امشب مهمان داری علی آقا آمده. داداش علی آمده...» با این حرفها همه به گریه افتادیم. با اصرار زیاد منصوره خانم، مریم و خانم جان و خاله فاطمه برای تشییع جنازه رفتند، اما هر کاری کردم به من اجازه ندادند. من و مادر توی اتاق نشستیم. دو سه ساعت برایم چقدر زمان سخت و کند می گذشت. دو روز گذشت چقدر به مادر اصرار کردم مرا برای آخرین وداع ببرد. مادر دستهایم را گرفته بود و تندتند آیة الکرسی و حمد و قل هوالله می خواند. گاهی هم دستش را روی قلبم می‌گذاشت و تسبیحات حضرت زهرا را زمزمه می‌کرد. گوش‌هایم را تیز کرده بودم و سعی می‌کردم حدس بزنم بیرون چه خبر است. برای چند دقیقه حس کردم قلبم از حرکت ایستاد چیزی درونم خرد شد. بلند شدم و به طرف در اتاق دویدم. مادر دستم را گرفت. بغضم ترکید. نالیدم. نشستم روی زمین و گفتم مادر، على... علی آقا رفت. مطمئنم همین الان از پیشمان رفت. مادر به گریه افتاد. سرم را روی سینه اش گذاشتم. - مادر دیگه هیچ وقت نمی‌بینمش مطمئنم اون رو به خاک سپردن. خودم دیدمش، با من خداحافظی کرد. مادر که تا آن موقع خودش را جلوی من کنترل کرده بود، ضجه زد. علی آقا جان خداحافظ... آغوش مادر جای خوبی برای گریه هایم بود. کمی بعد، حاج صادق و آقا ناصر و چند نفر دیگر آمدند. لباسهای سیاهشان خاکی بود و سر و وضعشان به هم ریخته. از پله ها پایین آمدیم. محوطه خلوت بود. اما باغ بهشت هنوز شلوغ، با این حال می‌توانستیم از بین جمعیت با پای پیاده عبور کنیم؛ هر چند پاهایم میلرزید و توان راه رفتن نداشتم می‌گفتند دو سه نفر از همرزم های علی آقا حالشان بد شده و با آمبولانس آنها را به بیمارستان برده اند. دوروبر مزار خیلی شلوغ بود پای رفتن نداشتم. زیر لب گفتم: «علی آقا، تو به آرزوت رسیدی اما من طاقت این همه غم و دوری رو ندارم.» •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد کانال حماسه جنوب/ ایتا @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 دشت آزادگان در روزهای شروع جنگ ۴۴ عبدالواحد عباسی ┄┅┅❀┅┅┄ 🔹 وطنی گفت بچه ها حالا که شما دارید می‌روید به مرخصی یک روز دیگر اینجا بمانید و به محور عباسیه برویم و فقط ۲۴ ساعت بمانید. عباسیه در جنوب طراح بود. در این محور دشمن یک خط محکمی داشت. وطنی یک جایی آنجا به نام کمین یعنی بین دشمن و نیروهای ما یک کمین درست کردیم. روبه روی کمین کانالی هست که دائم محل تردد دشمن بود. این کانال در کنار رودخانه بود و رو به روی کانال ما یک حوضچه کشاورزی درست کردیم و بر آن سقف گذاشتیم. شما توی همان حوضچه که سنگ محکمی است و سنگر محکمی دارد می روید. هیچ مشکلی برای شما وجود ندارد. ما با قایق به همانجا شما را می‌بریم، همانجا مستقر شوید. دشمن صد در صد سراغتان می آید. شما فقط یک اسیر بگیرید. زیرا ما به اطلاعات نیاز داریم و بایستی اسیری را بگیریم که اطلاعات از او بگیریم. فقط یک اسیر و بعد به جای ۴ روز مرخصی، ده روز بروید. به شما قول می‌دهم که شما در شب عملیات خط شکن باشید. وطنی در عین حال که خیلی رئوف و مهربان بود خیلی عصبی می شد. یادم هست وقتی که ما سوار قایق شدیم تا به سوی محل کمین برویم صدا زد: خرمشهری. گفتم: بلی گفت: این بیسیم را بگیری. بعد با صدای بلندتر گفت: خرمشهری. گفتم: بلی گفت: این بیسیم را بگیر تازمانی که دشمن سرنیزه اش را در گلویت قرار نداد، تو حق استفاده از آن را نداری. وقتی دشمن آمد و سرنیزه اش را روی گلویت قرار داد و داشت آن را می برید، می گویی وطنی، وطنی، خرمشهری داره می‌رودا آن وقت ما می آییم شما را کمک می کنیم. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ادامه دارد از کتاب اهواز در ۸ سال دفاع مقدس حمید طرفی @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
13.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 خورشید شهادت برای حاج قاسم سلیمانی فرزند برومند زهرای اطهر سلام الله علیها        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا