eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹؛🍂؛🌹 🍂؛🌹 عبور از 🌹؛ آخرین خاکریز / ۷۶ خاطرات اسیر عراقی دکتر احمد عبدالرحمن ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔹 اواخر ماه مارس نبردها فروکش کرد و عراق مجبور شد هزاران کیلومتر مربع از خاک ایران را ترک کند. درگیریهای آن منطقه با از بین رفتن افراد لشکر چهار، کشته و مجروح شدن بیش از ۲۵ هزار نفر و به اسارت در آمدن ده هزار نفر از نظامیان به پایان رسید. متأسفانه ایران از این فرصت طلایی برای پیشروی استفاده نکرد در حالی که جاده منتهی به العماره به طور کامل باز بود. آن روز، ستاد فرماندهی کل عراق به منظور پر کردن شکاف عظیمی در منطقه العماره به وجود در آمده بود، واحدهای بی شماری را از مناطق دیگر جبهه به حرکت درآورد برای مثال لشکر نه زرهی به طور کامل از جبهه شمالی انتقال یافت. چند روز بعد از پایان نبردها که از مرخصی بر می گشتم جبهه شمالی خالی از واحدهای زرهی بود. مسلم اگر آن روز نیروهای ایرانی آن منطقه را مورد هجوم قرار می‌دادند عراق را حداقل به پشت مرزهای بین المللی عقب می راندند. آن روزها، مواضع رادارهای عظیم در نزدیکی دزفول که به سایت یک و دو شهرت داشتند در کنترل عراقی‌ها بود و صدام با تمسخر می گفت: «اگر ایرانی‌ها بتوانند این رادارها را دوباره به تصرف خود درآورند کلید بصره را در اختیار آنها قرار خواهد داد.» در حالی که ایرانی‌ها موفق به بازپس گرفتن این رادارها شدند. در آغاز ماه آوریل به منظور استفاده از مرخصی به بغداد رفتم. بوی شکست فضا را پر کرده بود. ترانه غم انگیزی شبیه به لطمیه که توسط سعدون جابر، خواننده مشهور اجرا می شد، در حال پخش بود. مضمون ترانه توصیفی از حیدر کرار و شمشیر ذوالفقار او بود که به طور امانت در اختیار صدام قرار گرفته است. این ترانه هر روز چندین بار پخش می شد و به همراه آن فیلمی از صدام در حال گریه در کنار ضریح امام علی(ع) به نمایش در می آمد. این صحنه سازیها در واقع تلاش مذبوحانه ای برای تهییج احساسات مردم بود، در عین حال گویای نخستین نشانه های عدول صدام از ادعاهای پوچ خود که با تشدید خطر تهاجم نیروهای اسلامی علیه حاکمیت رژیم ادامه می یافت. در آن زمان با یکی از نزدیکانم که به شدت از عراق و ارتش این کشور دفاع می‌کرد ملاقات کردم. او که برای اولین بار از زمان شروع جنگ، شکست خورده و ناامید به نظر می‌رسید، با صدایی گرفته در مورد نحوه شکست نیروهای خود سخن می‌گفت. در آن موقع به احترام عقاید او و احساسات هزاران خانواده فرزند از دست داده زبان به نکوهش نگشودم..... ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ادامه دارد لینک عضویت ↙️ @defae_moghadas
🌹؛🍂؛🌹 🍂؛🌹 عبور از 🌹؛ آخرین خاکریز / ۷۷ خاطرات اسیر عراقی دکتر احمد عبدالرحمن ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔹 نبردهای موفقی که ایران نام فتح المبین را بر آنها اطلاق کرده بود خاتمه یافت. صدام ضمن ارسال تلگرافی به فرمانده لشکر چهار، مقاومت و پایداری او را در برابر سپاه دشمن ایرانی تبریک گفته و تأکید کرد که عقب نشینی ها جنبه تاکتیکی داشته است. اما به واقع چرا این عملیات مصیبتی برای ارتش عراق به حساب می آمد؟ سعید حمو، یکی از مجرب ترین فرماندهان نظامی بازنشسته عراق در مورد وضعیت جبهه گفت: ماشین جنگی عراق ده ها کیلومتر زمین وسیع و خالی از نیرو را به قصد رسیدن به خطوط جبهه در نوردید، گویی جبهه دیوار ناپایداری است که می‌تواند به راحتی شکاف بردارد و هزاران نفر از نیروهای طرف مقابل را به محاصره درآورد. از سوی دیگر نیروهای عراقی به منزله گودالی در وسط نیروهای ایرانی بودند که در برخی مناطق از سه جناح به محاصره درآمده بودند. او ضمن تحلیلی از موقعیت نیروها در مناطق شوش و دزفول گفت: «این نیروها دیر یا زود سقوط خواهند کرد. او این نظریه را زمانی مطرح ساخت که عراق خود را در اوج پیروزی می‌دید. وی پیشنهاد کرد، نیروها عقب نشینی کنند و در موضع جدیدی استقرار یابند تا شاید بتوانند در صورت تهاجم دشمن از خود دفاع کنند ولی نظریه او مورد توجه قرار نگرفت زیرا تصمیم استقرار نیروها در موضع جدید یک تصمیم سیاسی بود، بی آنکه جان هزاران سرباز در نظر گرفته شود. در نوروز ۱۹۸۲ پیش بینی سعید حمو تحقق یافت و ایرانی‌ها با یک حرکت نفوذی و غافلگیرانه تعداد زیادی از نیروهای عراقی را به محاصره انداختند و تمامی راه‌های عقب نشینی آنها را بسته و از این طریق هزاران نظامی عراقی را به شکار خود درآوردند. صدام در یکی از جلسات مجلس ملی شکست وارده را اینگونه توجیه کرد: «بیشتر نیروهایی که در خط مقدم مستقر بودند، از آموزش کافی بی بهره بوده و تجربه رزمی نداشتند.» حال آنکه نیروهای مستقر در خط مقدم را یگان مأموریتهای ویژه و تیپ‌هایی تشکیل می دادند که برای به دست گرفتن کنترل آنها به منطقه اعزام شده بودند ولی روحیه و توان رزمی نداشتند، به همین جهت بیشتر آنها با سلاحهای سبک و سنگین خود را تسلیم ایرانی ها کردند. به طور قطع اگر آنها قصد جنگیدن داشتند می توانستند خسارات زیادی به نیروهای ایرانی وارد آورند در حالی که چنین اتفاقی رخ نداد. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ادامه دارد لینک عضویت ↙️ @defae_moghadas
🌹؛🍂؛🌹 🍂؛🌹 عبور از 🌹؛ آخرین خاکریز / ۷۸ خاطرات اسیر عراقی دکتر احمد عبدالرحمن ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔹 آن روزها، تمامی بغداد و حتى شهر الثوره که بعدها شهر صدام نامیده شد، سراسر سیاه پوش شده بود. یکی از همکارانم در بیمارستان نظامي الرشيد به من اطلاع داد که سردخانه های متحرکی برای نگه داری اجساد تهیه شده و قرار است به تدریج جنازه ها را به خانواده هایشان تحویل دهند تا ولوله و آشوبی رخ ندهد. نیروهای ایرانی تعداد زیادی از جنازه های باقیمانده در صحنه را در گورستانهای دسته جمعی دفن کردند. خانواده های ستمدیده عراقی با بیوه زنان و مادران فرزند از دست داده ابراز همدردی میکردند. بسیاری از بانوان جوان با داشتن فرزند همسر، نان آورشان را از دست دادند، دولت سعی کرد از راه تشویق مردان به ازدواج با زنان کشته شده‌ها، مشکل را برطرف سازد در حالی که چند سال قبل قانونی در ممنوعیت ازدواج مجدد مگر با جلب موافقت همسر نخست و مطابق با شریعت الهی تصویب شد. دولت همچنین به خانواده های مقتولین وعده داد خون بهای شهدا را با عنوان پاداش به خانواده هایشان بدهد. اعطای اتومبیل و چند هزار دینار بلاعوض به خانواده های کشته شدگان موجب بروز واکنشهای گوناگون در بین عامه مردم گردید. تعداد کمی از این خانواده ها حاضر به تحویل اجساد فرزندانشان نمی شدند و یا بعد از تحویل آنها را به آتش می‌کشیدند. برعکس عده زیادی از دنیا پرستان نیز بر سر ما تملک ماشین بین والدین، برادران همسران و اطفال مقتولین به مجادله پرداختند. اوایل ماه آوریل صدام طی سخنرانی در مجلس ملی با اشاره به تنگناهای اقتصادی عراق گفت: در پی اقدام سوریه نسبت به قطع صدور نفت عراق جنگ وارد مرحله تازه ای شده است، به همین دلیل باید سیاست صرفه جویی را در پیش گرفت. قطع صدور نفت بهانه ای بیش نبود، زیرا میزان بدهی‌های عراق تا آوریل ۱۹۸۲ بر طبق گزارش برنامه تجارت و صنعت رادیو لندن به حدود شانزده میلیارد دلار بالغ می گردید. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ادامه دارد لینک عضویت ↙️ @defae_moghadas
🌹؛🍂؛🌹 🍂؛🌹 عبور از 🌹؛ آخرین خاکریز / ۷۸ خاطرات اسیر عراقی دکتر احمد عبدالرحمن ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔹 یکی از دوستانم که کارمند وزارت دارایی بود قبل از نبردهای فتح المبین گفت: «به ما گفته شده اگر تا قبل از تابستان مشکل اقتصادی عراق حل نشود، این دولت سقوط خواهد کرد.» چند روز باقی مانده ماه آوریل با آنکه حال و هوای بهاری داشت، به سختی بر ملت عراق گذشت. فرمانده گردان و سایر افسران سرگرم احداث جاده ای در کوهستان بودند. تانکی در آنجا مستقر کرده بود که موقع لزوم از پناهگاه خود خارج می‌شد و توپی شلیک می‌کرد و قبل از اینکه ایرانی ها محل شلیک آتش را شناسایی کنند، بلافاصله به پناهگاه باز می گشت. ایرانی‌ها زمانی به این مسئله پی بردند که ما منطقه را ترک کرده بودیم. همزمان هیئتی از بانوان اتحادیه زنان با لباس نظامی از منطقه بازدید کردند، به اتفاق فرمانده و یکی از افسران تیپ آنها را تا خط مقدم همراهی کردیم. آنها با استفاده از دوربین‌هایی مواضع نیروهای ایرانی را زیر نظر گرفتند. آن روز ایرانی‌ها برخلاف روزهای قبل جاده بین مواضع ما و خط مقدم را زیر آتش قرار ندادند. با این همه با فرود چند خمپاره رنگ از رخسار اعضای اتحادیه پرید. نمی‌دانم هدف آنها از این بازدید چه بود. در آن روزها یگانهای جیش الشعبی وارد قرارگاه گردان شدند تا زیر نظر فرماندهی ما انجام وظیفه کنند. یکی از این یگان ها شاخه جیش الشعبی استان دیاله و در رأس آنها یک بعثی کینه توز بود که کشتار جیزان چول در منطقه خالصه کار او بود که ضمن به خاک و خون کشیدن عده ای از مسلمانان آن منطقه صدها روستا را با بولدوزرهایی به تلی از خاک مبدل ساخته بود. حضور جيش الشعبى در هر منطقه و در کنار ارتش حساسیت نظامیان را بر می انگیخت. ارتش همواره جیشی ها را به عنوان افرادی در نظر می آورد که قادر به انجام مأموریتهای محوله نیستند، این مسئله به ایرانی ها امکان میداد تا به راحتی خطوط دفاعی آنها را درهم بشکنند. برداشت نظامیان برداشتی منطقی بود، زیرا افراد جیش الشعبی اولین کسانی بودند که از صحنه نبرد می گریختند. جیش الشعبی و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی وظیفه مشابهی دارند، با این تفاوت که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی طلایه داران حملات اصلی هستند و در خطوط دفاعی عراق به راحتی نفوذ می‌کنند، در حالی که جیش الشعبی بعد از پایان نبردها جهت حراست از مواضعی که به تصرف ارتش درآمده وارد میدان می‌شوند و به طور معمول در برابر حملات ایران قادر به حفظ این مواضع نیستند. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ادامه دارد لینک عضویت ↙️ @defae_moghadas
🌹؛🍂؛🌹 🍂؛🌹 عبور از 🌹؛ آخرین خاکریز / ۷۹ خاطرات اسیر عراقی دکتر احمد عبدالرحمن ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔹 از زمانی که یگان جيش الشعبی به منطقه قدم گذاشت تعداد مراجعه کنندگان به واحد سیار پزشکی افزایش یافت. بسیاری از آنها با ارائه گواهی پزشکی وانمود می‌کردند که از ناراحتی های قلبی، فشارخون و درد کلیه رنج می‌برند. آنها به جیش الشعبی وارد می شدند تا در کارنامه هایشان امتیازی را به ثبت برسانند و در آینده از آن استفاده کنند، از آن گذشته جلوی هرگونه عذر و بهانه را نیز سد کنند. از این طريق ضمن جلب رضایت فرماندهان حزب، خود را از خطر مرگ در جبهه مصون نگه می داشتند. روزی، فرمانده گردان طی دستوری به فرمانده یگان جیش الشعبی بر ضرورت مقاومت در برابر هرگونه حمله و عدم فرار و عقب نشینی تأکید کرد، فرمانده یگان از این سخن برآشفت و گفت: «جیشی‌ها فرزندان این مرز و بوم هستند و بر ارزش و اعتبار خود واقفند.» با اینکه آنها چند قطعه زمین کشاورزی را گرفته بودند اما آنها در راه حفظ املاک خود و نه در راه میهن مبارزه می‌کردند. در مورد نبردهای فتح المبین حادثه کشته شدن وزیر خارجه الجزایر در یک سانحه هوایی برفراز خاک ترکیه مهم به نظر می‌رسد. با اینکه عراق این حادثه را خلق کرد اما ایران را متهم قلمداد کرد، با این همه هنوز هدف از ترور او و علت سکوت الجزایر در قبال این حادثه مشخص نشده است. این حادثه مایۀ تمسخر تلخ عراقی‌ها گردید. آنها می‌گفتند که این جنگی است که حتی به میانجی ها نیز رحم نمی کند. ضياء الرحمن رئیس دولت بنگلادش در یک کودتای نظامی به قتل رسید و احمد سکوتوره رئیس دولت گینه به مرگ طبیعی از دنیا رفت. آنها عضو کمیته حسن نیت بودند و بارها به منظور میانجیگری از دو کشور در حال جنگ دیدن کردند اما دستیابی به یک راه حل مسالمت آمیز به این سادگی ممکن نبود و عراقی ها این حقیقت تلخ را درک می کردند. در این میان صدام به خود و ملت عراق وعده می داد که ارتش آن کشور پیروزمندانه بازخواهد گشت و او در جایگاه خاص از نیروهای ظفرمند سان خواهد دید. ولی این رؤیا نقش بر آب گردید و صدام که موقعیت خود را در خطر می‌دید برای نجات جان خود و ادامه حکومتش به هر دری متوسل شد تا اینکه فتح المبین دیگری، با نام بیت المقدس آغاز شد و ضربه سختی بر صدام و رؤیاهای شیرینش وارد ساخت. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ادامه دارد @defae_moghadas 👈لینک عضویت ✧✧ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ حܩߊ‌ܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐ‌ܢ‌ߺ ✧✧ 🍂
🌹؛🍂؛🌹 🍂؛🌹 عبور از 🌹؛ آخرین خاکریز / ۸۰ خاطرات اسیر عراقی دکتر احمد عبدالرحمن ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔹 هنگامی که آلمانها در اوایل جنگ جهانی دوم وارد فرانسه شدند نیروهای بریتانیایی مستقر در خاک آن کشور مجبور شدند به سواحل شمالی عقب نشینی کنند. چنین تصور می شد که انگلیسی‌ها از راه دریا به جزیره بریتانیا انتقال یابند اما ناگهان در آنجا به محاصره درآمده و زیر آتش آلمانها قرار گرفتند، در نتیجه عملیات انتقال به یک کشتار واقعی تبدیل گردید. در دوران کودکی بارها این حادثه را در تاریخ جنگ جهانی دوم مطالعه کرده و جزئیاتش را همانند یک فیلم سینمایی در ذهنم حفظ کرده بودم. هنگامی که در خرمشهر به محاصره در آمدیم، بلافاصله آن مصیبت تاریخی در برابر دیدگانم مجسم گردید و از خود سؤال کردم که آیا ما نیز به سرنوشت بریتانیایی ها در دنکرک دچار خواهیم شد؟ عملیات آزادسازی خرمشهر و شکست نیروهای عراقی در این شهر تا حدودی به دنکرک شباهت داشت. با این تفاوت که ایرانی‌ها مانند آلمانها نبودند. عراق همچنان به سازماندهی نیروهای شکست خورده خود در عمليات فتح المبين ادامه می‌داد. با تفسیرهای متعددی که پیرامون تحولات آینده از رادیوهای بیگانه پخش می‌شد، چنین به نظر می آمد که نتیجه جنگ به نفع ایران تغییر یابد. رادیوی صدای آمریکا در مورد خشم صدام از ناحیۀ افسرانی که او را در تنگنا قرار داده بودند، سخن می‌گفت. در عراق نیز این شایعه که ایران در عملیات فتح المبین از کارشناسان کره شمالی استفاده کرده، بر سر زبانها افتاد، که بی شک ضد اطلاعات نظامی در این شایعه پراکنی نقش داشت، اما بعد از اینکه به اسارت درآمدم و با اسرای فتح المبین ملاقات کردم معلوم شد که نظامیان ما عده ای از سربازان چشم بادامی ایرانی را که اغلب ساکن مشهد و مناطق شرقی بودند و در لشکر ۷۷ خدمت می‌کردند را دیده و بدین‌گمان بی اساس و خنده آور دامن زده اند. با همه این شایعات بی اساس چیزی که عراقی‌ها از آن اطلاعی نداشتند. آماده شدن ایران برای شروع حمله بزرگ دیگری بود. اطلاعات واصله به استخبارات ضمن تأیید این آمادگی بر ادعاهای یکی از فرماندهان ارتش عراق که در تلویزیون اعلام کرد خسارات ایران در عملیات فتح المبین تا هفت سال قابل جبران نیست.» خط بطلان کشید. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ادامه دارد @defae_moghadas 👈لینک عضویت ✧✧ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ حܩߊ‌ܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐ‌ܢ‌ߺ ✧✧ 🍂
🌹؛🍂؛🌹 🍂؛🌹 عبور از 🌹؛ آخرین خاکریز / ۸۱ خاطرات اسیر عراقی دکتر احمد عبدالرحمن ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔹 به هر حال در سی‌ام آوریل حملهٔ ایران آغاز شد، خبر شروع این حمله روز بعد، اول ماه مه که در عراق تعطیل رسمی بود پخش گردید. تلویزیون از صبح همان روز بی وقفه روشن بود و گزارشاتی از نبردهای عظیم و از بین رفتن نیروهای ایرانی در منطقه جنوب را پخش می‌کرد. در این روز خبرهایی در مورد انهدام پل‌های ایران در منطقه خفاجیه محاصره نیروهای ایرانی که از منطقه طاهری عبور کرده بودند، کشته و مجروح شدن دهها هزار نفر و به اسارت درآمدن تعدادی دیگر در حالی که موسیقی حماسی نیز پخش می شد. اطلاعیه ها، آمار، ارقام و تفسیرها، نسخه تکراری اطلاعیه های منتشره در عملیات فتح المبین بود. به همین خاطر، عراق‌یها به طور معمول برای دریافت خبرهای صحیح به رادیوهای بیگانه به خصوص رادیو مونت کارلو که گاهی اوقات واقعیت‌هایی را گزارش می‌کرد توجه می‌کردند. واقعیت با آن چیزی که رسانه های تبلیغاتی عراق پخش می‌کردند، تفاوت بسیار زیادی داشت. در کنار منطقهٔ طاهری شکافی است که نقشه نظامی منطقه کوچکی به نظر می‌رسد و گودال مهلک نام دارد و ایرانی‌ها در آن گرفتار شدند، ولی گویا در شگردهای تبلیغاتی توانست به تدریج بر وسعت آن بیفزاید. رسانه های تبلیغاتی غرب به نبرد نیروهای ایرانی در کنار جاده اهواز خرمشهر، یعنی حدود سی و پنج کیلومتری منطقهٔ طاهری اشاره می‌کردند. عراق از گودال مهلک دم می‌زد در حالی که رادیو مونت کارلو راجع به پیشروی ایرانی‌ها و سیطره آنها در جاده اهواز خرمشهر سخن گفت. آن روز را مرخصی گرفته و به بغداد رفتم. مطلع شدم که یکی از بستگانم از شدت عصبانیت به خاطر اخبار ناخوشایندی که از مونت کارلو پخش می شد، رادیوی خود را شکسته بود. با اینکه عراق شکست سنگین تازه ای را متحمل شده بود ولی بانگ تبلیغات رادیو تلویزیون گوش فلک را کر می کرد. در رسانه ها با پرداختن به موضوع تشکیل کمیته های ویژه، شیوهٔ تازه ای جهت برآورد خسارات ایرانی‌ها در تبلیغات شروع شده بود ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ادامه دارد @defae_moghadas 👈لینک عضویت ✧✧ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ حܩߊ‌ܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐ‌ܢ‌ߺ ✧✧ 🍂
🌹؛🍂؛🌹 🍂؛🌹 عبور از 🌹؛ آخرین خاکریز / ۸۲ خاطرات اسیر عراقی دکتر احمد عبدالرحمن ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔹 با شروع دهمین روز از ماه مه، جبهه ها آرام تر و از شدت نبردها کاسته شد. ایرانی‌ها به مرزهای بین المللی رسیده و بندر خرمشهر را به محاصره خود در آوردند. گروه کوچکی از این نیروها از طریق منطقه شلمچه وارد خاک عراق شده با تحمل تلفاتی به سرعت عقب نشینی کردند. تلویزیون دولتی عراق فیلمی از اسرای ایرانی را در حالی که از دست سربازان عراقی خوراکی دریافت می‌کردند نشان داد. در این روزها صدام وارد جبهه شده و حساس بودن موقعیت را از نزدیک مشاهده کرد. شایع شد که در این بازدید فرماندهان به او اطلاع داده اند که ادامه حضور در خرمشهر ثمری نخواهد داشت، ولی او اجازه عقب نشینی نداد. وی به بغداد بازگشت تا عملیات احداث تالار کنفرانس را که قرار بود برای تشکیل اجلاس کشورهای عضو جنبش عدم تعهد آماده شود مورد بازدید قرار دهد. چهره صدام بسیار خسته به نظر می رسید، دو روز بعد، صدام در محوطه ساختمان مجلس ملی به ملاقات بیست و نه اسیر نوجوان ایرانی رفت و با ملایمت به آنها گفت «مکان فعالیت شما مدرسه و ورزشگاه است که صحنه جنگ حکومت ایران به ناحق شما را به کام مرگ فرستاده است.» سپس از دختر کوچکش که در کنار او ایستاده بود، خواست شاخه های گل را بین اسرا قسمت کند. تمامی اسرا که لباس های غیر نظامی برتن داشتند از جا برخاسته و با او عکس یادگاری گرفتند. این حرکت تبلیغاتی صدام، اغلب کسانی را که تنها به ظواهر امر توجه می‌کنند تحت تأثیر قرار داد. یکی از همکارانم به نقل از کسانی که در منطقه حضور داشتند تعریف می‌کرد که یک ستوانیار عراقی به همراه یک رزمنده نوجوان ایرانی که بی سیمی را بر دوش خود حمل می‌کرد وارد اتاق افسری شد و در حالی که از ناراحتی بغض گلویش را می‌فشرد خطاب به افسر گفت: «قربان» این کودکان به ارتش عراق اهانت می‌کنند و آنها را شکست می‌دهند. به راستی این نوباوگان در برابر ارتش عراق از حیثیت خود دفاع کردند و هنگامی که تعدادی از اسرای جوان برای دیدار از مناطق مختلف بغداد از جمله حديقه الزوراء به زیارت اماکن مقدس در کربلا، نجف و کاظمیه نائل شدند، یک خبرنگار زن عراقی به نام ابتسام عبدالله با آنها مصاحبه ای ترتیب داد که در مجله الفبا منتشر گردید. در قسمتی از این مصاحبه ابتسام خطاب به یکی از اسرا گفت: «من مسلمانم چرا از من رو بر می‌گردانید؟ اسیر با اعتماد به نفس پاسخ داده بود: تو به دلیل بدحجابی مسلمان نیستی. با اینکه با قضاوت سریع و غیر اصولی او موافق نبودم، اما جرئت، صراحت و اعتماد به نفس را در کلام او احساس می‌کردم. مجله متن مصاحبه را منتشر ساخت تا به مردم نشان دهد این اطفال فریب رژیم خمینی را خورده اند. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ادامه دارد @defae_moghadas 👈لینک عضویت ✧✧ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ حܩߊ‌ܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐ‌ܢ‌ߺ ✧✧ 🍂
🌹؛🍂؛🌹 🍂؛🌹 عبور از 🌹؛ آخرین خاکریز / ۸۳ خاطرات اسیر عراقی دکتر احمد عبدالرحمن ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔹 پس از حمله ایرانی ها، عراقی ها متوجه شدند که آنها به مرزهای بین المللی رسیده و احتمال دارد به پیشروی خودشان در قسمتی از خاک عراق در منطقه بصره و عماره ادامه دهند. ملی گرایان متعصب با نگرانی تمام در مورد بصره که در معرض خطر قرار گرفته بود، گفت و گو کردند. در دوازدهم مه، مجلس جشن ساده ای به مناسبت نامزدی‌ام برپا ساختم و سعی کردم تا حد امکان برای محترم شمردن احساسات مردم از شادی بی‌حد پرهیز کنم. در مراسم نامزدی ام به یکی از اقوام که نگران به نظر می‌رسید گفتم، شما که این قدر نگران خاک مقدس میهن هستید، چرا فکر نمی‌کنید که وطن دیگران نیز برای خودشان عزیز و با ارزش است. او از فرط عصبانیت چهره اش برآشفت و مرا به عدم علاقه و دلبستگی به خاک میهن متهم ساخت. همان طور که ما ملیت و وطنی داریم و از آن دفاع می‌کنیم دیگران نیز به ملیت و وطن خود احترام می‌گذارند. قومی از قومی بالاتر و وطنی از وطنی عزیزتر نیست. این منطق به من حکم می‌کند که با قومیت گرایی مخالفت کنم اگرچه در جامعه عراق روابط نه براساس حق و باطل بلکه براساس تعصب و قومگرایی پی‌ریزی می‌شود. از شنیدن خبر پیروزیهای ایران به قدری احساس شادی و شعف می‌کردم که گاهی نمی‌توانستم این احساس را کتمان کنم، هر چند به خاطر جریحه دار نشدن احساسات کسانی که موقعیت وطنشان به خطر افتاده بود سعی می‌کردم خودم را کنترل کنم. آن روز خطری میهن ما را تهدید می‌کرد اما این نتیجۀ تلخ عملکردهای دولت و ملت ما بود و من حق داشتم به خود و عده بدهم که دیر یا زود پنجه عدالت گلوی تجاوز پیشگان بعثی را بفشارد. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ادامه دارد @defae_moghadas 👈لینک عضویت ✧✧ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ حܩߊ‌ܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐ‌ܢ‌ߺ ✧✧ 🍂
🌹؛🍂؛🌹 🍂؛🌹 عبور از 🌹؛ آخرین خاکریز / ۸۴ خاطرات اسیر عراقی دکتر احمد عبدالرحمن ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔹 ظهر روز سیزدهم مه بغداد را به قصد محل خدمت ترک کردم. برادرم مرا با ماشین تا گاراژ نهضت همراهی کرد. در بین راه مادرم را که از محل کار خود در مدرسه بر می گشت دیدم و از پشت شیشه ماشین با تکان دادن دست از او خداحافظی کردم. این آخرین باری بود که او را می‌دیدم. در حالی که نمی‌دانستم این آخرین وداع من با اوست. به قرارگاه پشتیبانی یگانهای نظامی در منطقه بلکانه در جنوب خانقین رسیدم. چون وسیله ای برای رفتن به جبهه پیدا نکردم، شب را در آنجا سپری کردم. صبح روز بعد فرمانده گردان با اتومبیل نظامی خود از مرخصی بازگشت. پس از احضار فرمانده قرارگاه و افسران وظیفه، از آنها خواست هر چه سریع تر نواقص خودروهای گردان را برطرف سازند.سپس با اتومبیل فرمانده به مواضعمان در خطوط مقدم رفتیم. به محض رسیدن فرمانده با معاون گردان ملاقات کرد و او را از دستور حرکت مطلع ساخت، سپس از معاون گردان خواست به تمامی گروهانها ابلاغ کند تا ساز و برگ خود را جمع کنند و به وسیلهٔ خودروهایی که برای حمل آنها فرستاده می‌شود راهی شوند. مسیر حرکت مشخص نبود ولی با وضعیت متشنج جنوب، تشخیص محل اعزام چندان هم نمی توانست دشوار باشد. مواضع گروهانها و مقر گردان به کندوهای زنبور عسل شباهت پیدا کرده بود، سربازان تمامی تجهیزات نظامی و لوازم شخصی موجود در مقر گردان را در کنار کوهپایه های نزدیک مواضع گروهانها روی هم انباشتند. فراهم آوردن وسایلی که هفته ها به طول انجامیده بود، باید طی این بیست و چهار ساعت جمع آوری شده و انتقال می یافت. از پرسنل واحد سیار پزشکی خواستم تمامی وسایل و تجهیزات واحد را در صندوقهایی قرار دهند. بعد از ظهر، عده ای از افسران تابع گردانهایی که قرار بود جایگزین ما شوند برای شناسایی منطقه و کسب اطلاعاتی از افسران ما وارد منطقه شدند. با تاریک شدن هوا تمامی گروهانها تجهیزات خودشان را در مقرگردان و یا کنار کوهپایه ها جمع کردند. خستگی تمامی سربازان را از پا درآورده بود ولی باید دستور صادره از صبح زود به اجرا در می آمد. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ادامه دارد @defae_moghadas 👈لینک عضویت ✧✧ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ حܩߊ‌ܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐ‌ܢ‌ߺ ✧✧ 🍂
🌹؛🍂؛🌹 🍂؛🌹 عبور از 🌹؛ آخرین خاکریز / ۸۵ خاطرات اسیر عراقی دکتر احمد عبدالرحمن ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔹 نیمه های شب توانستم برای ساعتی روی صندلی جلوی اتومبیل معاون بخوابم . با طلوع خورشید کامیونهای حامل نفرات و تجهیزات به سمت خانقین به راه افتادند. در حالی که سوار اتومبیل معاون بودم، برای آخرین بار به منطقه گیلان غرب چشم دوختم، زیرا مطمئن بودم که دیگر آنجا را نخواهم دید. ستونی از خودروها به سوی مقر دائمی تیپ در شمال خانقین به راه افتاد و محوطه وسیع گردان ما را افراد و خودروهای سه گردان دیگر اشغال کردند. تیپ ما از پنج گردان تشکیل یافته بود. از این تعداد دو گردان چهار و پنج که تحت فرماندهی تیپ دیگر منطقه اداره می شد در آنجا ماندند. نفرات گردانهای تیپ ما در مقایسه با دیگر واحدهای ارتش زمان جنگ زیاد نبود. با اینکه گردان منظم در ارتش عراق از هزار نفر تشکیل می‌گردد اما وجود سیصد تا چهارصد رزمنده در هر گردان در شرایط جنگی امری طبیعی بود. با این همه گردان ما را برخلاف دیگر گردانها بیش از ششصد و پنجاه نظامی تشکیل می داد. صبحانه را در کنار دیگر افسران و در جایگاه مخصوص آنها صرف کردیم. منتظر بودیم تا هوا کامل روشن شود. فرمانده تیپ در معیت فرماندهان برای انجام ملاقاتی با صدام به بغداد عزیمت کردند. حدود ساعت نه بامداد افراد گردان به قصد حرکت، سوار کامیون‌ها شدند. کاروانی متشکل از ده کامیون بزرگ به سمت بغداد به حرکت درآمد. به همه نفرات ابلاغ گردید که خشاب سلاح های خود را به استثنای خشاب کلت‌های افسران و سرگروهبان‌ها که تعدادشان یازده نفر بود تحویل دهند و دیگر نظامیان هم باید سلاح ها را بدون خشاب با خود حمل کنند. این مسئله شامل سلاح های میان برد، خمپاره اندازها و ضدهوایی نیز می شد، چرا که حمل هرگونه مهمات به داخل بغداد به دلیل امنیتی ممنوع بود. این کاروان باید بدون مهمات جنگی مسافتی را تا جنوب بغداد، آن هم در جاده ای بدون حفاظ که گاهی به مرزهای ایران بسیار نزدیک می شد، می پیمود. به راستی اگر در معرض حملات هواپیماهای ایران قرار می‌گرفتیم چه اتفاقی رخ می‌داد؟ اگر چریک‌های ایرانی کمین هایی را در جاده می گذاشتند چه وضعی پیش می آمد؟ با چه چیزی از خود دفاع می کردیم؟ این حادثه مبین وضع و حال ارتشی بود که باید از رژیمی بی اعتماد نسبت به خود پشتیبانی کند، چگونه ممکن است این ارتش در چنین شرایطی روحیه رزمی داشته باشد؟ اهالی خانقین اعم از زن، کودک، پیرمرد و پیرزن، در طول جاده صف کشیده با تکان دادن دشت و با چشم‌هایی گریان ما را بدرقه می کردند. بسیاری از افراد تیپ از اهالی خانقین و روستاها و نواحی آن شهر بودند‌. بی‌شک خبر این حرکت به خانواده های آنها نیز رسیده بود. با آنکه حکومت می‌خواست حمل و نقل کاروان های نظامی پوشیده و محرمانه بماند اما استقبال و بدرقه مردم خانقين نشان داد که موارد این چنینی از نظرشان دور نمی شود. دستور حرکت به سمت جنوب بود، البته بعد متوجه شدیم تمامی یگانهای ارتش به آن منطقه حرکت کرده اند. کاروان به طور منظم ادامه مسیر داد تا اینکه در کمال سلامت به بعقوبه رسید. در آنجا نیز عده ای در دو سوی جاده صف کشیده، با چشمانی گریان دست تکان می دادند. این گریه ها حال مرا منقلب می کرد. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ادامه دارد @defae_moghadas 👈لینک عضویت ✧✧ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ حܩߊ‌ܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐ‌ܢ‌ߺ ✧✧ 🍂
🌹؛🍂؛🌹 🍂؛🌹 عبور از 🌹؛ آخرین خاکریز / ۸۶ خاطرات اسیر عراقی دکتر احمد عبدالرحمن ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔹 ظهر به قرارگاه مرکزی دژبان واقع در جنوب شرقی بغداد در نزدیکی کارخانه آجر سازی رسیدیم. ستون تیپ برای کسب دستورات مدتی توقف کرد و ما از این فرصت استفاده کردیم تا از طریق تلفن قرارگاه با خانواده هایمان تماس بگیریم. از آنجایی که می‌ترسیدم خانواده ام را به طور مستقیم در جریان امر قرار دهم، به منزل دایی ام تماس گرفتم و به او خبر دادم که عازم جنوب هستم و در مکالمه بعدی محل اقامتم را اطلاع خواهم داد. او سعی کرد به من که به شدت ناامید بودم قوت قلب دهد. بعد از نیم ساعت توقف، فرمانده گردانها به اتفاق چند موتورسوار دژبان همراه ما آمدند و کاروان دوباره به راه افتاد، در حالی که مردم همچنان در دو سوی جاده اجتماع کرده بودند و با چشمان اشکبار ما را نگاه می‌کردند. بعد از خروج کاروان از شهر بغداد، موتورسواران ما را ترک کردند. چند لحظه در نزدیکی نیروگاه هسته ای که پیشتر توسط هواپیماهای اسرائیل بمباران شده بود توقف کردیم. فرمانده گردان ضمن صدور دستوراتی در مورد مراعات نظم و ترتیب، از من خواست سوار آمبولانس شوم و به دنبال کاروان حرکت کنم. دستور را اجرا کردم. کاروان مسیر خود را دنبال کرد تا اینکه بعد از غروب خورشید به عزیزیه رسیدیم و مدتی برای صرف شام توقف کردیم. سپس کاروان در جاده ای تاریک که قادر به تشخیص مناطق آن نبودم، به راه افتاد. نیمه شب معاون دستور توقف داد تا راننده ها قبل از ادامه مسیر قدری استراحت کنند. از آنجایی که خوابیدن در آمبولانس حامل افراد واحد سیار برایم میسر نبود، بار دیگر مجبور شدم در اتومبیل معاون بخوابم. قبل از طلوع خورشید دوباره به راه افتادیم و ساعت هشت بامداد به العماره رسیدیم، بدون حتی لحظه ای توقف به راهمان ادامه دادیم تا به العزیر رسیدیم و معاون توقف کرد، ما هم برای صرف صبحانه پیاده شدیم. در طول مسیر کاروان نظم و ترتیب خود را از دست داده، هر راننده مسیر دلخواه خود را در پیش گرفت. به منطقه نشوه رسیدیم. افراد دژبان خط سیر تیپ ما را نشان دادند. سمت چپ از روی یک پل نظامی که بر روی شط العرب احداث شده بود، عبور کرده، به سمت جنوب روانه شدیم. سمت چپ ما نخل هایی وجود داشت که گویی پا به پای ما حرکت می‌کردند. راه ناهموار و سختی در پیش رو داشتیم، از دژبانهای متعدد در مورد راه توضیح می‌خواستیم و آنها سمت جنوب را به ما نشان می‌دادند. اتومبیل ما وارد یک جاده خاکی شد که به نخلستانهای شط العرب منتهی می گردید. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ادامه دارد @defae_moghadas 👈لینک عضویت ✧✧ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ حܩߊ‌ܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐ‌ܢ‌ߺ ✧✧ 🍂