به نام کسانی کنم ابتدا
که در خاک از آنهاست جوش صدا
به نام غيوران زهرانسب
ز خود رستگان به حق منتسب
علي صولتانی که در خون شدند
به يک نعره از خويش بيرون شدند...
به یاد پهلوانانِ شهید گردان میثم
از راست: شهید عباس دائم الحضور
شهید پهلوان سعید طوقانی و
شهید محمدرضا پند (لباس سفید)
صبحتون سرشار از سلامتی
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#عکس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 کربلای ۴
در عملیات کربلای۴
از یک گـروه هفت نفری که با قایق به آن طرف اروند رفته بودند،
تنها حاجستار توانست جانِ سالم بِدَر ببرد و به عقب برگردد. اکثر آنها از جمله صمد برادرِ حاج ستار شهید شدند ...
وقتی که از حاجی پرسیدیم :
« حاجی، تو که میتوانستی
جنازهی برادرت رو با خود بیاوری،
چرا این کار را نکردی؟»
در جواب گفت:
« همه بچه هـا برادر من هستند ؛
کدامشان را می آوردم؟ »
📚 یک جرعه آفتاب ص۵۵
#شهید_حاج_ستار_ابراهیمی
فرماندهگردان ۱۵۵ شکر ۳۲ انصارالحسین
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#شهید_ستار_ابراهیمی
#شهید
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 سیره شهید محمد زینلی...
🔹سپاه ماشین در اختیار او قرار داده بود برای آموزش به نیروهای بسیج...
🔸 کارش که تمام می شد ماشین را درخانه اش می گذاشت و برای کارهای شخصی و مهمانی رفتن با موتور می رفت.
🔹 وقتی به او می گفتند ماشین درخانه هست آن وقت با موتور زن و بچه ات را جایی می بری؟
🔸 می گفت ماشین مال بیت المال است و من هرگز استفاده شخصی نمی کنم.
#شهید_محمد_زینلی
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#شهید
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 عهدی با خدا
برای پذیرفتن یک مسئولیت
" بنده موسی اسکندری فرزند قربانعلی در پیشگاه خداوند متعال عهد می بندم که با تمام توان و قوت تمام اوقات خود را مصروف بالا بردن کیفیت و کمیت لشکر هفت حضرت ولی عصر(عج) نمایم و از خداوند متعال و امام زمان خواهشمندم استدعا دارم که مرا در این راه مرا موفق نمایند تا بتوانم خدمتگزار خوبی برای رزمندگان اسلام که در لشکر هستد باشم تا بتوانم با ایجاد محبت – علاقه بین تمامی برادران لشکر انسجام و تشکلی و وحدتی الهی ایجاد شود.
همچنین بنده عهد می بندم در امورات دین، امر به اصلاح نفس خویش همت نمایم و این کار مهم را بر همه امورات ترجیح می دهم، خود را مقید به انجام اموراتی نمایم که به اصلاح ضعف های نفسانی و بالا رفتن قوه ایمانی و زدودن زنگارهای قلب شود از خداوند متعال خواهانم که مرا در این راه خطیر یاری کند زیرا بدون عنایت و لطف اصلا قادر به انجام این امر مهم نیستم.
لذا استدعا دارم عنایتی به این بنده خود نمایید تا بتوانم نماز شب را به وقت و با تمام شرایط بجا آورد، تا بتواند نمازهای یومیه را با حضور قلب و جماعت در مسجد و نمازخانه ادا نماید، تا بتواند قرائت قرآن مجید را با تمام شرایط و قواعد تلاوت نماید، تا بتواند ادعیه و مناجات هایی که مانع این نفس سرکش است و باعث تقرب به درگاه الهی می شود درمواقع خود انجام دهد.خدایا تو شاهد باش آنچه در این عهد نامه آمده است خواسته ی من است ولی عمل آن بستگی به لطف و عنایت تو دارد."
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#شهید_اسکندری
#شهید
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
34.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 جای صدا تو همچنان خالیست...
چند فریم دلتنگی
چند تصویر از روزهای نه چندان دور
روایتی از حاج احمد جبههها
درست مانند حاج احمد کاظمی، حاج احمد متوسلیان و حاج احمد سوداگر...
به وقت یکم بهمن ماه
ساعت ۰۹:۱۰ دقیقه شب،
تهران،
شب رحلت پیامبر اسلام(ص) و شهادت امام حسن مجتبی(ع)
و صدایی که دیگر شنیده نشد...
🌴 فرارسیدن دوازدهمین سالگرد سردار دلها شهید والامقام حاج #احمد_سیافزاده فرمانده فقید دانشکده دوره فرماندهی و ستاد(دافوس) سپاه و مسئول طرح و عملیات قرارگاه همیشه پیروز کربلا در دوران دفاع مقدس گرامیباد✌️
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#نماهنگ #شهید_سیافزاده
#کلیپ
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🌹؛🍂؛🌹
🍂؛🌹 عبور از
🌹؛ آخرین خاکریز / ۹۱
خاطرات اسیر عراقی
دکتر احمد عبدالرحمن
┄═❁๑❁═┄
🔹 در همان روز طوفان شدیدی وزیدن گرفت، درختها و نخلها را با قدرتی تمام به حرکت درآورد و درها و پنجره های باز به هم کوبیده شد. بعد از خداحافظی از همکاران و دوستانم به استراحتگاه موقت برگشتم. طوفان همه چیز را به هم زده و چادرها را از جا کنده بود. دستور حرکت به سمت خرمشهر صادر گردید و همه سوار شدند و خودروها آماده حرکت شدند. خدا را شکر میکنم که در آن شرایط افسر بودم و در وظایف دشوار سربازان سهمی نداشتم. وقتی به ادارات مؤسسات و انبارهای دولتی مراجعه میکردم به ارزش ستاره ای که بر دوشم نصب شده بود پی میبردم. این ستاره های کوچک کارهای بزرگ را برایم سهل و آسان می ساخت. سرانجام نیمه شب بعد از فروکش کردن طوفان در حالی که باران می بارید به راه افتادیم. خودروها در ستونی منظم حرکت میکردند اما همان طور که در حرکتهای شبانه معمول بود، به تدریج نظم و ترتیب خود را از دست دادند. من در آمبولانسی که پیشاپیش ستون حرکت میکرد نشسته بودم و اطراف جاده را با وجود تاریکی دهشتناک آن نظاره میکردم. سمت راست جاده نخلستانها بودند، با استناد اطلاعات جغرافیای ام در مورد جنوب عراق حدس میزدم که شط العرب در سمت راست این نخلستانها قرار دارد. مسیر حرکت ما همچنان ادامه یافت تا به نقطه ای رسیدیم که در سمت چپ آن گلوله های منور با رنگهای مختلف به آسمان پرتاب میشد و در سمت راست نیز شبح نخلستانها همچنان ما را همراهی میکرد. حدس زدم که به مرزهای بین المللی نزدیک شده ایم و پرتاب گلوله های منور گواه بر این بود که با خط آتش فاصله زیادی نداریم.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
ادامه دارد
#عبور_از_آخرین_خاکریز
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
✧✧ ܭߊࡅ߭ߊܠܙ حܩߊܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐܢߺ ✧✧
🍂
🍂
🔻 گلستان یازدهم/ ۸۴
زهرا پناهی / شهید چیت سازیان
نوشته بهناز ضرابی
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🔸 بوی اسپند خانه را پُر کرد. از جایم بلند شدم، جلوتر رفتم و خیره شدم به عکس شهدا. شهید حمید نظری علی دانا میرزایی، حجت زمانی، محمد شهبازی ...
دست کشیدم روی عکسها. علی آقا با چه عشق و حالی این عکسها را با پونز به دیوار زده بود. جای انگشتهایش روی چند پوستر که گلاسه و روغنی بود مانده بود. فقط عکس خودش و امیر توی قاب بود.
پیشانی ام را روی شیشه قاب عکس امیر گذاشتم. بوی دستهای علی آقا را میداد. خودش این قاب را به دیوار کوبیده بود. گفتم «اسم پسرمون شد، محمد علی اما من به یاد تو بهش میگم علی، علی جان! با این فکر بغضم شکست. همۀ عکسها بوی دستهای علی آقا را میداد. اصلاً اتاق بوی علی آقا را گرفته بود. چقدر سعی کردم شکل آن دستهای سفید و گرم یادم بماند، آن قد و بالا، ریشهای بلند و بور، چشمهای آبی، چینهای روی پیشانی، موها و ابروهای بور و درهم.
آن شب توی همین اتاق خوابید، نه؛ خانه حاج صادق بودیم. حالش خوب نبود. قرار بود ساعت دو و نیم صبح برود.
گفت: «فرشته، اگه بخوابم بیدارم میکنی؟ گفتم: «آره.»
کاش بیدارش نمیکردم. کاش خودم هم میخوابیدم و هر دو خواب می ماندیم. ته دلم میدانستم این بار که برود برنمیگردد. از کجا می دانستم! صدایی مدام در گوشم تکرار میکرد فرشته! خوب نگاهش کن. سیر ببینش. باید این قیافه، این موها، ابروها و این هیبت یک عمر یادت بماند. این پاها که وقتی توی اتاق راه میروند، گرومپ، گرومب صدا میکنند. عادتش بود، با پاشنه راه میرفت. علی آقا همیشه عجله داشت؛ هول بود برای رفتن آن چشمهای آبی هیچ وقت درست و حسابی به خواب نمی رفت. انگار همیشه یک چشمش بیدار بود اما آن شب چه خواب عمیقی! توی خواب نفس های بلندی میکشید. فرشته چرا بیدارش کردی؟! چرا خودت هم نخوابیدی؟ تو که آن صدا را میشنیدی یکریز در گوشت ویز ویز میکرد و می گفت: این آخرین باری است که او را میبینی! این بدرقه آخر است، این آخرین دیدار است، این آخرین خداحافظی است... وقتی خوابیدی آمدم توی هال چرا آمدم؟ چرا نایستادم و سیر نگاهت نکردم؟ مگر نمیدانستم دیدارمان به قیامت میماند! مادر صدایم کرد.
فرشته، فرشته جان، شامت رو بیارم اونجا یا خودت می آی؟ تندتند اشکهایم را پاک کردم. خودم را توی شیشه قاب عکس علی آقا نگاه کردم. نوک بینی و چشمهایم سرخ بود. با اینکه اشتهایی به غذا نداشتم، رفتم توی اتاق پذیرایی، سفره ای بزرگ انداخته بودند. غریبه نبود. جمع خودمانی بود. مریم و شوهر و دخترش، حاج صادق و خانمش و بچه ها، آقا و منصوره خانم، حاج بابا و خانم جان پدر و مادر منصوره خانم و برادرش دایی محمد که خارج از کشور زندگی میکرد اما چند سالی میشد زن و بچه را آنجا رها کرده بود و آمده بود ایران و با پدر و مادرش زندگی می کرد. دلم گرفت، چه خانواده شاد و خوشبختی بودیم! اگر امیر و علی آقا بودند الان چه خبر بود. داد و هوار و شوخی و خنده شان به هوا میرفت. چرا یک دفعه این طوری شدیم؟!
چه مهمانی سوت و کور و بی روحی. منصوره خانم ناخوش بود. عصر دوباره کلیه هایش درد گرفته بود و حاج صادق برده بودش دکتر. همه ساکت و بی سروصدا دور سفره نشسته بودند. آقا جان هنوز باروحیه بود. گفت ایی پسرت ما رِ کشت. فرشته خانم، چرا ای بچه گریه نمیکنه؟
نفیسه گفت: فرشته جون به جای گریه صورتش سرخ میشه. شام پلو و خورش قیمه بود مریم مجمع به دست از کنارم گذشت.
•┈••✾○✾••┈•
ادامه دارد
#گلستان_یازدهم
کانال حماسه جنوب/ ایتا
@defae_moghadas
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
هوای دلم ابری است
موج دلم را روی امواج عاشقی
تنظیم کن ....
صبحتون سرشار از نور و معرفت
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#عکس
#شهید_مهدی_فلاح
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 طنز جبهه
" مجروح بامزه "
•┈••✾✾••┈•
🔸 خيلی شوخ بود. هر وقت بود، خنده هم بود. هر جايی بود در هر حالتی دست بردار نبود.
خمپاره كه منفجرشد تركش خورد و گفت: «بچه ها ناراحت نباشيد ، من می روم عقب، امام تنها نباشد!! »
امدادگرها كه میگذاشتندش روی برانكارد،
از خنده روده بر شده بودند.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#طنز_جبهه
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂