eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.3هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
2.1هزار ویدیو
72 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻  هنگ سوم | ۱۵ خاطرات اسیر عراقی دکتر مجتبی الحسینی ‌‌‍‌‎‌┄═ ◍⃟🌺 ◍⃟🌸 ◍⃟🌻═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔸 رژیم بعث برای جبران رخوت و سستی نیروهای خود بخاطر طولانی شدن جنگ، دست به یک رشته اقدامات سیاسی و تبلیغاتی زد. از آن جمله ۱- پخش خبر درگذشت امام خمینی از طریق رادیو به عنوان مژده ای برای ملت و ارتش عراق. آنها گفتند: برای ما محرز گردید که خمینی... از دنیا رفته است. در آن موقع از شنیدن این خبر یکه خوردم. بلافاصله رادیو را برداشته، به باغ مجاور مرکز درمانی رفتم، رادیو تهران را گرفتم. داشت خبر را تکذیب می‌کرد و سخنرانی جدیدی را از امام پخش می‌نمود. شتابان و خوشحال بازگشتم تا به دوستداران امام مژده دهم که ایشان در قید حیات هستند. ۲- اعلام آمادگی برای برقراری آتش بس و انجام مذاکره. در آن موقع دولت شهید رجایی با این پیشنهاد مخالفت کرد و اعلام نمود تا زمانی که ارتش عراق از سرزمینهای اشغالی ایران خارج نشده، مذاکره ای صورت نخواهد گرفت. شورای امنیت سازمان ملل با انتشار یک قطعنامه گنگ و مبهم طرفین درگیر را به برقراری آتش بس و محترم شمردن قوانین بین المللی دعوت کرد، بی آنکه از عراق بخواهد از سرزمینهای اشغالی خارج شود و یا آغازگر جنگ را معرفی کند. پس از این مرحله نیروهای ما تدریجاً خودشان را برای جنگی دراز مدت آماده کردند. در این راستا به ایجاد سنگرها و پناهگاهها، احداث راهها و انبار کردن مهمات و آذوقه در داخل خاک ایران اقدام نمودند. دولت با صدور اطلاعیه‌ای ترخیص نیروهای مسلح را تا اطلاع ثانوی متوقف کرد. غالباً اخبار و گزارشات روزمره و تحلیلها سیاسی نظامی مربوط به جنگ را از طریق رادیو صدای آمریکا ، مونت کارلو و لندن دنبال می‌کردم. از این تحلیل‌ها چنین استنباط می‌شد که جنگ سالها ادامه خواهد یافت. به طور مثال رادیو صدای آمریکا از قول تحلیلگر سیاسی روزنامه نیوزویک گفت: «جنگ بین عراق و ایران سالها ادامه خواهد یافت، زیرا هر دو کشور نفت خیز هستند و منابع عظیمی در اختیار دارند. دوم اینکه از قدیم اختلافی بر سر مرزها و خط مشی سیاسی و ایدئولوژیکی بین رهبران دو کشور وجود داشته است. جنگ همچنان ادامه یافت و هر روز بر تعداد مجروحین و کشته ها افزوده شد. من اوقات فراغت خود را صرف شنیدن اخبار و گزارشات رادیو و یا صید ماهی در کانال مجاور مرکز درمانی می‌کردم. ساعت ۳ بعد از ظهر یکی از همین روزها سرگرم صیدماهی بودم که ناگهان یک دستگاه آمبولانس وارد مرکز درمانی شد. معمولاً آمبولانس‌ها به خاطر طولانی بودن مسافرت از خطوط مقدم جبهه تا مرکز درمانی بعد از ظهر به این مرکز می‌رسیدند. شتابان خود را به مرکز رساندم. به من گفتند که پنج نفر مجروح آورده اند. به اتاق اورژانس رفتم و آنها را مورد مداوا قرار دادم. پس از مدتی کوتاه راننده آمبولانس وارد اتاق شد و به من اطلاع داد که یک فرد ایرانی مجروح نیز در داخل آمبولانس است. او گفت: تصور می‌کنم که او مرده است. با عجله خود را به آمبولانس رساندم. دیدم شخصی با لباس غیر نظامی و ریشی پرپشت و گندم گون در خون خود غوطه ور است. از قیافه اش پیدا بود که با زندگی وداع گفته است. دستور دادم او را به اتاق اورژانس بیاورند. پس از معانیه دقیق متوجه شدم که هنوز نفس می‌کشد. نیاز مبرمی به خون داشت. از ناحیه شکم تیر خورده بود. پس از تلاش زیاد توانستم سرمی پیدا کنم. منتظر ماندم تا خون لازم تهیه شود. اطرافم را بسیاری از افراد احاطه کرده و به حال و روز آن اسیر نظاره می‌کردند. گفتم این مجروح نیاز به خون دارد. پزشکان و پزشکیاران بعثی در جواب گفتند: «به خاطر او خودت را خسته نکن ما هم نیاز به خون داریم.» لحظه ای سکوت کردم، خدایا چکار کنم؟ از یک طرف اینها با مخالفت می‌کنند و از طرفی دیگر او مسلمان است و مجروح. آیا دست روی دست می‌گذاشتم تا شاهد مرگ او باشم؟ بالاخره سکوت را شکسته و به آنها گفتم: مسئولیتی انسانی بردوش داریم. این انسان مجروح است و نیاز به همیاری ما دارد. از آن گذشته او اسیر است و حتما اطلاعاتی در اختیار دارد که ممکن است برای نیروهای ما مفید باشد. آنها مدتی به چهره یکدیگر خیره شدند و سپس گفتند: «دکتر راست می‌گوید.» بلافاصله به کمک من شتافتند. بالاخره چاره مشکل پیدا شد و من دو شیشه خون به او تزریق کردم. یک ساعت بعد به هوش آمد و کلماتی به زبان فارسی برزبان راند که برایم مفهوم نبود. پزشکیار «ابو عصام» را که اهل شهر کفری بود و به فارسی تسلط داشت. صدا زدم او صحبت‌های اسیر را برای ما ترجمه کرد. اسیر با حالت تعجب پرسید: شما کی هستید؟ اینجا کجاست؟ چرامن اینجا هستم؟
پس از این که بهبودی خود را نسبتاً باز یافت او را به بیمارستان نظامی بصره اعزام کردم. بعد از یک هفته توانستم از طریق یکی از پزشکیاران متدین از وضع و حال او مطلع شوم. این پزشکیاران به من اطلاع داد که او تحت عمل جراحی قرار گرفته و در اتاق اسرای مجروح بستری شده است.        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ نشر همراه با لینک کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 قطعه ای گران بها از مستند به یاد ماندنی «روایت فتح» که در این دنیای سخت، بهترین درس های زندگی را به ما می دهد. 🔸 با صدای آسمانی شهید آوینی        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 با افتخار ؛ تکبیرِ نماز جماعت می‌گفت... ┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گزارش به خاک هویزه ۴۵ خاطرات یونس شریفی قاسم یاحسینی ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔸 روزی که سید حسین ما را به کنار قدمگاه حضرت ابراهیم خلیل می برد در حالی که داشتیم می دویدیم داستانی را برایمان تعریف کرد که همه ما را به سختی تکان داد. گفت: روزی حضرت امیرالمومنین با جمعی از یارانش از کنار قبرستانی عبور می کردند. حضرت امیر به قبرها و مرده ها سلام کردند. یاران ایشان که همراهش بودند گفتند: «مگر مرده ها می شنوند؟ امام در پاسخ فرمودند: هم می‌شنوند و هم جواب میدهند و حالا هم دارند با شما حرف می زنند!» یاران پرسیدند: «چه می گویند؟ حضرت علی فرمودند: «می گویند قدر زندگی در دنیا را بدانید و تا می توانید گناه نکنید و کارهای خوب انجام دهید. وقتی که مثل ما مردید، دیگر نمی توانید هیچ کاری انجام دهید و فقط باید جزای اعمالتان را ببینید. قدر زندگی و عمر کوتاهتان را بدانید و از آن حداکثر استفاده را برای عبادت خدا انجام دهید.» سید حسین در اوایلی که به سپاه هویزه آمده بود شایعاتی درباره مردم عرب منطقه و همکاریهای برخی از آنها با رژیـــم عــراق شنیده بود، اما هنوز چند روزی سپری نشده بود که به طور کامل به مردم و عشایر عرب اعتماد کامل کرد و دانست که آنهـا بـه چـه انـدازه مـردم صمیمی، مهمان نواز، خون گرم و وطن دوستی هستند. ما گاهی دیده بان های ارتشی را به خانه‌های عشایر عرب می‌بردیم و آنها از صبح تا شب از بالای بام خانه ها عراقی ها را شناسایی و دیده بانی می‌کردند. اهالی خانه با طیب خاطر غذای دیده بان را می دادند و به او چای و آشامیدنی می‌رسانند تا خسته نشود و بتواند خوب کار کند. حسین نقش اینها را می‌دید و شیفته عشایر و مردم منطقه می شد. در هویزه به جز سازمان آب هیچ اداره دولتی دیگری فعال نبود. به دنبال شروع جنگ همه ادارات تعطیل شده بودند. مردم برای امور روزانه خود با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم می کردند. حتی بخشداری هم تعطیل شده بود و کلیدهای آن را تحویل ما داده بودند. حامد جرفی هم که در بیمارستان تهران با مرگ دسته پنجه نرم می کرد. سید حسین کوشید تا در کنار کارهای نظامی به مردم محروم منطقه نیز کمک کند. مثلاً با پل‌های ارتباطی که با اهواز داشت برای مردم روستا و شهر، آرد، برنج، روغن و نیازهای اولیه زندگی تأمین کند. او برای همین کار ستاد تأمین ارزاق تشکیل داد و سعی کرد همـه کمک های دولتی را از طریق همین ستاد به مردم محروم و روستاییان برساند. مسؤول این کمیته نیز سید نور موسوی برادر سید رحیم بود. سیدحسین رفت با مهندس محمد غرضی استاندار وقت خوزستان و برادر فروزنده معاون او صحبت کرد و موفق شد کمک های ویژه ای برای مردم هویزه و روستاهای اطراف بگیرد. جالب آنکه این وظایف اصلاً به علم الهدی ربطی نداشت و او آمده بود تا جنگ را در هویزه اداره کند. حسین خودش را پاسدار انقلاب و ارزشهای آن می‌دانست و در خود احساس تعهد می‌کرد که تا آنجایی که از دستش بر می آید در همه زمینه ها به مردم و محرومان کمک کند. توزیع ارزاق در میان مردم روستایی تأثیر بسیار خوب و مطلوبی داشت و روستاییان مرزی احساس کردند که هنوز دست نوازش انقلاب روی سرشان است و دولت نیز به فکر آنهاست. حسین همچنین برای راه اندازی آسیاب خانه ها مقدار زیادی گازوییل آورد و توزیع کرد. یکی دیگر از کارهای خوب حسین تشکیل ستادی به نام ستاد انتقال مهاجرین جنگ تحمیلی بود. او با استاندار صحبت کرد و چندین کامیون و تریلی گرفت و خانواده های روستایی را که در معرض خطر و بمبارانهای دشمن بودند از منطقه به جاهای امن منتقل کرد. مسؤولان این ستاد دو تن از برادران اهل هویزه به نام های لازم جرفی و عبدالنبی نیسی بودند. افراد را سوار اتوبوس می‌کردند و اموال و اثاثیه آنها را بار کامیون یا تریلی می‌زدند و از منطقه خارج می‌کردند. کار ستاد این بود که به همه روستاهای مرزی و اطراف وسیله اعزام می کرد و هر کس که مایل بود از منطقه مهاجرت کند می توانست از امکانات ستاد استفاده کند. سید حسین علم الهدی با این کارش در میان عشایر عرب و مردم منطقه محبوبیت زیادی کسب کرد و مردم دانستند که انقلاب و نظام به فکر آنها است و در حدی که می تواند برایشان کار می‌کند. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas 👈لینک عضویت ✧✧ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ حܩߊ‌ܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐ‌ܢ‌ߺ ✧✧ 🍂
و خاطرات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 انگار نه انگار که ازت دو تا دنده شکسته بین در و دیوار 🔸 با نوای مهدی رسولی السلام علیک یا فاطمه زهرا سلام الله علیها        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 یادش بخیر ارادت بچه‌هایمان به نام و وجود مادرشان بی‌بی جان، حضرت زهرا(س) شاید باورش سخت باشد، ولی در ایام خاص، همه‌ی قسم دادن‌ها می‌رفت به این سمت. اشک‌ها جاری می‌شد و مجلس رونق می‌گرفت. مداح‌های جبهه‌ای هم همین را فهمیده بودند و نمک مجلس‌شان ذکر بی‌بی جانمان شده بود. حالا شب حمله جای خود داشت که همه صدایش می‌کردند. پیشانی بند "یا زهرا" کم می‌آمد و تقاضا بالا. اصلا تو درگیری‌ها جایی که کم می‌آوردیم فقط نام مبارک خانم بود که دستگیر بچه‌ها می‌شد و گره گشایی می‌کرد. کربلای پنج هم از اون عملیات‌هایی بود که چاره‌ای جز پیروزی نداشتیم. راه تضمین پیروزی هم متوسل شدن به نام نامی ام‌الائمه فاطمه زهرا سلام الله علیها و قرار دادن رمز عملیات به نام حضرتش بود و چه خوب راهگشایی کرد و ... جالب این بود که آمار مجروحینی که از سینه و پهلو می خوردند و بی‌بی را می‌خواندند و راضی بودند که در جراحت هم شبیهه مادرشان هستن، حسابی بالا رفته بود و این مجروحیت برایشان شیرین‌ترین مجروحیت و شهادت بود. فاطمه‌جان! ما و همراهان ما، همان بچه‌های جبهه و عشق ولایت هستند و آماده دفاع از حریم شما. هوای همه‌مان را همانطور داشته باش و دعایمان کن تا در راه بمانیم. 🤲        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻  هنگ سوم | ۱۶ خاطرات اسیر عراقی دکتر مجتبی الحسینی ‌‌‍‌‎‌┄═ ◍⃟🌺 ◍⃟🌸 ◍⃟🌻═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔸 با گذشت بیش از یک ماه از شروع جنگ، نیروهای ما از تهاجم دست کشیده و در سنگرهای محکم، موضع دفاعی گرفتند. ابتکار عمل به دست نیروهای ایرانی افتاده بود. دیگر آن هیجان و احساس کاذب پیروزی که رسانه های تبلیغاتی دولت در دل نظامیان ایجاد کرده بودند، فروکش کرد. از آن لحظه به بعد نظامیان در رده های مختلف از یکدیگر سئوال می کردند. براستی هدف از شروع جنگ چیست؟ چرا ما سرزمین‌های ایران را اشغال کرده ایم؟ پس کجاست آن انبوه نظامیان ایرانی که رژیم ادعا می‌کرد آنها عراق را مورد تهاجم قرارداده اند؟ این سئوالات و سئوالاتی از این قبیل در واقع واکنش طبیعی نظامیان عراقی در قبال توجیهات رژیم برای شروع جنگ علیه ایران بود که ادعا می کرد به خاطر دفع تجاوز ایران، دور کردن توپخانه ایران از شهرهای مرزی و استرداد اراضی اشغالی عراق جنگ را آغاز کرده است. ولی نظامیان عراقی پس از گذشت این مدت از جنگ چه چیزی را کشف کردند؟ اول این که ارتش عراق هنگام مورد هجوم قرار دادن سرزمینهای ایران، ارتشی مجهز و آماده را مقابل خود ندید. دوم این که ادعا می کرد قصد دارد اراضی اشغالی خود را آزاد سازد، ولی نه فقط پیشروی نیروهای خود به داخل خاک ایران را متوقف نکرد بلکه اراضی وسیعی از خاک ایران را نیز به تصرف خود در آورد. سوم این که آنها با عمقی بیش از برد توپخانه ایران وارد سرزمین‌های ایران شدند. چهارم این که عراق صدها روستا و چند شهر ایران از جمله خرمشهر، مهران، قصر شیرین و بستان را به تصرف در آورد و همچنین اسامی عربی را جایگزین اسامی فارسی آنها نمود. عراق این شهرها را از نظر اداری به استانهای مرزی خود مرتبط کرد و پرچمش را روی ساختمانهای دولتی به اهتزاز در آورد. عراق در چند شهر از جمله خرمشهر، بستان و هویزه اقدام به گشایش مدارس، بازارهای دولتی و مراکز درمانی نمود. من بشخصه نقشه جدید عراق را که آن روز دولت به چاپ رسانیده بود مشاهده کردم. در این نقشه، شهرها و اراضی اشغالی ایران به خاک عراق ضمیمه شده بودند. علاوه براین تلاش، رژیم عراق برای ملحق کردن شهرهای شوش ، دزفول، اهواز و آبادان به نقشه خود پنهان نبود با وجود این همه اقدامات توسعه طلبانه صدام ادعا می‌کرد که ایران قصد اشغال عراق را دارد. این حوادث و رخدادها ادعاهای دروغ رژیم عراق را به اثبات رسانید و ثابت کرد که این جنگ نه به خاطر دفاع از تمامیت ارضی عراق بلکه صرفاً مورد تجاوز قراردادن خاک ایران آغاز شده است. این واقعیت‌ها در نیروهای ما تاثیر گذاشت و انگیزه ادامه جنگ را از آنان سلب کرد، به گونه ای که دیگر مثل نخستین روزهای شروع جنگ تمایلی برای پیکار از خود نشان نمی‌دادند. 🔸 جفیر باردیگر روز ١٦ اکتبر ۱۹۸۰ / ۲۴ مهر ۱۳۵۹ مرا با یک واحد سیار پزشکی به قرارگاه «ب» تیپ بیستم اعزام کردند. البته چند روز قبل از من دکتر نعیم وارد آنجا شده بود. این قرارگاه در حدفاصل منطقه جفیر و پادگان حمید دقیقاً در یک کیلومتری غرب پادگان حمید قرار گرفته بود. فرماندهی این قرارگاه را سرهنگ ستاد «عدنان » بر عهده داشت. او تنها سنگر مقاوم منطقه را به خود اختصاص داده بود، در حالی که افراد تحت فرمان او در وسط بیابان بسر می‌بردند و به شیارهایی پناه برده بودند تا از حملات هوایی ایران در امان بمانند. وارد منطقه که شدم فهمیدم دکتر نعیم به قرار ارگاه «پ» تیپ بیستم یعنی خط مقدم جبهه به فرماندهی سرهنگ دوم ستاد جواد اسعد شتینه اعزام شده است. این فرمانده کرد از اعوان و انصار نزدیک رژیم به حساب می‌آمد. پدر او که ریاست قبیله ای را عهده دار بود در سرکوب انقلابیون کرد شرکت داشت. به محض ورود به منطقه مطلع شدم که آنجا در معرض حملات هوایی قرار دارد. بعد از ظهرها اشعه خورشید بر پادگان حمید می تابید. این پادگان از هشت ساختمان بزرگ هفت طبقه ای تشکیل یافته بود. در وسط آن برجها و مخازن آب سر به آسمان کشیده بودند. صبح روز بعد، پس از خوردن صبحانه ای کنار پناهگاههای محکم و در مجاورت ماشین آمبولانسی که در گودال عمیقی مستقر شده بود، نشسته و مشغول صحبت شدیم .        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ نشر همراه با لینک کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 قطعه کلیپ دیده نشده از صحنه حضور فرماندهان، جلوتر از خط مقدم و در یک قدمی دشمن در عملیات والفجر هشت 🔸 در این کلیپ کوتاه، شهیدان حاج احمد کاظمی، فرمانده لشکر ۸ نجف) و حاج حسین خرازی، ف ل ۱۴ امام حسین-ع و همچنین عزیز جعفری و سردار مرتضی قربانی فرمانده لشکر ۲۵ کربلا دیده می‌شوند. 💥در لحظات پایانی، دو گلوله توپ به صورت متوالی در همان حوالی به زمین اصابت می‌کند که واکنش جالب افراد را به همراه دارد…        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 پهلوهای زخمی خود حکایتی دارد و سلامی
السلام علیک
 یا فاطمه زهرا سلام الله علیها 
       ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گزارش به خاک هویزه ۴۶ خاطرات یونس شریفی قاسم یاحسینی ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔸 حسین علم الهدی مقدار زیادی گونی میان کشاورزان پخش کرد تا گندم های درو شده خود را داخل آن گونی‌ها بریزند و حاصـل یـک سال تلاش و دسترنج آنها آسیب نبیند. حسین می گفت: تا این مردم و همین عشایر عرب با انقلاب و امام هستند، دشمن نمی تواند هیچ کاری بکند. ما باید مردم دار باشیم و تا آنجا که می توانیم به این محرومان و بیچاره گان کمک و یاری کنیم. روزی در سوسنگرد جلسه ای درباره جنگ بود. من و حسین در این جلسه شرکت کرده و سپس با ماشین به طرف هویزه حرکت کردیم. در مسیرمان پیرمرد و پیرزنی داشتند با پای پیاده حرکت می کردند. حسین بلافاصله توقف کرد و آنها را سوار کرد و به مقصد رساند. من به حسین اعتراض کردم و گفتم ما عجله داریم و باید به کارهای خودمان برسیم، مسافرکش که نیستیم. حسین لبخندی زد و با لحنی جدی گفت: این همه شتابهای ما برای رفاه این مردم است. همین برای دفاع از این مردم است. روزی لازم جرفی با حسین به اهواز رفتند. در بازگشت برایم تعریف کرد و گفت: بعد از آنکه کارمان در اهواز تمام شد، دیدم سید حسین کنار یک کباب‌فروشی ماشینش را پارک کرد و ۵۰ دست کباب خرید. من خیلی خوشحال شدم و شکمم را برای ناهار ظهر صابون زدم. سوار ماشین شدیم و دیدم حسین به حلبی‌آبادها و منطقه فقیرنشین اهواز رفت و خانه به خانه در زد و کباب را تا دانه آخر میان مردم مستضعف پخش کرد. حتی یک دست کباب هم برای خودش یا ما باقی نگذاشت! از حسین پرسیدم: "این چه کاری بود که کردی؟" حسین گفت: "ما شیعه علی هستیم، همان کسی که در اوج حکومت، شب برای یتیمان و بیچاره‌گان غذا می‌برد!" سه، چهار سال پیش داشتم در جاده هویزه حرکت می‌کردم. پیرمردی را دیدم و سوار کردم. وقتی فهمید از دوستان و همرزمان علم الهدی هستم، آه بلندی کشید و گفت: "من یک بار او را دیدم که به کمکم آمد. همان اوایل جنگ که من داشتم روی تلمبه کار می‌کردم، روزی یک گونی پر از گندم روی الاغی گذاشته و داشتم به خانه می‌رفتم. در راه، کیسه‌ گندم از روی الاغ به زمین افتاد. کیسه خیلی سنگین بود و نمی‌توانستم به تنهایی آن را بلند کنم. کمی بعد دیدم دو نفر که سوار موتورسیکلت هستند، چهار طرف گونی را گرفتند و آن را روی الاغ گذاشتند. از آنها تشکر کردم. راننده موتورسیکلت اهل هویزه بود ولی نفر دوم را نشناختم. از هویزه ای پرسیدم او کیست؟ جواب داد این فرد سید حسین علم الهدی فرمانده سپاه هویزه است. پیر مرد آه دیگری کشید و گفت: تا زنده هستم این محبت را فراموش نمی کنم و همیشه به یاد علم الهدی هستم. یکی از چیزهایی که علم الهدی را رنج می‌داد تبلیغات یاوه دشمن بود که متأسفانه برخی از مسؤولان مملکتی نیز ناخودآگاه آن را باور کرده بودند و آن همکاری عشایر عرب با حزب بعث عراق و دشمن بود. حال آنکه حسین خودش بسیاری از شب‌ها که از شناسایی بر می گشت به منزل همین عشایر می‌رفت و مورد مهمان نوازی آنها قرار می گرفت و حتی یک خیانت هم از یکی از آنها ندید. حسین برای آنکه وفاداری عربهای منطقه را به نظام، انقلاب و امام نشان بدهد، دست به تدبیر جالبی زد که بسیار هم مؤثر و خوب بود و به لحاظ تبلیغاتی در زمان خود تأثیر بسیار زیادی گذاشت. سید حسین علم الهدی تصمیم گرفت مردم عرب منطقه را از زیر بمباران دشمن بردارد و به جماران نزد امام خمینی رهبر انقلاب ببرد تا در آنجا مردم مرزنشین وفاداری خود را به انقلاب و امام اعلام کنند. البته وقتی او ایده اش را مطرح کرد با مخالفت روبه رو شد. حتی من که خودم هویزه ای و عرب هستم با این طرح مخالفت کردم و گفتم ممکن نیست این مردم را نزد امام بردا حسین پرسید چرا نمی شود؟ خوب هم می‌شود. من به سید حسین گفتم: با کدام امکانات می‌خواهی این همه مردم را از هویزه و روستاهای آن به تهران بیری مگر کار ساده ای است. حسین با اطمینان گفت: - همه امکانات را خودم فراهم می‌کنم. دیگر چه بهانه ای دارید؟ بعد اضافه کرد: شاید یکی از این مردم محروم، آرزوهایشان دیدن حضرت امام باشد. نباید آنها را از دیدار امام محروم کنیم. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas 👈لینک عضویت ✧✧ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ حܩߊ‌ܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐ‌ܢ‌ߺ ✧✧ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 صلی الله علیک یا فاطمةُ الزَّهرَاءُ یا بنتَ محمدٍ یا قرَّةَ عینِ الرَّسول یا سیدتنا و موْلاتنا إنا توَجهنا وَ استشفعنا وَ توَسلنا بکِ إلى اللَّه و قدَّمناک بین  یدیْ حاجاتنا یا وَجیهةً عندَ اللَّه اشفعی لنا عندالله. السلام علیک یا فاطمه زهرا سلام الله علیها        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 نفت کوپنی راوی : برادر آزاده      حاج صادق مهماندوست ‌‌‍‌‎‌┄═❁❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ عراق یکی از کشورهای اصلی صادر کننده نفت در جهان بود که منابع زیرزمینی و نفت آن در خاورمیانه و جهان زبان زد است . اما همین کشور با حاکمی مستبد همچون صدام از تامین امکانات اولیه برای اسرا هم دریغ می کرد. از جمله این موارد می توان به جیره بندی و سهمیه بسیار کم و محدود نفت برای اسرا در اردوگاه ها اشاره کرد . از جمله در اردوگاههای موصل که در شمال عراق و در محیطی بسیار سرد قرار داشت، برای چراغ های علاءالدین هر آسایشگاه که از دو یا سه عدد هم تجاوز نمی کرد ، سهمیه نفت مشخصی را در نظر گرفته بودند و جالب این که ظرفی که در آن نفت هر آسایشگاه را با نظارت دقیق سرباز عراقی تحویل می دادند ، سطلی فلزی بود که دستگیره های آن با پرچ به بدنه متصل شده بود و عراقی ها مبنای تعیین سهمیه را برای هر سطل ، محل پرچ شدن دستگیره ها قرار داده بودند . اگر بدلیل تاخیر در بستن شیر تانکر ، نفت بیشتری به سطل می ریخت ، سرباز عراقی سریعا با یک قوطی که در دست داشت مقدار اضافه ریخته شده را برمی داشت و از سهمیه کم می کرد که مبادا نفت بیشتری به اسرا برسد تا چراغ تحویلی ، مقدار بیشتری روشن مانده و اسرا بیشتر گرم شوند! شاید هم می ترسید که مبادا با همین یکی دو قوطی که اضافه ریخته شده بود ، اقتصاد عراق با آن همه چاه های نفت با شکست مواجه شود ؟! این هم نشان دیگری از حقد و کینه مزدوران بعثی بود که در سرمای شدید آن محیط ، باعث رنجش بیشتر اسرا می شدند. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas 👈لینک عضویت ✧✧ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ حܩߊ‌ܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐ‌ܢ‌ߺ ✧✧ 🍂