eitaa logo
دلدادگان کوی یار غائب 🌸مهدی (عج)🌸
510 دنبال‌کننده
909 عکس
358 ویدیو
5 فایل
السلام علیک یا بقیة الله فی ارضه گم گشته ام به اشک که پیدا کنم تو را دل شسته ام ز جان که تمنا کنم تو را
مشاهده در ایتا
دانلود
جناب بن ابی طالب بن عبدالمطلب بن هاشم برادرزاده حضرت علیه السلام است. مسلم همسر دختر حضرت علی علیه السلام است که مادرش کلبیه بود. وی به سال 60 ه.ق شهید گشت و از اجله بنی هاشم و کسی است که او را به لقب ملقب فرموده. وی صاحب رأی و علم و شجاعت بوده و در مکه اقامت داشت. چون مردم کوفه اطاعت خود را نسبت به امام علیه السلام اعلام داشتند. حسین بن علی او را روانه کوفه ساخت که به نام آن حضرت از اهالی بیعت بگیرد . اما یزید، را به حکومت کوفه فرستاد و عبیدالله مردم را از بیعت حسین علیه السلام منع و آنان را متفرق کرد و مسلم را به رساند. پیامبر اکرم (ص)، علاقه فراوانی به عقیل داشت و همواره به او احترام می گذاشت. روزی (ع) از پیامبر اکرم (ص) پرسید: «ای رسول خدا (ص)! آیا را دوست می داری؟» (ص) در پاسخ فرمود: «آری به خدا! او را به دو جهت دوست می دارم یکی به خاطر خودش و دیگری به خاطر دوستی ابوطالب با او». سپس در آینده روشن فرزند برومند او مسلم (ع) نگریست و فرمود: «و اما فرزندش در راه محبت و دوستی فرزند تو کشته می شود و اشک دیده مؤمنان بر او فرو می ریزد و فرشتگان مقرب درگاه خدا بر او درود می فرستند» سپس اشک در چشمان مبارکش حلقه زد؛ آنقدر که بر سینه اش فرو چکید. آنگاه دست به سوی آسمان بلند کرد و عرض نمود: «از آنچه پس از من بر سر خاندانم می آید به خدا شکایت می آورم». (ع) (ع) لینک کانال 👇✨ @deldadegan_yar_ghayeb
 (شهادت سال ۶۱ هجری)، از  واقعه  و سرشناس  بود که در مسجد کوفه به تدریس قرآن اشتغال داشت. وی از شیعیان و ارادتمندان خاص اهل بیت  (ص) و ازتابعین و یاران  و از یاران امام (ع) بود. مجادلۀ او قبل از جنگ، با عمر سعد، ابوحرب، یزید بن معقل و کوفیان، نشان از شجاعت او در کلام و در از خاندان پیامبر(ص) دارد. بریر بن خضیر همدانی از امام حسین(ع) خواست تا با عمر بن سعد دیداری داشته و وی را نصیحت کند. آن‌حضرت(ع) فرمود: هر آنچه صلاح و صواب می‌دانی، عمل کن. بریر به سمت لشکرگاه عمر سعد رفت و داخل خیمه‌اش شد؛ اما نکرد. خشمگین شد و گفت مگر من مسلمان نیستم و خدا و رسول خدا(ص) را نمی‌شناسم که بر من سلام نکردی؟ بریر گفت: اگر تو مسلمان بودی و به خدا و رسولش ایمان داشتی، با فرزندان و اهل‌ بیت او به نبرد برنمی‌خاستی و آب را بر ایشان نمی‌بستی! ای عمر، تو ادعای مسلمانی داری و با محمّد مصطفی(ص) دشمنی می‌کنی! این چه دین و آیین است که تو داری؟! آب فرات در مقابل حسین بن علی(ع) و فرزندان و خانواده‌اش می‌درخشد و ایشان صفای این آب را می‏بینند، ولی کودکان خردسال او از تشنگی هلاک می‏شوند با آن‌که لشکر تو و سگ‌ها و حیوانات وحشی و پرندگان از آن سیراب می‏گردند! خودت انصاف ده که چگونه بگویم تو مسلمانی! عمر سعد وقتی این سخنان را شنید، ساکت شد و بعد از مدتی گفت: راست می‌گویی ای بریر! هر کسی با حسین بن علی(ع) و فرزندان او جنگ کند و حق ایشان را پایمال کند، جایش در آتش دوزخ‌ خواهد بود؛ اما نمی‌توانم از فرمانروایی شهر بزرگ و آباد «ری» چشم‌پوشی‌ کنم! 🌑 روز عاشورا بریر در روز عاشورا بعد از عبدالله بن ابی‌عروه غفاری یا وهب بن عبدالله بن حباب کلبی و یا حرّ بن یزید ریاحی و قبل از مالک بن انس کاهلی، به میدان رفت. این اشعار حماسی برای وی ثبت شده است: «أَنَا بُرَیرٌ وَ أَبِی خُضَیرٌ                                     لَیثٌ یرُوعُ الْأُسْدَ عِنْدَ الزَّئْر یعْرِفُ فِینَا الْخَیرَ أَهْلُ الْخَیرِ                                      أَضْرِبُکمْ وَ لَا أَرَی مِنْ ضَیرٍ کذَلِک فَعَلَ الْخَیرُ فِی بُرَیر»؛ من بریر، پسر خضیر هستم. من شیری هستم که شیران از غرش من می‌ترسند. افرادی که اهل خیر هستند نیکوکاری ما را می‌دانند. من شما را با شمشیر می‏زنم و ضرری نمی‌بینم. کار خیر بریر این‌گونه است! بر اساس برخی گزارش‌ها وی حدود سی نفر از افراد سپاه عمر بن سعد را کشت.[ در این درگیری‌ها یزید بن معقل (که با او مباهله کرده بود) ضربه‌ای بر بریر بن خضیر زد؛ اما ضربه‌‌اش مؤثر نبود. اما بریر با ضربت شمشیر خود، وی را به هلاکت رساند. سپس رضی بن منقذ عبدی بر بریر حمله کرد. در حین درگیری آنها، کعب بن جابر ازدی بر بریر حمله کرد و نیزه‌ای از پشت بر او زد، سپس وی را با ضربت شمشیری به شهادت رساند. @deldadegan_yar_ghayeb
از  عرب و از شجاعان آن‌ها و از  قرآن کریم و نویسندگان  بود. او از #امیرالمؤمنین علی (علیه‌السّلام) بود و در جنگ‌های سه‌گانه حضرت (علیه‌السّلام) شرکت جست. او قبل از شهادت مسلم بن عقیل از کوفه خارج شد و در میانه راه و در منزلگاه «» همراه چند تن دیگر به امام حسین (علیه‌السّلام) پیوست. 🌑 آوردن آب برای حرم با شدت گرفتن محاصره ، امام حسین (علیه‌السّلام) , حضرت ابوالفضل العباس (علیه‌السّلام) را به همراه نافع بن هلال با سی سوار و بیست پیاده، به سوی فرات فرستاد. نافع در جلو آن‌ها در حرکت بود. عمرو بن حجاج ، که مامور حراست از فرات بود، فریاد زد: «کیستی؟» نافع گفت: «از پسر عموهای تو؛ آمده‌ایم از این که ما را از آن منع کرده‌اید، بنوشیم» عمرو گفت: «گوارایت باد بنوش! ولی برای حسین (علیه‌السّلام) از این آب مبر» نافع گفت: «نه به خدا سوگند، قطره‌ای از آن آب نمی‌نوشم، در حالی که حسین (علیه‌السّلام) و خاندان و یاران همراهش، همه تشنه‌اند» سپس دیگر یاران و اصحاب امام (علیه‌السّلام) سر رسیدند. نافع زد: « مشک‌هایتان را پر کنید.» سرانجام یاران امام (علیه‌السّلام) موفق شدند ضمن کشته و زخمی کردن چندین تن از دشمنان، آب به خیمه‌های امام (علیه‌السّلام) برسانند. 🌑 در نیمه شب عاشورا ابا عبدالله(علیه‌السّلام) از خیمه خارج شد تا به بررسی و اطراف بپردازد. در این هنگام نافع امام (علیه‌السّلام) را دید و امام (علیه السلام) از او پرسیدند: «چرا از خیمه بیرون آمدی؟» نافع گفت: « خروج شما از خیمه‌گاه به طرف این سپاه طغیانگر، مرا به وحشت‌ انداخته است.» پس از انجام بازرسی، حضرت (علیه‌السّلام) به سوی خیمه برگشتند و وارد خیمه خواهرش (سلام‌الله‌علیها) شدند. نافع بن هلال نیز در کنار به انتظار امام (علیه‌السّلام) نشست و شنید که حضرت زینب (سلام‌الله‌علیهم) به امام (علیه‌السّلام) عرض کرد: «آیا شما یارانتان را آزموده‌اید؟ از این نگرانم که آنان نیز به ما پشت کنند و در هنگامه درگیری شما را تسلیم دشمن کنند»؛ امام (علیه‌السّلام) فرمودند: « به خدا سوگند، این‌ها را امتحان کرده‌ام پس آنان را مردانی یافتم که سینه سپر کرده‌اند، به گونه‌ای که مرگ را به گوشه چشمانشان می‌نگرند و به مرگ در راه من چنان شیرخواره به سینه مادرش انس دارند. نافع با شنیدن این سخن شده نزد حبیب بن مظاهر رفت و داستان را برای او بازگفت. حبیب گفت: «به خدا سوگند، اگر منتظر امر امام (علیه‌السّلام) نبودم، همین حالا با شمشیرم به سپاه دشمن حمله‌ور می‌شدم» حبیب و یارانش، از پی‌اش به راه افتادند. حبیب نزدیک حرم اهل بیت (علیه‌السّلام) فریاد زد: «ای حریم رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ! این شمشیرهای جوانان و جوانمردان شماست که به غلاف نخواهد رفت تا این که گردن بدخواهان شما را بزند. 🌑 رشادت نافع در روز عاشورا در روز عاشورا و پس از شهادت عمرو بن قرظه انصاری، برادر عمرو، -علی- که از سربازان سپاه دشمن به شمار می‌آمد، گفت: «ای حسین (علیه‌السّلام) ! برادرم را فریفتی و او را به کشتن دادی! » امام (علیه‌السّلام) فرمود: «من برادرت را فریب ندادم، بلکه خدای تعالی او را هدایت فرمود و تو به گمراهی کشیده شدی.» سپس به سوی امام (علیه‌السّلام) حمله‌ور شد؛ اما نافع بن هلال بر او حمله کرد و او را مجروح ساخت. یاران علی برای نجات او حمله کردند و نافع بن هلال با آن‌ها درگیر شد. 🌑 تیرهای نافع نافع بن هلال، تیرانداز ماهری بود. او نامش را روی تیرهای پیکان خود نهاده بود و تیرهای نشان‌دار را به سوی دشمن پرتاب می‌کرد. او با پرتاب تیرهایش، دوازده نفر از سپاهیان عمر بن سعد را کشت و بسیاری را مجروح ساخت. هنگامی که تیرهایش تمام شد، شمشیر خود را برکشید... 🌑 شهادت نافع لشکر دشمن چاره‌ی کار را در حمله‌ی دسته جمعی به او دید، پس او را محاصره کرده با تیرها و سنگ‌های خود بازوان او را شکسته و او را به اسارت گرفتند. عمر بن سعد به او گفت: «ای نافع! وای بر تو! چرا با خود چنین کردی؟» نافع گفت: «پروردگار من از قصد من آگاه است.» در حالی که خون بر محاسن نافع جاری بود به او گفتند: «مگر نمی‌بینی که با خود چه کرده‌ای؟» نافع گفت: «دوازده نفر از شما را کشته‌ام و خودم را ملامت نمی‌کنم، اگر بازوان من سالم بود نمی‌توانستید مرا اسیر کنید.» شمر به عمر بن سعد گفت: «او را بکش!» عمر بن سعد گفت: «تو او را آوردی، خودت او را بکش!» نافع به او گفت: «به خدا قسم‌ ای شمر! اگر تو از مسلمین باشی بر تو سخت خواهد بود که خدا را ملاقات کنی، در حالی که خون‌های ما را برگردن داشته باشی. خدا را سپاس می‌گویم که مرگ ما را به دست بدترین خلقش، قرار داد!» پس شمر او را به شهادت رساند. 🕊️🕊️🥀🥀 @deldadegan_yar_ghayeb
اتفاق مهمی شب اول ربیع رخ داد که ازش غافل هستیم، سالروز صلی الله علیه و آله از مکه به مدینه و بعبارتی امشب است. شبی که در بستر خواب پیامبر خوابید و جان خود را به خطر انداخت تا پیامبر بتواند ازچنگ مشرکان بگریزد. وآیه ۲۰۷ سوره بقره در شان امیرالمؤمنین نازل گشت 《وَ مِنَ النَّاسِ مَن یشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ》 و از میان مردم كسی است كه جان خود را برای طلب خشنودی خدا می‌فروشد، و خدا نسبت به [این] بندگان مهربان است. 📚طوسی، الامالی، ۱۴۱۴ق، ص۴۶۶-۴۶۷. ╭━═━⊰🖤🌿🖤⊱━═━╮ @deldadegan_yar_ghayeb
عبدالحسین امینی () یکى از مجاهدان نستوه و عالمان عامل و مفاخر شیعه است که در کارنامه درخشان خود جهاد علمى مستمرى دارد. وى در تمام عمر بابرکت خویش از تلاش و کوشش بازنایستاد؛ چهل سال از عمر شریف خود را صرف کرد و ده هزار کتاب را دید تا توانست موسوعه عظیم« » را به رشته تحریر درآورد و انصافا خدمت شایانى به ساحت مقدس (ع) و مکتب بنماید.  در بدو امر به نظر مى‌رسد این کتاب فقط واقعه« غدیر خم» را بررسى کرده است، اما در واقع این موسوعه بابرکت، واقعه« غدیر خم» را به‌عنوان نقطه امامت و ولایت مطرح نموده و سپس به دفع این واقعه پرداخته است و در نهایت، همه مباحث کلیدى تاریخ صدر اسلام را که در مسئله امامت و ولایت نقش داشته است، مورد بررسى قرار داده است؛ حتى امام حسن و امام حسین(ع) نیز در این کتاب بررسى شده است، تا چه رسد به حوادث زمان خلفاى سه‌گانه و زمان خود (ع). شیخ عبدالحسین، فرزند شیخ احمد، فرزند شیخ نجف‌قلى(امین‌الشرع)، فرزند شیخ عبدالله(سرمست)، در سال 1320 ق، در به دنیا آمد.  جد ایشان، شیخ نجف‌قلى، ملقب به« امین‌الشرع»، در سال 1257 ق، در روستاى« سردها» از توابع شهرستان« سراب» زاده شد، سپس به تبریز مهاجرت نمود و از علماى بنام آنجا گردید. وى در سال 1340 ق، به رحمت ایزدى پیوست و جنازه‌اش به وادى‌السلام منتقل شد.  پدر ایشان، مرحوم شیخ احمد امینى، در سال 1287 ق، به دنیا آمد و در سال 1304 ق، تحصیلات حوزوى را نزد علماى بنام تبریز آغاز نمود و عالمى مقبول و مشهور گردید و امامت جماعت یکى از مساجد آن دیار را عهده‌دار شد. وى در سال 1360 ق، براى زیارت، به نجف اشرف مشرف گردید و مورد استقبال علماى آنجا قرار گرفت. سرانجام در سال 1370 ق، در همان خاک پاک، جان به جان‌آفرین تسلیم کرد. علامه مجاهد، تحصیلات ابتدایى را نزد والد عالمش آغاز نمود، سپس راهى مدرسه شد و نزد اساتید فن به تحصیل علم پرداخت و دروس سطح را در آنجا فراگرفت، آن‌گاه راهى اشرف شد و در درس خارج علماى نجف حاضر گردید.  ایشان پس از تکمیل مبانى، به تبریز بازگشت و ضمن تبلیغ و تحقیق، به تألیف کتاب« تفسیر فاتحة الکتاب» پرداخت، اما شوق به نجف، مانع بقاى ایشان در تبریز شد؛ سرانجام شهر مقدس نجف اشرف را جهت دائمى انتخاب نمود و در آنجا مشغول خدمت علمى به آستان (ع) گردید. پس از سال 1364 ق، که مجلدات اولیه کتاب شریف« » منتشر گردید، شخصیت علامه امینى کاملا شد؛ حتى شیخ دحدوح امام جمعه حلب هم بر این کتاب تقریظ زد و مستبصر شد و از اطراف و اکناف ایشان را جهت سخنرانى دعوت نمودند.  لذا مسافرت‌هاى علمى ایشان که اجابت این دعوت‌ها بود، در مرحله اول براى یافتن بیشتر جهت« الغدیر» بود و در مرحله دوم به‌نوعى و معرفى آن محسوب مى‌شد؛ اما تفصیل این مسافرت‌ها:  1. مسافرت از نجف به کرمانشاه و خراسان، در سال 1365 ق؛  2. سفر به حج در سال 1375 ق، براى دومین بار(ایشان در سال 1355 ق، براى اولین بار به سفر حج مشرف شده بودند)؛  3. سفر یک‌ماهه به اصفهان و سپس نجف‌آباد، در سال 1376 ق(این سفر با استقبال مردم و منبرهاى عالى ایشان همراه بود)؛  4. سفر چهارماهه به هند، در سال 1380 ق(جلد اول« ثمرات الأسفار إلى الأقطار» محصول این مسافرت است)؛  5. سفر چهارماهه به سوریه، در سال 1384 ق(جلد دوم« ثمرات الأسفار إلى الأقطار» محصول این مسافرت است)؛  6. سفر بیست و پنج روزه به ترکیه، در سال 1388 ق. علامه مجاهد در عصر روز 28 ربیع‌الثانى 1390، برابر با 12 تیرماه 1349 در تهران، به ملاقات معبود خویش شتافت و پس از تشییع باشکوه در تهران، با هواپیما به بغداد برده شد و در شهرهاى مقدس کاظمین و کربلا تشییع گردید و سرانجام به اشرف منتقل شد و پس از تجدید عهد با مولایش، در شخصى کنار کتابخانه به خاک سپرده شد. لینک کانال 👇✨ @deldadegan_yar_ghayeb
سید محمّدحسین طباطبایی در ماه ذیحجه ۱۳۲۱ق به دنیا آمد. مادرش را در پنج سالگی و بعد از مدتی پدرش را هم از دست داد و همراه با برادر کوچک‌تر خود تنها ماند. مدّت زیادی از تحصیل او نمی‌گذشت که علاوه بر قرآن مجید، کتاب‌های گلستان، بوستان، اخلاق مصوّر، تاریخ معجم، ارشاد الحساب، نصابُ الصبیان و دیگر کتاب‌های متداول در مدارس آن روز را فرا گرفت. صرف و نحو و معانی و بیان را نزد استاد خویش مرحوم شیخ محمدعلی سرابی آموخت و پس از آن، سطوح عالی در فقه، اصول، فلسفه و کلام را در زادگاه خود نزد اساتید آن خطّه تحصیل کرد. وی توانست را در اوان عمر خود از آقا میرزا علی‌نقی بیاموزد. وی از سال ۱۲۹۷ ش. تا ۱۳۰۴ علوم بسیاری آموخت. در این مدّت، تمامی درس‌های مربوط به سطح را فراگرفت و با شور و شوق بسیاری کتاب‌های مربوط به ادبیات، فقه، اصول، کلام و معارف اسلامی را آموخت. او خود از روزگار تحصیل خود چنین بازگو می‌کند: «در اوایل تحصیل که به نحو و صرف اشتغال داشتم علاقه زیادی به ادامه تحصیل نداشتم و از این روی هرچه می‌خواندم نمی‌فهمیدم... پس از آن یک بار عنایت خدایی دامنگیرم شده، عوضم کرد. در خود یک نوع شیفتگی و بی‌تابی نسبت به تحصیل کمال حسّ نمودم به‌طوری که از همان روز تا پایان تحصیل که تقریباً هیجده سال کشید هرگز نسبت به تعلیم و تفکر، احساس خستگی و دلسردی نکردم و زشت و زیبای جهان را فراموش کردم. علامه برای ادامه تحصیل به شهر «نجف اشرف» هجرت کرد. با اوّلین نگاه به قبّه و بارگاه علیه السلام چنین دعا می‌کند: «یا علی! من برای ادامه تحصیل به محضر شما شرفیاب شده‌ام ولی نمی‌دانم چه روشی پیش گیرم... از شما می‌خواهم که در آنچه صلاح است، مرا راهنمایی کنید.» چند روزی نمی‌گذرد که نصرت و یاری الهی به سوی استاد می‌آید. شخصیّتی چون حاج میرزا علی آقا قاضی «قدس سره» به سراغ وی آمده و خطاب به او اینگونه می‌گوید: «کسی که به قصد تحصیل به نجف می‌آید خوب است علاوه بر تحصیل، از فکر تهذیب خود غافل نماند.» مرحوم قاضی برنامه‌ای روشن و نورانی برای آینده علامه ترسیم می‌کند. مدّت سال در کنار مرقد امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) کسب علم کرد. فقه، اصول، فلسفه، ریاضیات، رجال را از محضر اساتیدی والامقام فرا گرفت. بزرگانی چون: حاج میرزا علی ایروانی، میرزای نائینی، شیخ محمدحسین اصفهانی، سید ابوالحسن اصفهانی، شیخ محمدعلی سرابی، سید حسین بادکوبه‌ای، سید ابوالقاسم خوانساری، آیت‌ الله حجت کوه کمری، میرزا علی‌اصغر ملکی، آیت‌ الله حاج میرزا علی آقا قاضی. سر سلسله اساتید ایشان مرحوم است. شخصیّتی که «سیّد محمّدحسین» را «علاّمه» کرد. علاّمه آثاری گرانبها و جاودانه تالیف کرده، کتاب‌هایی چون: - ؛ دائرة‌المعارفی از معارف و در بردارنده بحث‌های اعتقادی، تاریخی، فلسفی، اجتماعی و... با تکیه بر قرآن کریم. - بدایة الحکمه؛ - نهایة الحکمه ؛ - اصول فلسفه و روش رئالیسم؛ - حاشیه بر کفایه؛ - شیعه در اسلام؛ - مجموعه مذاکرات با پروفسور‌ هانری کربن؛ - خلاصه تعالیم اسلام؛ - روابط اجتماعی در اسلام؛ - بررسی‌های اسلامی؛ - آموزش دین؛ - رساله انسان قبل از دنیا، در دنیا و بعد از دنیا؛ این کتاب که اکنون با نام «انسان از آغاز تا انجام» ترجمه شده است ؛ - رساله‌هایی گوناگون درباره قوه و فعل، صفات، افعال الله، وسائط، نحو، صرف، ؛ - دیوان شعر فارسی؛ - سنن النّبی ؛ - لبُ اللباب؛ - حاشیه بر اسفار؛ سرانجام علامه پس از ۸۱ سال و ۱۸ روز عمر، در ۱۸ محرم ۱۴۰۲ قمری (۲۴ آبان ۱۳۶۰ شمسی) از دار دنیا رفت. حضرت امام خمینی (قدس‌سره) ضمن اظهار هم‌دردی، با برپایی مجلس ختم برای مرحوم علاّمه، این ضایعه را تسلیت گفتند. و در پی آن دیگر مراجع و شخصیت‌های علمی، مذهبی و اجتماعی چون آیت‌الله العظمی  (قدس‌سره)، آیت‌ الله  و جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در این ماتم به سوگ نشسته و مراسم بسیاری برپا کردند. شاگردان و دیگر ارادتمندان با سرودن اشعاری پربها، غم‌ اندوه خود را بیان نمودند و دیگر اقشار مردم یاد و خاطره آن اُسوه جاودانه و مرد الهی را گرامی داشتند. لینک کانال 👇✨ @deldadegan_yar_ghayeb
غزوه_خیبر آخرین رویارویی بین و در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است که در محرم سال هفتم هجری در منطقه خیبر اتفاق افتاد. در این غزوه مسلمانان غنایم قابل توجهی بدست آورند، از جمله منطقه و چند قلعه دیگر که خالصه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شد. این غزوه نیز مانند سایر غزوات دیگر، صحنه دلاوری های امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) بود. رشادت‌های حضرت امیر المومنین علیه السلام در خیبر: بیشتر مردان یهود در قلعه قرار داشتند که ترین این قلعه ها بود. یهودیان در آن روز مسلمانان را تیر باران کردند و یاران رسول خدا (ص) , خود را سپر آن حضرت قرار دادند. خدا صلى الله علیه و آله صبحگاهان فرماندهى را به سپرد. اما حصن مزبور تا شب گشوده نشد. فرداى آن روز، رایت در دستان قرار گرفت و باز گشوده نشد. شب روز سوم رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: « فردا پرچم را به کسی می دهم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست دارند.» چون پیامبر (ص) شب را به صبح آوردند، کسى را پى (ع) فرستادند، و او در حالى که چشم درد داشت، به حضور پیامبر (ص) آمد و گفت: من نه دشت را مى‌بینم و نه کوه را. پیامبر (ص) فرمودند: چشمت را بگشا. و او چشمهایش را گشود، و رسول خدا (ص) با معجزه ای او را شفا دادند.. (ع) مى‌گفت: پس از آن هرگز چشم درد نگرفتم. آنگاه رسول خدا (ص) پرچم را به على (ع) دادند و براى او و یارانش دعا فرمودند که پیروز شوند. نقل شده پیامبر خطاب به امام چنین فرمود: «پروردگارا على را از شدت گرمى و سردى نگهدارى فرما -و پرچم سپید رنگ را باو داده فرمود:- پرچم را بگیر به میدان برو که جبرئیل با تو و نصرت خدا پیشاپیش تو و رعب و ترس در دل دشمنان تو افتاده. بدان اى على یهودیان در کتاب خود خوانده‌اند کسى که آنان را به هلاکت می رساند دلاوریست بنام "ایلیا"، چون با آنان برابر شدى بگو نام من "على" است که آنان از برکت این نام ذلیل خواهند شد». کشته شدن مرحب توسط امیرالمؤمنین: نخستین کسى که از یهودیان همراه با تکاوران خود بر مسلمانان حمله کرد، حارث برادر مرحب بود. مسلمانان به هزیمت رفتند و على (ع) به تنهایى پایدارى فرمود، و ضرباتى به یکدیگر زدند و على (ع) او را کشت. یاران حارث به سوى حصار گریختند و وارد آن شدند و در را بستند و مسلمانان به جاى خود برگشتند. پس از آن مرحب یهودی بیرون آمده زره آهنین بر سر گذارده و سنگ گرانبارى را سوراخ کرده مانند کلاه خود بر روى آن نهاده بود. و رجز می خواند. امام على (ع) در پاسخ او فرمودند: «منم آن کسى که مادرم مرا حیدر نامیده و مانند شیران درنده بیشه شجاعتم، شما را مانند سندره (که نام کیالى بوده) به پیمانه شمشیر مى‌سنجم و با نیزه دلاورى بزرگان کفار را نابود می سازم.» هنگامى که امیر المؤمنین (ع) فرمود من على بن ابى طالبم، یکى از علماء یهود گفت سوگند به تورات موسى مغلوب شدیم و همان وقت چنان ترسى در دلهاشان افتاد که نتوانستند بجاى خود آرام بگیرند. على (ع) گوید دو ضربت میان ما رد و بدل شد و چنان ضربتى بسر او وارد آوردم که مغفر آهنین و کلاه خود سنگى او را شکافته و سر او را دو نیم نموده ضرب شمشیر بدندانهاى او اصابت کرد همان جا بزمین افتاد کندن در قلعه توسط علیه السلام : ابن اسحاق از ابورافع نقل مى‌ کند که من در کنار على (ع) بودم که با یک یهودى درگیر شد و سپر از دستش افتاد. آن حضرت درِ حِصن برداشت و تا پایان نبرد، به عنوان سپر از آن بهره گرفت. ابورافع مى ‌گوید: پس از جنگ، ما هشت نفر کوشیدیم تا در را برگردانیم نتوانستیم. شیخ مفید در ارشاد می نویسد: «چون مرحب کشته شد همراهیان او بزودى وارد حصار شده و در را بروى او بستند. على (ع) خود را بدر رسانیده و با اندک کوششى در را گشود و چون بیشتر از مسلمانان نمی توانستند از خندق عبور کنند على (ع) در را مانند پلى بر روى خندق قرار داد و مسلمانان از روى آن گذشتند و وارد قلعه شده و غنیمتهاى بسیارى نصیبشان شد. چون از قلعه بازگشتند علیه السلام در قلعه را که بیست نفر مرد مى‌بستند بدست گرفته و چندین ذراع دورتر از خیبر بزمین افکند. از سخنی که امام علیه السلام در نامه اش به سهل بن حنیف در این باره می نویسد معلوم می گردد که آن حضرت این کار را با نیرویی غیبی و ملکوتی انجام دادند: به خدا قسم من با قوه جسمانی و نیرویی که از غذا خوردن فراهم آمده باشد درب خیبر را از جا در نیاوردم و آن را چهل ذراع پشت سرم نیانداختم، بلکه این کار را با نیروی ملکوتی و نفسی که به نور پروردگارش روشنی یافته بود انجام دادم. (ع) لینک کانال 👇✨ @deldadegan_yar_ghayeb
به نام خداوند بخشنده مهربان بهاءالدین محمد بن عزّالدین حسین بن عبدالصمد حارثی عاملی (۹۵۳-۱۰۳۰ یا ۱۰۳۱ ه.ق)، متخلص به بهائی و معروف به ، و ، فقیه، دانشمند ذوفنون، محدث، حکیم، شاعر و ریاضیدان  در عصر  بود. وی از علمای  بود که نسبش به حارث همدانی صحابی  (علیه‌السّلام) می‌رسد. یكی از بزرگان و مفاخر و نوابغ اواخر قرن  و اوایل قرن هجری می‌باشد كه در جامعیت و تنوع علوم و دانش، كمتر نظیری مـی‌تـوان بـر او پـیـدا نـمود، او یكی از جامع‌ترین افراد روزگار خویش در وسعت معلومات و تنوع اطلاعات بوده است، از این نظر برجستگی مشخصی در میان فقها و دانشمندان كسب كرده است. او جبل عامل لبنان بوده ولی به علت هجرت پدر به ایران در  و  تحصیل کرده است. منصب شیخ الاسلامی که بالاترین منصب رسمی دینی آن عصر بود را عهده‌دار بوده و ریاست علمای شیعه را بر عهده داشت و از این منصب نهایت استفاده برای ترویج و نشر مکتب تشیع را نموده است. او بسیاری به مناطق و کشورهای مختلف داشته که مهم‌ترین آنها سفر به مشهد با پای پیاده همراه  است. کسب علم، تبلیغ دین اسلام، دیدار با علمای اهل سنت و مناظرات را حاصل سفرهای او شمرده‌اند. او در زمینه‌های گوناگون نظیر: تفسیر، حدیث، فقه، اصول، رجال، فلسفه ، دعا، لغت، ریاضی، نجوم، شعر و ادب فارسی و چندین دانش دیگر بیش از تالیف دارد که به کتاب جامع عباسی و الاربعون حدیثا می‌توان اشاره کرد. از کارهای شیخ بهائی، اقدامات وی در مرقد امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام)، مسجد امام اصفهان و منار جنبان، حمام گرم اصفهان و بسیاری بناهای به یاد ماندنی دیگر را می‌توان نام برد. برای آشنایی بیشتر رجوع شود به 👇 شیخ بهائی - ویکی شیعه https://fa.wikishia.net/view/%D8%B4%DB%8C%D8%AE_%D8%A8%D9%87%D8%A7%D8%A6%DB%8C لینک کانال 👇✨ @deldadegan_yar_ghayeb