ویرانه❤️🔥عشقِ بیگانه🍊💚
🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃 #ویرانه #پــارت_12 با عصبانیت توی اتاقم قدم میزدم که در باز شد. برگ
🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃
#ویرانه
#پــارت_13
اردشیر کلافه از جاش بلند شد و شروع کرد به قدم زدن.
نگاهش کردم و گفتم:
- سخته بخوای حرف بزنی مگه چی میخوای بهم بگی؟
اردشیر دوباره کنارم نشست و گفت:
- ببین دختر جون من یه مشکلی دارم که تو باید کمکم کنی و با همدیگه حلش کنیم.
- چه مشکلی؟
اردشیر:
- الان بهترین موقعیت برای من و توئه. من کمکت میکنم که پدرت بدهیهاشو بده و از این وضعیت نجات پیدا کنین تو هم باید کمکم کنی.
ابرویی بالا انداختم و گفتم:
- خب چه کمکی؟
چیزی نمیگه که عصبی میگم:
- خوب چه کمکی تو اصلاً حرف نمیزنی اردشیر سری تکون داد و گفت:
- من تورو عقدت میکنم منتها نه عقد واقعی یه عقد الکی.
تو میای به خونه من و باید جلوی نعیمه یکم فیلم بازی کنی.
با تعجب نگاهش کردم و گفتم:
- چه فیلمی؟
اردشیر ابرویی بالا انداخت معلوم بود که قضیه خیلی مهمیه و حرف زدن در موردش براش سخته و راحت نمیتونه حرف بزنه.
کلافه سرمو تکون دادم و گفتم:
- میتونی راحت باشی و حرفتو بزنی بهم. بگو من چه کمکی میتونم بهت بکنم.
.
#رمان_آنلاین
#کپیحرام
#بادوستاتونبهاشتراکبزارید
@deledivane