🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمانعشقبیگانه
#پارت_۱۰۷
حرفمو خوردم، به اون چه ربطی داشت، پرسید: خب؟
-به جمالتون، مهم نیست
راه افتاد رفت داخل،
همکارم گفت:
گند زدی، آقای بابک خیلی روی دخترش حساسه، تازه از خارج برگشته از شوهرشم طلاق گرفته...
به طرف کیوسک نگهبانی رفتم و همونطوری گفتم: چقدر اطلاعاتت دقیقه، به من چه بابا؟
اون روز هم گذشت، کیمیا دوباره اومد از کارخونه بره بیرون و من مجبور شدم درو براش باز کنم،
تک بوقی زد و رفت، اون روز واقعیت مثل پتک خورد تو سرم، تا کی میتونستم اینطوری زندگی کنم؟ اصلا میتونستم؟
یک ماه گذشت، یک ماه سخت اما شیرین، هربار که از کارگری و کم پولی خسته میشدم و کم میاوردم
بودن نسترن کنارم دلگرمم میکرد..
یه روز ساسان بهم زنگ زد و خواست منو ببینه،
از خداخواسته قبول کردم و بعد از ساعت کاری رفتم پیشش، تو ماشینش که نشستم گفت:
چقدر چشمات خسته ست سروش
-دوازده ساعت بدو بدو برات جون نمیذاره بمونه که
-می ارزید سروش؟ به اینهمه سختی؟
لبخند کمرنگی زدم و گفتم
-من برات نسخه نمیپیچم، اگه جونشو نداری جلوی بابابزرگ درنیا، میترا هم دختر بدی نیست
-مگه فهیمه دختر بدی بود؟
با شنیدن اسمش جیگرم کباب شد،
پرسیدم: حالش چطوره؟
-نمیدونم برات مهمه یا نه اما بهت میگم، حالش خوب نیست
@deledivane
#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمانعشقبیگانه
#پارت_۱۰۸
-ای وای، چیکار کردم من؟
-با دخترخاله مون بد تا کردی سروش، نباید امیدوارش میکردی
-خودم میدونم، خیلی خوب
-سروش بیا برو با مهرزاد کار کن، موبایل فروشی که بهتره
-مهرزاد سرمایه میخواد بابا
-من میدم، تازه حساب خودت هست،
برو بانک بگو کارتم گم شده، اون حساب به نام توئه، خونه تم همینطور
-بابابزرگ و نمیشناسی؟ دودمان من و همه رو به باد میده به این پولا دست بزنم،
حالا بذار یه مدت بگذره بابابزرگم نرم میشه
-من چیکار کنم؟ میترا یکی دیگه رو میخواد،
میگه یا اون یا خودمو میکشم یا باهاش فرار میکنم، اصلا منو نمیخواد
-تو چی؟ میترا رو میخوای؟
-نمیدونم، بعد از داستان تو بابابزرگ میخواد خودی نشون بده
افتاده به جون من و میترا، بابای میترا و بابای ما هم که ماستن ماست
-نگو اینطوری، نمیدونم چی بگم، من خوشبختم، مشکلی هم ندارم
اون روز ساسان رفت و من چقدر به خودم بالیدم که رو پای خودم وایسادم،
میدونستم الان بابابزرگ مثل مار زخمی میمونه، خیلی وقتا دلم براش پر میکشید برم ببینمش
اما امان از غرور من، امان از غرور بابابزرگم..
زمستون سال ۸۷ همچنان داشتم به کار تو شرکت ادامه میدادم،
@deledivane
#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥
🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃
#ویرانه
#پــارت_236
بعد اینکه امتحان تموم شد استاد کتابشو برداشت و شروع کرد به درس جدید دادن.
با تمام وجودم بهش گوش میکردم و سعی میکردم، نکتههای مهم رو جزوه برداری کنم.
بعد اینکه کلاس تموم شد با نیلوفر رفتیم سمت کافه تا یه نسکافه بخوریم.
سرم حسابی درد میکرد نیلوفر نگاهی بهم انداخت و گفت:
- بیا با هم چند تا عکس خوشگل بگیریم...
لبخندی بهش زدم که گفت:
- گوشیتو بده، گوشی من کیفیتش زیاد خوب نیست.
ابرویی بالا انداختم و گفتم:
- راستش گوشی منم شکسته گوشی ندارم...
نیلوفر با تعجب گفت:
- واقعاً؟
سرمو تکون دادم و گفتم:
- آره باید بزارمش توی تعمیرگاه تا درستش کنن...
- خیلی خوب پس با همین گوشی هم کارمون راه میفته.
خندهای کردم که نیلوفر گوشیشو برداشت با هم چند تا عکس گرفتیم و بعد به کلاس بعدی رفتیم.
کلاس که تموم شد از دانشگاه بیرون اومدم.
اردلان رو جلوی در دانشگاه دیدم.
آهسته سلامش کردم و سوار ماشین شدم که فورا راه افتاد.
توی کل راه سکوت کرده بود و آهنگ بیکلامی هم داشت پخش میشد.
اصلاً بهش نمیخورد که از این سبک موسیقیها دوست داشته باشه.
وقتی رسیدیم جلوی در خونه نگاهی بهم کرد و گفت:
- داشبورد رو باز کن!
با تعجب گفتم:
- چیکار کنم؟
- داشبورد ماشین رو باز کن خیلی سخته که بفهمی؟
.
#رمان_آنلاین
#کپیحرام
#بادوستاتونبهاشتراکبزارید
@deledivane
🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃
#ویرانه
#پــارت_237
اخمی بهش کردم و در داشبورد رو کشیدم که باز شد.
جعبه سفید بزرگی داخل داشبورد بود که اردلان گفت:
- مال تو میتونی برش داری...
با تعجب جعبه رو برداشتم و گفتم:
- این چیه؟
اردلان نیشخندی زد و گفت:
- فکر کن جایزه!
- دارم باهات جدی حرف میزنم!
- منم کاملاً جدیم!
فکر کردی حوصله شوخی کردن دارم الانم زودتر برو پایین عجله دارم باید به قرارم برسم.
کلافه از ماشین رفتم پایین که یهو گازشو گرفت و رفت.
پسر یه دیوونه....
وارد خونه شدم همه جا سوت و پر بود روی کاناپه نشستم و با کنجکاوی در جعبه رو باز کردم با دیدن گوشی مدل بالایی که داخل جعبه بود دهنم از تعجب باز موند.
باورم نمیشد که همچین گوشی برام خریده.
نگاهی به صفحه بالاش انداختم که آنتن داشت پس سیم کارتم داخل گوشی بود. رفتم قسمت گالری گوشی با دیدن عکسها و فیلمهای قدیمی گوشیم حسابی خوشحال شدم...
پس اردلان به همه چیز فکر کرده بود.
یه جورایی از اینکه در موردش انقدر بد فکر کردم خجالت کشیدم.
فوراً رفتم طبقه بالا لباسامو در اوردم و خودمو انداختم توی حموم تا یه دوش بگیرم.
.
#رمان_آنلاین
#کپیحرام
#بادوستاتونبهاشتراکبزارید
@deledivane
هدایت شده از تبلیغات گسترده منتخب | آموزش تبلیغ
ده تا النگو میخاستم خدا بهم چندین برابرش داد خدایا شکرت که با این کانال آشنا شدم😍
ذکرهای که تورو به تمام خواسته هات میرسونه تکنیک های عجیب این کانال ببین چه نتیجه ها از خودش گذاشته االله اکبر خدایا شکرت 🤲🏻
اگه میخای زندگیت متحول کنی و دنبال تغییر اساسی هستی بیا اینجا 😍👇🏻
http://eitaa.com/joinchat/1867382803C75dfd5079d
من با تکنیک های این کانال تو دو هفته 13تا النگو طلا جذب داشتم 🥺☝️🏻
👌ذکری بسیار سریع الاجابه از حضرت نرجس خاتون برای براورده شدن حاجاتی که امیدی به براورده شدنش ندارید
ذکری که تا به حال کسی را دست خالی رد نکرده 👇
http://eitaa.com/joinchat/1867382803C75dfd5079d
🔴ویژه_همین_الان🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃 🍃 🌱 🌱 🌱 🍃 🌱
🌱 🌱 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃
🍃 🌸 🌱 🌱 🌸
🌱 🌸 🌸
🌸
جمعه قشنگتـون بـخیـر 🌸🍃
روزتون پراز مهربانی🌸🍃
وهزاران خوبی نثار🌸🍃
قلب مهربانتون
امـیـدوارم امـروز 🌸🍃
سلامتی،خوشبختی
و دل شــاد شــاد 🌸🍃
مهمان خـونه هـاتـون🌸🍃
و لبخند و عشق
مهمـان نگـاهتـون بـاشـه... 🌸🍃
آدینه تون عالی الهی بهترینها نصیبتان🌸🍃
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
هدایت شده از تبلیغات گسترده منتخب | آموزش تبلیغ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خانومی که دوست داری داخل خونه موهاتو رنگ کنی بدو بیا😱⭕️
رنگ مو آلبالویی بدون دکلره دوست داری🍒⁉️
میخوای برای عید رنگ موی جاری کش بزاری😜⁉️
فقط کافیه آموزشش رو تو کانال ملکه باش ببینی❤️👇
http://eitaa.com/joinchat/4101111829C3c35eb5b6e
✅تو کانال رایگان سنجاقه
دیگه آرایشگاه نرو!
بزن رو گیلاس ها و فرمول رنگ مو سریع و بدون #دکلره رو یاد بگیر
تا عید موهاتو خوشگل کن 👇👇👇
🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒
☝️☝️☝️☝️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه میخواهی در زندگی به جایی برسی
باید هرروز یا این دو تصویر زندگی کنی ..
࿐ @alegenab_eshgh 𖤐⃟💘࿐