🌹 سلام بر شهیدان 🌹
#حاج_احمد_عزیز جای تو خالیست
نمی دانم درست است یا نه؟
شاید درست تر باشد جای ما در کنار شما خالیست.
خدایا لیاقت شهادت را نصیب ما بگردان
خدایا مگذار در حسرت لقایت
و در حسرت دوری از شهیدان بمیریم
یا ساقی عاشقان «أبو الفضل»
ای حجت مظلومیت سالار شهیدان علیاصغر
📝 #دستنوشته شهید زاهدی در فراق حاج احمد کاظمی
📿 شادی روح شهدا صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
حیف امشب به روضه و دسته مسجد نرسیدیم...
شمایی که روضه و هیاتید ما رو هم یاد کنید.
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
ماشین رو کردیم حسینیه.
اول یه سخنرانی گوش کردیم.
بعدش یه مداحی.
الان هم داریم معلی می بینیم.
محرم ها از رادیو محرم غافل نشید.
رادیوی ماشین من اکثرا روی موج ۹۵.۵ عه.
حالا یا رادیو محرمه یا رادیو اربعین یا رادیو مقاومت یا چیزای دیگه.
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
💫یک فرصت ویژه💥
اگر سوره فجر را از طرف همه کسانی که روزی عاشق امام حسین بودند و دستشان از دنیا کوتاه است (به خصوص شهدا) بخوانید و ثوابش را به سیدالشهدا و اصحاب باوفایش تقدیم کنید
می توانید از این تخفیف پنجاه درصدی استفاده کنید.
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
به بچه ها گفتم فکر می کنید قدیمی ها سلبریتی نداشتند؟ همین پیامبر خودمان که با شنیدن اسمش بلند برایش لایک می فرستید، تاثیرگذارترین و مشهورترین و سلبریتی ترین شخص تاریخ بوده. کسی که تاریخ را به قبل و بعد خودش تقسیم کرد. کسی که واکنش همه آدم ها را برانگیخته بود. عده ای دوستش داشتند و عده ای فالو اش می کردند و عده ای فن اش بودند و عده ای عاشق در به درش. از آن طرف هم عده ای بهش حسودی می کردند و منافع خیلی ها با آمدنش به خطر افتاده بود. هم دشمن معمولی داشت و هم دشمن بدجنس و قسم خورده که می خواستند حتی بعد از او، هرگونه اثرش را پاک کنند و چهره اش را خراب کنند. خانواده پیامبر ماموریت داشتند که راه او را ادامه دهند و به هر نحوی جلوی از بین رفتن اسلام را بگیرند. بعضی ها برای ترور شخصیتی و فیزیکی آنها به هر نقشه ای دست می زدند و خروار خروار پول خرج می کردند. مثل همان کاری که برای از میان برداشتن پیامبر کردند. همان ها که با جنگ رسانه ای کاری کردند که مردمی که پیامبر را دوست داشتند و فالو می کردند، به اشتباه افتادند. فکر کردند خانواده پیامبر او را آنفالو کرده اند و قصد تخریبش را دارند. جنگ توی میدان اصلا سر همین بود. راه و رسم پیامبر! لایف استایل اش.
کاغذهای مربعی کوچک را بین شان تقسیم کردم. گفتم که حالا فکر کنید وسط چنین جنگی جوانی به میدان آمده که دهان ها را از تعجب باز کرده. بس که شبیه پیامبر است! استایلش، قیافه اش، راه رفتنش، حرف زدنش، اخلاقش...یعنی باید به خاطر دوستی با پیامبر کسی را بکشند که شبیه ترین است به پیامبر!
از شما می خواهم که هرکدام یکی دو جمله برایم خیال کنید. خواه از لشکر دشمن و خواه از لشکر امام.
«با دیدن علی اکبر در میدان چه گفته اند؟»
ـ قرارمان پیامبرکشی نبود...
ـپس چرا هیچ چیز امیرالمومنین یزید شبیه پیامبر نیست؟
ـ« -بابا! دلمان برای داداش علی تنگ می شود. ـمن بیشتر باباجان! من بیشتر.»
ـ حالا چرا این طور وحشیانه حمله می کنند؟ مگر پیامبر را دوست ندارند؟
اشک هایم با جمله ی آخر سرازیر شد. راست گفته بود اباعبدلله.
تف بر دنیایی که به خاطرش علی اکبر بکشند. «علی الدنیا بعدک العفا»
و دیسلایک به قاتلانش. تا ابد.
#داستانک
#خیالبازی
#روز_هشتم
#روضه_علی_اکبر
#یکی_جلوی_تاریخ_را_بگیرد
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شب_علمدار
#مسجد_نگاری
توی مسجد ما خانم ها هم مثل آقاها گرد می ایستند و سینه می زنند.
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شر اسرائیل را از این جهان کم می کند
دست سردار حسین...
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
بله! کار خدا که روی زمین نمی مونه.
ما کم کاری کنیم، خدا یکی دیگه رو می آره.
این منتی بر ماست که اون مردمی باشیم که دینش رو کمک می کنیم.
#آیه_نوش
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
بچه ها تمرکز نداشتند. صدای دسته های مختلف از خیابان می آمد و آنها شاکی بودند که روز تاسوعا هم باید بنشینند و فکر و خیال کنند. گفتم حق با شماست. آدم باید فکرهایش را قبلا کرده باشد تا آن روزی که موقع عمل است، تکلیفش با خودش مشخص باشد. درست تشخیص بدهد. گفتم حالا که تمرکز ندارید، من برای خیال های این جلسه بیشتر کمکتان می کنم. خیال کنید کسی توی غزه و زیر بمباران باشد و بداند که امروز و فردا، او و خانواده اش هم شهید خواهند شد. آن وقت اسرائیل برایش دعوتنامه بفرستد که بیا پیش ما و برای همیشه در امان باش. شما بودید قبول می کردید؟ صدای نه بلند بچه ها خیالم را راحت کرد که ابالفضلی اند.
دوباره گفتم خیال کنید که شما جنگی ترین و مجهزترین آدم یک جبهه اید و هر لحظه دلتان می خواهد بزنید به خط و دشمن را لت و پار کنید ولی فرمانده به شما کاری ندارد و هی افسران معمولی تر را می فرستد جلو و آنها هم یکی یکی شهید می شوند. آخرش هم که کسی نماند و نوبت شما شد، به شما می گوید: «تو برو آب بیاور!» شما بودید قبول می کردید؟ صدای بله شان دلم را قرص کرد.
دوباره گفتم خیال کنید که از تشنگی له له بزنید. لب هایتان ترک برداشته باشد. زبانتان از خشکی درست نچرخد. گرما بیداد کند، همه سلولهای بدنتان آب بخواهد. آن وقت شما با یک ظرف خالی رفته باشید وسط یک رودخانه که برای بچه های تشنه فامیل آب پر کنید. صدای آب هم بیاید. خیسی اش هم به دستتان بخورد. حداقل یک مشت نمی خورید ازش؟ آبی به صورتتان نمی زنید حتما؟ بچه ها ساکت شدند. داشتند فکر می کردند. گفتم امروز روز فکر کردن نیست. روز سینه زدن برای آقای بصیرت و اطاعت و ادب است.
بی مقدمه و بلند خواندم: آب به لب های تو رو زده/ موج به پای تو زانو زده/ ماه خیمه به ماه فلک/ماه روی تو پهلو زده
. بچه ها کمی در سکوت نگاهم کردند و بعد سینه زدند.
#داستانک
#خیالبازی
#روز_نهم
#روضه_عباس
#یکی_جلوی_تاریخ_را_بگیرد
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
اسمش عزاداری در صحراست
ولی برای من عزاداری در بهشته.
بین شهدا با شهدا از سیدالشهدا حرف می زنیم...
بهشت مگر چه چیز دیگری است؟
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
هیاتی که مظلوم زمانه رو یاد نکنه و از ظالم زمانه برائت نکنه، تو تاریخ گیر کرده.
یکی باید نجاتش بده.
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
نه خیر! دست خدا خیلی هم باز است.
#آیه_نوش
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
امروز خیلی صدقه بدید.
تبریز که به خیریه سر زدم تحقیق دو تا خانواده تازه انجام شده بود و من هم در جریان قرار گرفتم.
یکی از خانواده ها به همراه دو عروس توی یه خونه چهل متری چوبی با سقفی که موقع باران چکه می کنه (جمعا ۱۰ نفر هستن) زندگی می کنند که متاسفانه یکی از نوه ها تشنج داره و هزینه های دارویی و ویزیت و دکتر رو نمی تونند برسونند. (پسرهای خانواده کارگر هستند)
پدر خانواده ی دیگه زندانه. قبلش یکی از بچه هاش رو زده و پای دختربچه شکسته و بخاطر نداشتن هزینه همونجوری بصورت کج جوش خورده و راه رفتنش مشکل دار شده و نیاز به عمل داره. مادر خانواده کلاف باز می کنه برای بیرون و مادربزرگ هم که با اینا می مونه فرش های کوچیک بصورت دستمزد می بافه. ولی باز هم هزینه عمل پای بچه رو نمی تونن بدن.
امروز به حق بچه های مضطر امام حسین کمک کنیم با هم باری از روی دوش این خانواده ها برداریم
۵۰۴۱۷۲۷۰۱۰۴۳۲۰۷۶
آبشار عاطفه ها_ شعبه درمان
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
توی بیت شهید طهرانی مقدم نشسته ایم و دارند ناحیه می خوانند. چقدر هر عبارت این زیارت روضه س😭
اینجا داریم نحوه مطلع شدن خانواده امام از نحوه شهادت را می خوانیم و من پرت می شوم به خاطره ای که از زینب شنیده ام و هیچ وقت جرات تعریف کردنش را نداشته ام. زینب کنارم نشسته و ریز ریز اشک می ریزد. همیشه این طور بوده. اهل جزع و فزع کردن نیست. ولی وقتی این صحنه های زیارت ناحیه را می خوانم که می گوید زن ها به صورتشان لطمه می زدند و به سر زنان سمت قتلگاه می دویدند با خودم می گویم کاش زینب هم از این کارها می کرد و این قدر غصه هایش را توی دلش نمی ریخت. این خاطره اش را فقط روز عاشورا می شود تعریف کرد:
یک روز چند ماه بعد از شهادت بابا داشتم کمدی را توی خانه بابا اینا تمیز می کردم. یک ورق کاغذ سفید تاشده ته کشو بود. بی توجه برش داشتم و بازش کردم. برگه ای از پرونده فوت بابا بود که کسی انگار جدایش کرده و این جا قایمش کرده بود. از تمام نوشته های درهم و برهمش چشمم ماند روی یک کلمه که جلوی وضعیت جنازه نوشته بود. خواندم و از درون متلاشی شدم و دیگر هیچ وقت آن زینب سابق نشدم. هیچ وقت.
اصرار کردم بگوید آن کلمه چه بود. گفت: همان حالتی که من از درون پیدا کردم.
نوشته بود: متلاشی شده.💔😭
و بعد ریز ریز اشک هایش آمدند روی صورتش.
#دختران_شهدا
#کاش_هیچ_وقت_از_نحوه_شهادت_باباهایتان_خبردار_نمی_شدید
#کاش_لااقل_بلند_زار_می_زدید
#ولی_شما_با_خویشتن_داری_حماسه_آفریدید
#راویان_واقعه
#ادامه_دهندگان_شهدا
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
وارد کلاس شدم. هیچ کس نبود. بچه ها رفته بودند هیات و دسته. نشستم پشت میز. شانه هایم سنگین بودند. انگار که یکی ایستاده باشد رویشان. سرم را گذاشتم روی کاغذ های مربعی کوچکی که روی میز بودند و تنهایی تخیل کردم. مثلا اینکه کاش امسال به یکباره ورق برمی گشت. دل های همه مثل حر می لرزید. چکمه ها را می انداختند دور گردنشان. سلاح ها را غلاف می کردند. می آمدند خدمت امام و می گفتند: غلط کردیم. امام هم می بخشیدشان و مردم یزید را سرنگون می کردند و با امام به عنوان ولی خدا و جانشین پیامبر بیعت می کردند. امام می رفت کوفه و یا برمی گشت مدینه و بیست سال دیگر هم بعد از آن امامت می کرد. و بعدش مردم پروانه وار دور امام سجاد جمع می شدند و با معارف ناب اسلامی سیراب می شدند. بعدش دور امام باقر و بعدش امام صادق و به نوبت می رفت تا امام دوازدهم و آن قدر در این چند قرن مردم رشد یافته و با اخلاق و امتحان پس داده می شدند که غیبتی نیاز نبود و مردم با اشتیاق از آخرین امام هم بهره می بردند و رشد می کردند و رشد می کردند و رشد می کردند. حتی شاید این طولانی بودن عمر آخرین امام، در زمان حضورشان محقق می شد و ما هم می دیدیمشان و از اوج نعمت های مادی و معنوی این دنیا بهره می بردیم. چه امکانی را از ما گرفتند. چه رشدی را صلب کردند. تا ابد به ما مدیونند. من که تا عمر دارم نمی بخشمشان...
صدای دسته ای نزدیک و نزدیک تر شد. مردمش مثل دیوانه ها سینه می زدند و دم گرفته بودند. «وای حسین کشته شد/ وای حسین کشته شد/حق ولایت علی ادا شد/سر حسینش از بدن جدا شد/وای حسین کشته شد/ وای حسین کشته شد
کار از کار گذشت. امسال هم نشد بماند.
اشک هایم بی خجالت از بچه ها جاری شدند و کاغذها را خیس کردند. شانه هایم سبک شد. مسئولیتم سنگین. حالا یک سال دیگر باید تمرین شبیه حسین شدن بکنم و آماده باش بمانم. یادم باشد فردا به بچه ها بگویم خیال کنند سال دیگر اولین محرم بعد از ظهور است و انتقام قاتلان امام را گرفته ایم و دیگر نیاز نیست سیاه بپوشیم و گریه کنیم.
آه یادم رفت. امروز جلسه آخر بود.
#داستانک
#خیالبازی
#روز_دهم
#روضه_حسین
#یکی_جلوی_تاریخ_را_بگیرد
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حیدر... حیدر...
حیدر...حیدر...
علمدارها باید آدم های قوی ای باشند. آدم بی اختیار یاد حیدر می افتد.
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حال غروب عاشورا...
یا مولانا...یا صاحب الزمان...
الغوث الغوث الغوث
ادرکنی ادرکنی ادرکنی
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan