امروز دقیقا 44 روز پس از خاکسپاری شهید جمهور...
با رمز انتخاباتی 44 راهش را ادامه میدهیم...🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تکرار کردم رای به تورا❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🇮🇷 به تو افتخار میکنیم ای مرد !
▪️از اینکه به تو رأی دادیم،
برایت تلاش کردیم،
در کنارت وقت گذاشتیم پشیمان نیستیم.
تو متهم به فساد نبودی،
نه خودت، نه اطرافیانت،
تو برای کنار زدن رقبایت، مقاومت را هزینه نکردی،
تو برای گرفتن رأی مردم دروغ نگفتی،
تو برای بیرون آمدن نامت از صندوق،
وعدههای پوچ ندادی،
تو تجارت ترس نکردی،
ما از راهی که با تو طی کردیم،
پشیمان نیستیم.
نوشته های یک طلبه
#مقر_تاریکی #قسمت_هفدهم پیشرفت های هاشم در مقر روز به روز بیشتر می شد، تا اینکه هنوز دو هفته از آ
#مقر_تاریکی
#قسمت_هجدهم
دوشنبه شب بود؛ یک شب تاریک در ابتدای بهار! هاشم به دعوت فرمانده وارد مقر شد! آنهم شبی که مقر مخصوص نوجوانان ۱۲ تا ۱۵ سال بود!
تا به حال هیچ کدام از افراد بزرگ سال مقر اینچنین موقعیتی برایشان پیش نیامده بود؛ فرمانده خیلی حساس و به تفکیک سن خیلی اهمیت می داد؛ به خاطر همین ورود هاشم به حلقه کوچک تر ها باعث تعجب بزرگتر ها شده بود.
ادامه دارد
نوشته های یک طلبه
#مقر_تاریکی #قسمت_هجدهم دوشنبه شب بود؛ یک شب تاریک در ابتدای بهار! هاشم به دعوت فرمانده وارد مقر شد
#مقر_تاریکی
#قسمت_نوزدهم
بگذارید هاشم را برایتان توصیف کنم؛ تا ماجرا برایتان ملموس تر شود؛ کار نویسنده اصلا همین است! به نمایش گذاشتن اتفاقات! نه اینکه اتفاقات را برای خواننده توضیح دهد.
هاشم با اینکه هفده ساله بود اما قد و قواره اش به چهارده ساله ها می خورد؛ مو های جوگندمی، قدی یک متر و شصت سانتی متری و چشمانی قهوه ای او را جذاب و کاریزماتیک کرده بود!
مخصوصا با آن لبخندی که به چهره داشت؛ لبخندی که چشمانش تنگ می شد و لبانش کش می آمد.
این از چهره فوق العاده او!
اما اخلاق هاشم هر سنگی را نرم و هر قلبی را به سمت خود می کشاند!
او با اطرافیان گرم می گرفت! به همه سلام می کرد، دست می داد، گاهی بغل می کرد. بعضی اوقات دستش را روی شانه طرف می گذاشت.
ادامه دارد...