eitaa logo
نوشته های یک طلبه
369 دنبال‌کننده
697 عکس
178 ویدیو
7 فایل
آتیش های بزرگ از جرقه های کوچیک به وجود میان🔥 یادداشت‌ها🌱داستان‌ها🍀دلنوشته‌ها🌿خاطرات🍁انتقادات☘️ پیرو مکتب استاد علی‌صفایی❤️ 📝در عرصه داستان‌نویسی دانش‌آموخته از اساتید: سرشار✨️ سالاری🧨 جعفری🎆 مخدومی🏅 ✍️محمد مهدی پیری✍️ @Mohmmadmahdipiri
مشاهده در ایتا
دانلود
نوشته های یک طلبه
#دهکده_گرجی #قسمت_بیستم نباید از اسلحه استفاده کرد؛ حتی نباید خرس دو پا رو بکشیم این زمزمه هایی بود
جوان به حرف نمی آمد؛ ژاندارم ناخن های دست راست جوان را کَند؛ بازهم به حرف نیامد؛ از آن طرف صبح خبر رسید که دختر یکی از اهالی دهکده توسط خرس قهوه ای کشته شده است؛ ثامر که خبر را شنید گفت: پس یک خرس نیست ما با گله ای از خرس دو پا طرفیم؛ نامه ای از طرف کدخدا رسید: به دستور کدخدا جوان را آزاد کنید؛ کسی که نامه را آورده بود هم دستگیر کردند! ادامه دارد...
نوشته های یک طلبه
#طنز_های_مدرسه #قسمت_بیستم آقای طاهری مشغول چای خوردن بود! آقای شیری هم کنارش! سلام علیک گرمی کردی
زنگ، زنگ ادبیات فارسی بود! استادمان حسابی سرمست و شنگول شده بود! قشنگ معلوم بود چند بسته ای سیگار بر بدن زده و آمده سر کلاس! به طوری که در کتاب را باز کرد و گفت: درس نمی دهم! شعر صفحه ۱۲۰ را همین الان حفظ کنید زنگ بعد می پرسم ونمره می دهم! همه از تعجب دهن هایشان باز شد و ناله هایشان کلاس را پر کرد! استاد گفت: خفه! حفظ کنید! ادامه دارد...
اما خون سردی خودم را حفظ کردم. گفتم: «نه فقط خواستم بدونم کیه و چیکارس!» علی شروع کرد به دادن اطلاعات! - جونم برات بگه که اولاً هم کلاسی بودیم! چند ماهی است اومده توی محل! من زیاد باهاش نپلکیدم، ولی میگن پسر خوبیه! درسش هم متوسطه! ولی اینجور که فهمیدم دوسالی هست پدر و مادرش از هم جدا شدن و با مادرش زندگی می‌کنه! وقتی که علی از آرمان می گفت؛ با بالا و پایین کردن سرم با دقت به حرف هایش گوش می دادم. با شنیدن اطلاعات علی، دلم برای آرمان سوخت! ازاینکه دو سال بدون پدر و بدون تکیه گاه بوده! صدای روی اعصاب عماد، من و علی را به خود آورد. ادامه دارد...