13.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#من_ارزشمندم ☺️✋
🔻تا به حال شده...
📍خودت به خودت قولی بدی
و عمل نکنی؟🤨
📌چند بار برنامه ریختی
و انجامش ندادی؟😫
داستان 👈دو قلوهای این هفته
درباره شماست😇
🎞حتما ببین😉
─┅─✵🕊✵─┅─
@Dokhtaran_morvarid
─┅─✵🕊✵─┅─
🍭 جاتون خالی رفتم چیپس خریدم،
تاریخ تولیدش رو زده بود ۲ آذر ۱۴۰۰
به نظرتون بذارم تولید شه یا بخورمش😐😂🤣
🍭 میخوام یه کتاب در مورد همسایمون بنویسم به اسم «صدسال بنایی»🙂😂
دو ساله دارن بازسازی میکنن تموم نمیشه😒😐
🍭 فرشتهایکهرویشونهسمتراستم
- نشسته امروز بهم گفت :
حاجی حداقل یه صلوات بفرست ببینم
خودکارم کار میکنه یا نه!!😐😂
#عصرونه #لبخند #سرگرمی #لطیفه
😄😉😊 👉 @Dokhtaran_morvarid
🌺 پاتوق دختران مروارید 🌺
✨✨📒✨✨ #رمان_پاتوق ✨✨📒✨✨ 📖 #سرزمین_زیبای_من 📋 #قسمت_شش آزمایشگاه خودم تنهایی می رفتم و بر
✨✨📒✨✨ #رمان_پاتوق ✨✨📒✨✨
📖 #سرزمین_زیبای_من
📋 #قسمت_هفت
دست های کثیف
روپوش رو پوشیدم و دستکش دستم کردم … همه با تعجب بهمون نگاه می کردن … و سارا بدون توجه به اونها برام توضیح می داد باید چکار کنم … کنارش ایستادم و مشغول کار شدم … سنگینی نگاه ها رو حس می کردم … یه بومی سیاه داشت به غذاشون دست می زد …
چند نفر با تردید و مکث، سینی شون رو بهم دادن … بقیه هم از قسمت من صرف نظر کردن … دلشون نمی خواست حتی با دستکش به ظرف هاشون دست بزنم … هنوز دلهره داشتم که اون پسرها وارد غذاخوری شدن …
– هی سیاه … کی به تو اجازه داده دست های کثیفت رو به غذای ما بزنی؟ …
– من بهش گفتم … اگر غذا می خواید توی صف بایستید و الا از سالن برید بیرون … ما خیلی کار داریم، سرمون شلوغه …
زیر چشمی یه نگاه به سارا انداختم … یه نگاه به اونها … خیلی محکم و جدی توی صورت اونها زل زده بود …
یکی شون با خنده طعنه آمیزی سمت من اومد و یقه ام رو کشید … مثل اینکه دوباره کتک می خوای سیاه؟ … هر چند با این رنگ پوستت، جای کتک ها استتار میشه … و مشتش رو آورد بالا … که یهو سارا هلش داد … .
– کیسه بکس می خوای برو سالن ورزشی … اینجا غذاخوریه …
– همه اش تقصیر توئه … تو سالن غذاخوری رو به گند کشیدی … حالا هم خودت رو قاطی نکن … و هلش داد …
از ضرب دست اون، سارا تعادلش رو از دست داد … و محکم خورد به میز فلزی غذا … ساعدش پاره شد … چشمم که به خون دستش افتاد دیگه نفهمیدم چی شد … به خودم که اومدم … ناظم و معلم ها داشتن ماها رو از هم جدا می کردن …
سارا رو بردن اتاق پرستاری دبیرستان … ماها رو دفتر … از در که رفتیم تو، مدیر محکم زد توی گوشم … می دونستم بالاخره یه شری درست می کنی … .
تا اومدم یه چیزی بگم، سرم داد زد … دهن کثیفت رو ببند … و اونها شروع کردن به دروغ گفتن … هر چی دلشون می خواست گفتن … و کسی بهم اجازه دفاع کردن از خودم رو نمی داد … حرف شون که تموم شد … مدیر با عصبانیت به منشیش نگاه کرد … زود باش … سریع زنگ بزن پلیس بیاد… .
#ادامه_دارد .....
#هرشب_راس_ساعت_نه_باماهمراهباشید⏱
#پاتوق_دختران_مروارید
─┅─✵🕊✵─┅─
@Dokhtaran_morvarid
─┅─✵🕊✵─┅─
🌺 پاتوق دختران مروارید 🌺
✨✨📒✨✨ #رمان_پاتوق ✨✨📒✨✨ 📖 #سرزمین_زیبای_من 📋 #قسمت_هفت دست های کثیف روپوش رو پوشیدم و دست
✨✨📒✨✨ #رمان_پاتوق ✨✨📒✨✨
📖 #سرزمین_زیبای_من
📋 #قسمت_هشت
خشونت دبیرستانی
با گفتن این جمله صورت اونها غرق شادی شد … و نفس من بند اومد … پلیس همیشه با بومی ها رفتار خشنی داشت … مغزم دیگه کار نمی کرد … گریه ام گرفته بود …
– غلط کردم آقای مدیر … خواهش می کنم من رو ببخشید… قسم می خورم دیگه با کسی درگیر نشم … هر اتفاقی هم که بیوفته دیگه با کسی درگیر نمیشم … .
التماس های من و پا در میانی منشی مدیر فایده ای نداشت… یه عده از بچه ها، دم دفتر جمع شده بودن … با اومدن پلیس، تعدادشون بیشتر شد … سارا هم تا اون موقع خودش رو رسوند … اما توضیحات اون و دفاعش از من، هیچ فایده ای نداشت … علی رغم اصرارهای اون بر بی گناهی من … پلیس به جرم خشونت دبیرستانی و صدمه زدن به بقیه دانش آموزها … من رو بازداشت کرد و به دست هام دستبند زد … .
با تمام وجود گریه می کردم … قدرتی برای کنترل اشک هام نداشتم … ۹ سال تمام، با وجود فشارها و دریایی از مشکلات به درسم ادامه داده بودم … چهره پدرم و زجرهاش جلوی چشم هام بود … درد و غم و تحقیر رو تا مغز استخوانم حس می کردم …
دو تا از پلیس ها دستم رو گرفتن … و با خشونت از دفتر، دنبال خودشون بیرون کشیدن … من هم با صورتی خیس از اشک فقط التماس می کردم … دیگه نمی گفتم بی گناهم … فقط التماس می کردم همین یه بار، من رو ببخشن و بهم رحم کنن … .
بچه ها توی راهرو جمع شده بودن … با دیدن این صحنه، جو دبیرستان بهم ریخت … یه عده از بچه ها رفتن سمت در خروجی و جلوی در ایستادن … و دست هاشون رو توی هم گره کردن … یه عده دیگه هم در حالی که با ریتم خاصی دست می زدن … همزمان پاشون رو با همون ضرب، می کوبیدن کف سالن … .
همه تعجب کرده بودن … چنان جا خورده بودم که اشک توی چشم هام خشک شد …
اول، تعدادشون زیاد نبود … اما با اصرار پلیس برای خارج کردنم از دبیرستان … یه عده دیگه هم اومدن جلو … حالا دیگه حدود ۵۰ نفر می شدن … صدای محکم ضرب دست و پاشون کل فضا رو پر کرده بود … هر چند، پلیس بالاخره من رو با خودش برد … اما احساس عجیبی در من شکل گرفته بود … احساسی که تا اون لحظه برام ناشناخته بود …
#ادامه_دارد .....
#هرشب_راس_ساعت_نه_باماهمراهباشید⏱
#پاتوق_دختران_مروارید
─┅─✵🕊✵─┅─
@Dokhtaran_morvarid
─┅─✵🕊✵─┅─
✨🍭 #وقت_خوشمزگی 🍭 ✨
🍨 با آموزش #دسر #موس_شکلاتی 🍫
📍مواد لازم:
تخم مرغ 👈 ۲ عدد
شکر 👈 یک دومِ پیمانه
پودر ژلاتین 👈 ۲ق مرباخوری سر پُر
کاکائو و نسکافه 👈 هرکدام ۱ ق م
شیر داغ داغ 👈 یک دوم پیمانه
وانیل 👈 کمی
خامه فرم گرفته 👈 ۱۰۰ گرم
📌 طرز تهیه:
✅ زرده و سفیده رو از هم جدا کنید، و زرده رو با شکر و وانیل خوب هم بزنید تا کرم رنگ بشه
✅ کاکائو و نسکافه رو هم اضافه کنید و با همزن بزنید
✅ شیر رو بذارید جوش بیاد و کم کم به زرده ها اضافه کنید و همزمان با همزن بزنید
✅ سفیده ها رو با همزن بزنید تا کف کنه و بعد با خامه فرم گرفته ترکیب کنید
✅پودر ژلاتین رو بن ماری کنید
✅ هم مخلوط سفیده و خامه و هم ژلاتین رو به زرده اضافه کنید و آروم همه رو با هم مخلوط کنید
✅ مواد رو توی قالب یا ظرف سروتون بریزید و حدود 3 تا 4 ساعت بذارید داخل یخچال
فوت کوزه گری😉
1- یادتونه که قبلاً گفتیم بن ماری کردن یعنی قرار دادن مواد روی حرارت غیر مستقیم و بخار آب جوش تا زمانیکه ذوب بشه👌
2- برای دو رنگ شدن دسرتون🎨 بعد از اینکه مواد آماده شد نصفش کنید و به یک قسمت ۳۰ گرم شکلات تلخ آب شده اضافه کنید🍫 این باعث میشه دسرتون پررنگ تر بشه
لایه رویی دسر هم که دسر ساده وانیلیِ👍
حتما این دسر خوشمزه رو درست کنید و با سلیقه خودتون به زیبایی تزئین کنید
و کنار جمع دوست داشتنی خانواده میل بفرمایید😍👏
نوش جان😊
#آموزش #آموزش_آشپزی #خلاقیت #هنر
─┅─✵🕊✵─┅─
@Dokhtaran_morvarid
─┅─✵🕊✵─┅─
جاتون خالی رفتم چیپس خریدم،
تاریخ تولیدش رو زده بود ۲ آذر ۱۴۰۰
به نظرتون بذارم تولید شه یا بخورمش😐😂🤣
#عصرونه #لبخند #سرگرمی #لطیفه
😄😉😊 👉 @Dokhtaran_morvarid
در پی توجه کاربران ژاپنی،
چای نبات جهانی شد.😂👌
بالاخره ژاپنی ها به قدرت چای نبات در درمان همهی مریضی ها پی بردن.😉😁
الان مامان بزرگا 👵
اشک تو چشماشون جمع میشه☺️
#عصرونه #لبخند #سرگرمی #لطیفه
😉 👉 @Dokhtaran_morvarid