27.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺 🎞 #گزارش_تصویری 🎞 🌺
اختتامیهششمینجشنوارهشبیهیاس
با حضور همسران و مادران محترم
شهدا و تجلیل از مقام والای این
اسوه های صبر و مقاومت
و حضور مسئولین و فرهیختگان محترم خراسان رضوی و تقدیر از برگزیدگان جشنواره
با اجرای مجری توانمند کشوری سرکار خانم نرجس شایان
همراه با اجرای استندآپ توسط هنرمند عصر جدید جناب آقای عباس رثایی
و اجرای خواننده انقلابی جناب آقای ایمان حیدری
#سازمانبسیججامعهزنانخراسانرضوی
─┅─✵🕊✵─┅─
@Dokhtaran_morvarid
─┅─✵🕊✵─┅─
✨✨📒✨✨ #رمان_پاتوق ✨✨📒✨✨
📖 #در_آغوش_یک_فرشته
📋 #قسمت_چهار
📝 #نویسنده_آینازغفاری_نژاد
تو آینه خودم رو نگاه کردم...
به به چی شد!😎
یه تیپی زده بودم که امشب همه انگشت به دهان بمونن!
مثل همیشه، موهام رو از شال بیرون آوردم و بهشون حالت دادم
کفش نقره ای رو به پا کردم و شلوار لی لوله تفنگی رو از کمد بیرون کشیدم ...
لباس مجلسی آستین بلندم رو تنم کردم ...
با دیدن تیپم سوتی زدم ...😯🤩
کیفم رو برداشتم و از اتاق خارج شدم ...
⊱ کمی بعد ⊰
به خونه خاله زهره که رسیدم دم در خیلی شلوغ بود...
بعد از رفتن کامران، رفت و آمد من هم به این خونه خیلی کم شده بود به طوری که شاید سالی یکبار اون هم برای سال نو می اومدیم
خونه شون مثل همیشه خیلی شیک بود ...
محله خاله زهره اینا فرمانیه بود عاشق محلشون بودم منطقه یک تهران و جزو بهترین محله های تهران به شمار می اومد.
ماشین رو پارک کردم و دست از برانداز کردن خونه برداشتم🙄
وارد خونه که شدم یکی از خدمتکارا به سمتم اومد و پالتو و وسایلم رو ازم گرفت در همین حین خاله زهره رو دیدم. مثل همیشه خیلی شیک و مرتب بود. البته کمی پیر شده بود ولی با وجود اون همه آرایش، چروک های صورتش خیلی دیده نمی شد!
یک شومیز و دامن خیلی شیک به تن کرده بود ، شومیزش پر از گل های سرمه ای ،قرمز و خاکستری بود و دامن سیاهی به پا کرده بود.
همینطور که در حال رصدش بودم متوجه شدم داره به سمتم میاد...
+ببین کی اینجاست ! سلام مُروای خاله چقدر خوشگل شدی فدات شم . ماشااللّٰه . خوبی عزیزم؟😍
_سلام خاله جان ،ممنون نظر لطفتونه . شما خوب هستید؟
+فدات عزیزم، کامران مامان! بیا ببین کی اینجاست...
رد نگاه خاله رو گرفتم و رسیدم به چند تا پسر چهره یکیشون آشنا بود حالت صورتش به کامران می خورد...
کامران با شنیدن صدای مادرش، از پسرا خواست از خودشون پذیرایی کنن تا برگرده...
هر لحظه نزدیکتر می شد و صورتش واضح تر، خودش بود ، دوست بچگیای من و کاوه ، چقدر تغییر کرده!😶
یه پیراهن دیپلمات چسب که دو دکمه یقه شو نبسته بود و یه کت و شلوار نسبتاَ جذب و البته ته ریش..
باصدای کامران ، دست از برانداز کردنش برداشتم و نگاهم رو به طرفشون سوق دادم ...
+کامران جان یادت اومد؟
~ معلومه مامان جان مگه میشه دوست دوران بچگیامو فراموش کنم؟😃
دستاش رو از هم باز کرد تا بغلم کنه و ابراز دلتنگی ، که با نگاهم به خاله فهموندم مانعش بشه...😒
من اهل این کارا نبودم ، خاله زهره با سیاست خاص خودش بحث رو خیلی خوب جمع کرد و کامران رو به دست دادن و احوال پرسی ساده، قانع کرد...
~ وای دختر چقدر بزرگ شدی ! باورم نمیشه ... یعنی تو همون مروا کوچولویی که همیشه با پسرا فوتبال بازی میکرد؟😂
با یاد آوری گذشته لبخندی روی صورتم شکل گرفت ...🙂
کامران ، همیشه و همه جا هوامو داشت... حتی بیشتر از کاوه
_چرا باورت نمیشه پسر خاله؟ آره من همون مُروام !
خاله که دید ما گرم حرف زدن شدیم تصمیم گرفت تنها مون بذاره ...
+ خب کامران جان من تنهاتون میزارم، مُروا عزیزم از خودت پذیرایی کن نبینم دست خالی نشستی ها! 😊
_چشم خاله جان ... ممنون.
~ خب مروا جان چه خبرا ، چیکار میکنی؟!😁
از لفظِ "جان" که بعد از اسمم آوُرد؛ حس بدی بهم دست داد ولی ترجیح دادم یه امشبو چیزی نگم تا بخیر بگذره ...😑
#ادامه_دارد .....
#هرشب_راس_ساعت_نه_باماهمراهباشید⏱
#پاتوق_دختران_مروارید
─┅─✵🕊✵─┅─
@Dokhtaran_morvarid
─┅─✵🕊✵─┅─
✨🍭 #وقت_خوشمزگی 🍭 ✨
🥤 آموزش #آیس_پک🥤
📍مواد لازم:
شکلات تخته ای آب شده👈 به میزان دلخواه
خامه فرم گرفته👈 یک لیوان
بستنی لیوانی وانیلی 👈 دو عدد
آب آناناس 👈 سه الی چهار ق غ
موز حلقه شده 👈 مقدار دلخواه
اسمارتیز👈 مقدار دلخواه
گردو خرد شده👈 مقدار دلخواه
خلال پسته👈 مقدار دلخواه
تکه های آناناس 👈 مقدار دلخواه
📌طرز تهیه:
✅ ابتدا جام مورد نظرتون رو حدود 7 تا 8 دقیقه بزارید داخل فریزر.
✅ بعد شکلات تخته ای رو آب کنید و بریزید داخل قیف یه بار مصرف و جام ها رو از فریزر دربیارید و نوک قیفتون و ببرید و به شکل نامنظم روی دیواره های جام بریزید.
✅ خامه فرم گرفته رو با بستنی وانیلی و آب آناناس با همزن بزنید تا مخلوط بشن
✅ کف جامتون موز حلقه شده + گردو نگینی + خلال پسته + اسمارتیز + تکه های آناناس بریزید و بعد روش کمی از مواد بستنی بریزید
💟 و تا آخر به همین صورت لایه لایه ادامه بدید
✅ به مدت 5 تا 6 ساعت بزارید تو یخچال
✅ برای تزیین هم روشو با خامه فرم گرفته و هر چی که دوس دارید تزیین کنید
به همین آسانی😌نوش جان😘
#آموزش #آموزش_آشپزی #خلاقیت #هنر
─┅─✵🕊✵─┅─
@Dokhtaran_morvarid
─┅─✵🕊✵─┅─
"در پنجمین فصل کتاب امامت، روایت زندگی ات را نوشته اند:
نامت محمد است و تصویر محمد صلی الله علیه و آله رسول خدا، در آیینه چشمانت افتاده است.💫
لقبت باقر است و پهنای علوم دینی را شکافته ای؛ شیعه هنوز از دسترنج کِشته های تو بهره می گیرد.
کُنیه ات ابوجعفر است و تشیع جعفری، در دست تو بزرگ شده است.🌸
خانه ای که در آن نفس کشیدی، عطر و عود نیایش داشت و دامنی که در آن رشد یافتی، نظیر نداشته است.🌱🤲💙
پنجمین نامه مهر شده وصیت را به تو سپرده اند؛ تو، پنجمین تفسیر قرآن و پنجمین باب ورود به بهشت موعودی.🌌
فصاحت و بلاغت تو اینک به زبان می آید تا جلوی خرافات را بگیرد و در برابر انحراف ها بایستد. شمشیر سخن را آخته ای تا شاخه های بی ثمر را ببری و ریشه های خشک را بزنی.❄
قرار بسته اند با تو، تا به یاری رمق های مانده در کالبد دین بشتابی و هرزه های روییده بر حاشیه کتاب رسالت را هرس کنی.🖊📃
صدای تو اینک در شبستان های پرسکوت خدعه ها و نیرنگ ها طنین می اندازد و رؤیای دژخیمانه دین ستیزان را بر می آشوبد."🌊
#مناسبت #ولادت_امام_باقر(ع)
#شب_تولد_حضرت_عشق❤
─┅─✵🕊✵─┅─
@Dokhtaran_morvarid
─┅─✵🕊✵─┅─
7745272_176.mp3
2.27M
●━━───── ∞
⇆ㅤㅤ◁ㅤ❚❚ㅤ▷ㅤㅤ↻
به شوق میلاد دلبر 🌸
امشب دلم از غم آزاده🌺
#مولودی
#ولادت_امام_باقر(ع) #تولد_حضرت_عشق_و_عِلم ❤
─┅─✵🕊✵─┅─
@Dokhtaran_morvarid
─┅─✵🕊✵─┅─
✨✨📒✨✨ #رمان_پاتوق ✨✨📒✨✨
📖 #در_آغوش_یک_فرشته
📋 #قسمت_پنج
📝 #نویسنده_آینازغفاری_نژاد
_راستی کامران چرا امشب اینقدر شلوغ شده ، بعضی ها رو نمیشناسم!
~ حق داری نشناسی! من هم نمیشناسم! مامانم بیشترشون رو دعوت کرده ... راستی از کاوه چه خبر ؟ اصلا کجاست؟!🤔
_هوووف حرف کاوه رو نزن که بدجور از دستش عصبی ام
~ چرا؟ چیشده؟! شما که جونتون به هم بسته بود😕
_ای خداا... کامران حرفشم عذاب آوره...
پسره رفته خودشو شبیه بچه مثبتا کرده ! جوری مثبت شده که وقتی میبینمش یه جوری میشم!😑
یقشو تا خرخره بسته که نکنه یه موقع دخترا عاشقش بشن🙄
ادکلنو که حرفشم نزن😐
تا یه دختر میبینه سرشو دو متر میندازه پایین 😒
اینطوری (ادای کاوه رو در آوردم و چونم رو چسبوندم به گلوم)
کامران هم ریز ریز به حرف ها و غر غر ها ی من می خندید
رو آب بخندی ، حرف های من کجاش خنده داشت ؟! 😒
نفسی گرفتم و ادامه دادم:
_وای وای کامران ... حالا اینجاش منو میسوزونه که رفته عاشق دختر مذهبی شده . از اون چادریا!😑
حالا به قول خودش میخواد منو به راه راست هدایت کنه 😒
اینبار کامران بلند خندید و گفت : باید باهاش حرف بزنم اینجور که تو میگی بچه از دست رفته 😂 مغزشو بدجور شستشو دادنا!😉
انگار که یکی از دوستاش رو از دور دیده باشه ، ازم عذر خواهی کرد و به طرف دیگه ای رفت .
همین جور که داشتم آبمیوه پرتقالیمو می خوردم ، آنالی رو دیدم که یه گوشه دیگه ای نشسته بود .
آروم رفتم طرفش ...
پشتش ایستادم و دستامو سِپر دیدش کردم و زیر گوشش زمزمه وار گفتم :
_به به! چه خانم خوشگلی!😁
آنالی چند لحظه مثل برق گرفته ها موند ولی بعد به خودش اومد و خواست سرم داد بزنه که با دستم جلوشو گرفتم و صدای جیغ و دادش تو دستم خفه شد . بعد از اینکه کاملا تخلیه شد بهم گفت :
+ مری جون بیا !
_کوفت و مری جون . صد بار گفتم اسممو درست تلفظ کن 😑
+ خب حالا مروا جون! 🙄😂
_چیه چه کارم داری؟
+ اون کامران نیست؟🤔
رد نگاهش رو گرفتم...کامران بود که با یه دختر زیادی گرم گرفته بود!
لباس و آرایش غلیظ دختره داشت حالم رو بد میکرد!
نگاهم رو که ازشون گرفتم ؛ از دور کاملیا و ساشا رو دیدم! آخ جووون 🤩
می خواستم بدو بدو برم بپرم تا جا داره کاملیا رو بغلش کنم.. که بادیدن سر و وضعش خشکم زد! چقدر تغییر کرده بود 😶
یه آرایش غلیظ میگم یه آرایش غلیظ دیگه میشنوید😑
دیگه واقعا حالم داشت بد میشد! وای خدا عجب غلطی کردما که امشب اومدم اینجا 😩
اصلا از اولشم نباید می اومدم☹️
توی افکار پریشونم بودم که صدای آنالی بلند شد :
+چته دختر ...
_آنالی من حالم اصلا خوب نیست ... دیگه تحمل اینجا برام خیلی سخته از جَوش خوشم نمیاد .
بدون توجه به صدا زدنای آنالی ، به سمت ماشین رفتم و با سرعت به سمت پشت بام تهران حرکت کردم
نیاز به خلوت وتنهایی داشتم ، جایی که بتونم داد بزنم ، فریاد بزنم ...
چیزایی که امشب دیدم قابل هضم نبود ...😣
#ادامه_دارد .....
#هرشب_راس_ساعت_نه_باماهمراهباشید⏱
#پاتوق_دختران_مروارید
─┅─✵🕊✵─┅─
@Dokhtaran_morvarid
─┅─✵🕊✵─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وای اگر خامنه ای حکم جهادم دهد
ارتش دنیا نتواند که جوابم دهد!✌️
ما جوان ها ، افسران جنگ نرم هستیم!😎
✨افسرانی که ریشه ای ترین جهاد شون، تبیینِ !
🌱 تبیین یعنی امید آفرینی و افشای حقایق . . .
باید محکم و استوار بایستی؛ خسته نشی و تنبلی نکنی!
#جهاد_تبیین #تبیین #جهاد
#ماموریت #دانشجو #دانش_آموز
─┅─✵🕊✵─┅─
@Dokhtaran_morvarid
─┅─✵🕊✵─┅─