دوست شــ❤ـهـید من
🍃🌹🕊🌹🕊🌹🍃
#خاطره_اے_از_شهید
قبل از آنکه کارهای اعزامی حسین درست شود در هشتم آبانماه با هم به بهشت رضا رفتیم. سر مزار شهید مصطفی عارفی دوست، همسرم از خاطره این شهید گفت🍃
میگفت #پیکرش را بعد از شهادت خودش عقب آورده بود تا از دست تروریستها سالم بماند😔. به گفته حسین لباسهایش به #خون_شهید متبرک شده بود🌷
من و حسین همیشه نمازهای خودمان را دو نفره به جماعت میخواندیم☺️که آن روز هم قسمت شد و در بهشت رضا آخرین نماز جماعت دونفره را در پای مزار شهید مصطفی عارفی خواندیم...🌸
بعد از اتمام نماز هر دو با مزار شهید خلوت کردیم. موقع رفتن دیدم آقا حسین اشاره کرد به قبر دوستش و گفت: « آقا مصطفی حرفهایی که بهت زدم فقط یادت نرود.» من هم آن لحظه از او سؤال نکردم که شما چه خواهشی از شهید داشتی. فردایش دیدیم که به حسین زنگ زدند و کارهای اعزامیاش به صورت معجزهوار جور شد😳.
#شب_شهادتش در آخرین تماس به من گفت برو سر قبر شهید مصطفی عارفی و از او تشکر کن🌹. گفتم: «برای چی؟» در جواب گفت: « چون حاجت من را داد.» بعد از شهادت آقا حسین متوجه شدم حاجتش چی بود.🕊
همسرم وصیتنامه کتبی نداشت ولی به من گفت موقع #شهادتم نگذار نامحرم صدای گریهات را بشنود☝. صبوری را از حضرت زینب(س) بخواه و هر وقت دلـ❤ـت برای من تنگ شد برو در روضههای اهل بیت(ع) گریه کن.😭
شهید مدافـع حـرم حسیـن هریرے🌹🍃
#سالروزشهـادت🕊🕊🕊
🕊| @dosteshaahideman
🌹🕊
🕊🌹🕊
🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊🌹🕊
دوست شــ❤ـهـید من
📚 #تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـهـيـد مـدافـع حـرم
📚#تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚
روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه
🌷شـهـيـد مـدافـع حـرم🌷
💚#شـهیـدمـحـمـودرضـابـیضـایـی 💚
🍂 #فـصـل_شـصت وسـوم
🍁 #عـنـوان:خـبـر آمـد...
#محمودرضا حدود ساعت #سه_و_نیم بعد از ظهر ، در روز #میلاد_رسول_اکرم(ص) و#امام_صادق(ع)به #شهادت رسید.
روز #شهادتش روز #عید و #تعطیل بود.من در شهرستان ترکمنچای دانشگاه بودم و به تبریز برنگشته بودم.
ساعت هشت و نیم عصر بود که یکی از #همسنگرهای نزدیکش که در سوریه مجروح شده بود،#تماس گرفت و بعد از خوش و بش خودش را معرفی کرد و گفت:«من همانی هستم که با #محمودرضا آمده بودید عیادتم بیمارستان.»
بعدگفت:«تو در تهران یک کلاسی می رفتی،هنوز هم آن کلاس را میروی. »
منظورش کلاس مکالمه عربی بود که میرفتم و با #محمودرضا قبلا درباره آن صحبت کرده بودم .او از #محمودرضا شنیده بود.تماس آن برادر با من غیر منتظره بود.
#چیزی_دردلم گذشت. یادم افتاد که به #محمودرضا گفته بودم،شماره تماس من را به یکی از بچه های خودشان در تهران بدهد. یقین کردم این همان تماس است،اما با این همه حرفی از #محمودرضا نبود. بعد ازگپ کوتاهی قطع کردم ،تلفن را که قطع کردم به #فکر فرو رفتم، اما موضوع را زیاد جدی نگرفتم.
دو ساعت بعد،حدود ساعت ده شب بود، که #برادر خانم #محمودرضا زنگ زد و گفت خبری هست که باید به تو بدهم. بعد گفت #محمودرضا در سوریه #مجروح شده و او را به #ایران آورده اند.تا گفت مجروح شده، #قضیه را فهمیدم . گفتم #«مجروحیتش چقدر است؟» #گفت: «تو پدر و مادر را فردا بیاور تهران،اینجا میبینی.» این را گفت #مطمن شدم #محمودرضا_شهید شده است.منتظر بودم خودش این را بگوید . دیدم نمی گوید یا نمی خواهد بگوید و فقط از مجروحیت حرف می زند، قبل از خداحافظی گفتم: #«صبرکن!تو داری خبر#مجروحیت به من می دهی یا #شهادت؟» گفت: «حالا شما پدر و مادر را بیاورید»
گفتم:#«حاجی! برای مجروحیت که نمیگویند مادر را بیاورید تهران.»
از او خواستم که اگر خبر#شهادت دارد بگوید چون من از قبل منتظراین خبر بوده ام. گفت:«طاقتش را دراری؟» گفتم:«طاقت نمی خواهد #شهید شده؟»
تایید کرد و گفت: #«بله #محمودرضا_شهید شده» گفتم: #«مـبـارکـش_بــاشــد»
بعدا دوباره با آن برادری که اول زنگ زده بود تماس گرفتم ،تا شروع به صحبت کرد داخل خانه #صدای_گریه_بلند شد...
شـادے روح شـهـیـد #صـلـوات
🌷🍃 @dosteshahideman 🍃🌷
🍂 #فـصـل_شـصـت و چـهارم
🍁 #عـنـوان:مجـروح،مـثل حسـین(ع)و زهـرا(س)
در یکی از روزهای بعد از #شهادت #محمدحسین_مرادی، #محمودرضا #لبتاب را آورد و تصاویری را که دقایقی بعد از اصابت تیر به #شهید #محمدحسین_مرادی خودش از او گرفته بود نشانم داد.
دوتا گلوله به پهلوی چپش خورده بود دوکمه های پیراهنش باز بود و خون پهلویش زیر پیراهن سفید را رنگین کرده بود چشم هایش را روی هم فشار داده بود و آثار درد در چهره مردانه و غیورش پیدا بود.
از #محمودرضا پرسیدم #چیزی_هم_میگفت اینجا؟#گفت تا #«نفس داشت #میگفت_یازینــب..._لبیک_یاحـسـین...»
درست #دو ماه بعد، پیکر خود #محمودرضا آمد.
در #معراج شهدا در حال انتقال به #بهشت_زهرا(س)بود رفتم که ببینمش، پیکر را گزاشته بودند توی آمبولانس و دیدمش.لباس های رزمش هنوز #سرتاپا_خون.
اما زخم های #پیکرش به جز زخمی که زیر چانه داشت و یک زخم کوچک روی سر که محل وارد شدن ترکش کوچکی بود، پیدا نبود .
پیکر به بهشت زهرا منتقل شد و قبل از انتقال برای تشیع فرصت شد تا زخم های پیکرش را ببندند #بازوی_چپ_محمودرضا تقریبا از بدن #جدا شده بود و به زور بند بود روی بازو تا مچ هم، بر اثر ترکش ها و امواج انفجار داغان شده بود، #پهلوی چپش هم پر از ترکش های ریز و درشت بود،بعداشمردم، روی #پیراهنش۲۵تا ترکش خورده بود.
#ساق پای چپش شکسته بود.
#شمردم۱۰تا ترکش هم به پایش گرفته بود. اما باهمه این جراحت هایی که بر پیکرش میدیدم،#زیبا بود و #زیباتر از این نمی شد که بشود!عمیقا #غبطه میخوردم به وضعی که پیکرش داشت.
سخت احساس کردم #حقیر شده ام در برابرش. بی اختیار زیر لب گفتم:#«ماشاالله برادر! ای ولله حقا که شبیح #حسین(ع)شده ای»
اما با آن همه زخم در #پهلو بیشتر #شبیح_زهــرا(س). چه می گویم؟....
هیچ کس نمی دانست #حرف آخری داشته یا نه. رزمنده هایی که موقع #شهادت کنارش بودند ، هیچ کدام #ایرانی نبودند اما بچه های خودمان که بعدا رسیده بودند می گفتند #نفس های آخرش بود که رسیدیم ، حرفی نمی زد، نمیدانم ، شاید وقتی داخل آن کانال باموج انفجار به #دیوار خورده بود #«یازهرا» گفته باشد.
شـادے روح شـهیـد #صـلـوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_ال_محمد_و_عجل_فرجهم
🌷| @dosteshahideman
🍃🌷
🌷🍃🌷
🍃🌷🍃🌷
🌷🍃🌷🍃🌷
دوست شــ❤ـهـید من
📚 #تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـهـيـد مـدافـع حـرم
📚#تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚
روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه
🌷شـهـيـد مـدافـع حـرم🌷
💚#شـهیـدمـحـمـودرضـابـیضـایـی 💚
🍂#فـصـل_شـصت و پـنـجم
🍁#عـنـوان:بـرای عـلی اکـبـر
#محمودرضا قد بلندی داشت.پیکرش توی تابوتی که در #معراج شهدا برای تشییع آماده شده بود #جا نگرفت.
رفتند تابوت دیگری بیاورند.رفقایش در این فاصله نشستند بالای سرش.
یکی از بچه ها خواست که #روضه بخواند.
#گفت:محمودرضا دهه #محرم گاهی که کارش زیاد بود.همه #ده شب را نمی توانست #هیئت بیاید.
اما شب #روضه_علی_اکبر حتما می آمد و دم #علی #علی میگرفت.این را که گفت دیگر نتوانست ادامه بدهد و زد زیر #گریه.
شـادے روح شـهـیـد #صـلـوات
🌷🍃 @dosteshahideman 🍃🌷
🍂#فـصـل_شـصـت و شـشم
🍁#عـنـوان:شـکـوه آن پـیـکر
بعد از #شهادتش دوجا عمیقا در مقابلش #بیچاره شدم.
#بار_اول وقتی در #معراج #شهدا بالای #پیکرش رفتم و او را در لباس رزم که سرتاپا #خونی بود و در اثر اصابت #ترکش ها پاره پاره شده بود،دیدم و #بار_دوم وقتی #تابوتش را در #پرچم_جمهوری_اسلامی پیچیدن و روی دست های #مردم اسلامشهر بالا رفت.
واقعا #حسادت کردم به او و از عمق وجودم احساس #حقارت کردم.
فکرش را نمی کردم #برادری که #سه سال از خودم کوچیکتر بود یک روز کاری کند که این طور در برابرش احساس #حقارت کنم و منظره تابوتش در پرچم #جمهوری اسلامی مرا بشکند.
#دوماه قبل از آن در مراسم تشیع پیکر مطهر شهید #محمدحسین مرادی وقتی توی ماشینش به طرف #گلزار_شهدای چیذر می رفتیم گفت :#شهادت شهید مرادی خیلی ها را #خجالت زده کرد.
#نپرسیدم چرا اینطور می گوید و #منظورش چیست.ولی #شهادت خودش حقآ مرا #خجالت زده کرد.
شـادے روح شـهیـد #صـلـوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_ال_محمد_و_عجل_فرجهم
🌷| @dosteshahideman
🍃🌷
🌷🍃🌷
🍃🌷🍃🌷
🌷🍃🌷🍃🌷
دوست شــ❤ـهـید من
📚 #تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـهـيـد مـدافـع حـرم
📚#تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚
روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه
🌷شـهـيـد مـدافـع حـرم🌷
💚#شـهیـدمـحـمـودرضـابـیضـایـی 💚
🍂#فـصـل_شـصت وهـفـتم
🍁#عـنـوان:سبقت در حب ولایت
وقتی #پیکرش را داخل #قبر گذاشتم، از طرف #همسر_معزز گفتند #محمودرضا سفارش کرده #چفیه_حضرت_آقا با او دفن شود .
جا خوردم. نمی دانستم چنین #وصیتی کرده است.
داخل #قبر ایستادم تا رفتند وچفیه را از داخل ماشین آوردند.
چفیه ای بود که با یک واسطه به #محمود رضا رسیده بود.
مانده بودم با #پیکرش چه #بگویم! همیشه در #ارادت به #آقا خودم را #جلوتر از #محمود رضا می دانستم. #چفیه را که روی #پیکر گذاشتم،فهمیدم به #گردپایش هم نرسیده ام. آنجا من فهمیدم که #ارادت به #ادعا نیست! در دهه ۷۰،#محمود رضا یک #عکس نیمرخ از #آقا به دیوار اتاق زده بود که آن را خیلی #دوست داشت.
عکسی بودکه ظاهراً در یکی از دیدارها در فضای باز گرفته شده بود.
یک بار که داشتیم دربارهٔ این #عکس_وارادت به آقا حرف می زدیم ، گفت #شیعیان بعضی از کشورها بدون #وضو دست به عکس #آقا نمی زنند. ما از اینها #عقب هستیم.
شـادے روح شـهـیـد #صـلـوات
🌷🍃 @dosteshahideman 🍃🌷
🍂#فـصـل_شـصـت و هـشـتم
🍁#عـنـوان:کـربلایی مـحـمـود
#اربعین۱۳۹۲می خواست با دوستانش برود #کربلا.
گفتم: «برای یک نفر دیگر هم جا دارید؟» گفت: «می آیی؟» گفتم: «می آیم»
گفت: «دو سه روز مهلت بده، جواب می دهم» طول کشید.
فکر کنم یک هفته بعد بود که زنگ زد و گفت جور نشد. گفت برای خودش هم مشکلی پیش آمده که نمی تواند برود.
پرسیدم: «چرا جور نشده؟» گفت: «کربلا رفتن مشکلی نیست. هیچ طوری جور نشد،از طریق بچه های عراق می رویم.
گفته اند تو تا مرز شلمچه بیا،مااز آنجا میبریمت کربلا. ولی الان مشکلی هست و شاید نتوانم بروم .شاید هم با یک کاروان دیگر رفتم»
درست نفهمیدم چه #مشکلی برایش پیش آمده، گیر ندادم . گفتم: «در هر حال مراهم در نظر بگیر» #قولش را داد. تا چندروزز، مرتب به #محمودرضا زنگ زدم و پیگیر شدم،اما آخرش جورنشد که نشد!
نمیدانم چرا! #محمودرضا، درست#۲۷روز بعداز #اربعین سال۱۳۹۲ در روز #میلاد_پیامبر(ص)از #قاسمیه_سوریه به دیدار #سالار_شهیدان(ع)رفت و من همچنان از #زیارت_جاماندم.
مجلس #ختمش بود که یکی از پای #ممبر بلند شد آمد توی گوشم گفت: «#مداح می پرسد #محمودرضا_کربلا رفته بود؟»جا خوردم از سوالش و #دلم_شکست.
ماندم در جوابش چه بگویم توی گوشش گفتم نه نرفته بود وقتی آن شخص رفت ، یاد این جمله از #شهید سید #مرتضی آوینی افتادم که #بسیجی_عاشق کربلاست و #کربلا را تو مپندار که #شهریست در میان شهر ها و #نامیست در میان #نامها نه، کربلا #حرم_حق است و هیچ کس را جز #یاران
#امام_حسین(ع)راهی به سوی #حقیقت نیست.
شـادے روح شـهیـد #صـلـوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_ال_محمد_و_عجل_فرجهم
🌷 | @dosteshahideman
🍃🌷
🌷🍃🌷
🍃🌷🍃🌷
🌷🍃🌷🍃🌷
⚘﷽⚘
اگر با #دوربینِ انصاف اندکی به اطراف نگاه کنی ، می بینی که #جنگ هنوز هم ادامه دارد
سرفه هایی که قصه ی جنگ را برای #جانباز شیمیایی تداعی می کند
ویلچری که چرخ هایش ،روزگاری را حکایت میکند که #رزمنده_ای دست و پایش را برای حفظ این #مملکت به ودیعه گذاشته است
درمیان #چشمک ستارگان شهر ، #رویای_صادقه_ای که دل خوشی فرزند شهیدی است .
در کوچه پس کوچه های بی کسی ، سنگ قبر بانام شهیدِ #گمنام مونس روزهای تنهایی #مادری است...
در محله ی #انتظار، چشم هایی است که هنوز هم به در ِخانه دوخته شده تا شاید از عزیز سفرکرده خبری شود.
کمی آنطرف تر مردی #با_ایمان کوله پشتیِ #غیرت بر دوش با کاسه آبی بدرقه می شود به مقصد #دمشق.
#محمد_جنتی هر چه داشت در طبق #اخلاص گذاشت و فدای #بانوی_دمشق کرد
مدافع بود هم برای #حرم هم برای قلبش. #شهادتش دل هیئت #فاطمیون و زینبیون و حیدریون را سوزاند .
#حاج_حیدرِ سوریه شهید و #جاوید الاثر شد .شاید هم میخواست قلبش را در آنجا جا بگذارد.
توسل به #امام_حسن(ع) سبب شد بعد از دوسال #پیکرش بر گردد.و دلتنگی های فرزندانش کمی تسکین یابد.
این روزها خانواده اش با نبودنش در کنار #خاطرات جامانده زندگی می کنند.
#ترکش های زخم زبان عده ای ،دلِ داغدار خانواده #مدافعان_حرم را می سوزاند...
هنوز هم جنگ ادامه دارد...
✍به قلم #طاهره_بنایی منتظر
#شهید_مدافع_حرم_محمد_جنتی
📅تاریخ تولد: ۱۳۶۰/۱۲/۱۸
📅تاریخ شهادت: ۱۳۹۶/۰۱/۱۶
🗺محل شهادت: سوریه
🗺محل دفن:تهران.بهشت زهرا
#گرافیست_الشهدا
#شهید #محمد_جنتی
🌷 | @dosteshahideman