#تجربه_من ۶۵۴
#مشیت_الهی
#سختیهای_زندگی
#قسمت_چهارم
۶ ماه جدا از هم زندگی کردیم. همسرم بی خیال همه چیز شده بودن. من کار میکردم و قسط میدادم اما همسرم کار می کردن و با خانواده و فامیل های نزدیکشون، دورهمی میگرفتن و تفریح میکردن...
رفتم دادخواست طلاقم رو دادم با اینکه همه میگفتن باید جدا بشی و مهریه ات رو بگیری اما من اجازه ندادم هیچ کسی بفهمه و لفظی هم به همسرم گفتم مهریه رو بهتون میبخشم، فقط میخوام جداشیم شاید صلاح نیست ماباهم باشیم.
با اینکه حق طلاق هم با بنده بود اما بازهم از خدا کمک خواستم که مبادا اشتباهی کنم که یک عمر پشیمون بشم. پس تصمیم گرقتم برم و حضوری باهاشون حرف بزنم و تکلیف رو مشخص کنم.
وقتی رسیدم خونه مادربزرگشون ،ایشون به شوهرم گفتن صاحب خونه اینجا رو به یک نفر اجاره داده و اگر بفهمه من مهمون آوردم عذر من رو میخواد. همسرم گفتن ایشون ۲ روز بیشتر اینجا نیستن و میخوان برن...
همسرم ازم خواستن دوباره صبر کنم و فرصت بدم که خدا فرجی کنه و من همون شب برگشتم شهرمون دل شکسته و ناامید و خسته و از خدا کمک خواستم.
۲ روز بعد اسمم توی قرعه کشی دانشجویی در اومد و من عازم کربلا شدم. بی نظیر ترین سفر مخصوصا برای من که در عطش دیدن کربلا میسوختم.
بعد از برگشتنم خدا قلبم رو اروم کرده بود و کامل از تصمیمم منصرف شدم. ۲ ماه بعد از این سفر تونستیم توی شهرمون خونه ای اجاره کنیم و همسرم بیان اینجا و کار کنن.
لطف خدا شامل حالمون شده بود و ما تونسته بودیم خونه ای اجاره کنیم ولی پدرم با همسرم حرفی نمیزدن.
این رو هم بگم که با وجود اینکه خانواده همسرم من رو از خونه شون بیرون کردن اما من خودم پیش قدم شدم و بهشون زنگ زدم و وقتی از کربلا برگشته بودم چندتا هدیه و شیرینی گرفتم و دادم به یکی از فامیل ها که داشت میرفت شهرشون براشون ببرن و این رابطه قطع نشه.
پدرم اجاره نشین بودن و خونه نداشتن و همیشه یک اتاق رو خالی می کردن که جهیزیه من رو بذارن. من خیلی شرمندشون هستم که شرایط اینجوری رقم خورد.
دوباره تنهای تنها با همسرم یک روزه خونه ای رو دیدیم و تمیز کردیم و عصر همون روز اسباب کشی کردیم. با هزار تا ترس و لرز که زودتر همه چیز رو ببریم تا پدرم نرسیدن و همسرم رو ندیدن و ناراحت نشن.
بارها اشکم رو که از بی کسی و تنهاییم بود قورت دادم که مبادا مادرم و همسرم ببینن و غصه بخورن.
صاحب خونه خیلی خوبی قسمتمون شد، با اینکه خونه خیلی خیلی کوچیک هست اما آرامش داریم.
۲ سال دیگه با همه سختی ها گذشت بارها همسرم بیکار شدن، بارها کم داشتیم، نخوردیم اما در کنار هم تحمل کردیم تا اینکه بازهم قسمتمون شد اربعین و کربلا.
یه شب توی بین الحرمین وقتی دیدم جوون ها با صدای رسا برای ارباب مداحی میکنن خیلی دلم گرفت و از اقا خواستم به منم پسری بده که مداح اهل بیت بشه.
۲ ماه بعد منی که خیلی خیلی مخالف بچه بودم خیلی زود باردار شدم، بارداری خیلی سختی داشتم اما به لطف خدا و قدم پسرم ماشین خریدیم و شب شهادت علی اصغر آقا در شهریور سال ۹۷ پسرم به دنیا اومد. اولش پدرم از بارداری من ناراحت بود اما بعداز اومدن پسرم عاشقش شدن و به لطف خدا رابطه اشون با شوهرم بهتر شد.
کارشناسی رو تمام کرده بودم و الان ارشد قبول شده بودم. ۲ ماه بعد از به دنیا اومدن پسرم، همسرم بیکار شدن و من مجبور بودم هم بچه داری کنم، هم دانشگاه برم و هم سرکار برم. تا خرج مون رو دربیاریم. همسرم مسافرکشی میکرد و شرایط خیلی سخت بود.
تا اینکه چند ماه بعد همسرم تصادف بدی کردن و ما ماشین رو از دست دادیم و دیگه هیچی نداشتیم.
اما من باز هم دست از تلاش برنداشتم و نمیذاشتم هیچ کسی از مشکلاتم خبر داشته باشه که مبادا با حرفاشون همسرم رو اذیت کنن و ابرومون رو ببرن.
حتی بود ۵ روزی که پسرم شیر خشک نداشت بخوره ولی به لطف خدا و لطف خدا با غذای کمکی شکمش رو سیر میکردم حتی اگر خودم غذا کم میخوردم تا کمتر غذا درست کنم و همسرم به زحمت نیوفتن تو این شرایط خیلی خیلی سخت، انقدر دنبال کار گشتم براشون و همه جا رو زدم و سپردم تا اینکه تونستم توی یک شرکت کار براشون جور کنم.
اینو بگم که خانواده من همه تحصیل کرده و شغل های دولتی خیلی خوبی داشتن، اما من هیچ وقت به آشنا رو نزدم و مطمئن هم بودم هیچ کس برای ما قدمی بر نمیداره چون اونها وضع مالیشون خوب بود و ما نه. وقتی هم وارد جمعشون میشدیم مثل اضافه ها با ما برخورد میکردن چون ما ماشین شاسی بلند و فلان جای شهر خونه نداشتیم.
وقتی این شرایط رو دیدم، تصمیم گرفتم رابطه ام رو کمتر کنم که آرامش داشته باشیم و انقدر فشار روی همسرم نباشه.
باتوجه به اینکه بارداری و زایمان خیلی خیلی سختی داشتم، تصمیم گرفتم دیگه هیچ وقت بچه نیارم و به اصطلاح معروف هر گلی میخواد بزنه به سرم همین یکی بزنه.
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۶۵۴
#مشیت_الهی
#سختیهای_زندگی
#قسمت_پنجم
به لطف خدا دانشگاهم تموم شد و میخواستم کنکور بدم واسه دکتری اما انقدر خسته بودم و بهم سخت گذشته بود که ترجیح میدادم کمی استراحت کنم. بلافاصله دنبال کار گشتم و تونستم توی درمانگاه مشغول به کار بشم. حقوقم خیلی کم بود ولی راضی بودم. شروع کردم ازمون های استخدامی متفاوت دادن اما قبول نشدم.
تا اینکه همسرم توی یک شرکت خوب استخدام شد و ما به لطف خدا و ائمه یکم زندگیمون رنگ ارامش گرفت و کم کم از حرف آدم ها کم شد که شوهرت سرکار هست نیست شوهرت اینجوری اونجوری ....
خدارو شکر تونستیم بدهی ها مون رو بدیم. توی این مدت هم من خادمیار افتخاری آستان قدس شدم و آقا منت گذاشتن سرم و من رو به نوکریشون قبول کردن. از راه دور هم خدمت رسانی میکردم چون مربوط به رشته ام هست.
کم کم تصمیم گرفتم چه خوبه اگر به بچه هم فکر کنم، درسته خیلی سختی کشیده بودم اما کم کم داشتم امیدوار میشدم که میشه به بچه بعدهم فکر کرد اما بازهم روزگار با من همراه نبود و با اومدن کرونا و اوج گرفتنش شرکت همسرم تعدیل نیرو کردن و ایشون خونه نشین شدن.
و ما هیچ درامدی جز یارانه نداشتیم و نمیتونسیم جایی هم اقدام کنیم برای کار از بس همه جا به تعطیلی خورده بود. فقط تونستن چندجا برای نقاشی ساختمان برن اونم در حد رنگ کردن یک درب حیاط بود.
بازهم از فکر بچه ترسیدم و بیرون اومدم و ای کاش این اشتباه رو نمیکردم. چون به رزاق بودن خدا ایمان داشتم اما توکل نداشتم، میگفتم توکل کردم اما فقط زبونی بود. تا به خواست خدای مهربون من مریضی گرفتم و گفتن پلیپ دهانه رحم داری و ممکنه هیچ وقت باردار نشی و باید عمل کنی و نسخه متفاوت پیچیدن اما من تلنگری خوردم که سالم بودن و بچه به دنیا اوردن چقدر با ارزشه.
پیگیر درمانم نشدم و فقط خودم رو به خدای بالا سرم سپردم. چون نه پولش رو داشتم نه بیمه بودم و نه دلم رضایت به عمل میداد.
دیگه به مریضی فکر نکردم و فقط رو به خدا کردم و گفتم خدایا من جز تو هیچ کسی رو ندارم و تو تنها پناه منی، یا رفیق من لا رفیق له، خواستی بفهمم هدف از خلق من پرورش بچه شیعه بوده و سربازه آقا امام زمان اما من توی مشکلاتم غرق شدم ازت عذرخواهی میکنم، خودت هم به لطف و صلاح خودت فرزندی سالم و صالح وخلف و خوش روزی و یار واقعی امام زمانم و عاشق و مرید خودت و اهل بیتت بهم بده.
۳ ماه بعداز اون ماجرا پیاده روی اربعین ۱۴۰۱ رفتیم. بعد از اینکه برگشتم وقت یک دکتر خیلی خوب و مشهور شهرمون رو داشتم که بعد از ۳ماه نوبتم شده بود. و این هم به اصرار همسرم بود والا خودم هیچ تمایلی نداشتم برای رفتن.
وقتی دکتر معاینه گردن گفتن عجیبه طبق سونوهای قبل شما پلیپ داشتی و بزرگ بودن یک تخمدان و کیست های خیلی بزرگ و زیاد اما الان من هیچ پلیپی مشاهده نمیکنم.
۸ ،۹ ماه هست که اقدام کردم اما هنوز خدا صلاح ندیده که فرزندی به من بدن. و من همه چی رو سپردم به خدا و قصد دارم اگر باردار بشم، بعد از زایمانم، باز هم به فکر فرزندان بعدی باشم، تا وقتی که خدا صلاح بدونه و من رو لایق پرورش سربازان آقا بدونن.
الان ۳۰ سالمه و با همه سختی هایی که کشیدم، به یک چیز رسیدم ،به عشق بی نهایت خدایی که هیچ وقت رهام نکرده و حضورش رو بی اندازه توی زندگیم حس میکنم. همه سختی هام به فدای یک لحظه حرف زدن با خدای مهربونم.
از شماهم میخوام هیچ وقت ناامید نشید و خداتون رو فراموش نکنید و هیچ وقت بچه دارشدنتون رو عقب نندازید که مثل الان من مدام حسرت بکشید و همش دست به دعا باشید. به این دعا ایمان بیارید یا رازق الطفل صغیر..
الان پسرم ۴سالو نیمش هست و بسیار باهوش و با درک و مهربون و به شدت مرید امام حسین علیه السلام و عاشق رهبرمون هست و مدام برام آهنگ سلام فرمانده رو میخونه و عاشق صداشم.
همسرم توی یک شرکت معتبر مصاحبه دادن و قراره بهشون خبر بدن. به امید اون روزی که همسرم مشغول بشن و منم صاحب اولاد صالح و سالم بشم.
ممارست هام جواب داد و رابطه خانواده شوهرم با من خوب شده و من همچنان بهشون محبت میکنم و احترام میذارم و همین رفتارم باعث شد نیت قلبیم براشون روشن بشه.
به خواست خدا و با تلاش های زیادم و پا فشاری هام، همسرم خیلی از رفتارهایی که بهمون ضربه میزدن رو کنار گذاشتن و خیلی خرج کردنشون اقتصادی شده و قناعت میکنن، خیلی مهربون تر شدن و من رو دوست دارن و همیشه ازم قدردانی میکنن. بی توقع به همه محبت میکنه و از هیچ کسی چیزی به دل نمیگیره...
از همتون میخوام به حرمت این ماه عزیز برام خیلی خیلی دعا کنید. از خدا میخوام به هرکسی که بچه میخواد فرزندی سالم و صالح بده و اگر صلاح دونست به من هم بده.
ممنونم ازتون که صبورانه حرفای من رو شنیدین.
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#پیام_مخاطبین
✅ تجربه ۶۵۴...
#بازخورد_اعضا
#سختیهای_زندگی
#مشیت_الهی
#صبوری
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
✅ کارگزاران خدا...
مردی خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و عرض کرد: "همسری دارم که هرگاه وارد خانه می شوم به استقبالم می آید، و چون از خانه بیرون می روم بدرقه ام می کند و زمانی که مرا اندوهگین می بیند می گوید: اگر برای رزق و روزی [و مخارج زندگی ] غصه می خوری، بدان که خداوند آن را به عهده گرفته است و اگر برای آخرت خود غصه می خوری، خدا اندوهت را زیاد کند [و بیشتر به فکر آخرت باشی]"
✨ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: "برای خدا کارگزارانی [در روی زمین] است و این زن یکی از کارگزاران خداست که پاداش او برابر با نیمی از پاداش شهید است."
📚وسائل الشیعه، ج ۱۴، ص ۱۷
#همسرداری
#سبک_زندگی_اسلامی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075