به نام خدا بابام از راه رسید کمی از حلوا رو چشید، خیلی خوشش اومد. رو به مامانم کرد و گفت: «به خواهرات بگو از این حلواها درست کنن، نه اون حلوایی که مزه ی گِل میده.» امروز پنجشنبه بود، 👈خیر اموات👉 کمی حلوای اُماج درست کردم. یک بشقاب برای پدر و مادرم بردم. خواهر کوچکم هم خانه شان بود. من و خواهر و مادرم نشستیم حلوا را با چایی بخوریم که پدرم از سرکار برگشت. چند وقت پیش خاله م 👈خیرات مادر بزرگ 👉حلوا آورده بود. بابام با چشیدن حلوای من، حلوای خاله یادش اومد.
خواهرم گفت: «چه جوری درست کردی مریم؟!» براش توضیح دادم: نصف لیوان شیر را به دو لیوان آرد می زنیم، با دست ورز میدیم تا شیر و آرد با هم مخلوط و کمی خشک بشه. بعد خمیر رو با دست توی آبکش می کشیم تا به صورت پودر از اون رد بشه. پودر خمیر رو در روغن و کره با دقت تفت میدیم. باید مراقب باشیم تا گلوله گلوله نشه. وقتی خوب تفت دادیم. شهد شیرین_ مرکب از یک لیوان شکر، دو لیوان آب با کمی زعفران و هل_ را به آن اضافه می کنیم و خوب هم میزنیم. حلوا آماده پذیرایی است. شیرینی ملایم و دانه های ترد داخل حلوا به اون طعم و مزه ای شبیه سوهان درجه یک میده.
نام #داستان_کوتاه: #حلوای_اُماج/ نویسنده: #حسین_صفره/ پنجشنبه یکم آبان ماه سال ۱۳۹۹
#شعر #غزل #بوسه در اصطلاح #عارفان: #فیض و #جذبه باطن است. #ماه_جبین در این غزل در مقابل دنیا قرار گرفته، مصداق آن خوبان عالم هستند که اهل فیض رسانی هستند و جاذبه ی آنان مثل آهن ربا افراد مستعد را جذب و هدایت می کند. حاصل بیت چهارم این است که نباید باطن انسان جذب دنیا و دلبسته آن شود. و باید دل در گرو انسانهایی نورانی نهاد که جاذبه ی الهی آنان بنده را با خود به سمت خدا می برد.
به نام خدای مهربان، #انگیزه اصلی نگارنده از ایجاد کانال «روش تحقیق و نگارش» ایجاد فضایی #پویا برای تمرین #نوشتن برای علاقه مندان بود. انتظار این بود که دست کم بیشتر اعضای گرانقدر، یادداشتها و پیامها را مطالعه کنند و اظهار نظر کنند، پیشنهاد بدهند، بنویسند و نوشته های خود را بفرستند و خلاصه عنوان کانال: تحقیق و نگارش به جریان بیفتد، ولی جز تعدادی اندک از اعضا حتی زحمت مطالعه پیامها را به خود نمی دهند. و اندک تر از آنان، افرادی که پی گیر نوشتن هستند و همین شمار اندک موتور محرک کانال هستند. در این جا 👈از این عزیزان صمیمانه #تشکر می کنم👉 و امیدوارم پویایی بیشتر آنان سبب رونق این فضای ارزشمند بشود.
هدایت شده از معارف اسلامی
9.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روش مطالعه، تحقیق و نگارش
🌄 هم قد گلوله توپ بود… گفتم: چه جوری اومدی اینجا؟ گفت: با #التماس! گفتم: چه جوری گلوله رو بلند می کن
این هم یک روش تحقیق و تحقق است.
به نام خدا
/ #حسین_صفره/ #داستان
از پنجره اتاق به افق چشم دوخته بودم و غروب زیبای خورشید را تماشا می کردم. ناگاه غم سنگینی تمام وجودم را فراگرفت. در درونم دنبال منشأ این احساس بودم. همان طور که به باقیمانده خورشید نگاه میکردم، یک باره دیدم به سخن آمد، او شد استاد و من شدم شاگرد. خورشید بدون استفاده از واژهها به سؤال من پاسخ داد:
«یک روز دیگر از عمرت گذشت، روزی که جایگزین ندارد. روزهای عمر سرمایهی ماست، از دست دادن سرمایه غمانگیز است. گویا امروز آن طور که باید نبودهای، حال آدم سیلی خورده را داری.»
خورشید ادامه داد:
«اگر فردا هم مرا دیدی، بهتر از امروز باش. از لحظههای عمرت به بهترین شکل استفاده کن. برای آن دنیایت توشه جمع کن. چون مرغی سبکبال آمادهی پرواز باش و بیجهت به دست و پای خود بند مبند. کاری کن که فردا غروب وقتی با هم خداحافظی میکنیم، دیگرغمگین نباشی.»
#نظم داستان
غروب جمعه روزی را دوباره
به خورشید و افق کردم نظاره
غمی سنگین به دل احساس کردم
هوای بوی عطر یاس کردم
شدم حیران که این غم منشأش چیست؟
دلا! پاسخ دِهِ این پرسشم کیست؟
به ناگه اتصالی نیک رخ داد
شدم شاگرد و خور گردید استاد
بگفتا با زبانی عارفانه
بزد امید در قلبم جوانه:
«ز عمرت رفت روز بی بدیلی
بود حالت چونان یک خورده سیلی
بود سرمایهی ما روزهامان
نبر بی سود روزت را به پایان
اگر فردا مرا دیدی دوباره
برای روز خود کن نیک چاره
ز لحظه لحظه هایت توشه برگیر
ز دست و پای خود بردار زنجیر
بشو آمادهی پرواز تا عرش
نمان چون مرغ پا دربند بر فرش