꧁꧂🌼꧁꧂🌼꧁꧂
📩شناسه۱۴۰۳۰۲۱۱۱۵۰۰
🌍#مازندران
🌍#آمل
🌍#دابودشت
🌍#غیاثکلا
❤️#غیاث
📜#خاندان باباغیاث(میرزا غیاث) :
#اسپاهی
📌در حال حاضر ازخانوادهی سه نفره #باباغیاث نسل کوچک و محدودی به👈 نام علیپور اسپاهی باقی مانده است که متشکل از پنج خانواده میباشند .
📌بزرگترهای این خاندان محمّدرضا و رحیم با پنج خواهرشان ، فرزندان مرحوم ابراهیم علیپور اسپاهی میباشند که از طریق پدربزرگشان علی، ابتدا به آقابرار و سپس به علی برادر کوچکترِ بابا غیاث مرتبط میباشند .
شایان ذکر است که علی پدر ابراهیم علیپور اسپاهی ( معروف به علی اسپاهی) نامدار پدربزرگش👈 علیِ گالشکلایی (برادرِ میرزاغیاث) بود. از آنجاکه میرزا غیاث فرزندی نداشت و برادر کوچکترش علی، تحت سرپرستی او بود👈 لذا بابا غیاث نامیده میشد .
#آقابرار
📌علی گالشکلایی بعد از فوت بابا غیاث صاحب پسری شد که به احترام برادر 👈نامش را غیاث نهاد و او را #آقابرار صدا میزد، آقا برار که همنام و نامدار عمویش غیاث بود، نزد روستائیان👈 به " آقابرار غیاث " معروف شد.
📌آقابرار برادر کوچکتری بنام باقر داشت که نامبرده دارای دختری بنام آغاننه بود که از شوهرش کربلایی حبیباله جالی ، صاحب 4 فرزند به اسامی (مهدی ، فاطمه ، بتول و مرتضی) گردید .
📌ضمناً آقابرارغیاث ( فرزند علی گالشکلایی) صاحب پسری شد که نام پدر بر وی نهاد، او علاوه بر پسرش علی، دارای دختری بنام #جهان بود که در نقش همسر اول شیخ محمود پس از بدنیا آوردن یک دختر و پسر بنام های سکینه و ابوالقاسم در عنفوان جوانی بدیار باقی شتافت .
#ابراهیم
📌از علی (فرزندِ آقابرار غیاث و نوهیِ علی گالشکلایی)،👈 پسری جز ابراهیم نشان یافت نمیشود لیکن علی دارای دو دختر بنام شهربانو (همسر میرعباس حسینیان) و هاجر(همسر غلام سیفی)} بوده است .
📌از آنجا که علی (فرزندِ آقابرار غیاث و نوهیِ علی گالشکلایی) چند سالی بدلیل خشکسالی، جهت کار به👈 #اسپاهیکلا رفته بود و طی همان سالها طرح صدور شناسنامه توسط رضاشاه آغاز شده بود فلذا نه تنها شناسنامهیِ علی و فرزندش ابراهیم با پسوند علیپور اسپاهی صادر گردیده ، بلکه او نزد هم محلی های خود به علی اسپاهی معروف شد.
🌐http://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/2726
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
💥#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
ادامه👇👇
꧁꧂🌼꧁꧂🌼꧁꧂
📩شناسه۱۴۰۳۰۲۱۱۱۵۰۰
🌍#مازندران
🌍#آمل
🌍#دابودشت
❤️#غیاث
🌍#غیاثکلا
📜#جالها
◻️دودمان #جالها :
#ابراهیم جال یکی از بزرگان خاندان جال بود که پس از ویرانی جالیکلا (سرزمین آباء و اجدادی خویش) ، ناگزیر به اتّفاق فرزند خود "#صالح" حدوداً در سال ۱۲۲۰ خورشیدی ساکن غیاثکلا شدند و بقیه جالها در روستاهای دیگر پراکنده شدند .
📌نام پدر ابراهیم جال بر کسی معلوم نیست . و سال سکونتشان در غیاثکلا دقیق نمیباشد و بر اساس محاسبات و حدس سال ۱۳۲۰ تخمین زده شده است .
📌از ابراهیم جال و فرزندش صالح، سه پسر که سر سلسله ی دو نسل بزرگ از جالهای فعلی غیاثکلا بودند، بوجود آمد .
■الف - مشهدی بابا
■ب - رضا جال (رضا کدخدا)
■ج - ابراهیم
■الف - مشهدی بابا :
از مشهدیبابا و فرزندانش "حبیباله و محمدعلی و غلامعلی" نسلهای بعدی ( جالوی، جال، فرجی، فرجپور، علیزاده، صالحی ) بشرح ذیل منشعب شده اند .
🌿۱- دوده جالوی :
{ ابراهیمجال - صالح - مشهدیبابا - حبیباله - عیسی - و (شیخ محمدعلی، ننیس، آقاعلی، صفورا ، علیجان ، مراد )} .
گفته شده است #ننیس تمایل به ازدواج با ابوالقاسم را داشت و چون تعیین شده بود که با جانعلی ازدواج کند لذا به این امر راضی نشد و در همین زمان او را به بیگاری بردند و چون تحمل این امر را نداشت خودسوزی کرد و ناکام درگذشت .
📌ضمنا برای صفورا نیز خودسوزی نقل میکنند که به احتمال قوی، به اشتباه سرگذشت خواهرش را به او نسبت میدهند . ولی آنچه مسلم است صفورا نیز جوانمرگ شد و در سرنوشتش ازدواج رقم نخورد .
🌿۲-دوده جالی :
{ ابراهیم جال - صالح - مشهدیبابا - حبیباله - فرج - حبیباله - و (مهدیعلیپور، مرتضی جالی، بتول جالوی، فاطمه رمضانی )} .
🌿۳- دوده فرجی :
{ ابراهیم جال - صالح - مشهدیبابا - حبیباله - فرج - یونس - و (حسینعلی، عزّت، محمدعلی، مریم، لیلا)} .
🌿۴-دوده فرج پور :
{ ابراهیم جال - صالح - مشهدیبابا - حبیباله - فرج - نعمت - و (جانعلی ، حسن، کبوتر، شوکت)} .
لازم به ذکر است که کبوتر با عزیز کاظمی جذینی و شوکت با حسینعلی فرجی ازدواج کردند.
🌿۵- دوده علیزاده :
{ ابراهیم جال - صالح - مشهدیبابا - محمّدعلی - موسی - و (میرزامحمد ، عنایتاله، صدیقه، جانننه صالحی)} . توضیح اینکه صدیقه با علیجان جالی ازدواج کرد و پس از بدنیا آوردن پسرش یحیی فوت کرد. جانننه نیز با عیسی صالحی ازدواج نمود .
🌿۶- دوده صالحی :
{ ابراهیم جال - صالح - مشهدیبابا - غلامعلی - صالح - و (عیسی ، قمر ، زینت، بتول )}.
شایان ذکر است که قمر با رجب سیفی فرزند غلام جالیکلایی و زینت با سیدعلی حسینیان و بتول با آقاعلی صادقی فرزند قربان آهنگرکلایی ازدواج کردند .
🌿۷- دوده صالحی در آهنگرکلا : { ابراهیم جال - صالح - مشهدیبابا - غلامعلی - صالح - کریم - و (اصغر، محمد، میرزاعلی _ مسلم )} .
■ب - رضا جال (رضا کدخدا) :
او فرزند دیگر صالح میباشد
که از فرزندان وی ( اکبر - رمضان - فضلاله - عزیز) نسلهای بعدی در پنج شاخه به شرح ذیل منشعب شدند .
🌿۱- دوده جال اول :
{ ابراهیمجال - صالح - رضا - اکبر - رضا - و ( برارجان ، اکبر ، ....)} .
🌿۲- دوده جال دوم :
{ ابراهیمجال - صالح - رضا - فضلاله - و ( غلام، رجب )} .
🌿۳- دوده جال سوم در نودک : {( ابراهیم جال - صالح - رضا - عزیز - و ( حسن - میرزاآقا )} .
🌿۴- دوده رمضانی اول : { ابراهیمجال -صالح - رضا -رمضان - مهدی - و ( حسین ، رمضان ، میرزاعلی )}
🌿۵- دوده رمضانی دوم : { ابراهیمجال - صالح - رضا - رمضان -علیمحمد - و ( آمنه قاسمی، ....)}
■ج - ابراهیم :
او آخرین پسر صالح است که چون فرزند پسر نداشته نسلی از وی باقی نمانده است .
از این ابراهیم (ابراهیم دوّم) ، چهار دختر بنام های ماجان و زینب و گلنساء و زیور بدنیا آمدند که اولی همسر حسن حسینزاده، و دوّمی همسر ارباب جعفرخان نوایی، وسومی همسر ابراهیم خرسندی اردبیلی ، و چهارمی همسر حسینپور کمانگرکلایی بودند .
🌐http://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/2726
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
💥#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
ادامه👇👇
📌خلاصه که نشاگرها به مهدی گفتن که با اسب بگیر بذر بیار اسب و بار کن تا هم ما بیکار نمانیم و هم خودت خسته نشی و زودتر کار این زمین تمام شه...
مهدی هم از خداخواسته گفت الان که همه هست و زهرا هم بین نشا گرها هست. پیش خودش گفت که به خودی اینجا امروز نشون بدم دیگه اسب رو آورد و بذرها رو یه جوری بار کرد البته پالون اسب از روی اسب گرفت.
اسب رو بار کرد و بذرها رو با اسب برد داخل زمین خالی کرد کنار زمین اربابش یه زمین خالی هم بود. مهدی بذرها رو از روی اسب پایین گذاشت و خالی شون کرد و به حساب جلو این کارگرها همه که داخل زمین بودند گفت: یه خودی نشون بده اسب بدون پالون سوار شد از داخل زمین خالی حرکت کرد سمت بذر ها نزدیک به جای بذر ها که شد. یهو این اسب باز یه حرکتی کرد و #مهدی رو برد و یه جا با ضرب از روی اسب افتاد و دست و صورتش و پاشو اینا زخمی شد.
👈دیگه مادر شو دوستاش سریع خودشونه رسوندن پیش مهدی مهدی رو آوردن سرزمین. یکی از دوستاش گفت این چه سر وضعی داری! دیدی با خودت چکار کردی؟! می خواستی جلوی اینا یه خودی نشون بدی؟! دیدی چه بلای به سر خودت آوردی؟! وقتی از روی اسب افتاده بود دوستاش براش خنده می کردن و مسخرش میکردن. بهش گفتن که شما تازه این اسب رو آوردین و شما ها رو کامل نمی شناسه و می بینی که پالون هم نداره یا ذینی چیزی نداره تو اسب یکه شناس و بدون پالون هم هست اسب لخت رو سوار میشی و تاخت هم میکنی!! دیدی چه آبرو ریزی کردی؟! اعصاب مهدی خورد شد. مهدی رو قهر گرفت دیگه دست جمعی وایستادن که کار زمین ر و تمام کنند کار زمین و تمام کردن و کارگرها و نشا گرها رفتند همه رفتند... فقط دوستای مهدی سرزمین موندند تا بعد از کار یه چیزی بخورند. البته یه وقتی غذا خورده بودن همه که رفتند دوستاش. موندو و کار زمین تمام کردن. گفتن بشینن یه چیزی بخورن ، خود مهدی داخل زمین بود دوستاش نشسته بودن به حساب یه کار های مهدی داشت انجام میداد یکی از دوستاش بنام #ابراهیم هی داشتن از اتفاقی که برای ابراهیم افتاده بود میگفتن و خنده میکردن همون کارهای آن روز رو هی می گفت و که شد یه #شعر و به حساب خوندن #اشعار رو که میخوند هی اسم زهرا رو هم میآورد خوب مهدی دوست داشت با زهرا ازداوج کنه و این اشعارو در لابه لای خنده کردن و حرفهاش گفت ...
💞
مهدی سوارها هاوی مادیان سیاه پشت زیر هاوی میانه نی ها
های زهرا های زهرا
زمین کیل ها کرده
مرزبند خور ها کرده
تخم ها پهن هاکرده
نشاگر دعوت ها کرده
اسب سیاه هم رم ها کرده
مهدی ره دربدر هاکرده
کار گرهاهی خنده کندن
مهدی مسخره کندن
مهدی بیامبوع سرزمین ها
یه ور روش هاویه سیاه
دسته جمعی کار ها کردیم
نشار تمام هاکردیم
های زهرا های زهرا
✍خلاصه که خوندو کارشون تمام شد و اون سال هم محصولات جمع شد و مهدی هم به اتفاق خانواده رفتن برای این دختر خواستگاری کردند.
ارباب هم که میشناخت مهدی رو مي گفت چند سال هست که داره برای من کار میکنه بچه خوبیه...
قبول کردند که مهدی با #زهرا ازدواج کنه...
💞خلاصه که مهدی بازهرا ازدواج میکنه و مهدی هم به آرزوش میرسه
🖊گردآورنده:
#حسین_اصفهانی
۱۴۰۳/۰۸/۱۷
https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3674
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─