꧁꧂🌼꧁꧂🌼꧁꧂
📜اتّا مردی بیِّه بِز داشته
#مَسله
#داستان
#شعر
#حکایت
#قدیمی
#مازنی
🗣🐐
📌یک چالش...........
اَتّا مردی بیِّه بِز داشته..........🐐
اِسا هر کی بتونِّه اتّا چی اضافه هاکِنِه اصلاً هم مهم نیّه با هم ربط دارِن هر چی بی ربطتر بهتر......؟
👈هارشِم چیکار کِرِنّی؟
⏳نفر اول:🍃🍂
اتا مردی بز داشته
کلای قرمز داشته
اتا خله مهمون داشته
شصت کله ی اندازه راغون داشته
باکله ره با پوس خرده
نارنگی ره باموز خرده.
این دنگ سر اون دنگ سر رعنا
رعنا پیش و من پشت سر رعنا
لیلا لیلا لیلای دمه بیرین
ونه عجوزه ماره چمه بیرین😂😂😂😂
🌸🌸سید من ۱۰ شب به بد ات کمه گج زمه😂😂
⏳نفر دوم:🍃🍂
اتا مردی بیه بزداشته،
حال ناخش داشته
پلا بی خرش داشته
زنه ناسازش داشته
صبح تاشب نالش داشته،
یک شب حال خش داشته
زنا شیه پره خنه لبه خَنِش داشته
امو شی خنه ساز ناخش داشته
ناخواسته وره خونش داشته
للوا تالش داشته
وقتی امیری خونش داشته
زنا حاله خش داشته،
بزن امیری که حال خش بوه
⏳نفر سوم:🍃🍂
اتا مردی بز داشته
کلای قرمز داشته....
مثل ماس
زنش داشته
قَب بَکرده چِش داشته
پلا بی خرش داشته
دمس پِ و گالش داشته
زن پِر طالش داشته
للوه خیابون مَجَش داشته
سَر و تَنِ ناخش داشته
💌سپاس از:
آقای سیدقاسم صیادمنش
🌐 http://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/2699
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
💥#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
و فامیلهاشو روستا شونو گفت زنش هم برادرش گفت که برین به این نشانی برادر زن هم با یکی دوتا از بستگان اسب ها شون و سوا ر شدن به تاخت رفتن که آدرس و پیداکنن اینا ام رفتن بدازپرسیدن واینا آدرس و پیداکردن ورسیدن و برادرش و دیدن گفتن برادرشما به این رنگ ونشانی اسم فلان جا هست ومریض احوال هست حالش خوب نیست خودتونو برسونین پیشش اینها هم بلافاصله با فامیلها اسبهارو سوار شدن و حرکت کردن که برن پیشه برادر ستم کشیده ..... رسیدن دیدبرادرش مریض وبیمارافتاده گوشه خونه برادر شروع کرد به گریه وزاری کردن برادر این چن سال کجا بودی چرا به ما خبر ندادی چرا تنهای رفتی چی شد چرا مریض شدی خلاصه که برادر مریض به برادر بزرگتر نگفت که همش مقصر خانومش بود که با این بچه چکارهای کرد خلاصه برادر حال روز برادر کوچیک خودشو دید خیلی ناراحت شد خیلی گریان بود غم دلش زیاد زیاد شد دیگه وسایل برادرش و جمع کرد گفت بلند شو تابریم بریم دیار خودمان بیا سر ملک تو زندگیت دیگه حرکت کردن آمدن روستای خودشان برادر یه بچه کوچیکی هم داشت خانم برادر بزرگتر پیش خودش ميگفت که این از اینجا بره همه چیز میرسه به خودش وبچهای خودش اما خبر نداشت که دست طبیعت جوری دیگری رغم میخورد همین که رسیدن روستا شون برادربزرگتر هرچی که داشتن رو نصف کرد نصفه اموال رو داد به برادر کوچیکتر ش حتی بیشتر از مال خودش هم دادبه برادر ستم کشیدش دیگه اموال که نصف کرد خانومش شنید که شوهرش چکار کرده مریض شد افتاد گوشه خانه شوهرش به برادرش گفت شما چن سال نبودی اضافه این مال اموال هم برای این چن سال که نبودی خلاصه که بااین کار خانومش مریض شد و افتاد دیگه برادر بزرگ خیلی خوشحال بود که برادرش و پیدا کرده ومیگفت براد ر خدار شکر که پیدات کردم دیگه مدتی بودن برادر کوچیک مریض احوال بود و ذوقی هم از مال اموالش نکرد و مرحوم شد از دنیا رفت برادرش هی میزنه توسرش که چرا تنها ماندم چرا بچه برادرم مثل برادر صغیر شد هی گریه ناله میکنه دیگه موقع دفن برادر ش شد سر قبر برادرش شروع کرد باز به گریه کردن موری کردن درحالت گریه کردن شروع کرد به خوندن برابرادرش قبل هم موقع دوری برادرش در فراغ دوریه برادرش به همین فرم خونده بود حالا هم سرقبر برادر موقع دفن برادر شروع کرد به گریه موری کردن به گویش محلی میگن گریه دان البته امروزه بنامه یکی از مقامات آوازی کتولی هست معروف به یکی از ریز مقامات که دراصل توسط خانومها در موری اجرا میشه در سر قبرستان ها که بدها در روایتهای توسط مردان هم با اشعاری ثلیقه ای اجرا شد واجرا میشود....دیگه برادر پسر برادرش و بغل کرد و خوند گفت برار بدور چشمات بگردم هی بمیرم هی ....هی برار از وچی پیر مارته ندی بی هی بمیرم هی ....هی برا ر خوردبی واین خانه اون خانه کلان هاوی هی بمیرم هی ....برار دستت از دنیا کوتاه بماند ه هی بمیرم هی ......برار ذوق نکردی و بمردی هی بمیرم هی .....برا ر با این همه مال اموال دربدری بکشی هی بمیرم هی .....آخ یدانه برارم بوعرده به خاک هی بمیرم هی....ای نورچشمام تمام هاویه بمیرم هی .....برار چرا نیستاردی و عاروسیته بوینم هی بمیرم هی ....برار یه دانه پسرت مثل خودت هاویه بی پیرایه بمیرم هی .....براریه روز خوش نداشتی بمیرم هی .....همش دربدری بکشی هی بمیرم هی .....هی نازنین برار زام هاویه تنها هی بمیرم هی ...خلاصه که سرقبر برادر این اشعار باغم واندوه خوند برادر خیلی دلش غم داشت وخیلی ناراحت بودکه چرا یه دونه برادرش دربدری کشیده چرا همش آواره و تنها بودبا این همه مال اموال بی خانه مان بود ...دیگه مراسم خاک سپاری تمام شدو دیگه بیشتر مال اموال رودست برادر زاده اش دادو دیگه خانومش به آرزو دیرینه اش نرسید مدتها هم مریض احوال توخونه افتاد دیگه براد ر برادرزاده شو پیش خودش داشت و بزرگش کرد ومثل پسر خودش خاطرشو میخواست دوستش داشت ولی غم دل برادر فقط برا برادرش بود که اونم از دنیا رفته بود ......دیگه سالهای سال در کنار هم با برادر زاده ش به خوبی بودن خانومش هم کم کم مریضش بیشتر شد و از دنیا رفت وبه آرزوش نرسید .....
✍️گرد آوری #حسین_اصفهانی
https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/4260
#فرهنگ_عامه | #مَسله
#داستان های بومی |#قصه | #رخدادها
💥روستا | طبیعت| زندگی | خانواده
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─