دعای نزول باران
نوزدهمین دعای سفارش شده امام زین العابدین(ع)، به وقت تنگنای و طلب نزول باران الهی تنظیم شده است.
به گزارش خبرنگارحوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ نوزدهمین دعا از صحیفه سجادیه با هفت فراز در طلب نزول باران ورحمت الهی است و اینکه با هر بارش خداوند با باران زمین مرده را زنده میکند، بیان شده است.
وَ کانَ مِنْ دُعَائِهِ، علیهالسلام عِنْدَ الِاسْتِسْقَاءِ بَعْدَ الْجَدْبِ:
دعای آن حضرت(ع) به وقت طلب باران پس از خشکسالی:
اللَّهُمَّ اسْقِنَا الْغَیثَ، وَ انْشُرْ عَلَینَا رَحْمَتَک بِغَیثِک الْمُغْدِقِ مِنَ السَّحَابِ الْمُنْسَاقِ لِنَبَاتِ أَرْضِک الْمُونِقِ فِی جَمِیعِ الْآفَاقِ.
بارخدایا، ما را به باران سیراب ساز، و رحمتت را بر ما بگستران به باران بسیار از ابری که برای رویانیدن گیاه شگفتانگیز در همه آفاق روان گشته.
وَ امْنُنْ عَلَی عِبَادِک بِإِینَاعِ الثَّمَرَةِ، وَ أَحْی بِلَادَک بِبُلُوغِ الزَّهَرَةِ، وَ أَشْهِدْ مَلَائِکتَک الْکرَامَ السَّفَرَةَ بِسَقْی مِنْک نَافِعٍ، دَائِمٍ غُزْرُهُ، وَاسِعٍ دِرَرُهُ، وَابِلٍ سَرِیعٍ عَاجِلٍ.
و بر بندگان خود با به بار آمدن میوه منّت گذار، و سرزمینهای مرده را با شکفتن شکوفهها زنده کن، و فرشتگان بزرگوار خود را به بارانی سودمند گواه گیر، بارانی بسیار و انبوه، و پیوسته با برکات گسترده، بارانی تند و سریع و شتابان.
تُحْیی بِهِ مَا قَدْ مَاتَ، وَ تَرُدُّ بِهِ مَا قَدْ فَاتَ وَ تُخْرِجُ بِهِ مَا هُوَ آتٍ، وَ تُوَسِّعُ بِهِ فِی الْأَقْوَاتِ، سَحَاباً مُتَرَاکماً هَنِیئاً مَرِیئاً طَبَقاً مُجَلْجَلًا، غَیرَ مُلِثٍّ وَدْقُهُ، وَ لَا خُلَّبٍ بَرْقُهُ.
تا هر چه مرده است به آن زنده نمایی، و آنچه از میان رفته به ما بازگردانی، و آنچه آمدنی است بیرون آوری و به سبب آن روزیها را وسعت بخشی، ابری در هم فشرده، کامبخش و گوارا و فراگیرنده و خروشان که بارانش دائمِ ویران کننده، و برقش فریبنده (بدون باران) نباشد.
اللَّهُمَّ اسْقِنَا غَیثاً مُغِیثاً مَرِیعاً مُمْرِعاً عَرِیضاً وَاسِعاً غَزِیراً، تَرُدُّ بِهِ النَّهِیضَ، وَ تَجْبُرُ بِهِ الْمَهِیضَ
بارخدایا ما را به بارانی فریادرس و برطرف کننده قحطی سیراب کن، بارانی رویاننده گیاه، سبز کننده - دشت و دَمَن، وسیع و پرمایه، که به سبب آن گیاه روئیده پژمرده را خرم کنی، و آن را برای گیاه شکسته مومیایی قرار دهی.
اللَّهُمَّ اسْقِنَا سَقْیاً تُسِیلُ مِنْهُ الظِّرَابَ، وَ تَمْلَأُ مِنْهُ الْجِبَابَ، وَ تُفَجِّرُ بِهِ الْأَنْهَارَ، وَ تُنْبِتُ بِهِ الْأَشْجَارَ، وَ تُرْخِصُ بِهِ الْأَسْعَارَ فِی جَمِیعِ الْأَمْصَارِ، وَ تَنْعَشُ بِهِ الْبَهَائِمَ وَ الْخَلْقَ، وَ تُکمِلُ لَنَا بِهِ طَیبَاتِ الرِّزْقِ، و تُنْبِتُ لَنَا بِهِ الزَّرْعَ وَ تُدِرُّ بِهِ الضَّرْعَ وَ تَزِیدُنَا بِهِ قُوَّةً إِلَی قُوَّتِنَا.
بارخدایا بر ما بارانی فرست که به آن از تپهها آب سرازیر گردانی، و چاهها را لبریز کنی، و نهرها را روان سازی، و درختان را برویانی، و قیمتها را در همه شهرها ارزان کنی، و چهارپایان را قوّت دهی و خلایق را زندهدل و نکوحال فرمایی، و روزیهای پاکیزه را برای ما کامل گردانی، و کشت و زرع ما را برویانی، و پستانها را پرشیر سازی، و نیرویی بر نیروی ما بیفزایی.
اللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْ ظِلَّهُ عَلَینَا سَمُوماً، وَ لَا تَجْعَلْ بَرْدَهُ عَلَینَا حُسُوماً، وَ لَا تَجْعَلْ صَوْبَهُ عَلَینَا رُجُوماً، وَ لَا تَجْعَلْ مَاءَهُ عَلَینَا أُجَاجاً.
بارخدایا سایه آن ابر را بر ما باد گرم و زهرآگین مساز، و سردی آن را بر ما شوم و ناخجسته منما، و باریدنش را بر ما باران عذاب قرار مده، و آبش را در کام ما تلخ و ناگوار مگردان.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ ارْزُقْنَا مِنْ بَرَکاتِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ، «إِنَّک عَلی کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ».
بارالها بر محمد و آلش درود فرست، و از برکات آسمانها و زمین روزی ما ساز که تو بر هر چیز
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀▪️▪️▪️▪️
#روضه شب اول محرم(2)
روضه حضرت مسلم بن عقیل(ع)
بسم الله الرحمن الرحیم
یا رحمن ویا رحیم
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ (اَبَداً) ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ. وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ. اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ.
♦️به خون چهره دادم غسل از پا تا سر خود را
♦️زیارت میکنم با دست بسته رهبر خود را
♦️به یاد حنجر خونین و کام خشک مولایم
♦️لب عطشان نهادم زیر خنجر حنجر خود را
♦️صدای نالۀ زهرا به گوشم می رسد آری
♦️که بالای سرم آورده مولا، مادر خود را
♦️الا ای یوسف زهرا میا کوفه که می ترسم
♦️به چنگ گرگ ها بینی علیِّ اکبر خود را
♦️میا از کعبه ای مولای من در این منای خون
♦️که بینی بر فراز دست، ذبح اصغر خود را
⬅️شب اول محرمه، به فرموده امام رضا علیه السلام از امشب تا عاشورا کسی خنده رو لبای بابام امام کاظم علیه السلام نمی دید. آخه همه ساله از اول محرم تا روز عاشورا پیراهن پاره پاره ی سیدالشهداء (علیه السلام را ازعرش خدا به زمین آویزون می کنند، حزن و غم و اندوه همه ی عالم را فرامی گیره.شب اول محرمه بریم در خونه مسلم بن عقیل انشاالله حاجت روا بشید روضه حضرت مسلم بخونم همه اموات فیض ببرند
نمیدونم تا حالا تو یه شهری غریب بودید یانه...
تا حالا براتون اتفاق افتاده تو یه شهری...
بی کس و تنها باشید...
احساس غربت کنید...
خیلی سخته.
اما...
میخام بگم اگر هم تو شهری غریب بودید شاید دیگه دشمن نداشتید...
قربون غریبیت برم آقا یا مسلم بن عقیل...
تنها و غریب در کوچه های شهر کوفه...
اومد کنار یک خونه ای ایستاد... تکیه داد به دیوار غریبی...
یه پیره زنی در رو باز کرد.. صدازد.. آقا...چرا اینجا ایستادید؟
مگه خبر ندارید شهر امنیت نداره...
اول آقا مسلم بن عقیل صدا زد... خانوم... میشه برام آبی بیاری...
(قربون لبهای تشنه ات برم اقاجونم)
این پیرزن رفت و برا آقا آب آورد...
وقتی حضرت آب رو نوشیدند...
دوباره این پیر زن صدا زد...
آقا این روزها شهر امنیت نداره...
برای چی هنوز ایستادید...
یه دفعه آقا مسلم بن عقیل فرمودند...
کجا برم...
من تو این شهر خونه ای ندارم..
من توی این شهر غریبم...
پیر زن به سیمای نورانی اقا مسلم بن عقیل نگاهی کرد..
عرضه داشت... آقا جان... مگه شما کی هستید..حضرت فرمودند
من مسلم بن عقیلم...
سفیر ابی عبد الله ام...
تا پیر زن فهمید این آقا فرستاده ی حسینه.
صدا زد... آقا.
جانم به فدای شما...
این خانه... خانه ی شماست... منم کنیز شمام.
ای کاش مردم کوفه.. به اندازه این پیر زن معرفت میداشتند...هرطوری بود
نانجیبها خبردار شدند... نزدیکی های صبح خونه پیرزن رو محاصره کردند
مسلم از خانه بیرون اومد... جنگ نمایانی کرد.
خیلی از این نانجیبها رو به درک واصل کرد.
اما بلاخره آقا رو با مکر و حیله گرفتار کردند...بردن بالای دارالاماره
حالا میخواهی گریه کنی بسم الله.
مردم کوفه دارن نگاه میکنند.هرکسی یه حرفی میزنه.یکی میگه حتما آقا را آزاد میکنن...یکی میگه نه
دیگه آقا رو به شهادت میرسونند..
همه دارن نگاه میکنند.
یه دفعه دیدن سر از تن آقا جدا کردند...
ای وای... ای وای..
غریبانه... بدن بی جان مسلم را...
از بالای دارالإماره به زمین انداختند...
یاصاحب الزمان.
میخوام بگم اینجا...
سر از تن آقا مسلم بن عقیل جدا کردن...
بدن نازنینش رو غریبانه از بالای بام به زمین انداختند.......اما
دیگه زن و بچه مسلم نبودن ببینن..
دیگه دختر بچه اش نبود ببینه.
بمیرم... برات حسین.... جلوچشمان زینب
جلو چشمان بچه های حسین.. صدا زدند.
اسبهاتون رو نعل تازه بزنید...
آنقدر بر روی بدن عزیز زهرا...
اسب دواندند..
تمام استخوان ها شکست...
دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نگشت
آری آن جلوه که فانی نشود نور خدا است
الا لعنة الله علي القوم الظالمين و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون
التماس دعا
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
1403/3/27
.
|⇦•از سر گذشتن..
#روضه حضرت عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده #شبِ_پنجم_محرم۱۴۰۲ به نفسِ حاج محمد رضا طاهری
●━━━━━━───────
*تا صدای ابی عبدالله میومد دل زینب آروم بود. تا صدا میزد "«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ" اما دیدن دیگه صداش کم کم داره از نوا میفته. تا لحظه ای که نگاه کرد"فَسَقَطَ الْحُسَیْنُ ع عَنْ فَرَسِهِ إِلَى الْأَرْضِ" تفسیر این روایت اینه:*
بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد
*این لحظه رو هم عمه سادات داره می بینه، هم کنارش عبدالله بن الحسن، دستش تو دست عمه ست. تا حالا عمه دستشو محکم گرفته. اما دیگه اینجا دست زینب بی حس شد. *
آه از آن لحظه ای که شمر در گودال رفت
روضهٔ جانسوز شد اینگونه سوزان بیشتر
*یه وقت دیدن دیگه عبدالله دل تو دلش نیست. دستش رو از دست عمه رها کرد دوید به سمت میدان هی صدا میزنه "وَالله لا اُفارقُ عَمّی" نمیتونم عموم رو تنها بذارم. شب بچه های امام حسنه. هر شب گریه می کردی ابی عبدالله از کربلا نگاهت می کرد. امشب یه دعاگو هم از مدینه داری، از کنار قبرستان بقیع... پیغمبر فرمود: برا حسنم هرکسی یه قطره اشک بریزه گریان وارد محشر نمیشه...*
ابن الحسن هستم جگر دارم عمو جان
پیشِ تو از بازو سپر دارم عمو جان
*همچین که خودشو رسوند با احترام داره میاد اینجا زیارتگاه انبیاست، زیارتگاه اولیاست. هرکسی اجازه نداره اینطوری وارد بشه. با پای برهنه داره می دوه به سمت گودال. اما تا رسید دید یه عده بی حیا با چکمه وارد شدن. (اگه از اول وارد روضه شدم چون روضه پنج روز بواسطه آقازاده امام حسن روضت میاد جلو. روضه گوداله باید عاشورا بخونی، اما این آقازاده یه کاری کرده روضه توام شده با روضه گودال) نگاه کرد دید ابن شَعب ملعون، نانجیب شمشیر گرفته بالاسر ابی عبدالله. روایت این نانجیب رو گفته، تو زیارت ناحیه اما حرمله ی نانجیب رو آورده.هر کدومشون بودن یه وقت دیدن بچه شیر امام حسن یه نگاه کرد. گفت: "یَابنَ الخَبیثَة آَتَقتُلُ عَمّی"؟ میخوای عموی منو بکشی؟ مگه عبدالله مرده باشه. نانجیب گفت بچه یه حرفی داره میزنه. شمشیر رو به قصد سر ابی عبدالله آورد یه وقت دستشو جلو آورد. تا دست آویزان پوست شد، تا صدای شکسته شدن استخون دستو شنید یه وقت صدا زد.." وا اُمّاه!" همه روضه هایی که باباش براش خونده بود تداعی شد. یه روزی بابا درِ گو ششون روضه میخوند. عزیزم! خودم دیدم با چشمام. نانجیب با غلاف شمشیر به بازوی مادرم زد.*
با سر دویدم سمت تو تا سینه ات را
از زیر پای شمر بردارم عموجان
من بی زره یاد جمل را زنده کردم
مانند بابایم هنر دارم عمو جان
درد یتیمی را کنارت حس نکردم
پیش خودم گفتم پدر دارم عمو جان
از سر گذشتن، سرگذشت عاشقان است
شرمنده ام پیش تو سر دارم عمو جان
«عمو حسین عمو حسین .....»
گفت عموجان :
دست بریده حاصل دست شکسته است
این ارث را از پشت در دارم عمو جان
*آخرین تیرشو حرمله نانجیب در کمان قرار داد. این بچه رو سینه عمو افتاده. ان شاءالله این صحنه رو عمه سادات از بالای تل ندیده باشه. چرا که اگه زینب دنبال عبدالله دویده باشه شاید این صحنه رو دیده. *
تیر از تنم رد شد تنم را به تنت دوخت
خیلی برایت دردسر دارم عمو جان
اینجا پر از سنگ و سنان و تیر و نیزه است
از تنگی جایت خبر دارم عموجان
با خنده من را بدرقه کن جای گریه
حالا که من شوق سفر دارم عمو جان
هرچند لشکری نیست من لشکر عمویم
بردار خنجرت را از حنجرِ عمویم
* دید عمو رو دوره کردن. صدا زد:
لشکریان خیره سر چند نفر به یک نفر*
بردار نیزه ات را از صورت خداوند
یابن خبیثه نگذار سر به سر عمویم
* این نانجیب ها فقط زخم نمی زدن. اینقدر کنار گودال دشنام دادن.*
این سینه را پیمبر بوسیده روزگاری
پاشو! چرا نشستی بر پیکر عمویم؟
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#حضرت_عبدالله
#روضه_حضرت_عبدالله_ابن_حسن
#شب_پنجم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_محمد_طاهری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
1402043103.mp3
36.27M
|⇦•از سر گذشتن......
#روضه_حضرت_عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده #شبِ_پنحم_محرم۱۴۰۲ به نفسِ حاج محمد رضا طاهری
.
|⇦•زمین داره می لرزه..
#زمینه_حضرت_عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده #شبِ_پنجم_محرم۱۴۰۲ به نفسِ حاج محمد رضا طاهری
●━━━━━━───────
زمین داره می لرزه، آسمونا تاریکه
این آخرین سربازه، به قتلگاه نزدیکه
از خیمه ی بی قرارا، از لای گرد و غبارا
داره میبینه عموشو، تو حلقهی نیزه دارا
میبینه چشماشو دیگه بسته
میبینه چقدر نیزه شکسته
خدایا! شمر کجا نشسته؟
«وااای عمو حسین، عمو حسین»
رهاش کنید نامردا، این سوره ی انسانه
پای کدوم بی دینی رو سینه ی قرآنه
این جسمی که روبرومه، قرآن ناطق عمومه
عمه برو توی خیمه، اینجا دیگه کار تمومه
بمیرم، سر نیزه ها بلندن
اومدن راه نفس ببندن
کنارت آب میریزن میخندن
«وااای عمو حسین، عمو حسین»
عمو داره دیر میشه، بیار سرت رو بالا
شنیدم از حرفاشون که وقت خیمه است حالا
دشمن چقد بی وجوده، تو زنده ای هنوز زوده
که ببینی خیمه هاتو اسیره آتش و دوده
میزنن به نیزه ها سرا رو
میزنن تک تک دخترا رو
میکشن چادر و معجرا رو
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#حضرت_عبدالله
#روضه_حضرت_عبدالله_ابن_حسن
#شب_پنجم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_محمد_طاهری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
1402043106.mp3
25.59M
|⇦•زمین داره می لرزه......
#زمینه و توسل به ابن کریم حضرت عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده #شبِ_پنحم_محرم۱۴۰۲ به نفسِ حاج محمد رضا طاهری
.
|⇦•کربلا در احاطه ی...
#روضه ابن الکریم حضرت عبدالله بن الحسن علیه السلام اجرا شده #شبِ_پنحم_محرم۱۴۰۲ به نفسِ سید مهدی حسینی
●━━━━━━───────
سخن اهل عشق این سخن است
کربلا در احاطه ی حسن است
هرکسی رو به کربلا کرده
باطناً رو به مجتبی کرده
بزم ما را حسن فراهم کرد
او حسین را عزیز عالم کرد
این همه مجلس مصیبت ها
پرچم یا حسینِ هیئت ها
خیرها را به ما حسن داده
او به ما اذن سوختن داده
میوه ی نور می دهد شجرش
ای به قربان هر دوتا پسرش
با حسن جانِ تازه می گیریم
امشب از او اجازه می گیریم
که بگویم ز جلوه ی آن ماه مددی
یا جناب عبدالله
یازده ساله است و صف شکن است
پس یتیم حسن خودش حسن است
دست آورده جای شمشیرش
همه مات اند ماتِ تکبیرش
حق شده پیش او بزرگ شده
این پسر با عمو بزرگ شده
گریه کن ها نظر به راه کنید
حسن ِکوچه را نگاه کنید
از روی تَل خدا خدا می کرد
عمویش را فقط صدا می کرد
چه عمویی میان چند سپاه
تشنه ای در میان قربانگاه
صحنه را تاکه دید گفت: حسین !
دست خود را کشید گفت: حسین!
حسن کربلا به جان آمد
پا برهنه دوان دوان آمد
آمد و دید گریه بی اثر است
یک نفر روی سینه ی پدر است
پاره پاره شده است پیروهنش
می زند با غلاف برپیکرش
بندبند تنش گسسته شده
نیزه ها درتنش شکسته شده
دادزد ای عموی خون جگرم
غم مخور من برای تو پسرم
چشم درسمت خیمه گاه ندوز
دست ناقابلم هست که هنوز
می دهم دست دربرابر تو
تا بلا دور باشد از سر تو
دیدی آخر تنم ز عشقت سوخت
تیر من را به روی جسمت دوخت
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#حضرت_عبدالله
#روضه_حضرت_عبدالله_ابن_حسن
#شب_پنجم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#سید_مهدی_حسینی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
4_5902320014383386487.mp3
20.72M
|⇦•کربلا در احاطه ی......
#روضه_حضرت_عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده #شبِ_پنحم_محرم۱۴۰۲ به نفسِ سید امیر حسینی
.
|⇦•یابن طه..
#سینه_زنی و توسل به کریم اهل بیت امام حسن مجتبی علیه السلام اجرا شده #شبِ_پنجم_محرم۱۴۰۲ به نفسِ حاج محمود کریمی
●━━━━━━───────
↻
یابن طه! یابن الزهرا! یابن الکرّار حسن
یابن المشعر! یابن الحیدر! یابن الکرّار حسن
یه روز میاد، بقیع آباد میشه
برات سینه زدن آزاد میشه
ورودیِ بقیع پنجره فولاد میشه
ضریح تو، ضریح مادرت، مثل گوهرشاد میشه
یه روز میاد مثل کربلا
میگن تمومِ خادما
هَله بالزوّار حسن
نور الانوار بحرُالقهّار یابن الکرّار حسن
بِرُّالابرار سِرُّالاسرار یابن الکرّار حسن
رؤیای ما یه روز تعبیر میشه
شبستون نجف تکثیر میشه
کتیبه ها همه آیه ی تطهیر میشه
همه عالم رو نمای گنبد پر از ترنّم تکبیر میشه
تا عاشقا راهی میشن
از رو مناره ها میگن
هَله بالزوّار حسن
شاه دنیا، مولای ما
گفته مولای حسن یابن الکرّار حسن
گفته با آه ابی عبدالله
ای وای ای وای حسن یابن الکرّار حسن
روایتا همه تعبیر میشه
وقتی صحن آخَرِت تکمیل میشه
رئیس خادما خود جبرائیل میشه
سپاهش از مدینه تا نجف تو حرم تشکیل میشه
موسم حج، اون سرزمین
میشه شبیه اربعین
هَله بالزوّار حسن
کردی معلوم به لبِ مسموم
خبرِ عاشور حسن، یابن الکرّار حسن
بدم المظلوم، نفس المهموم
صاحب دستور حسن یابن الکرّار حسن
فدات نشم برا اشکات هیهات
برای عمه ی سادات هیهات
نشم، مِنَ الحاربکم از همه اَعدات هیهات
نشم وقف، یا لثارات الحسین یا حسین هیهات هیهات
منم غلامِ حسنین
میگن تموم عالمین
هَله بالزوّار حسن
هَله بالزوّار حسین
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#امام_حسن
#روضه_امام_حسن_علیه_السلام
#شب_پنجم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_محمود_کریمی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
Mahmoud Karimi - Muharram 1402 Shab 5 - 5.mp3
14.21M
|⇦•یابن طه.......
#زمینه_امام_حسن علیه السلام اجرا شده #شبِ_پنجم_محرم۱۴۰۲ به نفسِ حاج محمود کریمی
Mahmoud Karimi - Muharram 1402 Shab 5 - 9.mp3
5.3M
|⇦•آخرین حاجی ام...
#دودمه_حضرت_عبدالله ابن الحسن علیه السلام اجرا شده #شبِ_پنجم_محرم۱۴۰۲ به نفسِ حاج محمود کریمی
●━━━━━━───────
آخرین حاجی ام و آمده ام قربانگاه
لک لبیک عمو لک لبیک عمو
«حسین..»
حسن کوچک این دشت منم عبدالله
لکَ لبیک عمو... لکَ لبیک عمو
«حسین..»
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#حضرت_عبدالله
#روضه_حضرت_عبدالله_ابن_حسن
#شب_پنجم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_محمود_کریمی
.
🌹ماه محرم🌹
آنچنان که بارش باران نم نم دیدنی است
چشم خیس گریه کن های شماهم دیدنی است
هم نزول حضرت جبریل سوی روضه ها
هم گدایی کردن امثال حاتم دیدنی است
اکثر ایام گرچه خالی از زیبایی است
چهره این شهر در ماه محرم دیدنی است
ظاهر آراسته خوب است اما این دهه
صورت زخمی و موی نامنظم دیدنی است
می شود معشوق با لبخند زیباتر ولی
چهره ی هرعاشقی همراه با غم دیدنی است
صحنه ای از مرقدت نقش است در اندیشه ها
کربلا بالای گنبد موج پرچم دیدنی است
مثل آن روزی که یک عاشق به دلبر میرسد
لحظه پیوستن شاه و گدا هم دیدنی است
عشق بازی از نگاه مسلم و حر و حبیب
باغریبی، سر به زیری، قامت خم دیدنی است
یا غیاث المستغیثین منی هنگام مرگ
میزبانی تو در آن واپسین دم دیدنی است
در میان نامه ی اعمال در محشر فقط
روزهایی که برایت گریه کردم دیدنی است
کاش می فهمید اهریمن که در ملک وجود
حلقه خاتم به دست شاه عالم دیدنی است
✍علی ذوالقدر
مرا «نوکر» نوشتند.
آقا! تو را «آقا» مرا «نوکر» نوشتند
یعنی تو را اوّل مرا آخر نوشتند
روی سیاه من یقیناً حکمتی داشت
شکر خدا نام مرا قنبر نوشتند
روزی که نام «بهتران» را می نوشتند
نام تو را از هر کسی بهتر نوشتند
آری تو را حتی میان پنج تن هم
در روز خلقت گریه آورتر نوشتند
این قسمت ما بوده که سردار باشیم
امّا تو را در کربلا بی سر نوشتند
این اشک دیده نه چراغ برزخ ماست
از برکت تو اشک را گوهر نوشتند
ترسی ندارم از قیامت چون شنیدم
نام تو را هم شافع محشر نوشتند
کاری برای تو ندارد می توانی
من را عوض کن جان پیغمبر . نوشتند :
بدکاره با نیمه نگاهت زیر و رو شد
لطف تو را بالاتر از باور نوشتند
مس بودم و جنسم به یکباره طلا شد
شغل تو را از اوّلش زرگر نوشتند
تا که به سمت گنبد شه، پر بگیرم
جای دو پر، بال مرا شهپر نوشتند
پایین پای تو چه جای با صفایی است
آن قطعه را عرش علی اکبر نوشتند
ارباب جان من! ضریح نو مبارک
طرح ضریحت را چه ذوق آور نوشتند
آقا ضریح قبلی ات را پس چه کردند؟
آیا برایش قسمت دیگر نوشتند؟
ای کاش آن را می فرستادی مدینه
بر روی آن با اشک چشم تر نوشتند:
. سهم حسن همواره غربت بوده غربت
او را شهید کینه ی همسر نوشتند
قبرش شبیه چادر زهرا چه خاکی است
بر روی خاک قبر او «مادر» نوشتند
اوّل فدایی ولایت فاطمه بود
این جمله را با ضرب میخ در نوشتند
شاعر : محمد فردوسی
#محرم #شب_اول
#مناجات_با_امام_زمان_عجل_الله
سالی دگر گذشت و ، محرم رسید، آقا !
"بازاین چه شورش است وچه ماتم "رسید، آقا
با این همه چشم به راهیّ و انتظار
جان بر لبِ خلایقِ عالم رسید ، آقا
امسال هم به موقع رسیده است کاروان
اما بدون تو این قافله ی غم رسید، آقا
همراه کاروان غریبان کرب و بلا
زهرا به اشک و آه دَمادَم رسید ، آقا
با اذن فاطمه، شب اول شروع شد
آغاز روضه های مجسّم رسید، آقا
ای صاحب ِ عزای محرم ، بیا بیا
شال عزا و نوحه و پرچم رسید، آقا
رقیه سعیدی(کیمیا)
عید مباهله
ناگهان صومعه لرزید از آن دقّ الباب
اهل آبادی تثلیث پریدند از خواب
رجز مأذنهها لرزه به ناقوس انداخت
راهبان را همه در ورطۀ کابوس انداخت
قصۀ فتنه و نیرنگ و دغل پیوستهست
نان یک عده به گمراهی مردم بستهست
ننوشتند که باران نمی از این دریاست
یکی از خیل مریدان محمد، عیساست
لاجرم چارهای انگار به جز جنگ نماند
قل تعالَوا... به رخ هیچ کسی رنگ نماند
به رجز نیست در این عرصه یقین شمشیر است
بر حذر باش که زنّار، گریبانگیر است
کارزارش تهی از نیزه و تیر و سپر است
بهراسید که این معرکه خونریزتر است
بانگ طوفانیِ القارعه طوفان آورد
آنچه در چنتۀ خود داشت به میدان آورد
با خود آورد به هنگامه عزیزانش را
بر سر دست گرفتهست نبی جانش را
عرش تا عرش ملائک همه زنجیره شدند
به صفآرایی آن پنج نفر خیره شدند
پنج تن، پنج تن از نور خدا آکنده
آفتابان ازل تا به ابد تابنده
دفترم غرق نفسهای مسیحایی شد
گوش کن، گوش کن این قصه تماشایی شد
با طمانیۀ خود راه میآمد آرام
دست در دست یدالله میآمد آرام
دست در دست یدالله چه در سر دارد
حرفی انگار از این جنگ فراتر دارد
ایها الناس من از پارۀ تن میگویم
دارم از خویشتن خویش سخن میگویم
آنکه هر دم نفسم با نفسش مأنوس است
آنکه با ذات خدا «عزّوجل» ممسوس است
من علی هستم و احمد من و او خویشتنیم
او علی هست و محمد من و او خویشتنیم
نه فقط جسم، علی روح محمد باشد
یکتنه لشکر انبوهِ محمد باشد
دیگر اصلا چه نیازیست به طوفان، به عذاب
زهرۀ معرکه را اخم علی میکند آب
الغرض مهر رسولانۀ او طوفان کرد
راهبان را به سر سفرۀ خود مهمان کرد
مست از رایحۀ زلف رهایش گشتند
بادها گوش به فرمان عبایش گشتند
میرود قصۀ ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق میخورد آرام آرام
شاعر: سید حمیدرضا برقعی
مُـبـاهِـلـه ...
وضو بگیـرَم و دَر حال روزه با تکبیـر
کنـم مُبـٰاهِـلـه با دُشمنـٰان حَیّ قَـدیـر
زبان حَـق شَـوَم و ؛ "آیـهٔ مبـٰاهــلـه" را
به شـأن فاطمه و شوهَـرش کنم تفسیـر
زِ قول دوست و دشمن شِنـو که این آیـه
به وصفِ اَهـلِ کسا ؛ اَز خـُدا شده تعبیـر
مُحمّـد و علي و فاطِمـه ، حُسیـن و حَسن
که پَنـج دَر عَـددند و یکي چو حیّ قدیـر
پیِ " مبـٰاهِـلـه " کردند روی دَر صحـرا
يکي چو مِهـر فُـروزان چَهار ماهِ مُنیـر
فُتـٰاد چَشـم نصارىٰ به آن خـُدا رویان
که نورِ طلعتشان گشته بود عالَمگیـر
مَسیحیـٰان پیِ نِفـرین پَنـج تَـن دیدند
که نیست غیر هِلاکت بَـرایِشـٰان تَقدیـر
هَمـه به خاك قـُدوم پیمبـر اُفـتـٰادند
که ای ز جانب حق خَلق را بَشیر و نَذیر
به حَضرتِ تو نصاریٰ ، تمام تَسلیـم اَند
که تو بلنـد مقـٰامي و ، ما تمام حقیـر
هِـزار مَـرتبِـه نِفـرین به دُشمنـٰان علي
که میکننـد دَر این آیه ، حیله و تزویر
کننـد فَضـل علي را به دُشمني اِنکار
خـُدای نگذرد اَز این خطا و این تقصیـر
چرا شدند فراري اَز این حقیقت محض
چرا به سِلسلهٔ نفس خود ؛ شدند اَسیـر
قَسـم به جان علي منکِـر مُبـٰاهله را
خـُدای لعن نموده ؛ پیمبَـرش تکفیـر
گرفتم آنکه شود خصم مُنکر خورشید
کجا به تابِش انـوارِ آن ؛ کنـَد تـأثـیـر
فضـٰائل علي اَز حَـد بُـود فُـزون چه زیان
که بَـر مُبـٰاهِله منکر شَـوَند ؛ یا به غَـدیـر
علي کسي است که دَر جنگ بَدر شد پیروز
خـُـدا به جنگ اُحـُـد میـدهَـد به او شمشیـر
علي است فاتحِ اَحـزاب و ؛ فاتح خیبـَر
علي است تیـر الٰهي به قلب خصم شریر
علي است بُت شکن کعبه ، روی دوش رسول
علي به بیشِـهٔ اِســلاٰم شد ؛ خروشان شیـر
علي بجای نبي خفت و ، جان گرفت بدست
کسي نیافت چو او این چنین مقـٰام خطیـر
حدیث منَـزلت ؛ چون آفتاب ميتـٰابَـد
به این دلیل علي بعد مصطفاست امیر
وصيّ احمد مُرسل کسي بود "میثم"
که دَر تمام فضایل؛ وِرا نبـود نظیـر
✍اَثـرِاُستـٰاد: غلامرضاسـٰازگار)
❇️❇️❇️❇️❇️
بيست و چَهـٰارُمِ ذِىالحَجَـّة
روزِ با عَظمَت «مُـبـٰاهِـلـه»
گِــرامي باد.
#روز_مباهله
حق و باطل در مدینه روبروست
اهل حق را حق پرستی آبروست
حق پرستان همچو انگشتان دست
پرتو این حق پرستان هرچه هست
اهل بیت مصطفی دانی که پنچ
رحمت للعالمین مانند گنج
مصطفی ختم رسل در پیش بود
منزلت از هر پیامبر بیش بود
درگه حق او که برتر از همه
در بغل دارد حسین فاطمه
سبط اکبر در کنار مصطفاست
دست او در دست خیر انبیاست
بعد پیغمبر علی مرتضاست
جانشین و همچو جان مصطفاست
فاطمه خَیرُ نساء العالمین
فاطمه نور سماوات و زمین
مقتدای او پسر عمش علی ست
تا قیامت مرتضی بر حق ولی ست
آیت حق اهل بیت مصطفاست
مستجاب الدّعوه ی ارض و سماست.
او در پایان این شعر چنین سروده است:
هر که را حُبّ محمد در دل است
چلچراغ روشن هر محفل است
تا ابد بر جا بماند این سرود
بر محمّد گو و آل او درود
تا توانی گو«طبیبا» این درود
درگه حق این دعا مقبول بود
شاعر: #اکبر_بهداد
#روز_مباهله
قرار شد دو طرف تن به احتجاج دهند
که دین مردم خود را مگر رواج دهند
قرار شد همگی با کسان خود باشند
مگر علاج به یک زخم لاعلاج دهند
نبرد شک و یقین بود و باز، اهل یقین
بنا نبود به اهل لجاج باج دهند
به حکم امر «تعالوا ...» قرار بود آن روز
مسیحیان همه پایان به یک لجاج دهند
و در قبال تمام مخالفتهاشان
به رسم روز، به اهل یقین خراج دهند
شعاع نور حقیقت به هر طرف می رفت
که از حجاز به نجرانیان سراج دهند
جهان به نور تو وابسته است، ای خورشید
خوشا که با «تو» به اهلِ تو تخت و تاج دهند
شاعر: #مطهره_عباسیان
#روز_مباهله
گیرم که آفتاب جهان ذره پرور است
این بس مرا که سایه ی مهر تو بر سر است
ای دل چرا به غیر خدا تکیه می کنی؟
امید ما و لطف خدا از که کمتر است؟
بهر دو نان، خجالت دونان چه می کشی؟
ای دل صبور باش که روزی مقدّر است
خاطر ز گفتگوی مکرّر شود ملول
الاّ حدیث دوست که قند مکرّر است
فرخنده نامه ای که موشّح به نام اوست
زیبنده آن صحیفه که او زیب دفتر است
نامی که با خدا و پیمبر ز فرط قدس
زیب اذان و زینت محراب و منبر است
پشت فلک خمیده که با ماه و آفتاب
در حال سجده روی به درگاه حیدر است
شمس ضحی، امام هدی، نور هل أتی
چشم خدا و نفس نفیس پیمبر است
در آیه ی مباهله این مهر و ماه را
جانها یکی و جلوه ی جان از دو پیکر است
وجهی چنان جمیل که از شدّت جمال
وجه خدا و جلوه ی الله اکبر است
نازم به دست او که یکی ناز شست او
از جای کندنِ درِ سنگینِ خیبر است
با اشک چشم، ابر کَرَم بر سر یتیم
با برق تیغ، صاعقه ای بر ستمگر است
جز راه او به سوی خداوند راه نیست
یعنی که شهر علم نبی را، علی، در است
بر تارک زمان و مکان، تاج افتخار
در آسمان فضل، درخشنده اختر است
کمتر ز ذرّه ایم و فزونتر ز آفتاب
ما را که خاک پای علی بر سر افسر است
وصف علی ز عقل و قیاس و خیال و وهم
وز هرچه گفته اند و شنیدیم، برتر است
شد عرض ما تمام و حدیث تو ناتمام
حاجت به مجلس دگر و وقت دیگر است
طبع لطیف و شعر«ریاضی»به لطف و شهد
شاخ نبات خواجه شیراز و شکّر است.
#محمدعلی_ریاضی_یزدی
#روز_مباهله
چارده نور؛ همچنان دریاست
چارده نور؛ محورش زهراست
"وَ بِکُم یُمسِکُ السَّما" یعنی:
آسمان روی شانهی آنهاست
مثلِ خورشید تابناک شدند
دینِ اسلام را ملاک شدند
آمده: "اِنَّما یُریدُ الله":
از پلیدی و رجس پاک شدند
وصلِ آنها وصالِ پیغمبر
رسمِ آنها مثالِ پیغمبر
نیست اجرِ رسالت طه
جز محبت به آلِ پیغمبر
به کناری گذار فاصله را
پاره کن برگههای باطله را
دل به دریای اهلِ بیت بزن
گوش کن آیهی #مباهله را
عصمتِ محض؛ از بدی دورند
خارج از درک؛ رازِ مستورند
منکرانِ حقیقتِ آنها
وسطِ روز منکر نورند
راهِ اصلاح را نمیدانیم
رستن از چاه را نمیدانیم
بیتوسل به اهلِ بیتِ رسول
راه و بیراه را نمیدانیم
#عادل_حسین_قربان✍
به مناسبت سالروز مباهله
-----
آمد رسول تا که برای مباهله
دشمن نداشت تاب و توان مقابله
آمد رسول ، همره او مرتضی علی
درهم شکست کفر و ستم را معادله
یک سو حسن ، و حسین آیینه های عشق
یک سو بتول منشاء انوار کامله
دشمن که داشت تیغ عداوت به دست خویش
از راه می رسید به قصد مقاتله
از منطق رسول در آن روز شعله خیز
آتش گرفت جمله ی اسناد باطله
شد آفتاب چیره به ظلمت در آن میان
پایان گرفت عاقبت آنجا مجادله
با منطق نبی مکرم دراین حضور
نصرانیان خموش ازین بحث و غایله
محکوم بر شکست و تباهی بود یقین
در کار عشق هر که نماید مداخله
باید که رفت ، ورنه به دست بلا فتد
هر کس که ماند غافل ازین کوچ قافله
"یاسر" بگیر دامن مولا به نقد جان
زیرا که سود می بری از این معامله#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
محمود تاری «یاسر»
#مباهله
خاتم رسالت را داده حق رخ چون ماه
روشن از نگاه او هر حریم و هر درگاه
بر مباهله می رفت با علی و با زهرا
داشت در و گوهر را آفتاب حق همراه
نقش چهره ی ماهش آیه های نورانی
نقش روی لبهایش ” انما یرید الله “
تا ز روی پیغمبر نور حق نمایان شد
بر قبیله ی نجران شد مباهله جانکاه
عالمان نصرانی در برابر احمد
از مباهله در بیم از مجادله در آه
مصطفی همه نور است در ستایش آن نور
هم زبان ما الکن ، هم کلام ما کوتاه
چشم نافذش دل بر غنچه ی لبش دلتنگ
سرو قامتش دلجو یاس طلعتش دلخواه
"یاسرا" ز درگاهش کس نمی رود مایوس
زآن سبب شدیم از شوق سائلان این درگاه
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
شاعر:حاج محمود تاری
رباعی بمناسبت روز مباهله
شعر از مه و مهرِ شبشکن باید گفت
از فاطمه و ابالحسن باید گفت
تا خاطرهٔ مباهله گم نشود
پیوسته سخن سخن سخن باید گفت
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آیات چو آفتاب از خاور نور
نازل شده بر سینهٔ پیغمبر نور
ابناء و نساء و اَنفُس اَقدَس حق
یعنی حسنین و علی و کوثر نور
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آن پنج وجود صاحب عصمت حق
یعنی همه عصارهٔ خلقت حق
کردند فنا بنای اُسقفبازی
با هیمنهٔ شگفت و با هیبت حق
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مهری که به شأنش آمد از حق لولاک
روشن شده از جلوهٔ رویش افلاک
با یک زن و یک مرد و دو کودک آمد
تا ریشهٔ تثلیث برآرد از خاک
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فرماندهٔ جنگ، مصطفی بود آنروز
سردار سپاه، مرتضی بود آنروز
لشکر حسنین و فاطمه پشتیبان
در عرصه، سلاحشان دعا بود آنروز
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آنروز نه سنگ وچوب و نه سنگر بود
نه نیزهٔ جان شکار و نه خنجر بود
پیروزی پنج تن به اهل نجران
از باور بالندهٔ بارآور بود
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با ذکر علیالدوام،آن پنج نفر
کردند به پا قیام، آن پنج نفر
با باور خود به مشرکین حجت را
کردند به حق تمام، آن پنج نفر
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فرمود نبی: علی ولی الله است
خورشید ولایت و دلیل راه است
زهرا است دل من و حسن دلبندم
عشق است حسینُ،عشق حق دلخواه است
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مهر آمد و پشت شب بیداد شکست
اندیشه تثلیثی شیاد شکست
هنگام مباهله ز اعجاز رسول
هم اُسقف و هم صلیب فولاد شکست
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اُسقف که گل روی محمد را دید
افتاد صلیبش از کف و جامه درید
گفتا که به حق و راستی در انجیل
حق کرده وجود اَقدَسَت را تایید
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تنها نه که بر مسیح ترفند زدیم
بر گریه خلق خسته لبخند زدیم
ای ختم رسل ببخش ما را که دگر
دل را به ولایت تو پیوند زدیم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با آنکه گرفتار توهم هستیم
در پیچ و خم خیال خود گم هستیم
از عاقبت مباهله میترسیم
کوتاه سخن، اهل تفاهم هستیم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پیش تو صلیب را شکستن عشق است
بر خاک، به درگهت نشستن عشق است
زُنار بلند عقل خود را با صِدق
بر رشتۀ دامن تو بستن عشق است
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با اهل جدل مجادله باید کرد
با تیغ زبان مقابله باید کرد
بر منطق وحی سر اگر نسپردند
بیچون و چرا مباهله باید کرد
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
شاعر/ احد دهبزرگی