eitaa logo
کانال نوحه وسینه زنی یا زینب(سلام الله علیها)
13.6هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
1.3هزار ویدیو
331 فایل
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها #اللهم_عجل_لولیک_الفرج_والعافیه_والنصر #هدیه_محضر_امام_زمان_عج_صلوات http://eitaa.com/joinchat/2288255007C8509f44f1f
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ نوحه بسیار بسیارزیبا قسماً بالله داحی الأرض خلاق السماوات وبما جاء به جبریل من وحیاً وآیات أُنادی بکرامة ؛ إلى یوم القیامة ، سأذوق الموت بالعز ولا للذُلِ هیهات اگر از خنجر خونریز ؛ لب تشنه ببرند سرم را اگراز تیغ شکافند ؛ در این عرصه خونین جگرم را اگر از تیر سه شعبه ؛ بدهند آب عوض شیر ؛ گل نو ثمرم را اگر از داغ برادر ؛ شکند خصم ستمگر ، کمرم را قتیل العبرات ؛ أسیر الکربات أوهل تُکتَبُ أحزانیه فی الطف بحدرن ودوات أبداً فالحزنُ لا یُکتـَبـوا إلا بالدموع الجاریات اگر از چهار طرف ؛ خصم زند بر جگرم تیر اگر آید به سرو کتف و تنم ؛ ضربت شمشیر اگر از سنگ شود ؛ غرق به خون روی منیرم اگر آتش عوض آب ؛ دهد خصم شریرم اگر از داغ پسر سوزم و ؛ صد بار بمیرم ظلمونی ؛ قتلونی ؛ وتناسو من أنا صارت الآلام فی أرض الأسالی وطنا کُل ما مرَ على الکوّن مِن الأحزانیَ قد مرَّ هُنا بخدایی که مرا خواسته با پیکرصد چاک ببیند به تنم زخم دو صد نیزه وشمشیر نشیند به ستمگرندهم دستم و ذلت نپذیرم اگر آرند به جنگم همهٔ اهل زمین را و سما را مظلوم حسین جانم مظلوم حسین جانم مظلوم حسین جانم منم و عهد الستم نگسستم نه شکستم بخدا غیر خدا را نپرستم بخدا من پسر شیر خدا و پسر فاطمه هستم عربیونً علوینً قُرَشیُـنّ شجری ؛ أُحدیون بدریونّ فاطمیونّ قَمری همه ی دار و ندارم ؛ همه هفتاد و دو یارم ؛ به فداى ره جانان منم و سرخى رویم ؛ منم و خون گلویم ؛ منم و حنجره عطشان منم و داغ جوانان ؛ منم و خاک بیابان ؛ منم و سم ستوران أنا للهادی حبیبونّ ؛ وفی الطَّف غریبونّ وسلیبونّ وتریبونّ وعجیبونّ أن أذوق الموت ضامی فمن عنی یحامی وشیبی لا خضیبوا منو رگهای بریده منم و قلب دریده منم و طفل صغیرم منم و کودکُ شیرم منم ودخت اسیرم منم و حی قدیرم أوهُلّ یعبدُ ربّ الکوّن فَوقَ الأرض مثلی ؛ فأنا المحرابُ مَن جاءَ بهِ السیفُ یُصلی لِما یُقتَلوا طفلی و تُسبا کُل أهلی ؛ لِِما یُقطَعوا نحری و لِما أُقتلوا ذامی و بجنبی ماءُ نهری منم و زخم فراوان منم و آیه قرآن منم و زخم زبانها منم وتیغ سنان ها همه آیید و ببینید مقام وشرفُ عزت مارا مظلوم حسین جانم مظلوم حسین جانم مظلوم حسین جانم وهنا الکُل یرا ؛ ما بی حالی قد جرا ؛ أویرضىَ المصّطفى خیر الورى ؛ أی مرسومٍ حسیناٍ أغفرا بخدا و برسول به علی ابن ابیطالب وزهراى بتول وشقیق المجتبى فحلِ الفحول ؛ لا أخی کیف بهِ ؛ إن راء الخیّل على صدر تجوّل به هفتاد و دو یارم به حبیبم به زهیرم به طُرِمّاح و به جُون و وهب پاک سرشتم بجلال و شرف عابس وعباس به عثمان و به جعفر به شهیدان عقیل و به خلوص دل عبد الله و قاسم به علی اکبر و داغش به علی اصغر و خونش یلطمُ البدر على الصدرُحزیناً بالیدین ودموعّ منه تجری کاللجین. وینادی بحدادی وهو مکسور الفؤادی یا عمادی یا مرادی یا حبیبی یا حسین مظلوم حسین جانم مظلوم حسین جانم مظلوم حسین جانم به گل یاس مدینه به رقیه به سَکینه به دل سوخته ی زینب کبری و دو فرزند شهیدش به لب تشنه اطفال صغیرم به تن خسته سجاد عزیزم من از این قوم ستمگر نگریزم نکنم بیعت و با خصم ستمگر بستیزم سر من بر سرنی راه خدا گوید، با دوست سخن گوید گردد هدف سنگ خورد چون نبینم بخدا غیر خدا را مظلوم حسین جانم مظلوم حسین جانم مظلوم حسین جانم بنبیاً عربیاً ورسولًٍ مدنی وأخیه أسد الله المسمی بعلی، و بزهراء بتولٍ و به أم ٍولدتها و بسبطیه و شبلیه هما نجل زکی و بسجاد و بالباقرِ والصادقِ حقا و بموسى و علیاٍ وتقیاٍ ونقی. وبذلعسکر والحجتةّ القائمِ بالحق الذی یضربُ بالسیف لحکماٍ أزلی بمحمد ومحمد بعلیاٍ وعلی مظلوم حسین جانم مظلوم حسین جانم مظلوم حسین جانم 👆👆👆
روضۂ دفتری حضرت ابالفضل(ع) 👈🏻بانوای جانسوز:استاد پرویزی🎙️ 👈🏻تایپ و ارسال: علیمحمدی✍🏻 السلام علیکَ یا ابا عبدالله، السلام علیکَ یا باب الحوائج یا ابالفضل العباس «یا کاشف الکرب عَن وجه الحسین اِکشِف کَربی بحقِ اخیک الحسین» ذکر سماواتیان ثنای ابالفضل خیلِ مَلَک خادمِ سرای ابالفضل با مژه روبَد غبار،حور بهشتی (از حرم وصحنِ باصفایِ ابالفضل)2 ◾امشب شبه ابالفضله ، فیض ببرن پدر و مادرایی که عاشق ابالفضل بودن، اما حرمشو ندیدن، الان زیر خروارها خاک خوابیدن، هر کی هر حاجتی داره نگه داشته تا امشب که به ابالفضل بگه ابالفضل شرمنده شده نمیذاره ما خجالت زده بشیم آااااای ابالفضل ابالفضل دعاکنید که سقاپاش برسه به دریا مَشکُ پُرازآب کنه بیاره توخیمه ها عمو عموابالفضل عمو عموابالفضل (بچه ها اینجوری ناله میزنن) ابا عبدالله هر جوری بود اجازه داد قمر بنی هاشم بره میدان اما تعبیر حسین اینه(اُطلُب لِهذهِ الاَطفالِ الْماء) حالا که میخوای بری برو فقط برای این بچه ها آب بیار یه جمله بهش فرمود: عباس تو پرچمدارِ منی اگه تو زمین بخوری لشکرم از هم می پاشه،فهمیدی چی گفتم؟ من نمیدونم این جمله رو لشکر دشمن شنید یا نه؟ جایی ننوشتن اما حسین رو رها کردن ، دنبال عباس رفتن، تا یه جایی گیرش بندازن رفت تو شریعه مشکو پُر از آب کرد با چه هیبتی آبی که تو دستش بود مرکبش نوشید دستشو به آب بُرد، آب رو روی آب ریخت، که همه بدونن من این آقام رو برا آب فرات و آب دنیا نمی فروشم، کی گفته که من میخواستم آب بنوشم؟ نانجیب تو مهریه ی مادرِ حسینی تو معرفت نداشتی اما من که مثل تو نیستم، میگن تا قیامِ قیامت آب دورِ قبر عباس طواف میکنه از شرمندگی و خجالت سوار مرکب شد، یا صاحب الزمان چهار هزار تیرانداز کمین کردن دستاشو که قطع کردن مرحوم علامه مجلسی مینویسد مشکو به دندان گرفت هنوز داره به سمت خیمه ها میاد (یارب مکن امید کسی رو ناامید) تا تیر به مشکِ آب خورد نوشتند سرگردان و متحیّر دست نداره بجنگه، آب هم نداره که به خیمه برگرده😭😭😭یا صاحب الزمان،بذار روضه رو از زبان خودش بخونم مرحوم آ شیخ محمد علی خراسانیِ واعظ تو حرمِ خودِ عباس منبر رفت فقط یه گوشه از روضه رو اشاره کرد اون گوشه ای که فرمود: تیر به چشمش زدن اومد پایین، مرحوم آ سیّد ابراهیم قزوینی امام جماعت حرم عباس گفت اشکمو در آوردی دلم رو آتیش زدی، اما این روضه ای که سَنَدش ضعیفه رو نخون ، میگه اومدم منزل شب در عالم خواب خودِ حضرت رو زیارت کردم ، حضرت فرمود: آ سیّد ابراهیم مگه تو کربلا که بفهمی ضعیفه یا نه ؟ حالا روضه رو خودِ عباس خوند: فرمود: آ سیّد ابراهیم بخدا دستامو که بریدن ،به مشکم که تیر زدن ، یه تیر به چشمم زدن هرکاری کردم دست نداشتم که تیرو در بیارم😭😭😭سرمو تکون دادم این تیر از چشمم بیرون نیامد عمامه از سرم افتاد یا زهراااااا این زانوم رو آوردم بالا تیر و بین زانوهام بذارم بلکه بتونم بیرون بیارم ، چنان با عمود آهنین به فرقم زدن آاااااای حسییییین😭😭😭 اومد کنار بدن برادر (فاطمه جان شاهد باش اینا همونائین که پیغمبر فرمود مثل مادر بچه مُرده زار میزنن) سی هزار نفر دارن نگاه میکنن دیدن حسین(فَوَقَفَ مُنحَنیا) زبون حال بگم: تو مثل جون عزیزی اگه که بر نخیزی رقیه مو میبرد عدو برا کنیزی الا لعنة الله علي القوم الظالمين
🔺 ▪️ ✨هر شب تو را بزم عزاست مهدی جان ✨داغ دلت از کربلاست مهدی جان ✨مولا نبودی کربلا چه کردند 2 ✨با اصغر شیرین زبان چه کردند ((یا صاحب الزمان الغوث و الامان)) السلام علیک یا رضیع العطشان یا علی الاصغر علیه السلام ⭐️دنیا همه دیوانه و شیدای حسین است ⭐️مُهر همگان خاکِ کفِ پای حسین است ⭐️رمزی که شود ضامن ما در صفِ محشر ⭐️لبخند علی اصغر زیبای حسین است ⬅️دلتو ببرم یه لحظه کربلا آی کربلائیا، آی اونایی که حسرت کربلا به سینه دارین ، شش ماهه ابی عبدالله باب الحوائجه.... اگه گرفتاری مشکل داری ناله بزن ((یا باب الحوائج... یا علی اصغر)) بخدا با دستای کوچولوش گره های بزرگی رو باز میکنه... امروز بند قنداقه علی اصغرو بگیر آقا زاده ای که باب الحوائجه... حالا هر حاجتی داری بسم الله... ((یا باب الحوائج یا علی اصغر)) (همه ناله بزنند) ⬅️میگفت مسافر بودم از شهری به شهر دیگه میرفتم، وسط جاده، وسط راه ، ماشینم خراب شد، با زن و بچه کوچیکم موندم گوشه خیابون... از ماشین پیاده شدم هر چی دستمو بلند میکردم، بهم محل نمیدادن ماشینا رد میشدند، خدا چه کنم گرماست سوز عطشه،، خدا چه کنم نگام کنند... یه وقت خانمم صدا زد آی مرد، بیا قنداقه بچمو رو دست بگیر.... (آ گرفتی میخوام چی بگم).... گفت قنداقه بچمو رو دست گرفتم اومدم وسط خیابون،،،، میگه یه مرتبه دیدم یکی یکی ماشینها نگه داشتند.... آقا چیه.. آقا مشکلت چیه... آقا چیزی شده... .....میگه همونجا قنداقه رو بغل گرفتم... شروع کردم گریه کردن... هی گقتم حسین حسین حسین.... مگه حسین قنداقه رو دستش نبود کربلا..... چه کردند با دل ابی عبدالله... چه کردند با جگر گوشه ابی عبدالله.... امان از دل حسین...3 یا حسین3... یه لحظه دلتو ببرم کربلا و التماس دعا...آی حاجت دارا، آی گرفتارا، آی جوون دارا،، ⬅️خدا لعنت کنه حرمله رو .. وقتی مختار قاتلان شهدای کربلا رو گرفت، حرمله رو هم گرفت... صدا زد حرمله تو که اینقدر سنگدل هستی، اینقدر بیرحم هستی، شد تو کربلا دلت بسوزه... ◀️گفت بله امیر یه جا تو کربلا خیلی دلم سوخت.... (کدوم لحظه بود ای نانجیب)... گفت اون لحظه ای دیدم حسین قنداقه علی اصغر رو زیر عبا گرفت داره از میدان بر میگرده... (اوج) یه قدم سمت خیمه بر میداره .... دو قدم برمیگرده... خدا چه کنه حسین.. مادرش رباب چشم انتظاره... جواب مادر چشم انتظارو چی بده.. یه وقت دیدن ابی عبدالله رفت پشت خیام حرم .. با غلاف شمشیر داره قبری محیا میکنه... خدا این طفلُ مادر نبینه... یه وقت شنید صدای نالهٔ مادری بلنده..... حسین...... حسین..... حسین.. حسین تو رو بجان مادرت زهرا س صبر کن حسین.... حسین اگه تو باباشی من مادرش ربابم بزار یه بار دیگه علیمو ببینم... (دشتی) 🔺مچین خِشت لحد تا من بیایم 🔺تماشای رُخ اصغر نمایم 🔺دوید او را گرفت با آهُ زاری 🔺که ای اصغر مگر مادر نداری آخ ▪️تو رفتی و شدم آواره اصغر ▪️وای لباسات پیش مادر مونده اصغر ▪️یقین دانم پدر در وقت دفنِت ▪️برا تو لالایی خونده اصغر هرچقدر ناله داری به مضطریه ابی عبدالله از سویدای دلت ناله بزن بگو یا حسین..... به نیت فرج امام زمان،،، شفای همه مریضا،، زفع گرفتاریها،،، (زمزمه کششی) ((یا باب الحوائج یا علی اصغر))... 🔺هدیه به خانم فاطمه معصومه سلام الله علیها (صلوات)🔺 📋روضه حضرت علی اصغر علیه السلام ⬛️روضه / حاج محمدرضا بذری ⬛️ ⬛️ هیئت یافاطمه الزهرا سلام الله علیها عادتا دم ز عشق یار نزن بی عمل، حرف انتظار نزن سرِ تو گرمِ بازی دنیاست لاف مجنونِ بیقرار نزن زار زد از گناه تو آقا توبه کن از گناه، زار نزن از غریبی درش بیاور از غریبی او هوار نزن قول دادی بمان سر قولت زیر این قول و این قرار نزن تا ز هر دامنی نشُستی دست دست بر دامن نگار نزن هر چه را از دلت کنار زدی عشق او را ز دل کنار نزن پدر ماست گرچه بد شده‎ایم به دل خسته‎اش شرار نزن کربلا منتهای خوشبختی ست پر سوی غیر این دیار نزن تا نرفتی میان صحن حسین حرفی از خیر روزگار نزن تعطیلی نداره / این روضه اگه سنگم بباره روضه ت رو بگیر که مادرش / هواتو داره بیمه ت می کنه / چایی این روضه دوباره علما تاکید داشتن اخر روضه هاتون به علی اصغر گریز بزنید چرا چون هرکی تو مربلا دفاعی کرد ولی این طفل بی دفاع بود تا صدای ابی عبدالله بلند شد کسی هست مارو یاری کنه لذا لبیک انبیا و اولیا گفتن کربلا لرزید اگه اجازه بدی بیام کمکت حجت خدا نباید استغاثش رها بشه زینب اومد بیرون اقا علی اصغرم دست وپا میزنه یعنی اقا من هم هستم بچه شش ماهه یکی یکی بچه رو میبوسیدن تا رسید به زینب اقا بچه رو بردار صدای خس خس سینش قابل تحمل نیست اقا از کلمه تلظی استفاده کرد تلظی یعنی ماهی ور از اب جدا کن ماهی بی حال میشه به زور دهنشو بازو بسته میکنه اونجاست که دیگه به اب برسه هم
❣﷽❣ 🔶 4 🔷 سوم امام_حسین_ع ❣بر چهرهٔ قرصِ ماه مهدی صلوات ❣بر عطر خوش نگاه مهدی صلوات ❣برندبه های جمعه های منتظران ❣بر خاک ره سپاه مهدی صلوات 🌿 🌿 🌟مرغ دل پر می زند پیوسته سوی کربلا 🌟گشته ذکر صبح و شامم گفتگوی کربلا 🌟در صف محشر که سر می آورم بیرون زخاک 🌟می کند چشمم به هر سو جستجوی کربلا 🌟دوست دارم تا بگریم در کنار قتلگاه 🌟بشنوم در گوشهٔ مقتل صدای فاطمه 🌟دوست دارم مرقد شش گوشه گیرم در بغل 🌟با سرشک دیده سقایی کنم در کربلا 🌟عضو عضو پیکرم پیوسته گوید یا حسین 🌟تا برات کربلایم را کند امضا حسین 🌟با همین پروندهٔ سنگین و این بار گناه 🌟می خرد ما را در این دنیا و آن دنیا حسین 💥 ♻️ گفت برادرم از دنیا رفت دو سه شب از مرگش.. یک شب تو خواب دیدم خیلی گرفتاره.. خیلی ناراحته.. از خواب بیدار شدم خیلی ناراحت شدم. یکی دو شب گذشت. دوباره خوابشو دیدم.. دیدم تو ناز و نعمته... گفتم: برادر! چه شد یک دفعه حال و روزت خوب شد؟ گفت: دیشب خانمی رو تو قبرستان دفن کردند.. خدا بخاطر اون زن عذاب رو از همه اهل قبرستان برداشت. گفتم: این زن کیه؟؟ گفت: عیال استاد اشرف آهنگره گفتم: مگر این زن چه کرده؟ گفت: نمی دونم؛ همین قدر بهت بگم.. این خانم اینقدر مهمه.. که از سر شب تا به صبح امام حسین(ع) سه مرتبه اینجا به دیدنش اومده 🔅 میگه صبح از خواب بیدار شدم. اومدم به بازار آهنگرا ،دیدم یکی از مغازه ها بسته است. گفتم: این دکان کیست؟ گفتند:دکان اشرف آهنگره گفتم: چرا بسته است؟ گفتند: خانمش از دنیا رفته.. میگه من هم مثل بقیه برای تسلیت رفتم پیش اشرف آهنگر.. میگه وقتی خلوت شد گفتم: آقا! خانمت کربلا رفته است؟ گفت: نه. گفتم: خانمت روضه خوان امام حسین ع بوده؟ گفت: نه. (گفت: آقا! به خانم من چه کار داری؟اینا چه سوالیه میکنی) گفتم: یک خواب عجیبی دیدم..جریان را نقل کردم تا جریان را گفتم،، گفت: درست خواب دیدی گفتم: چرا گفت: خانم من فقط یک برنامه داشت. مقید هم بود..صبح که نمازشو میخوند، می اومد زیر آسمان بالای بلندی رو به قبله می ایستاد و سه مرتبه صدا میزد.. السلام علیک یا ابا عبدالله! زیارت عاشورا میخوند.. (پول نداشت کربلا برود.. کار دیگری هم نمی توانست انجام بدهد دست به سینه به امام سلام میداد) آقا جان قربونت برم آقا تو به یاد من بلشی ولی من یادت نکنم آقا ؟ 🌺 ⬅️دلتو ببرم کربلا آی کربلائیا..آی حاجت دار آی جوون دارا.. شب/روز هفت ابی عبدالله... روز هفتم/سوم که میشه..دختر میاد کنار قبر بابا...خواهر میاد کنار قبر برادر.. دسته گل میارن..عکس بابارو میارن . زیر بغلای خواهرا و دخترها رو میگیرن..تسلا میدن..یه دل سیر گریه میکنند (عزاداری میکنند سبک میشن) ⬅️اما من بمیرم برا یتیمان ابی عبدالله...آوارهٔ بیابونا...سر حسین ع بالای نیزه ..بدنش تو کربلا...بچه ها آواره اند...به هر بهانه ای کتکتشون میزنند...آب میخوان میزنند.. غذا میخوان کنک میزنند.. بابارو میخوان کتک میخورند.. ⏹الهی غریب نشی... الهی گرفتار نشی...الهی بی کس نشی.. چه کشیدند یتیمان حسین ع چه کشید بی بی زینب س 💔امان از دل زینب 💔چه خون شد دل زینب صدا زد... ◼️به‌سوی‌شام‌وکوفه‌ام‌چه ظالمانه میبرند ◼️نمیروم ولی مرا به تازیانه میبرند ◼️سر تو را به نوک نی زدند این ستمگران ◼️نمی روم ولی مرا به تازیانه میبرند ⬅️عصر روز یازدهم عمر سعد دستور داد یک عده عرب اومدند محمل ها را بستند. یک وقت دستور داد: حالا برید زن و بچه هارو سوار کنید. تا جلو اومدند که زنها را سوار کنند، بی بی زینب صدا زد: شما مردها به ما نامحرمید. ما به شما نامحرمیم. کنار بروید.. بی بی همهٔ زنها و بچه های اهل خیمه رو سوار ناقه کرد.. نوبت رسید به عمه سادات زینب.. بمیرم اومد سوار ناقه بشه هر چی دورو بر خودشو نگاه کرد..دید محرم نداره.. صدا زد.. () ⚫️کجایید ای هواداران ببینید محمل زینب ⚫️که بر باد فنا رفته بساط محمل زینب ⚫️کجایی ای علی اکبر، شبیه روی پیغمبر ⚫️کجایی ای علمدارم، ضیای چشم خونبارم یه وقت دیدند بی بی زینب س صدا زد: وا غربتاه.. وا حسیناه..ای داد از غریبی.. ☑️خواهره دیگه... کنار جنازه برادره اگر گریه نکند چه کنه.. جا داشت یک عده بیان بی بی رو دلداری بدن..بهش تسلیت بگن.. از کنار بدن برادر بلندش کنند.. چه کردند؟ بمیرم زینب را کتک زدند.. با تازیانه... 💔امان از دل زینب 💔چه خون شد دل زینب هر چقدر ناله داری به سوز جگر زینب کبری س سه مرتبه ناله بزن بگو 🌹 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
‍ ❣﷽❣ سینه_زنی_حضرت_قاسم_ع از خیمه داره میاد بیرون با هیبت حسنی قاسم ارباب بی قرار و گریون پیش قمر بنی هاشم میرسه اروم اروم از لابه لای خیمه صدای ناله های خیمه برا ماه شبای خیمه حسن پسرت بی زره میره حسین داره از غصه میمیره رو خورشید پیشونیش عمه عمامه علوی بسته دست عموی علمدارش دستاش و میگیره اهسته عمه میگه با گریه ای کبوتر شیدا مثه تو نمیشه پیدا بین نوه های زهرا وای بیا مادر نگاهی کن وای بیا قاسم رو راهی کن می افته رو زمین و غرق سرخی عسل لبهاشه افتاده و سر خونینش انگار رو دامن باباشه میرسه صدا ناله از زیر سم مرکب اومده جون عمو بر لب داره ناله میزنه زینب وای میکشه رو زمین پاش و وای داره میبینه باباش و
‍ . |⇦• امان از کوفه .. و توسل به حضرت زینب سلام الله و روضه حاج حسین سازور ●━━━━━━─────── بریم دروازه کوفه ببینیم چه خبره .. یااباعبدالله .. زینب و کوچه و بازار ، امان از کوفه بین جمعیت و انظار ، امان از کوفه حجة بن الحسن آقا دمِ دروازه ببین عمه ات گشت گرفتار ، امان از کوفه حرمله گشته عنان گیر و نگهبان خولی شمر هم قافله سالار ، امان از کوفه سنگهایی که ز گودال زیاد آمده بود خورد او از در و دیوار ، امان از کوفه آبروریزی این شهر کم از شام نبود کم ندید از همه آزار ، امان از کوفه آبرو داشت در اینجا به چه روزی افتاد دختر حیدر کرار ، امان از کوفه نشنود کاش پیمبر ، صدقه میدادند همه بر عترت اطهار ، امان از کوفه وسط خطبه او همهمه در شهر افتاد دید بر نیزه سرِ یار ، امان از کوفه چه سری خونی و خاکستری و خاک آلود وای از لحظه دیدار ، امان از کوفه تا رسید امّ حبیبه زخجالت شد آب هیچ عزیزی نشود خار ، امان از کوفه زینبِ پرده نشین حبس نشین شد آخر داد از کوفیِ بی عار ، امان از کوفه سختی حبس به دیده نشدن می‌ارزید سخت تر مجلس اغیار ، امان از کوفه وامصیبت ، "دَخَلَت زینب علی اِبنِ زیاد" پس کجا بود علمدار ، امان از کوفه طعنه ها بود که بر اشک دو عینش میزد با عصا بر لب و دندان حسینش میزد شاعر: کاروان وارد کوفه شد دیدن یه عده ای دارن از بام خانه ها خاکستر میریزن .. یه عده هم کنار این اسرا دارن پای کوبی میکنن .. ای بمیرم برات بی بی جان .. یه وقتی زینب سلام الله علیه یه نگاه کرد به دروازه شهر یادش افتاد باباش اینجا حکومت می‌کرده .. یه خانمی آمد یه مقدار نان و خرما بده بی بی فرمود برش گردانید به خدا صدقه به ما حرامه .. گفتن خانم صدقه فقط به بچه های پیغمبر حرام هست !! فرمود ام حبیبه من زینبم .. به خدا ما بچه های پیغمبریم .. ای حسین .. صل الله علیک یا اباعبدالله .. ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
‍ ️روضه و _ورود کاروان اسرا به کوفه و ماجرایِ اُم حَبیبه اين است نوايِ دِلِ من در همه حالآت از روزِ ازل تا بِ دم صبحِ مکافات نقش است به لوحِ دلِ من با قلم عشق این جاست حسینیۀ تو عمۀ سادات ... خوبانِ روزگار مسلمانِ زینبند دیوانۀ حسینُ پریشانِ زینبند آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند حتماً کنیز و پیرغلامانِ زینبند در جنت الحسین تمام حسینیان هستند غرق ناز که مهمان زینبند مرغان خوش صدای بهشتی تمامشان بیچاره طنین حسین جان زینبند .... کعبه رقیب حُرمت زینب نمی شود عالم حریف هیبت زینب نمی شود این ها که گفته اند ز عیسی مسیح ها یک قطره از کرامت زینب نمی شود هر جا که حرف اوست همان جاست کربلا در هر مکان که صحبت زینب نمی شود ... باید به سوی عرش خدایش سفر کند روی زمین رعایت زینب نمی شود تنها به احترام حسینش اسیر شد هر عاشقی که حضرت زینب نمی شود زینب اگر نبود محرّم نداشتیم هیئت نبود ، این همه آدم نداشتیم وقتی غرور حیدری اش جلوه گر شود هر کس که هست مرد خطر بی جگر شود تنها پیمبری ست که باید چهل مسیر با شمر ها و حرمله ها همسفر شود ... بین حرامیان سپرِ هر اسیر شد اما کسی نبود برایش سپَر شود با دست های بسته نمی شد به سر زند سر را شکست تا کمی آرام تر شود *عرضِ روضه ام : گفت نذر کردم  یه بار دیگه معلمِ قرآنم زینبُ ببینم ... هر فقیر و اسیری وارد شهر میشه نان و خرما صدقه بدم .... خبر آوردن اُمِ حبیبه یه کاروان اسیر وارد شهر شده ... (گفت نون و خرما ببرید) بردن و برگشتن گفتن اُم حبیبه از ما قبول نکردن ... ( گفت چطور مگه ؟) گفت آخه فرمودن صدقه بر ما حرامِ ... گفت یا للعحب مگه کی واردِ شهر شده ؟؟ میگن خودش چادر به کمر بست گفت برم ببینم کی اومده ... اومد دید یه عده رو سوارِ شتر هایِ بی جهاز کردن ... سوال کرد بزرگِ این کاروان کیه؟ سیدا،با دست عمه تون رو نشون دادن .... اومد جلو گفت چرا نون و خرمایِ منو قبول نکردید؟ با اون هیبتِ حیدری فرمود صدقه به ما حرامِ .... گفت تا جایی که من میدونم و یادمه صدقه فقط به بچه هایِ پیغمبر حرامه ؟؟؟... فرمود اُمِ حبیبه برا چی نذر کرده بودی ؟ عرض کرد خانم یه بار دیگه معلم قرآنم زینب رو ببینم ... فرمود ام حبیبه نذرت قبول .... من زینبم .... نوکرا ... میگن ام حبیبه یکی دو قدم فاصله گرفت ، خانم مگه چند وقته ندیدمت ...چرا انقد شکسته شدی ... چرا قدت خمیده ....؟؟ اصلاً باور نمیشه شما زینب باشی ... اگه شما زینبی ، زینب همیشه یه نشونه داشت ... همه جا سایه به سایۀ حسینش بود ... به من بگو اگه زینبی پس کجاست حسینت ... فرمود ام حبیبه .... اون سری که بالایِ نیزه داره قرآن میخونه .....* حسین .... 🌴🌴🌴
‍ . حاج رضا نبوی🎤   عمه زینب به خدا خونه دلم دیگه بعده بابا محزونه دلم میدونی عمه یتیمی مشکله طفل بی بابا همیشه خون دله عمه دیگه نگو بابا سفره گل من نمیدونی که پرپره عمه بابامو چرا سر بریدن اونو رو خاکا چرا میکشیدن عمه دیدم که رگاش پاره شده همه اهل بیتش آواره شدن کی با چکمه رفته رو پیکر اون کی بریده شاهرگ حنجر او به سرش عمه چرا سنگ میزدن چرا اسبا رو بابا میدویدن عمه زینب به خدا خونه دلم دیگه بعده بابا محزونه دلم 😭😭 کی دیده سرکه بریده باشه باز بخونه سوره ی قرآن ونماز یه نگاه کن رونیزه سربریده بابام قرآن میخوانه عمه بگو به سربریده ی بابام سنگ نزنن اما کسی نیست بداداین یتیمه حسین برسه😭) چراکشتند عموعباس من و عمه کی چیده گل یاس من و برادر اکبرم وکی سریرید مرغک شیرخوارم وکی پر برید (😭چراعلی اکبرم نمیاد عمه جانم چراهم بازیم علی اصغر نمیاد عمه جانم اینقدر باسربریده حرف زد اینقده برا عمه وخرابه نشینان روضه خوند رباب آمد سکینه بنت الحسین آمد همه دوراین دخترحلقه زدن هرکی میخواد بایه زبونی این دختر وآروم کنه اما یتیم دلشکسته است آروم نمیشه... نیمه شب دلش هوای بابا حسین کرده اونقده گریه کردتا سربریده اومد دیگه سربریده رو دید رفت آروم آروم جلو با دستای کوچکش این سر رو به سینه گذاشت 😭) 😭😭 الهی بابا که قربونت بشم قربون چشمای پرخونت بشم چراحرف نمیزنی بادخترت داره پرپر میشه بالای سرت 😭بابا بامن حرف بزن دارم میمیرم😭 باباجون خسته شدم ازاین سفر باباجون رقیه رو باخود ببر 😭😭 باباجون گوشواره هام یادت میاد تومدینه خنده هام یادت میاد 😭😭 اما دیگه حالا افسرده شدم دختری خسته وپژمرده شدم 😭بابا من وببر بابا خسته شدم 😭 بابا بخاطر من عمه زینب وتازیانه زدن... یادگارداداشم ناله نزن الهی من نباشم ناله نزن آخه صبر زینبم حدی داره میدونی خونه دوچشمام می باره بس جون بابا پاک کن اشکاتو دیگه آماده ی تازیانه باش آتیش صبرو دیگه زبونه باش عزیزم فردا توسیلی میخوری سیلی باصورت نیلی میخوری فرداروزمین صحرامیدوی پابرهنه روی خارا میدوی فرداباما سرباباتم میاد سربی پیکرباباتم میاد نکنه عمه دیگه ناله کنی گل چشماتو پراز ژاله کنی عمه زینب بخدا خونه دلم دیگه بعد بابا محزون دلم.... .👇
─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌࿇༅࿇༅ ❃﷽❃ ༅࿇༅࿇═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌┅─ سبک: سلام آقا که الان روبروتونم،،، ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ سلام آقا عــزیــز حضرت زهـــرا سلام آقا گل نرگــس گل طـاهـــا ([ اباصالح اباصالح ]) 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ دلم تنگـــه هـوای جمکـــران دارم هوای دیـدن صاحــب زمـان دارم ([ اباصالح اباصالح]) 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ به هرجمعه دعای ندبه می خونم ولی قــــدرتو رو آقـا ! نمی دونم ([ اباصالح اباصالح]) 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ دعایم کن که من خیلی گـرفتارم به غیر تو، بگــــو آقا کــیو دارم؟ بیابشکن همه بت های ایـن عالم بیا و ســــروری کن بر بـنــی آدم علم برداروبرکش ذوالفقــارت را برای انتقــــام مـــــادرت زهــــرا یقینـاجمـــعه میل کــــربـلا داری هوای روضــــه ی پایــین پاداری ([ اباصالح اباصالح ]) 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ الهی من فدای اشـک چشـمـونت بمیرم من بـرای بغــض پنهـونت ([ اباصالح اباصالح ]) شعر:رقیه سعیدی (ڪیمیا) ۱۴۰۱/۷/۷ 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌
یا باب الحوائج ابا الفضل العباس (ع): کاربرد این روضه بسیار پرسوز (گریز دعای ندبه) (زیارت ناحیه مقدسه) همه وقت... ❤️😭❤️ این الطالب بدم المقتول بکربلا... صاحب عزا کجایی، کی می شود بیایی در صبح آشنایی، ای جلوه خدایی در ماتم عزای، کرب و بلا نشستی ای یار کربلایی، گویم سرت سلامت از دیده خون فشانی، در ماتم حسینت ای منتقم کجایی، گویم سرت سلامت یا امام زمان من نمیدونم کدوم مصیبت کربلا بیشتر دل شما رو می سوزونه ... اون چه مصیبتیه که در زیارت ناحیه مقدسه می فرمایید؛ شب و روز در مصیبت جد غریبم حسین گریه می کنم، اگه اشک چشمام تمام بشه خون گریه می کنم... وقتی از امام سجاد(ع) سوال شد در کجای حادثه کربلا بیشتر به شما سخت گذشت، سه بار فرمود؛ الشام الشام الشام. امان از مصیبت اسارت عمه جان شما زینب... آه بمیرم، برای اون لحظه ای که امام حسین از اسب بر زمین افتاد... تا اون نامردها دیدند دیگه کار آقا تمومه، دیگه توان نداره، هلهله کردند... به سمت خیمه های اباعبدالله هجوم بردند... این زنان و کودکان بی پناه سر به بیابونها گذاشتند... امان از مصیبت اسارت اهل حرم... امان از تازیانه ... امان از زخم زبان و دشنام... ای حسین... حسین آرام جانم حسین روح و روانم دگر طاقت ندارم حسین بی تو نمانم حسین بی تو چه سازم... ******************************************** منظر دلهای ماست کرب و بلای حسین مرغ دل ما زند پر به هوای حسین تشنه گه کربلا مهر و مدد زد به عشق جنت اعلای دل صحن و سرای حسین ملک سلیمان بود در نظرش بی بها هر که گدایی کند پیش گدای حسین بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا تشنه آب فراتم ای اجل مهلت بده تا بگیرم در بغل قبر شهید کربلا (گریز دعای ندبه) این الطالب بدم المقتول بکربلا... یا امام زمان کی میای انتقام خون به ناحق ریخته شده جدت غریبت حسین و بگیری انتظار خیلی سخته... اون لحظات آخر عصر عاشورا در خیمه ها چه گذشت... همه منتظر... دل اهل حرم پر از دلهره... اما یه وقت صدای شیحه ذوالجناح آمد ... بعضی ها خوشحال شدند، گفتند اباعبدالله برگشته... همه از خیمه ها بیرون دویدند آه ولی سالار زینب را ندیدند... اسب بی صاحب ابا عبدالله به خیمه ها برگشت... زین واژگونه... بدن ذوالجناح پر از زخم و نیزه شکسته است... ناله و شیون زنان و کودکان بلند شد... زبون گرفتن ها شروع شد... یکی می گفت ذوالجناح تو که بی وفا نبودی بابای منو چکار کردی... یکی می گفت ذوالجناح بگو ببینم بابای من تشنه بود آیا آب بهش دادند یا نه... اما زینب خودش رو دوان دوان بالای بلندی رساند... دید در وسط میدان تو گودی قتلگاه یه همهمه ای به پاست... نیزه ها و شمشیرها همه یک جا فرود میاد... آه بدن حسین فاطمه رو تکه تکه کردند... سر پسر پیغمبر رو از بدنش جدا کردند... نانجیب دستور داد اسبها رو نعل تازه زدند بدن شهدا رو پامال سم اسبان کردند... کاری کردند که وقتی زینب(س) رفت تو گودی قتلگاه، بدن برادر رو نشناخت ... هی این طرف و آن طرف رو نگاه می کرد... یه وقت چشمش به یه بدن بی سر غرق به خون افتاد... متعجبانه ناله زد ... هل انت اخی؟... آیا تو حسین منی... ای حسین... زینت دوش نبی روی زمین جای تو نیست خار و خاشاک زمین محفل و مأوای تو نیست من ز طفلی بر سر دوش نبی دیدم تو را از چه بگرفتی کنون بالای نی منزل حسین ***********************💫🌺💫🌺💫🌺💫🌺💫🌺💫🌺💫🌺💫🌺💫🌺💫🌺 این الطالب بدم المقتول بکربلا... چشمم به انتظار تو تر شد نیامدی اشکم شبیه خون جگر شد نیامدی گفتند که جمعه می رسی از راه عمرم در این قرار به سر شد نیامدی ای یادگار علی و نور چشم فاطمه ای آخرین ذخیره طاها نیامدی یا صاحب الزمان... آی مردم ... صبح جمعه همه با یه امیدی اومدید و امام زمان و صدا می زنید... خدا امید هیچ بنده ای رو نا امید نکنه... اما بمیرم برای اون آقایی که کنار نهر علقمه امیدش نا امید شد... یا ابالفضل... به اهل حرم قول داده بود آب بیاره... مشک رو پر از آب کرد سوار بر مرکب به سوی خیام حرکت کرد... از روبرو کسی جرئت نداشت بیاد، نانجیبی از پشت درختان حمله کرد و با یک ضربه شمشیر دست راست قمر بنی هاشم رو قطع کرد... مشک رو به دست چپ داد... هنوز امید داشت... دست چپ رو هم قطع کردند... خم شد و مشک را به دندان گرفت ... هنوز در دل امید داشت... اما ناگهان تیری آمد و بر مشک نشست و آبها بروی زمین ریخت... آه امید آقا ابالفضل نا امید شد... از حرکت ایستاد(انگار بدون آب دیگه نمیخواد به خیمه ها برگرده)... تیر دیگری بر چشم قمر بنی هاشم نشست... یه نامردی با عمود آهنین چنان بر فرق ابالفضل زد.... یا امام زمان عموی شما دست در بدن نداره... از بالای اسب با صورت بر زمین افتاد... اینجا بود که صدای ناله ابالفضل بلند شد... «یا اخا ادر
سینه زنی جانسوز ویژۀ ایام محرم و صفر و شب هایِ جمعه به نفسِ حاج محمود کریمی.mp3
4.15M
یازهرا🖤: 🖤سینه زنی جان سوز ویژهٔ ایام محرم وصفر وشر های جمعه به نفس حاج محمود کریمی 🎙 ▪️▪️▪️▪️ یا حسیــن😭😭😭😭 به سمتِ گودال از خیمه دویدم من شمر جلوتر بود ، دیر رسیدم من سر تو دعوا بود ، ناله کشیدم من سر تو رو بردند ، دیر رسیدم من .. «عزیز خواهر   غریب مادر ...» یک گوشۀ گودال ، مادر رو دیدم من که رفته بود از حال ، دیر رسیدم من صدا زدی من رو ، خودم شنیدم من صدایِ رگ هات بود ، دیر رسیدم من .. به سمتِ گودال از خیمه دویدم من شمر جلوتر بود ، دیر رسیدم من سر تو دعوا بود ، ناله کشیدم من سر تو رو بردند ، دیر رسیدم من .. عمامه تُ بردند ، دیر رسیدم من شمشیرِتُ بردند ، دیر رسیدم من افتانُ و خیزانُ ، نفس بریدم من پیرُهنُ بردن ، دیر رسیدم من با بوسه از رگ ها ، به خون تپیدم من میان خاک و خون ، دیر رسیدم من «عزیز خواهر   غریب مادر ...» به سمتِ گودال از خیمه دویدم من شمر جلوتر بود ، دیر رسیدم من سر تو دعوا بود ، ناله کشیدم من سر تو رو بردند ، دیر رسیدم من .. «عزیز خواهر   غریب مادر ...» ▪️▪️▪️▪️▪️▪️
کربلاهادی_همتی.mp3
7.3M
پرواز می کند به سمت حرم پرواز می کند به سمت حسین کبوتر دلم هوایی شده به سوی بین الحرمین تا باشد دنیای خدا من و یک بام و یه هوا جایی نمیرم غیر از کربلا کربلا کربلا خونه ی اَمن و اَمان مَنه کربلا بهترین جای و مکان مَنه کربلا شهر دلخواه جهان مَنه کربلا اللهم الرزقنا کربلا کربلا کربلا کربلا عشق اول آخرم تا ابد خلاصه میشه توی یک کلام عشق تمام زندگی من حسین حسین حسینه والسلام تا باشد جانی به تنم عبد شاه بی کفنم مشکی پوش و گریه کن و از داغ او سینه زنم ذکر شیرین لبم یک نفس یا حسین ضربان دلم پیش و پَس یا حسین تو به فریاد دل خسته برس یا حسین اللهم الرزقنا شفاعهً... حسین حسین حسین حسین حسین اللهم الرزقنا کربلا کربلا کربلا کربلا شعر و سبک و مداحی 🎤 کانال شعر، و، متن، مداحی عضوشوید 👇🏼👇🏼
◾ حکایت جانسوز سوارشدن زينب کبری سلام‌اللّه‌علیها بر شتر بی جهاز... ⚡️وقتیکه زينب کبری عليهاالسلام نظر به قتلگاه می‌کند و می‌فرماید: کجایید ای مَحرَمانِ من؟! راوی گوید: ثُمَّ أمَرَ ابنُ سَعدٍ (لَعَنَهُ اللّهُ) بِأنْ تَحمِلَ النِّساءَ عَلىٰ الْأقتابِ بِلا وِطاءٍ و حِجابٍ ▪️سپس ابن سعد (لعنت الله علیه) دستور داد زنان را بر شتران بی جهاز سوار کنند، پس شترها را نزدیک زنان آوردند و گفتند:زود بیایید و سوار شوید و ابن سعد دستور حرکت داد. زینب کبری عليهاالسلام چون این حالت را مشاهده نمود، فریاد برآورد: سَوَّدَ اللّهُ وَجهَكَ يا ابنَ سَعدٍ! في الدُّنيا و الآخِرَةِ.تَأمُرُ هٰؤلاءِ الٍقومِ بِأنْ يُرَكِّبونا، و نَحنُ وَدائِعَ رَسولِ اللّهِ صَلّىٰ اللّهُ عَلَيْهِ و آلِهِ ▪️خدا رویَت را در دنیا و آخرت سیاه کُنَد ای ابن سعد! تو به این مردان امر می‌کنی که ما را سوار کنند در حالی که ما امانت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستیم!؟ به آنها بگو: از ما دوری شوند تا ما خودمان سوار شویم. عمرسعد دستور داد تا لشکریان از شتران فاصله گرفتند. پس زینب کبری و أم کلثوم سلام الله علیهما جلو آمدند و هر یک از زنان و بچه ها را به اسم صدا زدند و در نهایت همه را سوار بر شتران کردند. همه زن ها و بچه ها سوار شدند تا اینکه جز زینب کبری سلام الله علیها کسی نماند. در این هنگام حضرت زینب علیهاالسلام نظری به سمت چپ و راست خود انداخت و کسی را جز امام سجاد علیه السلام ندید که از شدت بیماری نمی‌توانست سوار شود. پس نزدیک آن حضرت آمد و فرمود: ای برادرزاده! برخیز و با کمک من بر شتر سوار شو. 🔻امام سجاد علیهالسلام فرمود: عمه جانم! شما سوار شويد و من و اين جماعت را به حال خود واگذارید. حضرت زينب کبری عليهاالسلام نتوانست از امام علیه السلام نافرمانی کند،لذا برگشت تا سوار بر محمل شود. فَاِلْتَفَتَتْ يَميناً و شِمالاً، فَلَم تَرَ إلّا أجساداً عَلىٰ الرِّمالِ و رُؤوساً عَلىٰ الْأسِنَّةِ بِأيدِي الرِّجالِ، فَصَرَخَتْ، و قَالَتْ: وا غُربَتاه! وا أخاه! وا حُسيناه! وا عَبّاساه! وا رِجالاه! وا ضَيعَتاه بَعدَكَ يا أباعبداللّه ▪️پس به سمت راست و چپ خود نظر کرد و کسی را ندید جز اجسادی که بر روی ریگ و رمل بیابان افتاده بودند و سرهایی که بر روی نیزه در دست سپاهيان عمر سعد بود. پس فریادی کشید و فرمود: آه از غريبي...آه ای برادر...آه ای حسین من...آه ای عباس من... آه ای مَحرمان من... چقدر بعد از تو ما خوار و ذليل شدیم ای اباعبدالله... فَلَمَّا نَظَرَ الْإمامُ زَينُ الْعابدينَ عَلَيْهِ السَّلامُ إلىٰ ذٰلِكَ لَم يَتَمالَكْ عَلىٰ نَفسِهِ دونَ أن قامَ و هو يَرتَعِشُ مِنَ الضَّعفِ، فأخَذَ بِعَصاةِ يَتَوَكَّاُ عَلَيْها، و أتَىٰ إلىٰ عَمَّتِهِ، و ثَنىٰ رُكبَتُه،فأخَذَ لِيَركَبُها فَاِرتَعَشَ مِنَ الضَّعفِ،و سَقَطَ عَلىٰ الْأرضِ ▪️چون امام زین العابدین علیه السلام این حالت زينب کبری عليهاالسلام رامشاهده کرد، نتوانست کاری کند جز اینکه به سختی از جای برخاست و عصایی را به دست گرفت و از ضعف به خود می‌لرزید. پس خود را با همان حالت به کنار محمل زينب کبری عليهاالسلام رساند و زانو گرفت و فرمود: عمه جان! بیا و سوار شو! پس زينب کبری عليهاالسلام آمد تا سوار شود اما امام‌ سجاد علیه السّلام از شدت ضعف لرزید و با صورت به زمین خورد. فَلَمَّا رَآهُ الشِّمرَ (لَعَنَهُ اللّهُ) أتىٰ إلَيْه، و بِيَدِهِ سَوطٌ، فَضَرَبَهُ ▪️چون شمر (لعنة الله علیه) این حالت را دید، در حالی که تازیانه در دست داشت، به امام سجاد علیه السلام نزدیک شد و امام را با تازیانه زد. زين العابدين عليه السلام فریاد می‌زد؛ وا جدّاه! وا محمّداه! وا عليّاه! وا حسناه! وا حسيناه زينب کبری عليهاالسلام از مشاهده این صحنه گریه می‌کرد و به شمر می‌فرمود: وای بر تو ای شمر!به باقی مانده نبوت رحم کن . و دائمًا این را فرمود تا شمر از امام سجاد علیه السلام دست کشید. پس در این هنگام کنیز مُسنّی آمد نزد زینب کبری عليهاالسلام و او را سوار کرد. راوی گوید: من پرسیدم که آن پیرزن که بود؟ گفتند: آن پیرزن ،فضه، خادمه فاطمه زهرا علیهاالسلام بود. پس سپاه عمر سعد هر جور که بود امام سجاد علیه السّلام را بر یک شتر لاغری سوار کردند و پاهایش را هم از زیر شتر به هم بستند. 📚معالي السّبطين ج۲ ص۹۰ 📚وسيلة الدّارين ص۳۵۰
◾️با چه وضعی اسراء آل الله را از کوفه به سمت شام حرکت دادند... سپس ابن زیاد لعین دستور داد تا شمر و خولی ( در بعضی از مقاتل، حرامیانی به نام مُخَفّر بن ثعلبه، زجر بن قیس،شبث بن ربعی و....نیز آمده است) اسراء را به همراه هزار و پانصد سواره به همراه سر مطهر سیدالشهدا علیه السلام به شام برای یزید ملعون ببرند. و أمَرَهُم أن يَسيروا بِالسَّبايا، و الرَّأسُ إلىٰ الشّامِ و أن يَشهَروهُم في جَميعِ الْبُلدانِ. ▪️و به آن ها امر کرد تا به هر شهر و دیاری که رسیدند، اسرا و سر امام حسین علیه السلام برای اهل آن جا برای نشان دادن ببرند. فَسَارَ الْقَومُ بِحَرَمِ رَسولِ اللّهِ صَلَّىٰ اللّهُ عَلَيْهِ و سَلَّم مِنَ الْكوفَةِ إلىٰ بِلادِ الشّامِ عَلىٰ مَحامِلٍ بِغَيرِ وِطاءٍ مِن بَلَدٍ إلىٰ بَلَدٍ و مِن مَنزِلٍ إلىٰ مَنزِلٍ، كَما تُساقُ اُسارَىٰ التُّركِ و الدِّيلَمِ. و النّاسُ یَخرُجونَ اِلیٰ لِقائِهِم في کُلِ بَلَدٍ و مَنزِلٍ ▪️پس آن نانجیبان، حرم رسول خدا صلی الله علیه و آله را بر روی شتران بی جهاز، از این شهر به آن شهر و از این منزل به آن منزل می بردند همانگونه که اسرای ترک و دیلم را به اسیری می برند. پس مردم در هر شهر و دیاری برای نگاه کردن به اسرا از منزل خارج می شدند. 🔻امام سجاد آقا علی بن الحسین علیهما‌السّلام نسبت به چگونگی اسیری خود و اهلبیت علیهم السلام فرمود: حَمَلَنِی عَلَی بَعِیرٍ یَطْلُعُ بِغَیْرِ وِطَاءٍ وَ رَأْسُ الْحُسَیْنِ علیه السلام عَلَی عَلَمٍ ▪️مرا بر شتری که بدون جهاز بود سوار کردند و سر مبارک امام حسین علیه السّلام هم بر فراز نیزه بود. وَ نِسْوَتُنَا خَلْفِی عَلَی بِغَالٍ فأکف- [وَاکِفَةً] وَ الْفَارِطَةُ خَلْفَنَا وَ حَوْلَنَا بِالرِّمَاحِ إِنْ دَمَعَتْ مِنْ أَحَدِنَا عَیْنٌ قُرِعَ رَأْسُهُ بِالرُّمْحِ ▪️زنان ما به دنبال ما بر استرهای بدون زین سوار بودند. دشمنان با نیزه‌ها به دنبال و اطراف ما بودند! *هر گاه چشم یکی از ما گریان می‌شد، با نیزه بر سر او می‌زدند* ! حَتَّی إِذَا دَخَلْنَا دِمَشْقَ صَاحَ صَائِحٌ یَا أَهْلَ الشَّامِ هَؤُلَاءِ سَبَایَا أَهْلِ الْبَیْتِ الْمَلْعُونِ. وقتی که با این حال داخل دمشق شدیم، شخصی فریاد زد: ای اهل شام! اینان اسیران اهل بیت نفرین شده هستند. 📚الاقبال ص۵۸۳ 📚مقتل أبي مخنف ص۱۱۰ 📚مرآة الجنان ج۱ص۱۳۵ 📚الفتوح، ج۵ ص ۲۳۶
مسير حرکت اسراء اهل بيت ـ عليهم السلام ـ : ۱ـ از کربلا به کوفه: عصر روز يازدهم سرهاي شهداي کربلا را به روي نيزه زدند و بين قبايل مختلف تقسيم کردند. به دستور عمر بن سعد دختران و زنان را بر شتران بي جهاز سوار کردند و غل و زنجير بر گردن امام سجاد نهادند و به درخواست اهل بيت آنها را از کنار شهدا عبور دادند و به هنگام عبور شيون آنها بلند شد. سکينه خود را بر روي بدن پدر شهيدش انداخت ولي تعدادي از مأموران با خشونت و تازيانه سکينه را از روي بدن امام کنار کشيدند. کاروان با شتاب فاصله 12 فرسخي کربلا تا کوفه را طي کرد. مردم کوفه براي تماشا اجتماع کرده بودند. وقتي وارد کوفه شدند حضرت زينب اشاره اي کرد و با اين اشاره نفسها به سينه ها برگشت و زنگ شتران از صدا افتاد و حضرت خطبه اش را آغاز نمودند خطبه اي که هر شنونده اي را به ياد اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ مي انداخت. مردم به شدت گريه مي کردند و انگشتانشان را با دندان مي گزيدند. سپس حضرت ام کلثوم و حضرت امام سجاد نيز سخنراني کردند، سپس اسرا را وارد دار الاماره کردند و.... و پس از 4 روز بسرعت روانه شام شدند. ۲_از کوفه به شام: اسراي اهل بيت روز دوازدهم محرم وارد کوفه شدند و روز شانزدهم خارج شده و روانه شام گشتند. اين کاروان با سرعت زياد و تحت تدابير شديد امنيتي در روز اول صفر وارد شام شدند و اين کاروان در راه شهرها و منزلگاهها را پشت سر گذاشتند که برخي شهرهاي آباد و مشهور است و برخي غير مشهورند. نکته مهم اينست که برخي از مورخين گفته اند کاروان اسرا از شام به کربلا برگشته و سپس راهي مدينه شدند و دسته اي ديگر که اکثريت هستند در بيان منازل و محلهاي مسير اسراي اهل بيت نامي از کربلا نبرده اند. مرحوم سيد ابن طاووس در لهوف و مرحوم عباسقلي خان سپهر در ناسخ التواريخ و سيد ابراهيم موسوي در وسيلة الدارين في انصار الحسين ـ عليه السلام ـ و علامه مجلسي در بحار الانوار جلد 45 و... . اين دسته چنين نقل مي کنند که وقتي کاروان اهل بيت ـ عليهم السلام ـ از شام خارج شدند فضاي شهر عوض شده بود مردمي که براي ديدن اسيران جشن گرفته بودند و با شادي به استقبال آنها رفتند پس از حدود 8 روزیا 4روز اقامت همين اسيران مردم را از ظلم و جنايت تاريخي خاندان يزيد آگاه کرده و مظلوميت امام حسين ـ عليه السلام ـ را به آنها فهماندند بنابر اين مردم با ديده گريان آنها را بدرقه کردند و کاروان اسيران با احترام ظاهري زيادي از شام به سوي مدينه روان شدند. امّا همينکه از شام خارج شدند زنان و کودکان از راهنماي کاروان درخواست کردند براي حرکت به سوي مدينه راهي را انتخاب کند تا آنان بتوانند به کربلا وارد شوند. راهنما هم پذيرفت و کاروان از روز هشتم صفر از دمشق راه افتاد و مسير خود را با سرعت ادامه داد تا اينکه توانست در بيستم صفر (اربعين) به کربلا برسند.به روايتي امام سجاد سر امام را که همراهش بود در همين ايام کنار بدن مقدس امام حسين ـ عليه السلام ـ دفن کرد و به بدن ملحق کرد. اين نکته هم لازم به ذکر است که جابربن عبد الله انصاري در اربعين شهادت امام حسين ـ عليه السلام ـ يعني بيستم ماه صفر به زيارت امام شتافته است و اين قطعي است و اگر اهل بيت با جابر در کربلا ملاقات کرده باشند پس حتماً در روز اربعين به کربلا رسيده اند کما اينکه همين مطلب را سيد بن طاووس و امثال او گفته اند منازل کوفه تا شام: در تعداد منازل اختلاف است. برخي 12 مورد و برخي 24 مورد و برخي تا 28 مورد نام برده اند که عبارتند از: 1ـ حراب (خراب)  2ـ قادسيه  3ـ تکريت 4ـ وادي النخله  5ـ لواء (لبا، لينا)  6ـ کيهل (کحيل) 7ـ جهينه  8ـ موصل  9ـ نصيبين 10ـ دعوات  11ـ قنسرين  12ـ حلب 13ـ معرة النعمان  14ـ شيزر (شيرز)  15ـ کفر طاب 16ـ سيبور (سينور)  17ـ حماة    18ـ حمص 19ـ خندق الطعام (سوق الطعام)  20ـ جوسيه (حوسيه)  21ـ بعلبک 22ـ دير راهب  23ـ حرّان  24ـ عسقلان 25ـ مرزين  26ـ ميافارقين  27ـ شبذير... و پس شام (دمشق) البته کتاب هاي مختلف اين منازل را به صورت هاي مختلف ذکر کرده اند که به علت اختصار از ذکر همه آنها صرف نظر مي شود. معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر: 1ـ زينب قهرمان دختر علي، احمد صادقي اردستاني. 2ـ نگاهي کوتاه به زندگي زينب کبري. 3ـ لهوف، سيد بن طاووس. 4ـ حياة السيدة زينب، شيخ جعفر نقدي. 5ـ منتهي الامال، شيخ عباس قمي.
2_rozeh darvazeh kofeh .MP3
7.36M
|⇦• امان از کوفه .. و توسل به حضرت زینب سلام الله و روضه دروازه کوفه_ حاج حسین سازور •✾• ●━━━━━━───────
|⇦• امان از کوفه .. و توسل به حضرت زینب سلام الله و روضه دروازه کوفه_ حاج حسین سازور •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ بریم دروازه کوفه ببینیم چه خبره .. یااباعبدالله .. زینب و کوچه و بازار ، امان از کوفه بین جمعیت و انظار ، امان از کوفه حجة بن الحسن آقا دمِ دروازه ببین عمه ات گشت گرفتار ، امان از کوفه حرمله گشته عنان گیر و نگهبان خولی شمر هم قافله سالار ، امان از کوفه سنگهایی که ز گودال زیاد آمده بود خورد او از در و دیوار ، امان از کوفه آبروریزی این شهر کم از شام نبود کم ندید از همه آزار ، امان از کوفه آبرو داشت در اینجا به چه روزی افتاد دختر حیدر کرار ، امان از کوفه نشنود کاش پیمبر ، صدقه میدادند همه بر عترت اطهار ، امان از کوفه وسط خطبه او همهمه در شهر افتاد دید بر نیزه سرِ یار ، امان از کوفه چه سری خونی و خاکستری و خاک آلود وای از لحظه دیدار ، امان از کوفه تا رسید امّ حبیبه زخجالت شد آب هیچ عزیزی نشود خار ، امان از کوفه زینبِ پرده نشین حبس نشین شد آخر داد از کوفیِ بی عار ، امان از کوفه سختی حبس به دیده نشدن می‌ارزید سخت تر مجلس اغیار ، امان از کوفه وامصیبت ، "دَخَلَت زینب علی اِبنِ زیاد" پس کجا بود علمدار ، امان از کوفه طعنه ها بود که بر اشک دو عینش میزد با عصا بر لب و دندان حسینش میزد شاعر: کاروان وارد کوفه شد دیدن یه عده ای دارن از بام خانه ها خاکستر میریزن .. یه عده هم کنار این اسرا دارن پای کوبی میکنن .. ای بمیرم برات بی بی جان .. یه وقتی زینب سلام الله علیه یه نگاه کرد به دروازه شهر یادش افتاد باباش اینجا حکومت می‌کرده .. یه خانمی آمد یه مقدار نان و خرما بده بی بی فرمود برش گردانید به خدا صدقه به ما حرامه .. گفتن خانم صدقه فقط به بچه های پیغمبر حرام هست !! فرمود ام حبیبه من زینبم .. به خدا ما بچه های پیغمبریم .. ای حسین .. صل الله علیک یا اباعبدالله ..