YEKNET.IR - roze - shabe 3 safar 1399.06.29 - motiee.mp3
11.98M
🔳 #روضه #کاروان_اسرا #محرم
🎧 #روضه جدید و بسیار شنیدنی
🎼 کاروان رفت به مهمانی شام ....
🎤 #حاج_میثم_مطیعی
#اربعین
🎵 کاروان رفت به مهمانی شام ....
🎤میثم #مطیعی
#روضه
مصحف نوری و در واژه و معنا تازه
وحی آیات تو هر لحظه و هرجا تازه
هرچه تکرار شود ، نام تو تکراری نیست
ما و شیرینی این شورِ سراپا تازه
و جهان داغ تو را تازه نگه داشته است
نه ! نگه داشته داغ تو جهان را تازه
موج در موج به سر می زند و می گرید
مانده داغ لب تو بر دل دریا تازه
آه ای تشنه ی افتاده به هامون ، زخمی
آه ای زخم تو در غربتِ صحرا تازه
تازه می خواست کمی معرکه آرام شود
نعل ها تازه شد و داغ دل ما تازه
کاروان رفت به مهمانی کوفه که در آن
کوچه در کوچه شود غربت مولا تازه
کاروان رفت به مهمانی شام ، آه از شام
زخم ها کهنه ولی زخم زبان ها تازه
کاروان رفت ولی راه تو در عالم ماند
با شکوه قدم زینب کبری تازه
اربعین است و قدم در قدم اعجاز غمت
پر طپش ، گرم ، پر آوازه ، شکوفا ، تازه
ای که امروزِ جهان مات شکوه تو شده ست
مانده غوغای تو در جلوه ی فردا تازه
تا که غم هست و حرم هست و علم هست و قلم
جلوه ی توست در آیینه ی دنیا تازه
شاعر : سید محمدجواد شرافت
#اسارت
YEKNET_IR_vahed_2_shahadat_hazrat_roghayeh_1399_07_01_nariman_panahi.mp3
4.89M
⏯ #واحد #کاروان_اسرا #محرم
🌴رسیدیم برادر تا شام بلا
🌴به همراه سرهای از تن جدا
🎤 #نریمان_پناهی
رسیدم برادر تا شام بلا به همراه سر های از تن جدا
همه اومدن بهر دیدار ما نه با گل حسینم با سنگ جفا
حسین جان اخا
****
میدیدی منو از روی نیزه ها سرم رو شکستن توی کوچه ها
ندیدم از این ها یه ذره حیا به ما میزدن حرفای نا روا
حسین جان اخا
****
آخه ما کجا کوچه بازار کجا آتیشم زده گریه دخترا
خدا میدونه چی کشیدم حسین رقیت رو دیدم زیر دست و پا
حسین جان اخا
****
به ما خندیدن مرد و زن از رو بام نزاشتن به ما ها یه کم احترام
به طعنه میگفتن به ما خارجی امون از شلوغی و از ازدحام
حسین جان اخا
****
منو کشته داغ محله یهود همه صورتا شد به رنگ کبود
چه حرفا که نشنیدم از شامیا یه ذره حیا بینشون هم نبود
حسین جان اخا
****
چقدر بین این شهر کشیدم عذاب توی هر مسیر قلب ما شد کباب
سر تو همه چیزو میدید رو نی بمیرم برا گریه های رباب
حسین جان اخا
****
آوردن سرت رو تو تشت طلا زیر لب زدم مادرم رو صدا
میگفتم ببین این حسین توئه که رأسش بریده شده از قفا
حسین جان اخا
#اسارت #شام
.
#بعد_از_شهادت_امام_حسین
#کاروان_اسرا #خروج_از_کربلا
#امام_حسین علیه السلام
#حضرت_زینب سلام الله علیها
#رضا_قاسمی✍
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
با احترام آمد و بیاحترام رفت
با صد سلام آمد و با والسلام رفت
آتش دوباره پا روی کاشانهاش گذاشت
با روضهی شکستنِ در، از خیام رفت
بعد از عطش فرات به پابوسیاش رسید
در اشکِ شرم، غرق شد و تشنهکام رفت
خلوتنشینِ پردهی ناموسِ کبریا
همراه شمر و حرمله در ازدحام رفت
دَه روز پیش کعبهی در انحصار بود
با آن مقام آمد و با این مقام رفت
مبعوث شد به گریه برای برادرش
پیغمبری که با سرِ سرخِ امام رفت
پایش رمق نداشت، نمازش نشسته بود
در حالت رکوع، به قصدِ قیام رفت
داغ حسین، روضهی یک خانواده بود
این داغدار، با تبِ چند انتقام رفت
زینب عقیلةالعرب آمد به کربلا
آیینهدار فاطمه، حیدر به شام رفت
خونگریههای ناحیه از این مصیبت است
سرچشمهی حلال، به بزم حرام رفت
#عبور_از_قتلگاه #اسارت
.
#مقتل
#کاروان_اسرا
مسير حرکت اسراء اهل بيت ـ عليهم السلام ـ :
۱ـ از کربلا به کوفه: عصر روز يازدهم سرهاي شهداي کربلا را به روي نيزه زدند و بين قبايل مختلف تقسيم کردند. به دستور عمر بن سعد دختران و زنان را بر شتران بي جهاز سوار کردند و غل و زنجير بر گردن امام سجاد نهادند و به درخواست اهل بيت آنها را از کنار شهدا عبور دادند و به هنگام عبور شيون آنها بلند شد. سکينه خود را بر روي بدن پدر شهيدش انداخت ولي تعدادي از مأموران با خشونت و تازيانه سکينه را از روي بدن امام کنار کشيدند.
کاروان با شتاب فاصله 12 فرسخي کربلا تا کوفه را طي کرد. مردم کوفه براي تماشا اجتماع کرده بودند. وقتي وارد کوفه شدند حضرت زينب اشاره اي کرد و با اين اشاره نفسها به سينه ها برگشت و زنگ شتران از صدا افتاد و حضرت خطبه اش را آغاز نمودند خطبه اي که هر شنونده اي را به ياد اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ مي انداخت. مردم به شدت گريه مي کردند و انگشتانشان را با دندان مي گزيدند. سپس حضرت ام کلثوم و حضرت امام سجاد نيز سخنراني کردند، سپس اسرا را وارد دار الاماره کردند و.... و پس از 4 روز بسرعت روانه شام شدند.
۲_از کوفه به شام: اسراي اهل بيت روز دوازدهم محرم وارد کوفه شدند و روز شانزدهم خارج شده و روانه شام گشتند. اين کاروان با سرعت زياد و تحت تدابير شديد امنيتي در روز اول صفر وارد شام شدند و اين کاروان در راه شهرها و منزلگاهها را پشت سر گذاشتند که برخي شهرهاي آباد و مشهور است و برخي غير مشهورند.
نکته مهم اينست که برخي از مورخين گفته اند کاروان اسرا از شام به کربلا برگشته و سپس راهي مدينه شدند و دسته اي ديگر که اکثريت هستند در بيان منازل و محلهاي مسير اسراي اهل بيت نامي از کربلا نبرده اند.
مرحوم سيد ابن طاووس در لهوف و مرحوم عباسقلي خان سپهر در ناسخ التواريخ و سيد ابراهيم موسوي در وسيلة الدارين في انصار الحسين ـ عليه السلام ـ و علامه مجلسي در بحار الانوار جلد 45 و... .
اين دسته چنين نقل مي کنند که وقتي کاروان اهل بيت ـ عليهم السلام ـ از شام خارج شدند فضاي شهر عوض شده بود مردمي که براي ديدن اسيران جشن گرفته بودند و با شادي به استقبال آنها رفتند پس از حدود 8 روزیا 4روز اقامت همين اسيران مردم را از ظلم و جنايت تاريخي خاندان يزيد آگاه کرده و مظلوميت امام حسين ـ عليه السلام ـ را به آنها فهماندند بنابر اين مردم با ديده گريان آنها را بدرقه کردند و کاروان اسيران با احترام ظاهري زيادي از شام به سوي مدينه روان شدند. امّا همينکه از شام خارج شدند زنان و کودکان از راهنماي کاروان درخواست کردند براي حرکت به سوي مدينه راهي را انتخاب کند تا آنان بتوانند به کربلا وارد شوند. راهنما هم پذيرفت و کاروان از روز هشتم صفر از دمشق راه افتاد و مسير خود را با سرعت ادامه داد تا اينکه توانست در بيستم صفر (اربعين) به کربلا برسند.به روايتي امام سجاد سر امام را که همراهش بود در همين ايام کنار بدن مقدس امام حسين ـ عليه السلام ـ دفن کرد و به بدن ملحق کرد.
اين نکته هم لازم به ذکر است که جابربن عبد الله انصاري در اربعين شهادت امام حسين ـ عليه السلام ـ يعني بيستم ماه صفر به زيارت امام شتافته است و اين قطعي است و اگر اهل بيت با جابر در کربلا ملاقات کرده باشند پس حتماً در روز اربعين به کربلا رسيده اند کما اينکه همين مطلب را سيد بن طاووس و امثال او گفته اند
منازل کوفه تا شام:
در تعداد منازل اختلاف است. برخي 12 مورد و برخي 24 مورد و برخي تا 28 مورد نام برده اند که عبارتند از:
1ـ حراب (خراب)
2ـ قادسيه
3ـ تکريت
4ـ وادي النخله
5ـ لواء (لبا، لينا)
6ـ کيهل (کحيل)
7ـ جهينه
8ـ موصل
9ـ نصيبين
10ـ دعوات
11ـ قنسرين
12ـ حلب
13ـ معرة النعمان
14ـ شيزر (شيرز)
15ـ کفر طاب
16ـ سيبور (سينور)
17ـ حماة
18ـ حمص
19ـ خندق الطعام (سوق الطعام)
20ـ جوسيه (حوسيه)
21ـ بعلبک
22ـ دير راهب
23ـ حرّان
24ـ عسقلان
25ـ مرزين
26ـ ميافارقين
27ـ شبذير... و پس شام (دمشق)
البته کتاب هاي مختلف اين منازل را به صورت هاي مختلف ذکر کرده اند که به علت اختصار از ذکر همه آنها صرف نظر مي شود.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ زينب قهرمان دختر علي، احمد صادقي اردستاني.
2ـ نگاهي کوتاه به زندگي زينب کبري.
3ـ لهوف، سيد بن طاووس.
4ـ حياة السيدة زينب، شيخ جعفر نقدي.
5ـ منتهي الامال، شيخ عباس قمي.
#مقتل
#کاروان_اسرا
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
🔁 بازنشر 🔁
#زمزمه
#امام_زمان (عج)
#امام_حسین علیه السلام
#کاروان_اسرا
#سبک_خیلی_سخته
سبک: محسن عرب خالقی
شعر: #عبدالله_باقری
〰〰〰〰〰〰
یابنالحسن میدونم که صاحب عزایی آقا
یابنالحسن دلم باز گرفته کجایی؟ کجا
یابنالحسن نشستم برای گدایی بیا
شال عزات و قربون / بغض صدات و قربون
هر صبح و شام میباری / خونْ گریه هات و قربون
حق داری کوه غیرت / سنگینه این مصیبت
چون همخوانی نداره / "زینب" "بازار" "اسارت"
یابن الزهرا یامولا ۴
〰〰〰〰〰〰
یابنالحسن کجا مجلس روضه داری آقا
یابنالحسن کجا سر رو دیوار میذاری کجا
یابنالحسن بخون روضهی بی قراری بیا
سرِخورشید به نیزه است / حاملِ نیزه هم مست
تماشاچی زیاده / گذرها میشه بن بست
کاش حاملینِ این سر / قدری برن جلوتر
تا نگاها نیفته / به حرم پیمبر
یابن الزهرا یامولا ۴
__
#زمزمه #شب_جمعه
#امام_سجاد علیه السلام
#سبک_خیلی_سخته
سبک: محسن عرب خالقی
شعر: #عبدالله_باقری
〰〰〰〰〰〰
شبِ جمعه محاله نیفتم به یادِ حرم
این هفته هم جاموندم آخه رام نداده حرم
توو هیأتم همین از سرم هم زیادِ حرم
دیر نمیشه ایشالا / یک شب جمعه هم ما
زائر قتلگاهیم / با ناله های زهرا
ای بی کفن بُنیَّ / خونین دهن بُنیَّ
به رو اُفتادی رو خاک / عریان بدن بُنیَّ
مادر برات بمیره
〰〰〰〰〰〰
زبانحال امام سجاد علیه السلام 🔻
امامی که شده بین آتیش گرفتار منم
امامی که شکسته غرورش هزار بار منم
امامی که همه عمر و بوده عزادار منم
من بین قتل و غارت / رسیدم به امامت!
آتیش خیمه اوّل / اومد برای بیعت
خورشید بی پیرهن بود / آسمون سینه زن بود
فرارِ اهل خیمه / اوّلْ فتوای من بود
واویلتا واویلا
〰〰〰〰〰〰
امامی که با زنجیر کشیدن توو بازار منم
امامی که حرم رو دیده بین انظار منم
امامی که همه عمر و بوده عزادار منم
یادم نمیره غربت / چهل منزل جسارت
ملعونی کرد اشاره / به ناموس نبوّت
اونکه برام عذابه / یادِ بزم شرابه
یادم نمیره دفنِ / سه ساله توو خرابه
واویلتا واویلا
👇
#کاروان_اسرا
#دیر_راهب
#مثنوی
🔹سر و سامان عشق🔹
گذشته چند صباحی ز روز عاشورا
همان حماسه، که جاوید خواندهاند او را
همان حماسهٔ زیبا، همان قیامت عشق
به خون نشستنِ سرو بلندقامت عشق
به همره اُسرا، میروند شهر به شهر
سپاه جور و جنایت، سپاه ظلمت و قهر
ندیده چشم کسی، در تمام طول مسیر
به جز مجاهدت، از آن فرشتگان اسیر
«چهل ستاره» که بر نیزه میدرخشیدند
به مهر و ماه در این راه، نور بخشیدند
طناب ظلم کجا، اهلبیت نور کجا؟
سر بریده کجا، زینب صبور کجا؟
هوا گرفته و دلتنگ بود، در همه جا
نصیب آینهها سنگ بود، در همه جا
نسیم، بدرقه میکرد آن عزیزان را
صبا، مشاهده میکرد برگریزان را
نسیم، با دل سوزان به هر طرف که وزید
صدای همهمه پیچید، در سپاه یزید
سپاه، مستِ غرور است و مستِ پیروزی
و خنده بر لبش، از شورِ عافیتسوزی...
چو برق و باد، به هر منزلی سفر کردند
چو رعد، خندهٔ شادی از این ظفر کردند
ز حد گذشته پس از کربلا جسارتشان
که هست زینب آزاده در اسارتشان
گذار قافله یک شب کنار دِیْر افتاد
شبی که عاقبت آن اتفاقِ خیر افتاد
حَرامیان، همه شُربِ مُدام میکردند
به نام فتح و ظفر، می به جام میکردند
اگرچه شب، شبِ سنگین و تلخ و تاری بود
سَرِ مقدّسِ خورشید، در کناری بود
سری که جلوهٔ «والشّمس» بود در رویش
سری که معنی «واللّیل» بود گیسویش
سری، که با نَفَس قدسیان مصاحب بود
کنار سایهٔ دیوارِ «دِیْر راهب» بود
سری، که از همهٔ کائنات، دل میبرد
شعاع نوری از آن سر، به چشم راهب خورد
سکوت بود و سیاهی و نیمهٔ شب بود
صدای روشنِ تسبیح و ذکر یا رب بود
صدای بال زدن، از فرشته میآمد
به خطّ نور ز بالا نوشته میآمد
شگفتمنظرهای دید، دیده چون وا کرد
برون ز دِیْر شد و زیر لب، خدایا کرد
میان راه نگهبان بر او چو راه گرفت
از او نشانیِ فرماندهٔ سپاه گرفت
رسید و گفت مرا در دل آرزویی هست
اگر تو را، ز محبّت نشان و بویی هست
دلم به عشقِ جمالی جمیل، پابند است
دلم به جلوهٔ خورشید، آرزومند است
یک امشبی، «سَرِ خورشید» را به من بدهید
به من، اجازهٔ از خود رها شدن بدهید
دلم هواییِ دیدارِ این سَرِ پاک است
سری، که شاهد او، آسمان و افلاک است
بگو که این سر دور از بدن ز پیکر کیست؟
سرِ بریدهٔ یحیی که نیست، پس سَرِ کیست؟
جواب داد که این سر، سریست شهرآشوب
به خون نشستهتر از آفتاب وقت غروب
سر کسیست، که شوریده بر امیر، ای مرد!
خیالِ دولتْ پرورده در ضمیر، ای مرد!
تو بر زیارتِ این سر، اگر نظر داری
بیار، آنچه پساندازِ سیم و زر داری
جواب داد که این زر، در آستین من است
بده امانت ما را، که عشق، دین من است
به چشمِ همچو تویی، گرچه سیم و زر عشق است
هزار سکهٔ زر، نذرِ یک نظر عشق است
بگو: که صاحب این سر، چه نام داشته است؟
چقدر نزد شما، احترام داشته است؟
جواب داد که این سر، که آفتاب جَلیست
گلاب گلشن «زهرا» و یادگار «علی»ست
سَرِ بریدهٔ فرزند حیدر است، این سر
سَرِ حسین، عزیز پیمبر است، این سر...
گرفت و گفت خدا بشکند، دهان تو را
خدای زیر و زبر میکند جهان تو را
به دِیْر رفت و به همراه خود، گلاب آورد
ز اشک دیدهٔ خود، یک دو چشمه آب آورد
غبار راه از آیینه پاک کرد و نشست
کشیده آه ز دل، سینه چاک کرد و نشست
سری، که نور خدا داشت، در حریر گرفت
فضای دِیْر از او، عطر دلپذیر گرفت...
دوباره صحبت موسی و طور، گل میکرد
درخت طیّبهٔ عشق و نور، گل میکرد
خطاب کرد به آن سر: که ای جلال خدا!
اسیر مهر تو شد، دل جدا و دیده جدا
جلال و قدر تو را، حضرت مسیح نداشت
کلیم، چون تو بیانی چنین فصیح نداشت
چو گل جدا ز چمن با کدام دشنه شدی؟
برای دیدن جانان، چقدر تشنه شدی؟
هزار حیف، که در کربلا نبودم من
رکابدار سپاهِ شما، نبودم من
ز پیشگاه جلال تو، عذرخواهم من
تو خود پناه جهانی و بیپناهم من
به احترام تو، «اسلام» را پذیرفتم
رها ز ننگ شدم، نام را پذیرفتم
دلم در این دلِ شب، روشن است همچون ماه
به نورِ «اَشهَدُ اَن لا اِلهَ اِلاَ الله»
فدایِ خونجگریهای جَدِّ اطهر تو
فدای مکتب پاک و شهیدپرور تو
«شهادتینِ» مرا، بهترین گواه تویی
که چلچراغ هدایت، دلیل راه تویی...
من حقیر کجا و صحابی تو کجا؟
شکسته بال و پرم، همرکابی تو کجا؟
نه حُسن سابقه دارم نه مثل ایشانم
فقط، ز دربدریهای تو، پریشانم
به استغاثه سرِ راهت آمدم، رحمی
«فقیر و خسته به درگاهت آمدم، رحمی»
بگیر دست مرا، ای بزرگوار عزیز
«که جز ولای توأم نیست هیچ دستآویز»...
نگاه مِهر تو شد، مُهرِ کارنامهٔ من
گلاب ریخت غمت در بهارنامهٔ من
من از تمامی عمر امشبم تبرّک شد
ز فیض بوسه به رویت، لبم تبرّک شد
«شفق» اگرچه رثای تو از دل و جان گفت
حکایت از سر و سامان عشق «عُمّان» گفت
📝 #محمدجواد_غفورزاده #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#امام_حسین #دیر_راهب
#کاروان_اسرا
چون حریم خسرو بطحا ز بیداد زمانه
سوی شام از کربلا بهر اسیری شد روانه
جملگی چون طایر پر بسته بیآشیانه
در یکی منزل مکان کردند هنگام شبانه
بر در دیر نصاری به افغان و اضطرابی
راهبی میبود در آن دیر اندر کیش عیسی
طالب طور تجلی سالها مانند موسی
جا پی گنج حقیقت کرده در کنج کلیسا
جذبه نور حسینی شد دلیل مرد ترسا
دید شد بر پا به دور دیر شور و انقلابی
لشگر خونخوار جراری بدد از حصر بیرون
نیزهها بر دست زیب نیزهها سرهای پرخون
هر سری از نور چهر آتش زده بر ماه گردون
چند زن با دختر منتظم چون در مکنون
در پی هر نیزه با دست بسته در طنابی
رفت راهب را از این هنگامه هوش از سر ز تن تاب
گفت یا رب این به بیداریست بینم یا که در خواب
صبح محشر گشته ظاهر در جهان گویا از این باب
آفتاب است از زمین یک نی بلند از امر وهاب
ورنه هرگز بر سر نی کس ندیده آفتابی
این زنان موپریشان غریب تیره کوکب
کیستند و از برای چیست روز جمله چون شب
از چه رو دارند ذکر واحسینا جمله بر لب
هادی من شوبجاه و قرب روح الله یا رب
برگشا از بهر من از سر این اسرار بابی
پس از بام دیر نصرانی به قلب پرتلاطم
بر زمین گردید نال چون مسیح ار چرخ چارم
گفت ای قوم شده از راه و رسم مردمی گم
این چه آشوبست این سیر کیست ای بیرحم مردم
کس ندیده گوش نشنیده چنین ظلم و عذابی
گفت با او ظالمی زان ناکسان زشت ابتر
هست این سر از حسین بن علی سبط پیمبر
بر امیر شام یاغی گشت و شد لب تشنه بیسر
این اسیراناهل بیت او بود از بهر کیفر
سوی شام آوردهایم از کوفه با چنگ و ربابی
ریخت نصرانی به دامن گوهر از دریای دیده
گفت ای قوم ز کف دین داده و دنیا خریده
کز طمع پیوسته با شیطان و از یزدان بریده
چند بدر زر ز میراث پدر بر من رسده
میدهم این زر که سردار شما سازد ثوابی
این سر ببریده را امشب نهد اندر بر من
در زمان کوچ تسلیمش کنم بر وجه احسن
مرغ روح شمر زد از وعده زربال بر تن
داد سر زر را گرفت از راهب پاکیزه دامن
دیده گریان برد سوی دیر سر را باشتابی
هاتفی در گوش وی داد این ندای روح افزا
کای مسیحا ساختی از خود رضا روح مسیحا
سودها از بهر این سودا نصیبت شد ز یکتا
راهب پاکیزه سیرت راس نور چشم زهرا
شست و جا در معبد خود داد با مشک و گلابی
رفت اندر گوشهای آن مرد نصرانی نهان شد
دید بعد از لحظهای هنگامه کبری عیان شد
از خروش واحسینا لرزه بر کون و مکان شد
با ندای طرقوا سوی زمین از آسمان شد
شش زن معجر سیه در ناله یا قلب کبابی
ساره و مریم، صفورا، آسیه، حوا و هاجر
حلقه ماتم زدند از گریه در اطراف آن سر
عرش و فرش افتاد از نور در تزلزل بار دیگر
از فلک آمد خدیجه بر سر آن راس انوار
شد زمین از اشک وی چون بر سر دریا حبابی
ناگهان آمدند ابر گوش آن راهب دوباره
میرسد زهرای اطهر چشم بر بند از نظاره
چشم حق بین را به هم بنهاد راهب زان اشاره
لیک میآمد به گوش وی از آن دارالزیاره
ناله زار و حزینی از دل پرپیچ و تابی
با فغان میگفت ای شاهنشه بیسر حسینم
از قفا ببرید سر سلطان بیلشکر حسینم
زیب پیکر زینب آغوش پیغمبر حسینم
کشته بییار غمخوار و المپرورم حسینم
از چهای مظلوم با مادر نمیگویی جوابی
ای غریب کشته بیغسل و کفن کو پیکر تو
کو علمدار و سپه کو اکبر و کو اصغر تو
کو ستمکش زینب آواره غمپرور تو
محنت دوران چه آورده است ای سر بر سر تو
گه به مطبخ گه بنی گه دیرو گه بزم شرابی
رفت نصرانی ز هوش از ناله جانسوز و زهرا
چون به هوش آمد کسیر ازان زنان نادید برجا
نزد آن سر گفت و در عین ادب استاد برپا
ایهاالراس المبارک ای عزیز فرد یکتا
تو کدامین سرفرازی سرور عالی جنابی
گفت ای راهب من مظلوم سبط مصطفایم
مادرم زهرای اطهر خود حسین سر جدایم
در منای نینوا قربانی راه خدایم
تشنه لب سر داده اندر راه حق در کربلایم
نیست ای راهب غم و درد مرا حد و حسابی
بر دل راهب دگر طاقت نماند از گفتگویش
زد بسر دست عزا بنهاد روی خود برویش
کرد روی خویشتن را سرخ از خون گلویش
از ادب زد بوسه بر پمرده لبهای نکویش
با تضرع نزد آن سر کرد عجز و اضطرابی
گفت شاها بر ندارم دست امیدت ز دامن
تا نگویی در قیامت شافع تو میشوم من
گفت بیرون کن دگر زنا راهب ز گردن
شو مسلمان تا شفیع تو شوم در پیش ذوالمن
همچو (صامت) روز محر از وصالم کامیابی
🔸شاعر:
#صامت_بروجردی #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
.
#امام_زمان
مناجات با امام زمان عج در مسیر #شام
یوسف زهرا در این کنعان کسی بیدار نیست
خوابمان برده ست...در اینجا کسی هشیار نیست
تو دعامان میکنی، ما بیمحلی میکنیم
هیچ کس انگار مشتاق تو ای دلدار نیست
بیقراری از غم هجر تو کار عاشق است
من که عاشق نیستم، وقتی که حالم زار نیست
آخرش میمیرم و رویت ندیده میروم
ظاهرا این نوکر تو لایق دیدار نیست
زحمتت دادم، برایت درد سر بودم ببخش
در میان نوکرانت مثل من سر بار نیست
باز هم بار گناهانم مرا زد بر زمین
توبه و بدقولی من که همین یکبار نیست
من فقیر و رو سیاهم، بینوایم... بیکسم
همنشینی کریمان با فقیران عار نیست
این دل ویرانه را آباد کن یابنالحسن
بهر این ویرانهدل غیر از شما معمار نیست
دست من در محضرت خالیست میدانم ولی
مطمئنم با کریمان کارها دشوار نیست
من که سر تا پا گناهم... غیر گریه بر حسین
مرهمی بر زخمهای این دل بیمار نیست
زینب و دروازهی ساعات و یک شهر شلوغ
یک مسلمان در میان این همه اغیار نیست؟
بین بازار از روی ناقه صدا زد یا أخا
جای خواهرهای تو در بین این بازار نیست
مثل اینکه باز از زوار او جا ماندهام
قسمتم کرب و بلا در اربعین انگار نیست
✅ علی سپهری✍
#مناجات_با_امام_زمان
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#کاروان_اسرا
#مصایب_کوفه_و_شام
.#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#شور
#حضرت_زینب سلامالله علیها
احیاگر نهضتِ کرببلا زینبه
پرچم به دوش غمِ خون خدا زینبه
فرمانده ی لشکر شام بلا زینبه
كَعبةُ الرَّزايا ، قِبلةُ البَرايا
سِرِّ اُمّ اَبیها زینب زینب زینب
افتخارِ زهرا ، نور چشم بابا
ای فاتح عاشورا زینب زینب زینب
هم کوه صبر و ، هم کوه درده
اما یه بارم ، سر خَم نکرده زینب
تندیس عصمت ، معنای عفّت
دریای مِهرُ و ، عشق و محبت زینب
جَبَلُ الصَّبر یازینب
عشق زنده از هِمّتِ مردونه ی زینبه
بعد از ابالفضل عَلَم رو شونه ی زینبه
عالَم بدونه حسین دُردونه ی زینبه
ذوالفقار حیدر ، بعدِ زهرا برتر
سر تا به پا یک لشکر زینب زینب زینب
نور حیّ داور ، این زمانه یکسر
ندیده مِثلِش خواهر زینب زینب زینب
پیش خدا هم ، خیلی عزیزه
هم مریم و هم ، هاجر کنیزه زینب
به غم عُصاره ، همتا نداره
اوجِ شهامت ، اوجِ وقاره زینب
جَبَلُ الصَّبر یازینب
تفسیر و تعبیر و معنای حسین زینبه
اونی که موند تا تَهِش پای حسین زینبه
اون که امامت میکرد جای حسین زینبه
چلچراغ ایمان ، چشمه سار احسان
آموزگار قرآن زینب زینب زینب
پای عهد و پیمان ، بوده تا دم جان
عمّه ی صاحب زمان زینب زینب زینب
کل خلائق ، در بُهت و حیرت
از بس که داره ، مجد و جلالت زینب
مبهوته خورشید ، از احتجابِش
شام و خراب کرد ، با انقلابش زینب
جَبَلُ الصَّبر یازینب
✅ #بهمن_عظیمی - محرم۱۴۰۲
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#کوفه_و_شام
#مصایب_کوفه_و_شام
#کاروان_اسرا
#شور
.👇#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
.
🏴#محرم۱۴۰۲
#زمینه
#امام_حسین علیه السلام
#کاروان_اسرا ورد به شهر #شام
از زبان امام باقر علیه السلام
#داوود_قاضی ✍
〰️〰️〰️〰️〰️
اینجا کجاست عمه چرا از صب معطلیم ؟
چی منتظر ماست که اینجوری خب معطلیم ؟
زنجیرای دور دست بابام برام عذابه
من شنیدم عمه یکی میگفت از یه خرابه !
چه خبره ریسه بندون شده
چرا همه روی بام اومدن ؟
اگه اومدن به پیشوازمون
چرا تازیانمون میزدن ؟
عمه / اینا کیَن دور و برمون
آتیش / چرا از آسمون میباره ؟
عمه / داره محمدت میمیره
ای داد / وسط بازار ، همه دنیا ، روی سرمون آواره
〰️〰️〰️〰️〰️
عمه دیگه دارم میمیرم از این دلواپسیم
بازار چه شلوغه، چرا به تهش نمیرسیم ؟
نامسلمونن؛ بدترن از اون کوفیای پست
ما رو میبرن تووی کوچه ها با صدای دست
خدا اشک چشمامونو ببین
چرا غمامون تمومی نداره؟
جدا همه ی این مصیبتا
داره سنگ از آسمون میباره
عمه / اشکاشو رو نیزه ببین
عمه/ چشم ترِ عمو رو ببین
عمه / رقیه جونی نداره
عمه / آبله های ، کف پا و ، سوختگی مو رو ببین
.👇#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
.
حرم شاه کجا اینهمه اشرار کجا
ما کجا شام کجا اینهمه آزار کجا
آن که در رو به همه عالم و آدم وا کرد
میشود پشت در بسته گرفتار کجا
همه دم بال ملک فرش قدمهامان بود
پای این دستهی حوریه کجا خار کجا
دست شیطان و نقاب روی خورشید کجا
دختر فاطمه و معرض انظار کجا
طفل معصوم کجا قوم نظر شوم کجا
تنگی کوچه و جمعیت بسیار کجا
سربلند آمده بودیم و سرافکنده شدیم
دوش عباس کجا سکوی بازار کجا
داخل تشت اگر گریه کنی حق داری
دختر سَبْیِه کجا مجلس اغیار کجا
✅وحید عظیم پور - محرم۱۴۰۲
#کاروان_اسرا از #کربلا تا #شام
#مجلس_یزید
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
.
#مناجات با #امام_زمان عج در ایام وارد کردن آل الله به #مجلس_یزید ملعون
پنهان کنم چگونه هویدایی تو را
یا بین سینه شرح دل آرایی تو را
ظرف مرا شکستی و حالا نشسته ام
تا رو کنم حکایت لیلایی تو را
نفسی لک الوقاء... به عالم نمی دهم
بنده شدن به درگه مولایی تو را
خیلی دعا برای دلم کرده ای ولی
خیلی شکسته ام دل زهرایی تو را
در غفلت زمانه فراموش کرده ام
درد غریبی و غم تنهایی تو را
باید چه کرد این همه رسوایی مرا؟
باید چه کرد این همه آقایی تو را؟
دل مرده ام ولی به حسینیه آمدم
تا جست و جو کنم دم عیسایی تو را
با گریه گفت زینب کبری، برادرم
سنگی شکسته روی تماشایی تو را
دیروز آیه خواندی و با خیزران یزید
برهم زده بلاغت و شیوایی تو را
✅محمد جواد شیرازی
#مناجات_با_امام_زمان
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شام #اسارت
#کاروان_اسرا
.#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#حضرت_زینب علیهاالسلام
#کاروان_اسرا
#غزل
🔹سفر آغاز شد🔹
با سری بر نی، دلی پُر خون، سفر آغاز شد
این سفر با کولهباری مختصر آغاز شد
کربلا اما برای زینب از این پیشتر
از شکاف فرق خونین پدر آغاز شد
کربلا شاید که با تیری به تابوت حسن
کربلا شاید که با خون جگر آغاز شد
خیمهای که سوخت، زینب را به حیرت وا نداشت
کربلا از شعلههای پشت در آغاز شد
کربلا را دیدهای از چشم زینب؟ معجزهست!
وَه! چه اعجازی که با شقّالقمر آغاز شد
اربعین، زینب مجال گریه بر این داغ یافت
پس محرم تازه در ماه صفر آغاز شد
کربلا با داغ هفتاد و دو تَن پایان گرفت
کربلای دیگری با یک نفر آغاز شد...
📝 #محمدحسین_ملکیان. #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#حضرت_زینب علیهاالسلام
#کاروان_اسرا
#غزل
🔹سفر آغاز شد🔹
با سری بر نی، دلی پُر خون، سفر آغاز شد
این سفر با کولهباری مختصر آغاز شد
کربلا اما برای زینب از این پیشتر
از شکاف فرق خونین پدر آغاز شد
کربلا شاید که با تیری به تابوت حسن
کربلا شاید که با خون جگر آغاز شد
خیمهای که سوخت، زینب را به حیرت وا نداشت
کربلا از شعلههای پشت در آغاز شد
کربلا را دیدهای از چشم زینب؟ معجزهست!
وَه! چه اعجازی که با شقّالقمر آغاز شد
اربعین، زینب مجال گریه بر این داغ یافت
پس محرم تازه در ماه صفر آغاز شد
کربلا با داغ هفتاد و دو تَن پایان گرفت
کربلای دیگری با یک نفر آغاز شد...
📝 #محمدحسین_ملکیان
#کاروان_اسرا
◾️یک منبر روضه
◾️در بازارکوفه و شام
سر بازار به ما خندیدند
دست بسته همه ما را دیدند
کوفه در هلهله و شادی بود
کوفیان طبل ظفر کوبیدند
صورتی که شبه پیغمبر بود
بر سر نیزه سر اکبر بود
ماه در روز به نیزه عجب است
سر عباس که آب آور بود
قمر هاشمیان بدر تمام
داده بر عمه ی سادات سلام
خون تازه ز جبینش جاری
سربلند است از این سر اسلام
سر ششماهه به نی دیده کسی؟
نیست در شهر مرا همنفسی!
تازیانه به سکینه زده اند
رنج بردم در این راه بسی
غصه ی درد یتیمان خوردم
مجلس ابن زیاد....آزردم
تاجسارت به سرت گشت عیان
همچنان لاله و گل پژمردم
قد علم کردم و خطبه خواندم
پای عشق تو حسین جان ماندم
همه گفتند علی زنده شده...
عطر حیدر همه جا افشاندم
دادی از عشق چنان بر بادم
غصههای پدر آمد یادم
به سر نیزه سرت را دیدم
پیش چشمان تو جان میدادم
آخر روضه چقدر سنگین است
کنج ویرانه رخت رنگین است
خیزران خوردی و قرآن خواندی
خاک ویرانه مرا بالین است
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
شاعر: #مرتضی_محمودپور
#کاروان_اسرا
دست و پا زخمی از تب زنجیر
همگی زخم خورده از شمشیر
کینه ای های شام می رقصند
جلوی کاروان زهی تقدیر
حرمت یاس های قرآنی
میشود زیر پایشان تفسیر
در پی معجرند و نامحرم
می کند هُو به نیت تحقیر
دختر مرتضی علی تنها
میشود پای بچه ها درگیر
بچه هایی که زخمی از عشقند
هی لگد می خورند بی تقصیر
اسرا می رسند تا شام و
متهم می شوند بر تکفیر
دل شکستند سنگ شامی ها
چه نکردند این حرامی ها...
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
شاعر: #محمد_حبیب_زاده
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#کاروان_اسرا #کوفه
خدا کند که جهان رنگ آفتاب بگیرد
اگر دل یکی از آلبوتراب بگیرد
گرفته است دل زینب از زمین و زمانه
خوشا دلی که از این درد بیحساب بگیرد
برای عصمت کبری چگونه فرض کنم که
کسی بیاید و از روی او حجاب بگیرد؟
اگرچه داغ همه بر دلش نشست، ولی باز
ندیدهاند که او چشم از رباب بگیرد
چه باغبان که به چشمان خود نشسته و دیده
که نعل مرکبها از گلش گلاب بگیرد
بگو چگونه نگیرد دلش اگر که ببیند
به سمت تشت کسی جامی از شراب بگیرد
کسی ندیده که لبهای قاری سر نیزه
صله نگیرد و از خیزران جواب بگیرد
تمام اهل حرم را سوار کرده و حالا
کسی نمانده برای خودش رکاب بگیرد...
قسم دهید خدا را به حق زینب کبری
به این امید که امر فرج شتاب بگیرد.
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#مجتبی_خرسندی
#شعر_عاشورایی
#کاروان_اسرا
#غزل
🔹جرس شوق🔹
با خودش میبرد این قافله را سر به کجاها
و به دنبال خودش این همه لشکر به کجاها
کوفه و شام و حلب یکسره تسخیر نگاهش
دارد از نیزه اشارات مکرّر به کجاها
سورۀ کهف گل انداخته این بار و زمین را
میبرد غمزۀ قرآنی دیگر به کجاها
بر سر نیزه تجلّیِ سر کیست؟ خدایا!
پر زد از بام افق نیز فراتر به کجاها
بین خونگریه، پیامآور خورشید صدا زد:
«میروی با جرس شوق، برادر! به کجاها؟»...
چه زبون است یزید و چه حقیر ابن زیادش
شهر را میکشد این خطبۀ محشر به کجاها...
#محمدحسین_انصارینژاد
#امام_حسین علیهالسلام
#کاروان_اسرا
#غزل
🔸پیغمبرانه🔸
قرآن بخوان از روی نیزه دلبرانه
یاسین و اَلرَّحمان بخوان پیغمبرانه
قرآن بخوان تا خون سرخت پا بگیرد
همچون درخت روشنی در هر کرانه
باید بلرزانی وجود کوفیان را
قرآن بخوان با آن شکوه حیدرانه
خورشید زینب! شام را هم زیر و رو کن
قرآن بخوان با لهجهای روشنگرانه
کوثر بخوان تا رود رود اینجا ببارم
در حسرت پلک کبودت خواهرانه
اما چه تکریمی شد از لبهای قاری
تشت طلا و بوسههای خیزرانِ...
گل داده از اعجاز لبهای تو امشب
این چوب خشک اما چرا نیلوفرانه
در حسرت لبهای خشکت آب میشد
ریحانهات با التماسی دخترانه
آن شب که میبوسید چشمت را سهساله
خم شد ز داغت نیزه هم ناباورانه
از داغ تو قلب تنور آتش گرفته
تا صبحدم با نالههایی مادرانه
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
✍🏻 #یوسف_رحیمی
#امام_حسین علیهالسلام
#حضرت_زینب علیهاالسلام
#کاروان_اسرا
#مثنوی
🔹بوی تو میآید🔹
نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو میآید
نفسهایم گواهی میدهد بوی تو میآید
شکوه تو زمین را با قیامت آشنا کرده
و رقص باد با گیسوی تو محشر به پا کرده
زمین را غرق در خون خدا کردی خبر داری؟
تو اسرار خدا را برملا کردی خبر داری؟
جهان را زیر و رو کردهست گیسوی پریشانت
از این عالم چه میخواهی همه عالم به قربانت
مرا از فیض رستاخیز چشمانت مکن محروم
جهان را جان بده، پلکی بزن، یا حیّ و یا قیّوم
خبر دارم که سر از دِیْر نصرانی درآوردی
و عیسی را به آیینِ مسلمانی درآوردی
خبر دارم چه راهی را بر اوج نیزه طی کردی
از آن وقتی که اسب شوق را مردانه هِی کردی
تو میرفتی و میدیدم که چشمم تیره شد کمکم
به صحرایی سراسر از تو خالی خیره شد کمکم
تو را تا لحظهٔ آخر نگاه من صدا میزد
چراغی شعله شعله زیر باران دست و پا میزد
حدود ساعت سه، جان من میرفت آهسته
برای غرق در دریا شدن میرفت آهسته
::
بخوان! آهسته از این جا به بعد ماجرا با من
خیالت جمع، ای دریای غیرت! خیمهها با من
تمام راه برپا داشتم بزم عزا در خود
ولی از پا نیفتادم، شکستم بیصدا در خود
شکستم بیصدا در خود که باید بیتو برگردم
قدم خم شد ولیکن خم به ابرویم نیاوردم
نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو میآید
نفسهایم گواهی میدهد بوی تو میآید
📝 #سیدحمیدرضا_برقعی
#مرثیه_امام_سجاد
#مصائب_شام #کاروان_اسرا
بیمار، غیرِ شربتِ اشک روان نداشت
در دل هزار درد و توانِ بیان نداشت...
یک گل نداشت باغ و به آتش کشیده شد
جز آه در بساط، دگر باغبان نداشت
یکسر به خاک ریخت گل و غنچه، شاخ و برگ
دیگر ز باغِ عشق، نصیبی خزان نداشت
ماهی که آفتاب از او نور میگرفت
جز ابرِ خشکِ دیده، به سر، سایبان نداشت
دانی به کربلا ز چه او را عدو نکشت؟
تا کوفه، زنده ماندنِ او را گمان نداشت
از تب ز بس که ضعف به پا چیره گشته بود
میخواست بگذرد ز سرِ جان، توان نداشت
یک آسمان، ستاره به ماه رخش، ز اشک
میرفت و یک ستاره به هفت آسمان نداشت...
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
شاعر: #استاد_علی_انسانی
#مرثیه_امام_سجاد
#مصائب_شام #کاروان_اسرا
طنین «آیۀ تطهیر» در صدایش بود
مدینه تشنۀ تکرار ربّنایش بود
صحیفهای که سراسر شعور و شیداییست
حدیث سلسله گیسوی آشنایش بود
گرفته بود صبورانه صبر را در بر
همیشه آینه مجذوب سجدههایش بود
حدیث تشنگی و آب را مپرس از او
که عهدنامۀ عُشّاق کربلایش بود
اگر چه آب روان بود مَهر مادر او
چه شد که آینهگردان غصههایش بود
چگونه لب بگشاید به یک تبسم سبز
کسی که حادثهای سرخ پابهپایش بود
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
شاعر: #صادق_بخشی