.
|⇦•کربلا در احاطه ی...
#روضه ابن الکریم حضرت عبدالله بن الحسن علیه السلام اجرا شده #شبِ_پنحم_محرم۱۴۰۲ به نفسِ سید مهدی حسینی
●━━━━━━───────
سخن اهل عشق این سخن است
کربلا در احاطه ی حسن است
هرکسی رو به کربلا کرده
باطناً رو به مجتبی کرده
بزم ما را حسن فراهم کرد
او حسین را عزیز عالم کرد
این همه مجلس مصیبت ها
پرچم یا حسینِ هیئت ها
خیرها را به ما حسن داده
او به ما اذن سوختن داده
میوه ی نور می دهد شجرش
ای به قربان هر دوتا پسرش
با حسن جانِ تازه می گیریم
امشب از او اجازه می گیریم
که بگویم ز جلوه ی آن ماه مددی
یا جناب عبدالله
یازده ساله است و صف شکن است
پس یتیم حسن خودش حسن است
دست آورده جای شمشیرش
همه مات اند ماتِ تکبیرش
حق شده پیش او بزرگ شده
این پسر با عمو بزرگ شده
گریه کن ها نظر به راه کنید
حسن ِکوچه را نگاه کنید
از روی تَل خدا خدا می کرد
عمویش را فقط صدا می کرد
چه عمویی میان چند سپاه
تشنه ای در میان قربانگاه
صحنه را تاکه دید گفت: حسین !
دست خود را کشید گفت: حسین!
حسن کربلا به جان آمد
پا برهنه دوان دوان آمد
آمد و دید گریه بی اثر است
یک نفر روی سینه ی پدر است
پاره پاره شده است پیروهنش
می زند با غلاف برپیکرش
بندبند تنش گسسته شده
نیزه ها درتنش شکسته شده
دادزد ای عموی خون جگرم
غم مخور من برای تو پسرم
چشم درسمت خیمه گاه ندوز
دست ناقابلم هست که هنوز
می دهم دست دربرابر تو
تا بلا دور باشد از سر تو
دیدی آخر تنم ز عشقت سوخت
تیر من را به روی جسمت دوخت
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#حضرت_عبدالله
#روضه_حضرت_عبدالله_ابن_حسن
#شب_پنجم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#سید_مهدی_حسینی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
4_5902320014383386487.mp3
20.72M
|⇦•کربلا در احاطه ی......
#روضه_حضرت_عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده #شبِ_پنحم_محرم۱۴۰۲ به نفسِ سید امیر حسینی
.
|⇦•یابن طه..
#سینه_زنی و توسل به کریم اهل بیت امام حسن مجتبی علیه السلام اجرا شده #شبِ_پنجم_محرم۱۴۰۲ به نفسِ حاج محمود کریمی
●━━━━━━───────
↻
یابن طه! یابن الزهرا! یابن الکرّار حسن
یابن المشعر! یابن الحیدر! یابن الکرّار حسن
یه روز میاد، بقیع آباد میشه
برات سینه زدن آزاد میشه
ورودیِ بقیع پنجره فولاد میشه
ضریح تو، ضریح مادرت، مثل گوهرشاد میشه
یه روز میاد مثل کربلا
میگن تمومِ خادما
هَله بالزوّار حسن
نور الانوار بحرُالقهّار یابن الکرّار حسن
بِرُّالابرار سِرُّالاسرار یابن الکرّار حسن
رؤیای ما یه روز تعبیر میشه
شبستون نجف تکثیر میشه
کتیبه ها همه آیه ی تطهیر میشه
همه عالم رو نمای گنبد پر از ترنّم تکبیر میشه
تا عاشقا راهی میشن
از رو مناره ها میگن
هَله بالزوّار حسن
شاه دنیا، مولای ما
گفته مولای حسن یابن الکرّار حسن
گفته با آه ابی عبدالله
ای وای ای وای حسن یابن الکرّار حسن
روایتا همه تعبیر میشه
وقتی صحن آخَرِت تکمیل میشه
رئیس خادما خود جبرائیل میشه
سپاهش از مدینه تا نجف تو حرم تشکیل میشه
موسم حج، اون سرزمین
میشه شبیه اربعین
هَله بالزوّار حسن
کردی معلوم به لبِ مسموم
خبرِ عاشور حسن، یابن الکرّار حسن
بدم المظلوم، نفس المهموم
صاحب دستور حسن یابن الکرّار حسن
فدات نشم برا اشکات هیهات
برای عمه ی سادات هیهات
نشم، مِنَ الحاربکم از همه اَعدات هیهات
نشم وقف، یا لثارات الحسین یا حسین هیهات هیهات
منم غلامِ حسنین
میگن تموم عالمین
هَله بالزوّار حسن
هَله بالزوّار حسین
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#امام_حسن
#روضه_امام_حسن_علیه_السلام
#شب_پنجم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_محمود_کریمی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
Mahmoud Karimi - Muharram 1402 Shab 5 - 5.mp3
14.21M
|⇦•یابن طه.......
#زمینه_امام_حسن علیه السلام اجرا شده #شبِ_پنجم_محرم۱۴۰۲ به نفسِ حاج محمود کریمی
Mahmoud Karimi - Muharram 1402 Shab 5 - 9.mp3
5.3M
|⇦•آخرین حاجی ام...
#دودمه_حضرت_عبدالله ابن الحسن علیه السلام اجرا شده #شبِ_پنجم_محرم۱۴۰۲ به نفسِ حاج محمود کریمی
●━━━━━━───────
آخرین حاجی ام و آمده ام قربانگاه
لک لبیک عمو لک لبیک عمو
«حسین..»
حسن کوچک این دشت منم عبدالله
لکَ لبیک عمو... لکَ لبیک عمو
«حسین..»
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#حضرت_عبدالله
#روضه_حضرت_عبدالله_ابن_حسن
#شب_پنجم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_محمود_کریمی
.
🌹ماه محرم🌹
آنچنان که بارش باران نم نم دیدنی است
چشم خیس گریه کن های شماهم دیدنی است
هم نزول حضرت جبریل سوی روضه ها
هم گدایی کردن امثال حاتم دیدنی است
اکثر ایام گرچه خالی از زیبایی است
چهره این شهر در ماه محرم دیدنی است
ظاهر آراسته خوب است اما این دهه
صورت زخمی و موی نامنظم دیدنی است
می شود معشوق با لبخند زیباتر ولی
چهره ی هرعاشقی همراه با غم دیدنی است
صحنه ای از مرقدت نقش است در اندیشه ها
کربلا بالای گنبد موج پرچم دیدنی است
مثل آن روزی که یک عاشق به دلبر میرسد
لحظه پیوستن شاه و گدا هم دیدنی است
عشق بازی از نگاه مسلم و حر و حبیب
باغریبی، سر به زیری، قامت خم دیدنی است
یا غیاث المستغیثین منی هنگام مرگ
میزبانی تو در آن واپسین دم دیدنی است
در میان نامه ی اعمال در محشر فقط
روزهایی که برایت گریه کردم دیدنی است
کاش می فهمید اهریمن که در ملک وجود
حلقه خاتم به دست شاه عالم دیدنی است
✍علی ذوالقدر
مرا «نوکر» نوشتند.
آقا! تو را «آقا» مرا «نوکر» نوشتند
یعنی تو را اوّل مرا آخر نوشتند
روی سیاه من یقیناً حکمتی داشت
شکر خدا نام مرا قنبر نوشتند
روزی که نام «بهتران» را می نوشتند
نام تو را از هر کسی بهتر نوشتند
آری تو را حتی میان پنج تن هم
در روز خلقت گریه آورتر نوشتند
این قسمت ما بوده که سردار باشیم
امّا تو را در کربلا بی سر نوشتند
این اشک دیده نه چراغ برزخ ماست
از برکت تو اشک را گوهر نوشتند
ترسی ندارم از قیامت چون شنیدم
نام تو را هم شافع محشر نوشتند
کاری برای تو ندارد می توانی
من را عوض کن جان پیغمبر . نوشتند :
بدکاره با نیمه نگاهت زیر و رو شد
لطف تو را بالاتر از باور نوشتند
مس بودم و جنسم به یکباره طلا شد
شغل تو را از اوّلش زرگر نوشتند
تا که به سمت گنبد شه، پر بگیرم
جای دو پر، بال مرا شهپر نوشتند
پایین پای تو چه جای با صفایی است
آن قطعه را عرش علی اکبر نوشتند
ارباب جان من! ضریح نو مبارک
طرح ضریحت را چه ذوق آور نوشتند
آقا ضریح قبلی ات را پس چه کردند؟
آیا برایش قسمت دیگر نوشتند؟
ای کاش آن را می فرستادی مدینه
بر روی آن با اشک چشم تر نوشتند:
. سهم حسن همواره غربت بوده غربت
او را شهید کینه ی همسر نوشتند
قبرش شبیه چادر زهرا چه خاکی است
بر روی خاک قبر او «مادر» نوشتند
اوّل فدایی ولایت فاطمه بود
این جمله را با ضرب میخ در نوشتند
شاعر : محمد فردوسی
#محرم #شب_اول
#مناجات_با_امام_زمان_عجل_الله
سالی دگر گذشت و ، محرم رسید، آقا !
"بازاین چه شورش است وچه ماتم "رسید، آقا
با این همه چشم به راهیّ و انتظار
جان بر لبِ خلایقِ عالم رسید ، آقا
امسال هم به موقع رسیده است کاروان
اما بدون تو این قافله ی غم رسید، آقا
همراه کاروان غریبان کرب و بلا
زهرا به اشک و آه دَمادَم رسید ، آقا
با اذن فاطمه، شب اول شروع شد
آغاز روضه های مجسّم رسید، آقا
ای صاحب ِ عزای محرم ، بیا بیا
شال عزا و نوحه و پرچم رسید، آقا
رقیه سعیدی(کیمیا)
عید مباهله
ناگهان صومعه لرزید از آن دقّ الباب
اهل آبادی تثلیث پریدند از خواب
رجز مأذنهها لرزه به ناقوس انداخت
راهبان را همه در ورطۀ کابوس انداخت
قصۀ فتنه و نیرنگ و دغل پیوستهست
نان یک عده به گمراهی مردم بستهست
ننوشتند که باران نمی از این دریاست
یکی از خیل مریدان محمد، عیساست
لاجرم چارهای انگار به جز جنگ نماند
قل تعالَوا... به رخ هیچ کسی رنگ نماند
به رجز نیست در این عرصه یقین شمشیر است
بر حذر باش که زنّار، گریبانگیر است
کارزارش تهی از نیزه و تیر و سپر است
بهراسید که این معرکه خونریزتر است
بانگ طوفانیِ القارعه طوفان آورد
آنچه در چنتۀ خود داشت به میدان آورد
با خود آورد به هنگامه عزیزانش را
بر سر دست گرفتهست نبی جانش را
عرش تا عرش ملائک همه زنجیره شدند
به صفآرایی آن پنج نفر خیره شدند
پنج تن، پنج تن از نور خدا آکنده
آفتابان ازل تا به ابد تابنده
دفترم غرق نفسهای مسیحایی شد
گوش کن، گوش کن این قصه تماشایی شد
با طمانیۀ خود راه میآمد آرام
دست در دست یدالله میآمد آرام
دست در دست یدالله چه در سر دارد
حرفی انگار از این جنگ فراتر دارد
ایها الناس من از پارۀ تن میگویم
دارم از خویشتن خویش سخن میگویم
آنکه هر دم نفسم با نفسش مأنوس است
آنکه با ذات خدا «عزّوجل» ممسوس است
من علی هستم و احمد من و او خویشتنیم
او علی هست و محمد من و او خویشتنیم
نه فقط جسم، علی روح محمد باشد
یکتنه لشکر انبوهِ محمد باشد
دیگر اصلا چه نیازیست به طوفان، به عذاب
زهرۀ معرکه را اخم علی میکند آب
الغرض مهر رسولانۀ او طوفان کرد
راهبان را به سر سفرۀ خود مهمان کرد
مست از رایحۀ زلف رهایش گشتند
بادها گوش به فرمان عبایش گشتند
میرود قصۀ ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق میخورد آرام آرام
شاعر: سید حمیدرضا برقعی
مُـبـاهِـلـه ...
وضو بگیـرَم و دَر حال روزه با تکبیـر
کنـم مُبـٰاهِـلـه با دُشمنـٰان حَیّ قَـدیـر
زبان حَـق شَـوَم و ؛ "آیـهٔ مبـٰاهــلـه" را
به شـأن فاطمه و شوهَـرش کنم تفسیـر
زِ قول دوست و دشمن شِنـو که این آیـه
به وصفِ اَهـلِ کسا ؛ اَز خـُدا شده تعبیـر
مُحمّـد و علي و فاطِمـه ، حُسیـن و حَسن
که پَنـج دَر عَـددند و یکي چو حیّ قدیـر
پیِ " مبـٰاهِـلـه " کردند روی دَر صحـرا
يکي چو مِهـر فُـروزان چَهار ماهِ مُنیـر
فُتـٰاد چَشـم نصارىٰ به آن خـُدا رویان
که نورِ طلعتشان گشته بود عالَمگیـر
مَسیحیـٰان پیِ نِفـرین پَنـج تَـن دیدند
که نیست غیر هِلاکت بَـرایِشـٰان تَقدیـر
هَمـه به خاك قـُدوم پیمبـر اُفـتـٰادند
که ای ز جانب حق خَلق را بَشیر و نَذیر
به حَضرتِ تو نصاریٰ ، تمام تَسلیـم اَند
که تو بلنـد مقـٰامي و ، ما تمام حقیـر
هِـزار مَـرتبِـه نِفـرین به دُشمنـٰان علي
که میکننـد دَر این آیه ، حیله و تزویر
کننـد فَضـل علي را به دُشمني اِنکار
خـُدای نگذرد اَز این خطا و این تقصیـر
چرا شدند فراري اَز این حقیقت محض
چرا به سِلسلهٔ نفس خود ؛ شدند اَسیـر
قَسـم به جان علي منکِـر مُبـٰاهله را
خـُدای لعن نموده ؛ پیمبَـرش تکفیـر
گرفتم آنکه شود خصم مُنکر خورشید
کجا به تابِش انـوارِ آن ؛ کنـَد تـأثـیـر
فضـٰائل علي اَز حَـد بُـود فُـزون چه زیان
که بَـر مُبـٰاهِله منکر شَـوَند ؛ یا به غَـدیـر
علي کسي است که دَر جنگ بَدر شد پیروز
خـُـدا به جنگ اُحـُـد میـدهَـد به او شمشیـر
علي است فاتحِ اَحـزاب و ؛ فاتح خیبـَر
علي است تیـر الٰهي به قلب خصم شریر
علي است بُت شکن کعبه ، روی دوش رسول
علي به بیشِـهٔ اِســلاٰم شد ؛ خروشان شیـر
علي بجای نبي خفت و ، جان گرفت بدست
کسي نیافت چو او این چنین مقـٰام خطیـر
حدیث منَـزلت ؛ چون آفتاب ميتـٰابَـد
به این دلیل علي بعد مصطفاست امیر
وصيّ احمد مُرسل کسي بود "میثم"
که دَر تمام فضایل؛ وِرا نبـود نظیـر
✍اَثـرِاُستـٰاد: غلامرضاسـٰازگار)
❇️❇️❇️❇️❇️
بيست و چَهـٰارُمِ ذِىالحَجَـّة
روزِ با عَظمَت «مُـبـٰاهِـلـه»
گِــرامي باد.
#روز_مباهله
حق و باطل در مدینه روبروست
اهل حق را حق پرستی آبروست
حق پرستان همچو انگشتان دست
پرتو این حق پرستان هرچه هست
اهل بیت مصطفی دانی که پنچ
رحمت للعالمین مانند گنج
مصطفی ختم رسل در پیش بود
منزلت از هر پیامبر بیش بود
درگه حق او که برتر از همه
در بغل دارد حسین فاطمه
سبط اکبر در کنار مصطفاست
دست او در دست خیر انبیاست
بعد پیغمبر علی مرتضاست
جانشین و همچو جان مصطفاست
فاطمه خَیرُ نساء العالمین
فاطمه نور سماوات و زمین
مقتدای او پسر عمش علی ست
تا قیامت مرتضی بر حق ولی ست
آیت حق اهل بیت مصطفاست
مستجاب الدّعوه ی ارض و سماست.
او در پایان این شعر چنین سروده است:
هر که را حُبّ محمد در دل است
چلچراغ روشن هر محفل است
تا ابد بر جا بماند این سرود
بر محمّد گو و آل او درود
تا توانی گو«طبیبا» این درود
درگه حق این دعا مقبول بود
شاعر: #اکبر_بهداد
#روز_مباهله
قرار شد دو طرف تن به احتجاج دهند
که دین مردم خود را مگر رواج دهند
قرار شد همگی با کسان خود باشند
مگر علاج به یک زخم لاعلاج دهند
نبرد شک و یقین بود و باز، اهل یقین
بنا نبود به اهل لجاج باج دهند
به حکم امر «تعالوا ...» قرار بود آن روز
مسیحیان همه پایان به یک لجاج دهند
و در قبال تمام مخالفتهاشان
به رسم روز، به اهل یقین خراج دهند
شعاع نور حقیقت به هر طرف می رفت
که از حجاز به نجرانیان سراج دهند
جهان به نور تو وابسته است، ای خورشید
خوشا که با «تو» به اهلِ تو تخت و تاج دهند
شاعر: #مطهره_عباسیان